محبوبترینها
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1846510271
گزارشي از نشست شهر كتاب درباره كتاب داريوش آشوري زبانً باز
واضح آرشیو وب فارسی:ایسکانیوز: گزارشي از نشست شهر كتاب درباره كتاب داريوش آشوري زبانً باز
شيما زارعي
نشر مركز به تازگي كتاب «زبان باز، پژوهشي درباره زبان و مدرنيت» نوشته داريوش آشوري را راهي بازار نشر كرده است. اين اثر حاصل 40 سال كار پژوهشي مولف درباره زبان فارسي است. نشست نقد و بررسي كتاب «زبان باز» در شهركتاب مركزي برگزار شد كه چكيده يي از مباحث طرح شده در اين نشست از نظرتان خواهد گذشت.
تنگناهاي زبان فارسي در واگرداني واژگان
سرآغاز اين نشست همراه با خواندن پيام داريوش آشوري بود. در بخشي از آن آمده است؛ جدي گرفتن مساله زبان و انديشيدن به آن نشانه جدي تر شدن ذهنيت علمي در ميان ماست. من نيز، چنان كه مي دانيد، از كوشندگان جان سخت اين راهم و از حدود 40 سال پيش بخش بزرگي از وقت و نيروي پژوهندگي و نويسندگي خويش را صرف انديشيدن به تنگناهاي زباني مان همچنين بيماري هاي زباني مان كرده ام و با همه سختي هاي اين دوران، تا جاي ممكن، به بازشناسي و بازسازي زبان فارسي در حوزه فلسفه و علوم انساني پرداخته ام. گردآوري مايه هاي واژگاني، وارسي چند و چون آنها و كوشش براي واژه سازي به نيت مايه ورتر كردن و تواناتر كردن زبان مان نيز بخشي اساسي از اين كوشش ها بوده است. چند دهه كار پژوهشي در زمينه واژگان و ترم شناسي علوم انساني و كوشش براي پاسخگويي به كمبودهاي زبان مان در برابر زبان انگليسي پرسش هايي را پيش آورد كه «زبان باز» براي پاسخ دادن به آنها است. كند و كاو در واژگان علوم انساني رفته رفته مرا به گشت و گذاري در قلمرو ترم شناسي علوم طبيعي و آگاهي يافتن از چند و چون آن نيز كشاند. از سوي ديگر، آشنايي با گستره عظيم واژگان و رواني و آساني ساخت و ساز آن در زبان هاي اروپايي ذهن مرا به اين پرسش كشاند كه آن زبان ها مايه واژگاني شان را براي ساخت و ساز واژه ها و ترم هاي تازه از كجا مي آورند و چه شگردهايي براي آن دارند. از سوي ديگر، زباني مانند فارسي در واگردان آنها به خود چرا گرفتار تنگناهاي فراوان و آشوب زدگي است. پاسخ گفتن به چنين پرسش كلاني نيازمند چند سال صرف وقت، مطالعه و انديشه گري بر سر مساله بسيار دشوار بود كه تا اين زمان چنان كه بايد انديشيده نشده بود. حاصل آن همين كتاب كوچك است.
من براي روشن كردن مساله براي خود يعني به عنوان مساله تاريخي، فرهنگي، زباني خود، ناگزير بايد آن را از ديدگاهي ديگر بنگرم كه چه بسا براي زبان دانان و زبان شناسان اروپايي به اين صورت هرگز طرح نشده است زيرا آنان پا به پاي رشد علوم و تكنولوژي و در كل تمامي شكل زندگاني انسان در جهان مدرن، با تكيه بر زمينه تاريخي زبان هاشان در بستر فرهنگ اروپايي به مطالعه زبان و نيز توسعه دادن آن دست زده اند و در اين راه رابطه هرگز نبريده زبان هاي مدرن با زبان هاي كلاسيك ياورشان بوده است. در نتيجه به نظر نمي رسد كه با مساله توسعه زبان در بستر جهان مدرن به صورت يك مشكل بزرگ و پيچيده برخورد كرده باشند، آنچنان كه ما ناگزير برخورد مي كنيم. به عبارت ديگر، آنان در بستر «زبان باز» به دنيا آمده و باليده اند و چنين زباني از نظر ساختار، بر اساس پيش زمينه تاريخي و فرهنگي و زباني شان، به آنان پيش داده است، حال آنكه ما ناگزير بر الگوي زباني آنها بايد زبان خود را در جهت نيازهاي زندگاني و علم و انديشه مدرن از نو بياراييم. به عبارت ديگر، كسي كه مي خواهد از ديدگاه فرهنگ و زباني كم و بيش بسته و هراسان از دگرگوني به مساله توسعه زبان بپردازد، ناگزير با راه بند هاي رواني و فرهنگي بسيار رويارو مي شود كه بايد بر آنها چيره شود و با پاي خود راهي ناهموار را لنگ لنگان و سكندري خوران بپيمايد تا شايد بتواند از تنگنايي كه در آن گرفتار است، به در آيد.
«زبان باز» خدمتي به زبان فارسي
دكتر علي محمد حق شناس به عنوان نخستين سخنران داريوش آشوري را روشنفكر باجراتي مي شناسد كه مي انديشد، به نتيجه مي رسد و نتايج انديشه هايش را شجاعانه مطرح مي كند. در جامعه ما كم هستند روشنفكراني كه نظرشان را شجاعانه مطرح كنند و همين امر سبب مي شود كه آشوري از ديگران متمايز و ممتاز شود. از آن گذشته، تاثيري كه آشوري از رهگذر انبوه مقالات، رساله ها، كتاب هاي تاليفي، ترجمه و فرهنگي بر ما و جامعه داشته، چشمگير است. با اين حساب اگر من از اين كتاب او انتقادي دارم و به ناگزير و به پاس وضعيت دانشگاهي ام مجبورم آنها را طرح كنم، نبايد فرض كرد كه بقيه كارهاي او هم اين طوري است. در وضعيت كنوني، زبان فارسي مانند دندان دردي است كه نمي توان آن را فراموش كرد و دائماً در ذهن ماست. بنابراين هركسي در هر سطحي و ساحتي و به هر صورتي به اين زبان بپردازد، در حقيقت به آن خدمت كرده است. پس اين كتاب به هر صورت خدمت ارزنده يي مي كند اما خالي از اشكال نيست.
تناقض در عنوان
دكتر حق شناس چند اشكال را بر كتاب «زبان باز» وارد مي داند؛ اولين اشكالي كه در اين اثر به چشم مي خورد، عنوان كتاب است. آشوري معتقد است كه زبان شناس است و درصدد حل مسائل زبان فارسي به گونه يي است كه امروز هست. در واقع با آن جلوه از زبان سروكار دارد كه جلوه همزماني است. زبان پديده يي دو چهره است؛ هم نظام مند است و هم تاريخ مند. در نظام مندي نمي توان گفت زبان جوامع باز، زبان باز است. طرح زبان باز با تناقضي همراه است به خصوص نوع زباني كه داريوش آشوري مي خواهد به آن خدمت كند؛ يعني زباني كه در خدمت علم، انديشه، نقد و نظر است. اين زبان ضرورتاً در هر دوره از تاريخش بنا به گفته زبان شناسان، نظام بسته يي است، فقط در طول تاريخ است كه زبان از يك مرحله به مرحله ديگر تحول مي يابد. ظن من اين است كه آشوري توجهش به زبان پويا در برابر زبان ايستا باشد. يعني زباني كه متعلق به جوامع پوياست، دائم با مفاهيم تازه و نيازهاي تازه روبه رو مي شود و ناگزير است به آن پاسخ دهد. در نتيجه همراه با پويش جامعه، زبان هم بايد پويشي داشته باشد و اين برعكس زبان ايستاي جوامع سنتي است. اگر داريوش آشوري از زبان پويا و ايستا استفاده مي كرد، شايد درست تر بود. اما اطلاق عنوان «زبان باز» يك مشكل خيلي اساسي در آن نوع از زبان مورد نظر آشوري ايجاد مي كند و آن اينكه هرچه زبان بازتر فرض شود، به عرصه هرمنوتيك نزديك تر مي شود كه عرصه فهم متن است. آنجا به تفسير، تعبير و تاويل نياز داريم. اما زبان، خصوصاً زبان مدرن، بايد در و دربند داشته باشد، منظم و بسته باشد تا بتواند احكام و گزاره هاي علمي دقيق و تفسير ناپذير صادر كند و اين خلاف چيزي است كه آشوري در ذهن دارد.
كتابي گرفتار خودمشغولي زباني
زبان كتاب مثل زبان آشوري در آثار ديگرش بسيار پرورده و پرداخته است. اما در اين كتاب، اين زبان گرفتار نوعي خودشيفتگي و خودمشغولي است. زباني است كه همواره مي كوشد با زبان كساني كه در ساحات علم، فرهنگ و ادب قلم مي زنند، تفاوت داشته باشد. اين مساله بيش از همه با زبان ساده و بي نشان در تعارض است. سعي در ايجاد نوعي تفاوت و تمايز بين زبان كتاب و زبان علمي. سبك كتاب هم در بسياري از موارد، سبكي است كه شايسته كتاب علمي نيست. بيشتر شبيه سبك و سياق سخنان پاسداران ايدئولوژي هاست. اشكال ديگر كتاب متوجه محتواي آن است. محتواي كتاب بيش از همه به طرح مكرر مشكلات زبان فارسي و تبيين و توجيه آن مشكلات محدود شده است اما هيچ طرح و برنامه عملي مشخصي براي رفع مشكلات ارائه نمي شود. تنها در آخر كتاب طرح هايي چون تكنيك هاي واژه سازي مكانيكي، برخه چسباني، سرواژبندي بيان شده است. به عبارت ديگر كتاب فقط صورت مساله را مطرح مي كند و نه حل آنها را.
واژه سازي هاي «زبان باز»
كتاب «زبان باز» ما را به اين نتيجه گيري سوق مي دهد كه گويي كمبود واژه تنها مشكل زبان فارسي است و آشوري دست به واژه سازي هاي موجه و ناموجهي مي زند. واژه سازي ناموجه يعني ساختن واژه براي مفهومي كه هم اكنون واژه مناسبي دارد و اهل نظر آن را پذيرفته اند. مثلاً «بررسته» به جاي «نشات گرفته»، «با همستان» به جاي جامعه، «كره گير» به جاي فراگير يا همگاني، «علم ور» به جاي «دانشور» كه به نظر مي آيد ضرورتي ندارد فرد انديشمند، پركار و توانايي مثل او مشغول جايگزين كردن واژگاني باشد كه واژگان خوبي هستند. در كنار اين واژگاني مي سازد كه راهگشاست. اما واقعيت اين است كه مشكل زبان فارسي مشكل واژه نيست. زبان فارسي متعلق به يك جامعه سنتي بوده و در سنت خودش هيچ گرفتاري نداشته است ولي اين زبان در عين حال چون سنتي است، تغيير چنداني نكرده است. اما حالا كه جامعه ايران در بستر «مدرنيت» قرار گرفته اين وضع سبب شده ما به تعداد موقعيت هاي تازه، زبان آن موقعيت را نداشته باشيم و بايد براي اينها زبان ساخت. برخي از واژه سازي هاي آشوري با قواعد صرف اشتقاقي زبان فارسي سازگار نيست. مثل اين است كه اسب پرشتاب زبان آشوري كه بسيار هم پرمايه است، يك دفعه عنان را از دست او مي گيرد. كلماتي چون «بودش»، «لغت مايه»، «ناسيستمانه»، «پاره مند» و «تركيب اضافه گر» از اين موارد هستند.
هشدار شلاق گونه «زبان باز»
آشوري توانسته با زبان شلاق گونه اش به ما هشدار دهد كه برخيزيم و حركت كنيم. اما وضع زبان فارسي آن قدري كه او در اين كتاب مي آورد هم فاجعه نيست. آشوري مي گويد پيشرفت جامعه به سمت تجدد، مدلول برخورداري جامعه از زبان پيشرفته است. حال آنكه همه جا عكس اين است. يعني جامعه پيشرفت مي كند و زبان ناگزير است با پيشرفت جامعه، فضاي تازه يي بسازد. مدرنيت ما تداوم پيشرفت فرهنگ خودمان نيست، ما را در جهان جديد پرتاب كرده اند. زبان فارسي در اين دوره خيلي آماده شده است. در بسياري از موارد زبان هاي تخصصي جديد پديد آمده، گرچه هنوز ادبيات زده و كهنه گراست اما كار شروع شده است و بايد تقويت شود. بايد در جهت تكاني كه در جامعه و زبان سنتي ما اتفاق افتاده، پيش برويم. «زبان باز» به رغم همه اين مشكلات كتابي خواندني است. ممكن است سبك آشوري در اين كتاب به درد كارهاي علمي نخورد، اما سبكي است كه ياد گرفتن آن بسيار ارزشمند است.
وسواس كلام به كلمه
كامران فاني ترجيح داد در اين نشست، كتاب «زبان باز» را از منظر فلسفي تحليل و بررسي كند. به اعتقاد او آشوري چند مرحله را پشت سر گذاشت؛ انديشه سياسي، انديشه اجتماعي، فلسفه و زبان. اين مساله در نثر آشوري هم ديده مي شود. آشوري از بهترين مقاله نويسان زمان خود بود كه كم كم از وسواس كلام به وسواس كلمه مي رسد و در آخر در دام چاله واژه گرفتار مي شود. و اين سير او از علوم سياسي به زبان، در نثرش هم ديده مي شود. كم كم به نثري پيچيده تر و خودانديش برمي خوريد و اين يكي از آسيب هاي كساني است كه زبان را كه اصولاً امري ناخودآگاه است به سطح خودآگاه مي كشانند و گرفتار مي شود. در ادبيات گرفتار زبان شدن خوب است اما در حوزه هاي ديگر گرفتاري با زبان داشتن و به زبان انديشيدن باعث مي شود كه جز خود زبان، چيز ديگري را نبينيم و زبان را نه تنها به عنوان يك وسيله بلكه به عنوان هدف نگاه كنيم و اين مشكلي است كه در جامعه امروز داريم.
شناخت مدرنيت از رهگذر زبان
نكته اصلي اين كتاب كه هميشه دغدغه آشوري هم بوده، مساله مدرنيته است. يعني مساله جهان مدرني كه ما در آن فروافتاديم و غوطه ور شديم. آشوري از دريچه زبان به مساله مدرنيته مي پردازد. سه واژه وجود دارد كه ما تا به حال مانده ايم كه با آنها چه كنيم؛ مدرنيته، مدرنيسم و مدرنيزاسيون. در حوزه خلاقيت فرهنگي و هنر، لغت مدرنيسم را به كار مي بريم، درباره مسائل صنعتي، مدرنيزاسيون و در برابر مباني آنها و بودگي و نوع انديشيدني كه در اين فضا مي يابيم، مدرنيته را. اگر در برابر مدرنيته تجدد را بگذاريم، مدرنيسم را مي توانيم تجددگرايي بگوييم. اگر در برابر مدرنيسم نوگرايي بگذاريم، در مقابل مدرنيزاسيون، نوسازي، براي مدرنيته معادلي نداريم. آشوري «يت» عربي را بر سر مدرن گذاشته و مدرنيت را ساخته كه كمتر كسي هم اين اصطلاح را پذيرفته است. مدرنيته در درجه اول يك نوع نگاه و نگرش تازه به جهان است؛ به جهان طبيعت، به جهان انساني و حتي به زبان. اين تحول و تغييري كه در دنيا باعث شد كه ما بتوانيم حتي زبان خودمان را در سايه مدرنيته و اين نگاه نو و نگرش تازه به جهان بيابيم. آشوري از اين طريق مي خواهد بگويد مساله زبان را بايد در رابطه با مدرنيت شناخت و حتي ادعا مي كند اين جهان مدرن و مفهوم جديدي كه در آن پيدا شده فقط از طريق زبان درك مي شود كه البته اين بيشتر يك ادعاي فلسفي است تا يك ادعاي زباني. دنياي مدرني كه ساخته شده بر مبناي زبان هاي آنهاست و اگر ما بخواهيم چنين دنيايي را بسازيم بايد مباني آن زبان ها را پيدا كنيم و سعي كنيم با آن زبان ها بينديشيم. اين نظريه دغدغه بسياري از فلاسفه است. در قديم تا اين ميزان زبان آگاهي وجود نداشته است. توجهي كه در قرن بيستم به حوزه زباني در انديشه شده، يكسره مساله را عوض كرده و معتقد است آنچه انسان دارد، زبان است و ما يكسره مديون زبان مان هستيم و همه مشكلات و راه حل هاي ما بايد از طريق زبان ارائه شود. اين نظريه مورد توجه بسياري از فلاسفه جديد قرار گرفته است. از سوي ديگر زبان شناسي علمي بود كه در قرن بيستم پيدا شد و براي اولين بار به زبان به صورت علمي نگاه شد. بنابراين زبان در قرن بيستم فوق العاده اهميت يافت و طبيعي است كه ما مدعي شويم كه كل جهاني كه در آن زندگي مي كنيم جهان زباني است و اين جهان زباني است كه در واقع مي تواند سرنوشت ما را تعيين كند. اين نظريه اصلي اين كتاب است.
زبان در جوامع باز
آشوري در كتاب «زبان باز» از جهان سوم صحبت مي كند و زيرنويس مي آورد كه جهان سوم مثل كشورهاي غيرمتعهد معنايش را از دست داده است. او پيشنهاد مي كند كه جهان سوم را به يك معني ديگري به كار ببريم كه هنوز هم كاربرد دارد يعني در ميان جهان سنتي و جهان مدرن كشورهايي دست و پا مي زنند كه نه مدرن هستند نه سنتي، در واقع جهان سومي هستند ميان جهان اول و دوم سنت و تجدد و تكليف شان را مشخص نكرد ه اند. او مي گويد زبان سنتي بسته است و اجازه تحول ندارد و در اصل ايستاست. جامعه مدرن برعكس، زباني پويا دارد و پويايي اش هم به خاطر باز بودن آن است. همچنين وقتي او زبان طبيعي را مطرح مي كند، چند صفت براي زبان طبيعي قائل مي شود كه يكي راززدايي يا تقدس زدايي است. در قديم براي زبان نوشتاري كه كاهنان، ادبا و منشيان متولي اش بودند، تقدس و حريم قائل مي شدند و مي گفتند نبايد به اين حريم وارد شد. جامعه مدرن جامعه يي است كه اين زبان از قدرت آن طبقه بيرون آمد و وارد زندگي روزمره مردمي شد كه در گفتار، زبان بازي داشتند. معناي ديگر جامعه باز اين است كه هر كسي حق دارد كه در تحول آن جامعه نقش داشته باشد؛ جامعه يي كه معتقد است هيچ وقت به حقيقت نرسيده و هيچ وقت حرف نهايي گفته نمي شود. با وجود اين، اصطلاح «زبان باز» اصطلاحي نيست كه خيلي براي مسائل زباني راهگشا باشد و در مسائل اجتماعي خيلي بيشتر كارگشاست. وقتي به زبان علم بازگرديم، علم بر خلاف تصور نه آزاديخواه است و نه باز است و نه اجازه هر كار و هر حرفي را مي دهد.پس منظور او اين است كه در جامعه مدرن بايد به خانه زبان برگرديم. متاسفانه به اينجا كه مي رسيم كتاب تمام مي شود و كتاب وارد مساله ديگري مي شود كه ربطي به اين مسائل فلسفي و نظري و مباني انديشگي ندارد. بخش دوم به عهده زبان شناسان است كه بگويند چقدر اين اثر كمك مي كند، ولي فكر نمي كنم چيز تازه يي داشته باشد. گرفتن وام واژه ها به خصوص گرفتن پيشوند و پسوند چيزي است كه به كار گرفته مي شود و در زبان هاي ديگر هم استفاده شده است.
با واژه سازي مساله مدرنيته حل نمي شود
فاني مشكل مدرن شدن را معطوف به زبان ندانست. او معتقد است؛ ما واقعاً مشكل داريم كه گمان مي كنيم با وارد كردن سرمايه، تكنولوژي و اندكي تقليد وارد دنياي مدرن مي شويم و متوجه نيستيم كه مدرن شدن، يك فرهنگ و نگرش كلي به جهان است. اما به نظرم در زبان خيلي با اشكال روبه رو نيستيم چه اشكالي دارد در پزشكي اصطلاحات به لاتين و فرانسه بيان شوند؟ در حوزه علم ما اصولاً مشكل واژگان نداريم چون زبان چيزي نيست كه با واژه ساخته شود. وقتي زبان را به انديشه مرتبط مي كنيد، كوچك ترين واحد انديشه جمله است نه كلمه، با كلمه هيچ نوع تفكري نمي توانيد بكنيد، پس آنچه ما نياز داريم جمله سازي است نه كلمه سازي. جمله سازي بر عكس كلمه به فكر و انديشه نياز دارد. مشكل ما لفظ نيست. مساله اصلي مفهوم سازي است. اگر جامعه ما مشكل دارد، اگر ما مشكل پريشان انديشي داريم، براي اين است كه نمي توانيم مفهوم بسازيم. اگر مفهوم ساخته شود، به هر حال معادلش هم پيدا مي شود. تنها در خلاقيت ادبي است كه زبان نقش اول را بازي مي كند. وقتي فكري پيدا شود، واژگان خودش را مي يابد و اين واژگان در دنياي امروزي هم واژگاني نيست كه متعلق به يكجا باشد. وقتي واژه فارسي را مي گذاريد باز هم متكي به معني هستيد كه از غرب گرفتيد يعني اين واژه با اتكا به معني كه غرب به اين واژه داده براي شما معني دارد، نه اينكه اين واژه في نفسه چنين معني دارد. بنابراين مساله واژگان مساله يي نيست كه با آن بتوانيم مشكل مدرنيته را حل كنيم. هدف اصلي آشوري در اين كتاب اين بوده كه مشكل ما را با دنياي مدرن حل كند و براي اين كار به دامن زبان آويخته و از آنجا به دامن واژه و از واژه هم به علامت هايي كه در واژه مي گذارد، آويخته و معتقد است با اين چيزها بايد به جنگ دنياي مدرن، مدرنيته و معضلاتي كه ايجاد كرده، رفت. من فكر مي كنم كه تئوري آشوري از منظر فلسفي خيلي قابل بحث است. به خصوص اينكه زبان بازتاب انديشه ما نيست، بلكه عين انديشه است. اين كار اگرچه كمكي به مشكلات زباني و واژه سازي ما نمي كند، اما مي توان آن را به عنوان يك امر نظري و فلسفي دنبال كرد و كوششي است در جهت انديشه هايي كه هر جامعه يي به آن نياز دارد. نياز به انديشه هايي كه به يك معني تجملي و لوكس هستند اما به يك معني ديگر، نهايت عمق آن فرهنگ را نشان مي دهد كه جز مسائل روزمره و جز روزمرگي به چه چيزهاي ديگري مي انديشد.
غني شدن زبان با مدرنيته
آخرين نظرها را علي صلح جو درباره كتاب «زبان باز» بيان كرد. او اين كتاب را اثر جديدي نمي داند چون مطالب بيان شده در آن به حدي طبيعي است كه نمي توان آن را اثر جديدي به شمار آورد. تز داريوش آشوري در اين كتاب اين است كه نشان بدهند وقتي جامعه پيشرفت مي كند، در زبان بازتاب مي يابد. در حالي كه اين نظر مطلب جديدي نيست و پيش از او گفته اند؛ «زبان آينه اجتماع است.» پس اين ادعاي جديدي نيست چون كسي با آن مخالفتي ندارد. او در اين كتاب به چگونگي غني شدن زبان هاي انگليسي، آلماني و فرانسه از رهگذر ترجمه كتاب مقدس از يوناني به لاتيني و سپس انتقال واژه به اين زبان ها اشاره مي كند و آن چنان با تاكيد اين مطلب را بيان مي كند كه اين شبهه ايجاد مي شود كه اگر اين وضعيت نبود، اروپا به مدرنيت نمي رسيد و به عبارت ديگر مشكل كشورهاي ديگري كه نتوانستند مدرن شوند، زبان بود. در حالي كه وقتي اروپا شروع به مدرن شدن كرد به چنته زباني اش نگاه كرد و چون لازم داشت كه واژه بسازد، با توجه به چنته و گنجينه زباني اش ساخت. نه اينكه مواد اوليه حاضر شده بود تا اروپا را به سمت مدرنيت ببرد. اين اشكال بنياديني است كه من در كتاب مي بينم و هرچه پيش رفتم كه عكس آن گفته شود، چيزي نديدم.
مرز نامشخص زبان طبيعي و زبان علم ورانه
آشوري دو مفهوم زبان طبيعي و زبان علم ورانه را توضيح مي دهد و به مرور شكاف عميقي ميان اين دو ايجاد مي كند. يعني مي گويد زبان طبيعي يك چيز است و زبان علم ورانه چيز ديگري، كه اين تفكيك كمي هضم نشدني است چراكه مشخص نيست يك زبان تا كجا طبيعي است و تا كجا علم ورانه. او معتقد است وقتي در زبان هاي اروپايي خواستند واژه سازي علم ورانه كنند از ابزارهايي استفاده كردند كه با ماهيت زبان طبيعي متفاوت بود. اما به نظر مي رسد يك به يك واژگاني كه آشوري مي آورد و مي گويد در زبان هاي اروپايي براي علم اين واژه ها را ساخته اند، در بستر زبان طبيعي ديده مي شوند. براي مثال آشوري پروژه مصاحب را يك پروژه مدرن مي داند و واقعاً هم مصاحب خدمات زباني بسياري كرد. مصاحب در برابر كلمه الكترومگنتيك، برقاطيس را ساخته است. به زعم آشوري اين برقاطيس يك شگرد جديد زبان در واژه سازي است در حالي كه هيچ تفاوتي با كلمه «سكنجبين» ندارد. برقاطيس گرچه يك كلمه آميخته است اما سكنجبين هم از كلمه سركه و انگبين ساخته شده و در زبان طبيعي هم بوده است. يعني الگوهايي كه به عنوان چيزي متفاوت عرضه مي كند، متفاوت نيست و در زبان طبيعي پيدا مي شود. آشوري مي گويد ما مشكل زباني داريم اما من معتقدم كه بعد از انقلاب يك تلاش ميني مدرني در مركز نشر دانشگاهي صورت گرفت، تا پيش از آن فيزيكدانان و شيميدانان از ترس ادبا نمي توانستند واژه سازي كنند اما وقتي فشار ترجمه زياد شد، كلمه سازي كردند. اگر فشار باشد و نياز باشد، زبان ما ماده اوليه ساختن همه آن چيزهاي كه آشوري نگران آن است، دارد منتها بايد اين نياز پيش بيايد و گفته شود.
با واژه سازي مساله مدرنيته حل نمي شود
فاني مشكل مدرن شدن را معطوف به زبان ندانست. او معتقد است؛ ما واقعاً مشكل داريم كه گمان مي كنيم با وارد كردن سرمايه، تكنولوژي و اندكي تقليد وارد دنياي مدرن مي شويم و متوجه نيستيم كه مدرن شدن، يك فرهنگ و نگرش كلي به جهان است. اما به نظرم در زبان خيلي با اشكال روبه رو نيستيم. چه اشكالي دارد در پزشكي اصطلاحات به لاتين و فرانسه بيان شوند؟ در حوزه علم ما اصولاً مشكل واژگان نداريم چون زبان چيزي نيست كه با واژه ساخته شود. وقتي زبان را به انديشه مرتبط مي كنيد، كوچك ترين واحد انديشه جمله است نه كلمه، با كلمه هيچ نوع تفكري نمي توانيد بكنيد، پس آنچه ما نياز داريم جمله سازي است نه كلمه سازي. جمله سازي بر عكس كلمه به فكر و انديشه نياز دارد. مشكل ما لفظ نيست. مساله اصلي مفهوم سازي است. اگر جامعه ما مشكل دارد، اگر ما مشكل پريشان انديشي داريم، براي اين است كه نمي توانيم مفهوم بسازيم. اگر مفهوم ساخته شود، به هر حال معادلش هم پيدا مي شود. تنها در خلاقيت ادبي است كه زبان نقش اول را بازي مي كند. وقتي فكري پيدا شود، واژگان خودش را مي يابد و اين واژگان در دنياي امروزي هم واژگاني نيست كه متعلق به يك جا باشد. وقتي واژه فارسي را مي گذاريد باز هم متكي به معني هستيد كه از غرب گرفتيد يعني اين واژه با اتكا به معني كه غرب به اين واژه داده براي شما معني دارد، نه اينكه اين واژه في نفسه چنين معني دارد. بنابراين مساله واژگان مساله يي نيست كه با آن بتوانيم مشكل مدرنيته را حل كنيم. هدف اصلي آشوري در اين كتاب اين بوده كه مشكل ما را با دنياي مدرن حل كند و براي اين كار به دامن زبان آويخته و از آنجا به دامن واژه و از واژه هم به علامت هايي كه در واژه مي گذارد، آويخته و معتقد است با اين چيزها بايد به جنگ دنياي مدرن، مدرنيته و معضلاتي كه ايجاد كرده، رفت. من فكر مي كنم تئوري آشوري از منظر فلسفي خيلي قابل بحث است. به خصوص اينكه زبان بازتاب انديشه ما نيست، بلكه عين انديشه است. اين كار اگرچه كمكي به مشكلات زباني و واژه سازي ما نمي كند، اما مي توان آن را به عنوان يك امر نظري و فلسفي دنبال كرد و كوششي است در جهت انديشه هايي كه هر جامعه يي به آن نياز دارد. نياز به انديشه هايي كه به يك معني تجملي و لوكس هستند اما به يك معني ديگر، نهايت عمق آن فرهنگ را نشان مي دهد كه جز مسائل روزمره و جز روزمرگي به چه چيزهاي ديگري مي انديشد.
غني شدن زبان با مدرنيته
آخرين نظرها را علي صلح جو درباره كتاب «زبان باز» بيان كرد. او اين كتاب را اثر جديدي نمي داند چون مطالب بيان شده در آن به حدي طبيعي است كه نمي توان آن را اثر جديدي به شمار آورد. تز داريوش آشوري در اين كتاب اين است كه نشان بدهند وقتي جامعه پيشرفت مي كند، در زبان بازتاب مي يابد. در حالي كه اين نظر مطلب جديدي نيست و پيش از او گفته اند؛ «زبان آينه اجتماع است.» پس اين ادعاي جديدي نيست چون كسي با آن مخالفتي ندارد. او در اين كتاب به چگونگي غني شدن زبان هاي انگليسي، آلماني و فرانسه از رهگذر ترجمه كتاب مقدس از يوناني به لاتيني و سپس انتقال واژه به اين زبان ها اشاره مي كند و آن چنان با تاكيد اين مطلب را بيان مي كند كه اين شبهه ايجاد مي شود كه اگر اين وضعيت نبود، اروپا به مدرنيت نمي رسيد و به عبارت ديگر مشكل كشورهاي ديگري كه نتوانستند مدرن شوند، زبان بود. در حالي كه وقتي اروپا شروع به مدرن شدن كرد به چنته زباني اش نگاه كرد و چون لازم داشت كه واژه بسازد، با توجه به چنته و گنجينه زباني اش ساخت. نه اينكه مواد اوليه حاضر شده بود تا اروپا را به سمت مدرنيت ببرد. اين اشكال بنياديني است كه من در كتاب مي بينم و هرچه پيش رفتم كه عكس آن گفته شود، چيزي نديدم.
مرز نامشخص زبان طبيعي و زبان علم ورانه
آشوري دو مفهوم زبان طبيعي و زبان علم ورانه را توضيح مي دهد و به مرور شكاف عميقي ميان اين دو ايجاد مي كند. يعني مي گويد زبان طبيعي يك چيز است و زبان علم ورانه چيز ديگري، كه اين تفكيك كمي هضم نشدني است چراكه مشخص نيست يك زبان تا كجا طبيعي است و تا كجا علم ورانه. او معتقد است وقتي در زبان هاي اروپايي خواستند واژه سازي علم ورانه كنند از ابزارهايي استفاده كردند كه با ماهيت زبان طبيعي متفاوت بود. اما به نظر مي رسد يك به يك واژگاني كه آشوري مي آورد و مي گويد در زبان هاي اروپايي براي علم اين واژه ها را ساخته اند، در بستر زبان طبيعي ديده مي شوند. براي مثال آشوري پروژه مصاحب را يك پروژه مدرن مي داند و واقعاً هم مصاحب خدمات زباني بسياري كرد. مصاحب در برابر كلمه الكترومگنتيك، برقاطيس را ساخته است. به زعم آشوري اين برقاطيس يك شگرد جديد زبان در واژه سازي است در حالي كه هيچ تفاوتي با كلمه «سكنجبين» ندارد. برقاطيس گرچه يك كلمه آميخته است اما سكنجبين هم از كلمه سركه و انگبين ساخته شده و در زبان طبيعي هم بوده است. يعني الگوهايي كه به عنوان چيزي متفاوت عرضه مي كند، متفاوت نيست و در زبان طبيعي پيدا مي شود. آشوري مي گويد ما مشكل زباني داريم اما من معتقدم كه بعد از انقلاب يك تلاش ميني مدرني در مركز نشر دانشگاهي صورت گرفت، تا پيش از آن فيزيكدانان و شيميدانان از ترس ادبا نمي توانستند واژه سازي كنند اما وقتي فشار ترجمه زياد شد، كلمه سازي كردند. اگر فشار باشد و نياز باشد، زبان ما ماده اوليه ساختن همه آن چيزهايي كه آشوري نگران آن است،را دارد منتها بايد اين نياز پيش بيايد و گفته شود.
يکشنبه 7 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ایسکانیوز]
[مشاهده در: www.iscanews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 607]
-
گوناگون
پربازدیدترینها