تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 1 بهمن 1403    احادیث و روایات:  امام رضا (ع):هر کس اندوه و مشکلى را از مومنى بر طرف نماید خداوند در روز قیامت ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

کلینیک زخم تهران

کاشت ابرو طبیعی

پارتیشن شیشه ای اداری

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

تور بالی نوروز 1404

سوالات لو رفته آیین نامه اصلی

کلینیک دندانپزشکی سعادت آباد

پی ال سی زیمنس

دکتر علی پرند فوق تخصص جراحی پلاستیک

تجهیزات و دستگاه های کلینیک زیبایی

تعمیر سرووموتور

تحصیل پزشکی در چین

مجله سلامت و پزشکی

تریلی چادری

خرید یوسی

ساندویچ پانل

ویزای ایتالیا

مهاجرت به استرالیا

میز کنفرانس

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

تعمیرگاه هیوندای

اوزمپیک چیست

قیمت ورق سیاه

چاپ جزوه ارزان قیمت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1855147987




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

احساس میکنم همسرم مرا فریب میدهد


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی:
 احساس میکنم همسرم مرا فریب میدهد
حسادت و بدگمانی این خانم نسبت به همسرش باعث ایجاد مشکل بین آنها شده است. آیا اختلاف آنها برطرف می شود؟ حرفهای زن:....(این خانم 34 ساله، پرستار و مادر 2 فرزند). کاش این قدر همسرم توجه دیگر خانم ها را به خود جلب نمی کرد. گاهی فکر می کنم او بی وفاست. می دانم چرا ... به نظر زنان دیگر، او جذاب است. او قد بلند و خوش هیکل است، موهای مشکی و چشمانی سبز رنگ دارد. اول اینکه، آنها حتی در حضور من با او خوش و بش می کنند، مرا کلافه ساخته است. ماه گذشته، در یک مهمانی، یکی از مهمانها یواشکی به من گفت: همسر شما جذاب ترین مردی است که تا به حال دیده ام. این موارد باعث آزار من می شوند، و تنها جوابی که می توانم بدهم اینه که، بسه دیگه. عکس العمل بهزاد هم تبسم است و در پاسخ می گوید: خیلی ممنون. اگر چه او انکار می کند، اما از این همه جلب توجه لذت می برد. او مثل آهنربا است، اوایل ازدواجمان خیلی جدی نمی گرفتم، اما حالا با 35 سال سن، زیباتر از 25 سالگی اش شده است، تو کارش هم که موفق است. متاسفانه، پیامد آن حسادت و بدگمانی من نسبت به وی است و زندگی زناشویی ما دچار مشکل گردیده. او اصرار دارد که تا حالا به من خیانت نکرده و با کسی رابطه عشقی نداشته است، اما پدرم، زمانی که من در دبیرستان درس می خواندم، مادرم را ترک کرد و پیش زنی دیگر رفت. و باعث شده اند که بگویم همه مردان ذاتا بی وفا و خیانتکار هستند. وقتی افراد غریبه خوشگل این قدر خودشان را به بهزاد نزدیک می کنند، چگونه باور کنم که او گمراه نشده است. من در منطقه ای نسبتا کلاس بالا بزرگ شده ام، محل زندگیمان خیلی از آنجا دور نیست. پدر و مادرم با هم جنگ نداشتند، اما نسبت به یکدیگر مهربان هم نبودند. مادرم خوب بود، اما پدرم با من و خواهرم بسیار سرد بود . وقتی 14 ساله بودم،پدرم به بهانه مامورین مدت زیادی را از ما دور بود. مادرم که خیره مانده بود و به او مشکوک شده بود، وکیلی گرفت. وکیل کشف کرد که پدرم با زن دیگری زندگی می کند. وقتی مادرم خبر را به من داد، داشتم از هوش می رفتم. من که با کار پدرم خراب شده بودم، تا چند سال اصلا با او حرف نمی زدم. بعد از 20 سال هنوز او را نبخشیده ام، و رابطه ام با او سرد است. ادامه صحبت های اکرم: 22 ساله بودم که با بهزاد توی مغازه شیرینی فروشی آشنا شدم، من به خاطر شهریه دانشگاه در آن مغازه کار می کردم. در آن زمان همسرم کارهای ساختمانی انجام می داد و 21 ساله بود، هر روز به مغازه ما می آمد. شبی در یک سفره خانه سنتی با هم قرار گذاشتیم. ساعت ها با هم حرف زدیم، گفتگوهای ما به سهولت انجام می شد و وجوه مشترکی داشتیم، هر دو توی یک منطقه بزرگ شده بودیم، از چیزهای مشترکی لذت می بردیم. قبل از ترک آن جا بهزاد شماره تلفنش را روی یک دستمال کاغذی نوشت و به من داد و مرا برای شام دعوت کرد، از من خواست در صورت تمایل به او زنگ بزنم. روز بعد به او زنگ زدم و دعوتش را پذیرفتم. بعد از چند هفته مایل بودم با او ازدواج کنم. وی مهربان، سخت کوش و فردی حمایتی بود- همه صفاتی که در همسر ایده آلم جستجو می کردم. سالهای اول ازدواج ما بدون کشمکش بود. شغلم را به عنوان پرستار دوست داشتم . زمانی که بهزاد 30 ساله بود از کارهای ساختمانی خسته شده بود، و کارش را در یک شرکت خاکبرداری شروع کرد. به نظر می آمد که استعداد باغبانی و طراحی فضای شهری دارد، به همراه مهارت و قدرت ساخت پاسیو، استخر و دیوارهای محافظ. با تشویق من کار طراحی خانه های تجملی را شروع کرد. هر سال هم موفق تر از سال قبل می شد. وقتی فرزند اولم را حامله شدم، حس کردم که همسرم حتی بیشتر از قبل نظر دیگران را نسبت به خود جلب می کند. هر کجا می رفتیم، زنان دیگر با نگاهشان تیر به قلب من می زدند و من در سکوت خود متلاطم می شدم. احساس خیلی بدی داشتم، من آن همه وزن اضافه را حمل می کردم، بد قیافه و حسود شده بودم، وقتی در آن لحظات به خانه برمی گشتیم چند لحظه فقط به بهزاد خیره می شدم و هیچ حرفی نمی زدم. خیلی بد، این شرایط خیلی تکرار شده است. مدام با هم بگومگو داشته ایم. مدت زیادی است که اصلا با هم بیرون نرفته ایم، به ندرت با هم روابط زناشویی داریم. از آنجا که مراقبت از پسرانم، انجام کارهای منزل، سفارش دادن برای شرکت بهزاد بر عهده من است، علاوه بر همه اینها به عنوان پرستار در بیمارستان کار می کنم، بیشتر مواقع خسته و عصبانی هستم. گاهی اوقات، بدگمانی من باعث رفتارهای عصبانی کننده گردیده است. وقتی فرزند دومم را شش ماهه باردار بودم، ،آنقدر خسته و ملول بودم که نتوانستم در جشن عروسی دوستان خانوادگی بهزاد شرکت کنم، لذا بهزاد خواهرش را با خود برد. از جو مهمانی که بهزاد رفته بود و برخوردهای راحت صاحبان آن مجلس خوشم نمی آمد و میترسیدم او را از دست بدهم . وقتی او دیر کرد سوار ماشین شدم و با عصبانیت به محل مهمانی رفتم دم در بهزاد و خواهرش را دیدم که با چند خانم خوش و بش میکردند ، وقتی او آنها هم مرا دیدند از چهره بر افروخته من عصبانیت می بارید . من خیلی حس حقارت میکردم. خیلی بد بود . در مقابل خواهر شوهرم نیز حس میکردم تحقیر شده بودم. بهزاد عذرخواهی کرد، اما از رفتار من هم کفری شده بود. اخیرا نسبت به بهزاد بدگمان شده ام، یک روز صبح او ساعت 7 برای رفتن به باشگاه خانه را ترک می کرد، در حالیکه باشگاه زودتر از 30/7 باز نمی شود. وقتی به موبایل او زنگ زدم، گوشی او روی پیام گیر رفت. این کار چندین بار تکرار شد، تا بالاخره با او رودررو شدم. وی گفت: قبل از باز شدن باشگاه در پارک جلوی آن روزنامه می خوانم، موبایل خود را روی پیغام گیر می گذارم، چرا که هیچ آدم عاقلی در آن ساعت به من زنگ نمی زند. بعد از آن واقعه، من و بهزاد از هم دوری می کردیم. تنش بین ما غیر قابل تحمل است. همیشه برای کارهای یکدیگر دعوا و منازعه داریم. او حتی تلفن های کاری خود را موقع شام انجام می دهد. من بیچاره هم مجبورم نظافت و کارهای بچه ها را به تنهایی انجام بدهم. در ضمن، او از دست من ناراحت است که در بیمارستان شیفت اضافه بر می دارم. چرا که می گوید در آمد او خوب است و نیازی به کار کردن من نیست. اما من کارم رو دوست دارم. وقتی هم رئیس بیمارستان پیشنهاد شیفت اضافه می داد، سریع پاسخ مثبت می دادم. هفته پیش، خانم فروشنده ای با بهزاد خوش و بش می کرد، که این قضیه باعث رنجش من شد، وقتی به همسرم گفتم، گفت آن خانم داشته به من خوراکی ها را می داده است و این مشکل توست. منبع : www.senatorha.com





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 503]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن