تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام حسین (ع):هر که خشنودی خدا را بطلبد هر چند به قیمت خشم مردم، خداوند او را از مردم بی نیاز م...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816722855




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

داستان ايران - از سقوط نهاوند تا مرگ افشين (به روايت دكتر زرينكوب)


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق: چرا نهاوند سقوط كرد؟
18-1- سقوط نهاوند در سال 21 هجري، چهارده قرن تاريخ پرحادثه و با شكوه ايران باستان را كه از هفت قرن قبل از ميلاد تا هفت قرن بعد از آن كشيده بود پايان بخشيد. اين حادثه فقط سقوط دولتي با عظمت نبود، سقوط دستگاهي فاسد و تباه بود. زيرا در پايان كار ساسانيان از پريشاني و بيسرانجامي در همه كارها فساد و تباهي راه داشت. جور و استبداد خسروان، آسايش و امنيت مردم را عرضهي خطر ميكرد و كژخويي و سست رأيي موبدان اختلاف ديني را ميافزود. از يك سو سخنان ماني و مزدك در عقايد عامه رخنه ميانداخت و از ديگر سوي، نفوذ دين ترسايان در غرب و پيشرفت آيين بودا در شرق قدرت آيين زرتشت را ميكاست. روحانيان نيز چنان در اوهام و تقاليد كهن فرو رفته بودند كه جز پرواي آتشگاهها و عوايد و فوايد آن را نميداشتند و از عهدهي دفاع آيين خويش هم برنميآمدند.
وحدت ديني در اين روزگار تزلزلي تمام يافته بود و از فسادي كه در اخلاق موبدان بود، هوشمندان قوم از آيين زرتشت سرخورده بودند و آيين تازهاي ميجستند كه جنبهي اخلاقي و روحاني آن از دين زرتشت قويتر باشد و رسم و آيين طبقاتي كهن را نيز در هم فرو ريزد. نفوذي كه آيين ترسا در اين ايام، در ايران يافته بود از همين جا بود. عبث نيست كه روزبه بن مرزبان، يا چنان كه بعدها خوانده شد، سلمان فارسي آيين ترسا گزيد و باز خرسندي نيافت. ناچار در پي ديني تازه در شام و حجاز ميرفت.
باري از اين روي بود كه در اين ايام زمينهي افكار از هر جهت براي پذيرفتن ديني تازه آماده بود و دولت نيز كه از آغاز عهد ساسانيان با دين توأم گشته بود، ديگر از ضعف و سستي نميتوانست در برابر هيچ حملهاي تاب بياورد. و بدينگونه، دستگاه دين و دولت با آن هرج و مرج خونآلود و آن جور و بيداد شگفتانگيز كه در پايان عهد ساسانيان وجود داشت، ديگر چنان از هم گسيخته بود كه هيچ امكان دوام و بقاء نداشت. دستگاهي پريشان و كاري تباه بود كه نيروي همّت و ايمان ناچيزترين و كممايهترين قومي ميتوانست آن را از هم بپاشد و يكسره نابود و تباه كند. بوزنطيه - يا چنان كه امروز ميگويند: بيزانس - كه دشمن چندين سالهي ايران بود نيز از بس خود در آن روزها گرفتاري داشت نتوانست اين فرصت را به غنيمت گيرد و عرب كه تا آن روزها هرگز خيال حمله به ايران را نيز در سر نميپرورد جرئت اين اقدام را يافت.
كسي به دفاع از ساسانيان رغبت نداشت!
18-2- بدين ترتيب، كاري كه دولت بزرگ روم با آيين قديم ترسايي نتوانست در ايران از پيش ببرد، دولت خليفهي عرب با آيين نورسيدهي اسلام از پيش برد و جايي خالي را كه آيين ترسايي نتوانسته بود پر كند، آيين مسلماني پر كرد. بدين گونه بود كه اسلام بر مجوس پيروزي يافت. اما اين حادثه هر چند در ظاهر، خلاف آمدِ عادت بود در معني ضرورت داشت و اجتنابناپذير مينمود. سالها بود كه خطر سقوط و فنا در كنار مرزها و پشت دروازههاي دولت ساساني ميغرّيد. مردم كه از جور فرمانروايان و فساد روحانيان به ستوه بودند آيين تازه را نويدي و بشارتي يافتند و از اين رو بسا كه به پيشواز آن ميشتافتند. چنان كه در كنار فرات، يك جا، گروهي از دهقانان جسر ساختند تا سپاه ابوعبيده به خاك ايران بتازد، و شهر شوشتر را يكي از بزرگان شهر به خيانت تسليم عرب كرد و هرمزان حاكم آن، بر سر اين خيانت به اسارت رفت. در ولاياتي مانند ري و قومس و اصفهان و جرجان و طبرستان، مردم جزيه را ميپذيرفتند اما به جنگ آهنگ نداشتند و سببش آن بود كه از بس دولت ساسانيان دچار بيدادي و پريشاني بود كس به دفاع از آن علاقهاي و رغبتي نداشت. از جمله آوردهاند كه مرزبان اصفهان فاذوسبان نام مردي بود با غيرت، چون ديد كه مردم را به جنگ عرب رغبت نيست و او را تنها ميگذارند، اصفهان را بگذاشت و با سي تن از تيراندازان خويش راه كرمان پيش گرفت تا به يزدگرد شهريار بپيوندد اما تازيان در پي او رفتند و بازش آوردند و سرانجام صلح افتاد، بر آنكه جزيه بپردازند و چون فاذوسبان به اصفهان بازآمد، مردم را سرزنش كرد كه مرا تنها گذاشتيد و به ياري برنخاستيد سزاي شما همين است كه جزيه به عربان بدهيد. حتي از سواران بعضي به طيب خاطر مسلماني را پذيرفتند و به بني تميم پيوستند. چنان كه سياه اسواري، با عدهاي از يارانش كه همه از بزرگان سپاه يزدگرد بودند چون كرّ و فرّ تازيان بديدند و از يزدگرد نوميد شدند به آيين مسلماني گرويدند و حتي در بسط و نشر اسلام نيز اهتمام كردند.
همين نوميديها و ناخرسنديها بود كه عربان را در جنگ ساسانيان پيروزي داد و با سقوط نهاوند، عظمت و جلال خاندان كسري را يكسره در هم ريخت. اين پيروزي، كه اعراب در نهاوند به دست آوردند امكان هرگونه مقاومت جدّي و مؤثّري را كه ممكن بود در برابر آنها روي دهد نيز از ميان برد.
در واقع اين فتح نهاوند، در آن روزگاران پيروزي بزرگي بود. پيروزي قطعي ايمان و عدالت بر ظلم و فساد بود. پيروزي نهايي سادگي و فداكاري بر خودخواهي و تجملپرستي بود. رفتار سادهي اعراب در جنگهاي قادسيه و جلولاء، و پيروزي شگفتانگيزي كه بدان آساني براي آنها دست داد و به نصرت آسماني ميمانست، جنگجويان ايران را در نبرد به ترديد ميانداخت و جاي آن نيز بود. اين اعراب كه جاي خسروان و مرزبانان پرشكوه و جلال ساساني را ميگرفتند مردم ساده و بيپيرايهاي بودند كه جز جبروت خدا را نميديدند. خليفهي آنها كه در مدينه ميزيست از آن همه تجمّل و تفنّن كه شاهان جهان را هست هيچ نداشت و مثل همهي مردم بود. آنها نيز كه از جانب او در شهرها و ولايتهاي تسخير شده به حكومت مينشستند و جاي مرزبانان و كنارنگان پادشاهان ساساني بودند زندگي سادهي فقرآلود زاهدانه يا سپاهيانه داشتند. سلمان فارسي كه بعدها از جانب عمر به حكومت مدائن رسيد نان جوين ميخورد و جامهي پشمين ميداشت. در مرض موت ميگريست كه از عقبهي آخرت جز سبكباران نگذرند و من با اين همه اسباب دنيوي چگونه خواهم گذشت. از اسباب دنيوي نيز جز دواتي و لولئيني نداشت. اين مايه سادگي سپاهيانه يا زاهدانه، البته شگفتانگيز بود و ناچار در ديدهي مردمي كه هزينهي تجمّل و شكوه امراء و بزرگان ساساني را با عسرت و رنج و با پرداخت مالياتها و سخرهها تأمين ميكردند، اسلام را ارج و بهاي فراوان ميداد. در روزگاري كه مردم ايران خسروان خويش را تا درجهي خدايان ميپرستيدند و با آنها از بيم و آزرم، روياروي نميشدند و اگر نيز به درگاه ميرفتند پنام در روي ميكشيدند، چنان كه در آتشگاهها رسم بود، عربان سادهدل وحشي طبع با خليفهي پيغمبر خويش، كه امير آنان بود، در نهايت سادگي سلوك ميكردند. خليفه با آنها در مسجد مينشست و راي ميزد و آنها نيز بسا كه سخن وي را قطع ميكردند و بر وي ايراد ميگرفتند و اين شيوهي رفتار و اطوار ساده، ناچار كساني را كه از احوال و اوضاع حكومت خويش ستوه بودند بر آن ميداشت كه عربان و آيين تازهي آنها را به ديدهي اعجاب و تحسين بنگرند.
باري سقوط نهاوند، كه نسبنامهي دولت ساسانيان را ورق بر ورق به طوفان فنا داد، بيدادي و تباهي شگفتانگيزي را كه در آخر عهد ساسانيان بر همهي شئون ملك رخنه كرده بود پايان بخشيد و ديوار فروريختهي دولت ناپايداري را كه موريانهي فساد و بيداد آن را سست كرده بود و ضربههاي كلنگ حوادث در اركان آن تزلزل افكنده بود عرصهي انهدام كرد.
مقاومتهاي كوچك محلي كه از آن پس - پس از فتح نهاوند - در شهرها و ديههاي ايران گاهگاه در برابر عربان روي داد البته بر مهاجمان گران تمام شد اما همهي اين مقاومتها نتوانست «سواران نيزهگذار» را از ورود به كشور «شهرياران» و سرزمين «جنگي سواران» منع نمايد.
مقاومتهاي محلّي بر عليه تازيان
18-3- اين مقاومتهاي محلّي غالباً بيش از يك حمله ديوانهوار عصباني نبود. پس از آن سقوط مهيب كه دستگاه حكومت و سازمان جامعهي ايراني را در هم فرو ريخت، اين اضطرابها و حركتها لازم بود تا بار ديگر احوال اجتماعي قوام يابد و تعادل خود را به دست آورد. ري پس از سقوط نهاوند به دست عربان افتاد. مردم چندين بار با فاتحان صلح كردند و پيمان بستند اما هر چند گاه كه امير تغيير مييافت سر به شورش برميآوردند. مدتها بعد، يعني در زمان حكومت ابوموسي اشعري بر كوفه و اعمّال آن، بود كه وضع ري آرام و قرار يافت. ابوموسي وقتي به اصفهان رسيد مسلماني بر مردم عرضه كرد. نپذيرفتند، از آنها جزيه خواست قبول كردند و شب صلح افتاد اما چون روز فراز آمد غدر آشكار كردند و با مسلمانان به جنگ برخاستند تا ابوموسي با آنها جنگ كرد. و اين خبر را در باب اهل قم نيز آوردهاند. در سالهاي 28 و 30 هجري تازيان دو دفعه مجبور شدند استخر را فتح كنند. در دفعهي دوم مقاومت مردم چندان با رشادت و گستاخي مقرون بود كه فاتح عرب را از خشم و كينه ديوانه كرد. نوشتهاند كه چون عبداللّه بن عامر فاتح مزبور از پيمان شكستن مردم استخر آگاه شد و دانست كه مردم بر ضدّ عربان به شورش برخاستهاند و عامل وي را كشتهاند «سوگند خورد كه چندان بكشد از مردم استخر كه خون براند. به استخر آمد و به جنگ بستد...و خون همگان مباح گردانيد و چندان كه ميكشتند، خون نميرفت تا آب گرم بر خون ميريختند. پس برفت و عدد كشتگان كه نامبردار بودند چهل هزار كشته بود، بيرون از مجهولان» مقاومتهاي مردم دلاور ايران با چنين قساوت و جنايتي در هم شكسته ميشد امااين سختكشيها هرگز نميتوانست اراده و روح آن عدهي معدودي را كه در راه دفاع از يار و ديار خويش، خون و عمر و زندگي خود را نثار ميكردند، يكسره خفه و تباه كند. از اين رو همه جا، هر جا كه ممكن بود ناراضيان در برابر فاتحان درايستادند. هر شهر كه يكبار اسلام آورده بود و تسليم شده بود وقتي ناراضيان در آن شهر، دوباره مجال سركشي مييافتند در شكستن پيماني كه با عربان بسته بود ديگر لحظهاي ترديد و درنگ نميكرد. در تاريخ فتوح اسلام در ايران، مكرّر به اينگونه صحنهها ميتوان برخورد. در سال سيام هجري مردم خراسان كه قبول اسلام كرده بودند مرتد شدند و عثمان خليفهي مسلمانان عبداللّه بن عامر و سعيد بن عاص را فرمان داد كه آنان را سركوبي نمايند و براي دوم بار عربان مجبور شدند گرگان و طبرستان و تميشه را فتح كنند سيستان در روزگار خلافت عثمان فتح شد اما وقتي خبر قتل عثمان آنجا رسيد، مردم گستاخ شدند و كسي را كه از جانب عربان بر آنجا حكومت ميكرد از سيستان براندند. مرزبان آذربايجان كه در اردبيل مقرّ داشت با عربان سخت جنگيد و پس از جنگهاي خونين با حذيفةبناليمان بر هشتصد هزار درم صلح كرد. اما وقتي عمر خليفهي دوم، حذيفه را از آذربايجان باز خواند و ديگري را به جاي او گماشت مردم آذربايجان بار ديگر بهانهاي براي شورش و سركشي به دست آوردند....
اين شورشها و مقاومتها براي بازگشت دولت ساسانيان نبود. براي آن بود كه مردم به عربان سر فرو نياورند و جزيهي سنگين را كه بر آنها تحميل ميشد، نپذيرند. اين پرخاشجويي با عرب نه فقط در كساني كه در شهرهاي ايران مانده بودند به شدّت وجود داشت در كساني نيز كه به ميان اعراب و در عراق و حجاز بودند مدتها باقي بود.







این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 66]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن