تور لحظه آخری
امروز : چهارشنبه ، 30 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):مؤمن هرگاه سخن گويد ياد (خدا) مى كند و منافق هرگاه سخن گويد بيهوده گويى مى كند.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

خرید نهال سیب

وکیل ایرانی در استانبول

وکیل ایرانی در استانبول

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1831434057




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

سفر به قبله


واضح آرشیو وب فارسی:خراسان: سفر به قبله
... دل توي دلم نبود، سوار اتوبوس شديم تا بريم به سمت مسجدالحرام، شهر مكه درست وسط كوه ها بود. وقتي به مسجدالحرام رسيديم بايد از در ورودي صفا و مروه وارد مي شديم، نفسم به شماره افتاده بود ... قلبم به شدت مي تپيد ... تمام بدنم مي لرزيد ... هر قدمي كه بر مي داشتم، احساس مي كردم كه ديگه ناي رفتن ندارم ... بالاخره به در منتهي به كعبه رسيديم ... روحاني كاروانمون گفت: سرهاتون رو بيندازين پايين! اما من دلم طاقت نياورد و زير چشمي نگاهي به كعبه انداختم ... واي خداي من ... چه عظمتي ... واقعا زبانم از بيان احساساتم قاصر است ... بدون لحظه اي تأمل اشك هام سرازير شد و ناخودآگاه به سجده افتادم ... چقدر شرمنده و خجالت زده شدم ... دلم مي خواست تا آخر عمرم در مقابل عظمت خدا سجده مي كردم ...

... خدايا تو از همه كس به من نزديك تر بودي اما من تو رو فراموش كردم ... منو ببخش ... منو به خاطر تمام گناه هايي كه كردم، ببخش ... هر چقدر به مغزم فشار مي آوردم، آرزوهايم يادم نمي اومد ... دلم با تموم وجود مي لرزيد ... دوست نداشتم كه سر از سجده بردارم اما بايد بلند مي شدم و براي طواف مي رفتم ... تا به حال گرد همه چيز چرخيده بودم اما اين گشتن و چرخيدن كلي تفاوت داشت... دور اول طواف اون قدر محو تماشاي كعبه شدم كه از كاروان عقب موندم ... وقتي كه طواف مي كردم زير لب دعاي مكارم الاخلاق امام سجاد رو مي خوندم و خدا خدا مي كردم كه دورهاي طواف رو فراموش نكنم ... با انگشتام دورهاي طواف رو مي شمردم ... خدايا كمكم كن كه به خوبي بتونم اعمالم رو انجام بدم ... دور هفتم طواف براي اونايي كه برام كلي زحمت كشيدن كه تا پامو توي اين سرزمين مقدس بذارم دعا كردم ... وقتي كه دور هفتم طواف تموم شد، براي خوندن نماز طواف پشت مقام ابراهيم قامت بستم ... واي خدا من هچ وقت توي عمرم اين قدر با آرامش نماز نخونده بودم ... نماز خوندن اون هم رو به روي كعبه يه چيز ديگه است ... بعد از خوندن نماز با بچه هاي كاروان براي پيمودن سعي صفا و مروه به سمت كوه صفا رفتيم البته از كوه خبري نبود، كوه ها رو صاف كرده بودن ... از طرف صفا به مروه به راه افتاديم، چقدر سخت بود رفتن در اين مسير با پاي برهنه ... تشنه ام شده بود اما وقتي ياد هاجر مادر حضرت اسماعيل افتادم كه با چه سختي اين مسير رو 7 بار رفت و اومد از خودم خجالت كشيدم ... بعد از سعي صفا و مروه، نوبت به عمل تقصير رسيد، بايد كمي از موها و ناخن هامون رو كوتاه مي كرديم ... تشنگي امونم رو بريده بود با چند تا از بچه ها رفتيم و آب زمزم خورديم بعد باقي اعمالمون رو انجام داديم ... ديگه نزديك ظهر بود كه طواف نساء انجام داديم و بالاخره اعمالمون تموم شد ... خدا كنه كه اعمالمون قبول حق واقع شده باشه ... خسته شده بودم اما اين خستگي واقعا به دلم نشست ... به هتل رفتيم و از شدت خستگي ديگه نمي تونستم روي پاهام وايستم ...

دومين روزي كه در مكه بوديم با بچه هاي كاروان ساعت 3:30بعد از نيمه شب بود براي رفتن به مسجدالحرام آماده شديم ... وقتي به در اصلي رو به روي كعبه رسيديم، حلقه بزرگي بر در مسجد بود، ناخودآگاه به در كوبيدم و بعد وارد شدم ... وقتي نماز شب مي خوندم دلم مي خواست به جاي دعا كردن 40 مؤمن براي همه آدما دعا كنم ... روز پنج شنبه بود و به نيت تمام درگذشتگان طواف مستحبي انجام دادم ... بعد به هتل برگشتيم مي گفتن ظهرها مسجدالحرام خلوته، ... با يكي از بچه ها قرار گذاشتيم كه براي نماز عصر به مسجدالحرام بريم ... به مسجدالحرام كه رسيديم بايد مسير بين در ورودي به مسجد تا در اصلي ورودي به كعبه رو با پاي برهنه مي رفتيم اون هم سر ظهر واقعا سخت بود ... اما خلوت بودن مسجدالحرام برام لذت بخش بود و حسابي تونستم زيارت كنم، به نيت مامان و بابام طواف كردم و نماز طواف خوندم ... بعد از طواف نزديك كعبه رفتم و با دستام پرده مشكي كعبه رو لمس كردم، چه احساس قشنگي بود ... دلم مي خواست برم زير ناودون طلا و نماز بخونم اما نمي ذاشتن كه خانومي بره اون جا و نماز بخونه ...
 شنبه 6 مهر 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خراسان]
[مشاهده در: www.khorasannews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 218]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن