واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: بخش دوم و پاياني/بررسي روشهاي هدايت در قرآن كريم
گروه خبرنگاران افتخاري / احسن ميرزايي : امام علي(ع) گاهى دنيا را به صورت استخوان خوك در دست فرد جذامگرفته معرفى مىكند، گاهى به صورت «عفطه عنز» و در جايى به صورت عطسه انف، گاهى به صورت «ورقه در دهان جراده.»
قرآن كريم مدعى است كه نه تنها براى هدايت مردم آمده است، بلكه بهترين روش هدايت را قرآن كريم به عهده دارد، بنابراين بهترين راه درك و بررسي هدايت از ديدگاه قرآن كريم است. قسمت اول از اين مقاله را قبلا مطالعه كرديد، اكنون قسمت دوم اين مقاله از خاطرتان ميگذرد.
سومين روش هدايت تهذيب نفس نام دارد، اگر كسى نمىخواهد درس بخواند يا فرصت درس خواندن ندارد، آيا راهى به شناخت حقايق دارد؟ قرآن مىفرمايد راه هدايت براى چنين افرادى از طريق راه تهذيب نفس و تصفيه قلب باز است. منتها تهذيب نفس را خود شارع مشخص كرده است. اينكه فرمود: «واعبد ربك حتى ياتيك اليقين» معلوم مىشود همان طورى كه با برهان يقين حاصل مىشود با عبادت هم يقين به دست مىآيد.
زماني كسى عبادت مىكند براى اين كه مكلف به عبادت است و در جهنم نسوزد اين يك همت است، گاهى هم عبادت مىكند به شوق بهشت، لذا كتابهاى دعا را ورق مىزند ببيند كه براى كدام عبادت ثواب بيشترى از نظر بهشت ياد شده است كه آنرا بخواند. گاهى نه براى جهنم است و نه بهشت، بلكه عبادت مىكند كه هر گونه حجاب را برطرف كند و معبود خود را ببيند و حق بر او روشن بشود، مثل «حارثه بن مالك»
آيه «واعبد ربك حتى ياتيك اليقين» هم راه تهذيب نفس است كه در آن، هم راه مشخص شده و هم نتيجه. اين «حتى»، در آيه شريفه، حتاى «منفعت» است نه حتاى تحديد نه يعنى عبادت بكن تا به يقين برسى كه اگر به يقين رسيدى معاذ الله عبادت را ترك كنى، چون اگر عبادت را ترك كردى همان جا سقوط مىكنى مثل اين كه به ما گفتند اگر خواستى دستت به كليد برق برسد اين پلههاى نردبان را طى كن تا بالا بروى و كليد برق را بزنى، اگر كسى از پلههاى نردبان بالا رفت بعد گفت نردبان چيست گفتن همان و سقوط همان، اگر به ما گفتند پلههاى نردبان را بالا برو تا دستت به سقف برسد، نه يعنى وقتى دستت به سقف رسيد. حالا نردبان را انكار كن و گرنه سقوط مى كنى.
پس اين «حتى» حتاى حد نيست، حتاى منفعت است ؛ يعنى يكى از فوايد مترتبه بر عبادت پيدايش يقين است، «فاذا اتاك اليقين فاقم العباده و حسنها و اتمها و اكملها» اگر يقين پيدا كردى بهتر و زيباتر عبادت بكن. اين عبادت است كه راه «حارثه بن مالك» است، نبايد كسى بگويد اين راه مخصوص معصومين(ع) است، چون «حارثه» يك آدم عادى بود و در محضر حضرت اين راه را ياد گرفت. اينكه فرمودهاند: «قلب المؤمن عرش الرحمن» به اين شرط كه در اين قلب كينه احدى نباشد، اين قلب سالن رقص دنيا نباشد. چه قدر اميرالمؤمنين(ع) آبروى دنيا و افراد دلباخته به دنيا را مىبرد، هيچ كسى در امت اسلامى به اندازه حضرت امير دنيا را بىآبرو نكرد. او آن قدر دنيا را رسوا و مفتضح كرد و به طور غيرمستقيم دنيا خواه را رسوا كرد كه آبرويى براى دنيا نگذاشت.
شما يك دور به طور عميق نهجالبلاغه را مطالعه بفرماييد و در تشبيهات حضرت درباره دنيا دقت كنيد، گاهى دنيا را به صورت استخوان خوك در دست فرد جذام گرفته معرفى مىكند، گاهى به صورت «عفطه عنز» و در جايى به صورت عطسه انف، گاهى به صورت «ورقه در دهان جراده». آن بزرگوار آنچنان آبروى دنيا را برد كه در امت اسلامى احدى اين چنين دنيا را بىحيثيت نكرد، اگر كسى دنيا را اين طور بىآبرو كرد دنيازده را نيز هم چنين.
حال اين تعبير حضرت(ع) را درباره عدهاى ببينيد، ايشان در كلمات قصار شماره 367 اين چنين مىفرمايد: «يا ايهاالناس متاع الدنيا حطام موبىء» پاييز كه مىشود برگها زرد شده و مىريزند و خشك مىشوند و با يك تكان همه از بين مىروند، اين را «حطام» مىگويند، فرمود اين حطامى است وبادار (موبى)؛ يعنى بيمارى وبا مىآورد «فتجنبوا مرعاه» اين جا جايى است وبا خيز، اولا: حطام است دنيا براى كسى بهار نشده، بلكه هميشه پاييز است و ساقه هايش هم حطام است، دست بزنى مىريزد و اين ساقه هم وبا مىآورد نچريد.
«فتجنبوا مرعاه قلعتها احظى من طمانينتها و بلغتها ازكى من ثروتها حكم على مكثر منها بالفاقه و اعين من غنى عنها بالراحه من راقه زبرجها اعقبت ناظريه كمها و من استشعر الشغف بها ملات ضميره اشجانا» آنگاه فرمود: «لهن رقص على سويدا قلبه»
«سويدا» حبه شىء و هسته مركزى را مىگويند، سويداى دل يعنى آن حبه، آن هسته مركزى دل، آن دل دل. خلاصه، فرمود در دل دل اين اوباش دارند رقص مىكنند: «لهن رقص على سويدإ قلبه هم يشغله و غم يحزنه كذلك حتى يوخذ بكظمه» خوب اگر چنان چه اين چنين شد، آن دل توان اين را ندارد كه اهل عبادت باشد واز عبادت طرفى ببندد. اگر همه اين ها را به دور انداخت مى گويد «حارثه بن مالك» كه بود كه من نيستم. اين تعبير، تعبير خوب و پسنديدهاى است اينكه به ما مىگويند مسابقه بدهيد؛ يعنى اينكه چرا او رفت و من نروم اين «من» مذموم نيست، «فاستبقوا» همين است؛ يعنى مسابقه بدهيد نه تنها مسابقه بدهيد در مسابقه شركت كنيد «سارعوا» جلو بزنيد، اين راهى نيست كه تصادف داشته باشد، چون دراين معارف و معانى تزاحمى نيست.
همه مىگويند من مىخواهم بگيرم اين تزاحم است، اما در معارف هر يك مىگويد اين دنيارا تو بگير، اين حطام را تو بگير، اين چراگاه وبا خيز مال تو او مىگويد: مال تو من رفتم اين سبقت در نجات از رذيلت و فراهم كردن فضيلت تزاحمى ندارد، لذا فرمود: تا توانستى سابقوا و استبقوا تا توانستى سارعوا نه تنها سابقوا نه تنها مسابقه بدهيد برنده بشويد، سرعت بگيريد، وقتى سرعت گرفتيد امام متقين مىشويد، لذا بگوييد: «واجعلنا للمتقين اماما»
برخى چون حل اين گونه از معارف برايشان دشوار بود گفتهاند كه: «واجعلنا للمتقين اماما»؛ يعنى «واجعل لنا من المتقين اماما» مىفرمايد: چرا همت ما پست باشد كه يك كسى كه با تقواست امام ما باشد، ما چرا امامالمتقين نباشيم، چرا كارى نكنيم كه همه مردم باتقوا به ما اقتدا كنند. اين راه براى همه باز است اين راه، راه تواضع است، اگر كسى متواضعتر و خاكسارتر شد اين گونه حرف مىزند، اگر «هوالله هو» شد اين چنين حرف مىزند و مىگويد: «واجعلنا للمتقين اماما»
خدايا توفيقمان بده كه من طورى باشم كه همه مردم باتقوا به من اقتدا بكنند، يعنى علم و عمل و سيره علمى من براى مردم باتقوا الگو باشد. حالا بياييم در قرآن معاذالله تحميل كنيم بگوييم، نه، قرائت آن اين چنين نيست، بلكه اين گونه است كه «واجعل لنا من المتقين اماما.»
يکشنبه 7 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 242]