تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):عاجزترین مردم کسی است که نتواند دعا کند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816711686




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

دل در جان جهان


واضح آرشیو وب فارسی:همشهری: دل در جان جهان
عرفان- حيدر طاهري:
هركس كه اندك آشنايي‌اي با انديشه‌ها و آثار جلال‌الدين بلخي؛ مولوي داشته باشد، در وهله اول جان ناآرام و بي‌تاب وي كه به‌ويژه در غزلياتش نمودي آشكار دارد، او را شيفته و شگفت‌زده خواهد كرد.

اين شوريده سري آن‌چنان خواننده را با خود همراه مي‌سازد كه يكي از پژوهندگان معاصر، مولوي را چونان آتش دانسته كه شعله‌‌هايش به فرجام دامان خوانندگان و مخاطبانش را درخواهد گرفت. مولانا در غزليات شمس، آشفته‌دلي است كه خود، كبريت جانش در پيوند با شعله‌هاي وجودي ديگر؛ يعني شمس‌ تبريزي كه خود شوريده جاني است دگر، برافروخته شده است.

با اين حال، چنين جاني در مثنوي كه شاهكار وي و شايد شاهكار عرفان اسلامي به‌شمار مي‌آيد، از برافروختگي كمتري حكايت دارد. حتي در مقدمه اين گلستان معنوي، با آنكه مولانا از زبان ني، زبان به شرح وضعيت خويش و درمجموع آدمي مي‌گشايد، لحني نه شور‌آفرين و صاعقه‌وار چونان غزليات، كه بياني سراسر غمناك و غربت‌زا دارد.

اين شيوه حكايت‌گويي ني‌وار در كل مثنوي گسترش مي‌يابد. به‌بيان ديگر: ني‌نامه (آغاز مثنوي) كل مثنوي را در خود فشرده دارد و تمام حكايات مثنوي جزيي از آن را بازمي‌گويند؛ اما چرا از آن شوروحال‌هاي جان‌افزا و وجدآفرين در مثنوي خبري نيست؟ درست نمي‌دانيم، اما اين هست كه مولانا چونان سنايي و عطار -دو خلف وي- خواسته تا اينك از زبان قصه، حكايت و تمثيل-گرچه اين 3 خود يكي نيستند- درد غصه دل واگشايد. گويي مولانا كل جهان و آنچه را كه بر آن گذشته، قصه‌اي بيش نمي‌بيند. حتي آنجايي كه قصد بيان نكته‌اي نغز و فلسفي دارد، از اين زبان و بيان بهره مي‌جويد.

مولانا قصه جهان را براي ما مي‌خواند و ني‌نامه فشرده قصه غصه اين كهنه‌دير است؛ قصه‌اي كه- برخلاف غزليات شمس كه حركتي روبه پيش و ناكجا آبادي دارد- ما را به گذشته‌اي فرا‌مي‌خواند كه اينك از دسترس بيرون است و نيز طور عقل توان نيل به آن را ندارد. اين گذشته‌اي است كه تو(انسان) تنها مي‌تواني آن را بازخواني و احياناً در نبود آن در پيدا و نهان، سرشكي غمبار فروريزي. با اين‌وجود، اين به آن معنا نيست كه مولانا ما را به سستي و وانهادگي در برابر اين رنج فرامي‌خواند، بلكه پنداري مي‌خواهد ما را در متن اين حقيقت قرار دهد تا جان و دل از توهم بپيراييم.

مولانا دراين جهان هست و آن را ديده و تجربه كرده و اكنون با بازخواني آن مي‌خواهد ما را با آن آشنا گرداند. با اين‌كار، مولانا مي‌خواهد به‌جهان معنا دهد. معنايي كه مولانا متكلم وحده آن نيست بلكه از مشاركت ما در آن فراهم مي‌شود. معنا در جايي يافت مي‌شود كه معنا‌دهنده و خواننده‌اي وجود داشته باشد. متن اگر خوانده نشود نمي‌توان گفت كه معنا دارد. مولانا ما را به اين خوانش فرامي‌خواند تا معنا را بيابيم. اين معنا از راه نقل قصه‌ها و حكايت‌ها و گوش‌سپردن به آنها كه درواقع نقل جهان است، فراهم مي‌آيد.

اين گونه، هم قصه‌گويي مولانا و هم خوانش ما از اين قصه‌ها، خود كنشي مي‌شود براي فهم جهان و حركت در مدارهاي آشكار و نهان آن. به همين دليل، مولانا انحصارگرايي را در تمام وجوه آن نفي مي‌كند و در هنگامه‌هاي بسياري، از رويكردي جهان‌گرا سخن مي‌گويد.
در اينجاست كه مولانا از فضاي سيال قصه كه به‌واقع جهان را در خود پوشيده دارد، براي گسترش گونه‌اي نظام ارتباطي بين انسان‌ها بهره مي‌گيرد كه مي‌توان امروزه از آن به فرهنگ گفت‌وگو تعبير كرد. اين فرهنگ درصدد يافتن زباني مشترك براي بيان غمنامه هستي و انسان و حركت بر شالوده آن است.
 يکشنبه 7 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: همشهری]
[مشاهده در: www.hamshahrionline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 219]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن