واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: انديشه - گشودهشدن دريچه روياها
انديشه - گشودهشدن دريچه روياها
علي طهماسبي:سوره قدر، با اشارهاي به شب آغاز ميشود، و با رسيدن به فجر و روشنايي فرجام مييابد. اين ترتيب نمادين كه در اين سوره آمده، طيف گستردهاي از وقايع انساني را به ياد ميآورد. اين وقايع ميتواند مربوط به زندگي يك فرد باشد كه چگونه خود را از تاريكيهاي ذهني و انديشگي به آگاهي و روشنايي ميرساند و به اينگونه راه سامان يافتن خويش را پيدا ميكند و تقدير خود را در روشنايي رقم ميزند. همچنين ميتواند يادآور جامعهاي ظلمت گرفته باشد كه مردماناش با پيدا كردن «قدر»، يا شناخت واقعيت موجود و شناخت مناسبات پيچيده در روابط اجتماعي خود، ميتوانند واقعيت موجود را به سوي وضعيتي بهتر و دلپذيرتر تغيير دهند. شب با رويا نيز ميتواند همراه باشد. روياهايي به قامت آرزوهاي ما براي پديدآوردن جهاني بهتر، جهاني بيگزند براي زندگي. و اگر آدمي را روياي زندگي بهتر در سر نباشد چگونه ميتواند گزندگي شولاي ظلمتي را كه در آن زندگي ميكند دريابد؟ احتمالا از همينجا است كه تاريكي و روشنايي، يا «ليل» و «فجر» در آغاز و فرجام اين سوره معنا پيدا ميكند. بنابراين ميتوان گفت كه نزول قرآن در اين شب، نمادي ديگر از گشودهشدن دريچه روياهاي ما هم هست و مگر نه آنكه نزول همين قرآن براي محمد رسول، در خلوت روياهاي شبانه بوده است؟
اما شرط رسيدن و دريافتن آن است كه چند صباحي روزهاي آرام و بيكشمكش داشته باشيم تا شبهامان اسير پسلرزههاي روزانه نشود و شبهايي رها و آزاد باشد. روزها كه در كشاكش و درگيري با خود و ديگران باشيم، شب را نيز اگرچه درها فروبسته و تنها در بستر خويش خلوت گزيدهايم، باز هم انگار همه آن كشاكشها و غوغاي روز را به بستر خويش آورده و سپس به روياهاي شبانه بازشان ميخوانيم. و به اينگونه شبهامان و روياهامان انگار باز هم از جنس همان غوغاي روزهامان ميشود. روزهاي ماه صيام انگار بايد به روزهاي آتشبس ميمانست، آتشبس ميان ما و طبيعت خودمان، ميان ما و ديگراني كه مدام در حشر و نشري گزنده بودهايم. امساك و «صوم» تنها به نخوردن نيست. صوم عبارت بوده است از هر نوع خودداري در هر آنچه جسم و انديشه ما را درگير كاري ميكند كه آن كار ما را از خود بيگانهمان ميكند. چند صباحي كه اين آتشبس دوام آورده باشد و جسم و ذهن از غوغاي خواستنهاي مدام و تكراري و درگيريهاي گزنده اندكي آسوده باشد، آنگاه شبهاي قدر نيز فرا ميرسد و خلوتهاي شبانه فرصتي ميشود براي يافتن دريچهاي كه به سوي چشماندازي ديگر گشوده ميشود. در آغاز سوره قدر نيز آمده است كه: «ما او را در شب قدر نازل كرديم» اين جمله ايهام جالبي دارد. پيشينيان بر اين باور بودند كه منظور از «او» قرآن است. يعني كه خداوند قرآن را در شب قدر نازل كرده است. اين شايد درست باشد اما چه ربطي به ما ميتواند داشته باشد؟ براي اين تعبير گمانهاي دارم، همانگونه كه محمد رسولالله با آن خلوتگزينيها و امساكها خود را آماده دريافتن وحي ميكند، ديگراني هم كه خود را به آرامشي نسبي از آنگونه رسانيده باشند و شبهايي از جنس هشياري پاك و تاملي در خور فرجام انسان و جامعه براي خود فراهم كرده باشند، چه بسا كه آن دريچه ديگر بر آنان گشوده گردد، همان كه به سوي نوعي آگاهي فراتر از حواس ظاهر باز ميشود و به تناسب تامل خويش، متوجه اهميت قدر خويش و قدر جامعه خويش گردند، و دريابند كه با اين قدر چه تقديري ميتوانند براي خود رقم زنند. از نگاه ديني، براي هرچيزي كه در اين عالم خلق و در اين گيتي ظهور پيدا ميكند و به هستي در ميآيد، اندازه و قدري هست و هرچيزي از چيزهاي اين عالم مطابق اندازهاي كه در عالم امر براي آن مقدر است «هست» ميشود و تجلي پيدا ميكند.(1)
چيزها، به «قدر» يا به اندازهاي كه برايشان تعيين شده «هست» ميشوند، خود بدانند يا ندانند. بعد هم بهراهي كه برايشان مقدر شده جاري ميشوند، خود بخواهند يا نخواهند. پس «قدر» با «تقدير» متفاوت است. قدر اندازه و توان نهفته در يك چيز است و «تقدير» جاري شدن، راه افتادن، بهجريان عمل درآمدن همان چيز. يعني كه تقدير هر چيزي، در دست خود آن چيز نيست بلكه قادر مطلقي كه نامش را خداوند گذاشتهايم تقدير چيزها را در دست خود دارد.(2)
حديث آدم اما با چيزهاي ديگري كه در اين گيتي پديدار ميشوند تفاوتي جدي و اساسي دارد. آدم هم قدري يا اندازهاي دارد، خواه قدر خود بداند يا نداند. تا اينجا، آدم با ديگر چيزها در حساب آفرينش همانند است. اما جدايي آدم از ديگر چيزها از آنجا آغاز ميشود كه ميتواند با قدر خود آشنا شود تا تقديرش را خود رقم زند. راهش را خود بجويد، فرجاماش را خود از روي اختيار و آگاهي انتخاب كند. تقدير دانه بادام كه در باغستاني نشانده شود، درخت بادام شدن است. اين برايش مقدر است دست خودش هم نيست. اما تقدير آدم كه به اين گيتي در آمده، در اختيار خودش هست. انگار خداوند آدم را كه سرشت و اندازهها را كه در وجودش تعبيه كرد، آنگاه او را به خودش هديه نمود و گفت: تا اينجاي كار با من بود، حالا اين تو هستي و اين هم صحنه گيتي براي تقدير نمودن خودت، براي بهثمر رسانيدن فرجامت. اين يعني بار سنگين مسووليت خود را بهگردن گرفتن، يعني مسوول اكنون و فرجام خود و جامعه بودن.(3) درست از همينجا است كه براي هر آدمي دانستن قدر ضرورت پيدا ميكند تا بتواند خود را بهدرستي تقدير كند و تا بتواند فرجامي شايسته قدر خود براي خود پديد آورد. پس «قدر» ما، امري نهفته و پنهاني در خود ما است كه خود بايد آن را كشف كنيم و تقدير ما بستگي به آگاهي ما از قدر خودمان دارد. در اين نگاه، ندانستن قدر خويش، يعني بيگانهبودن با توان و اندازه خويش.
آدمي تنها نميزيد كه تنها به دانستن قدر خويش اكتفا كند. قدر در عرصه ديگري هم وجود دارد؛ عرصهاي كه مستقل از افراد مينمايد و مربوط به تمامي يك ملت يا يك جامعه ميشود. جامعهاي كه از قدر خويش آگاهي نداشته باشد، يعني از تقدير خويش ناآگاه و ناتوان است. بعد هم سرگردانشدن جامعه در چيستي و چرايي فرجام خود. يعني مدام اينسو و آنسو دويدن و نيافتن. يا تهيوارگي و دل به ابتذال و روزمرگي سپردن به صورت دستهجمعي. ابزار دست افراد قدرتطلب شدن. و تقدير گنگ و پر ابهام خويش را از آنان انتظار داشتن. براي همين بود كه گفت: «يك شب قدر بهتر از هزار ماه است» هزار ماه، اگر چه عددي مبالغهآميز مينمايد اما بيش از 80 سال و مطابق عمري تقريبا اشباعشده براي هر فرد است. شايد به اين معنا كه اگر ليلهالقدري نداشته باشي و اگر قدر خويش را ندانسته باشي، از تمامي عمر خويش نه در زندگي فردي و نه در عرصه اجتماعي بهرهاي نخواهي داشت. پس قدر را در دو عرصه متفاوت اما درهمتنيده ميتوان مطرح كرد. يعني علاوه بر يك فرد و اهميت دانستن قدر خودش براي تغيير و صيرورت، همچنين از يك قوم و ملت نيز ميتوان ياد كرد كه در مناسبات اجتماعي داراي روابط درهم تنيده است و همچون يك فرد براي تغيير وضع موجود به وضع مطلوب نياز به آگاهي و دانستن قدر خودش دارد. از اين نگاه، آگاهي و شناخت مردم يك جامعه از واقعيت موجود خودشان، دانستن قدر است. در اين مورد شايد بتوان سه ويژگي براي «قدر» در نظر گرفت. يكي شناختن عوامل، روابط و مناسباتي كه موجب گزند و آسيبهاي عمومي و همگاني ميشود، دوم كشف توانمنديهاي بالقوه و نهفتهاي كه در جامعه وجود دارد و بهكار گرفته نشده. و سوم پيدا كردن چشماندازي بهتر و متناسب با توانمنديهاي نهفته براي تغيير خود يا جامعه از اين وضعيت موجود بهسوي آن چشمانداز مطلوب.
در همين سوره قدر، پس از طرح اينكه يك شب قدر بهتر از هزار ماه است همچنين آمده است كه «ملائكه» و «روح» به تدريج نازل خواهند شد. اگر بتوانيم از تصويرهاي نمادين كه براي معناي اين واژه طرح كردهاند عبور كنيم و با توجه به ريشه و مشتقات ديگر اين واژگان، و با توجه به ساختار ادبي متن قرآن، ميتوان گفت كه «ملائكه» عبارتند از نيروهايي كه اگر چه بهگونهاي عيني به چشم نميآيند اما با شناختن قدر، اين نيروها هم قابل درك خواهند شد و به تدريج در دسترس آدميان قرار ميگيرند تا آدميان براي تغيير وضعيت موجود به وضع مطلوب از اين نيروها بهره گيرند. و همچنين «روح» اين نسيمي كه به تعبير حافظ: از كوي دلبر آيد(4) و انگارههايي از آنچه بايد باشد و نيست در خيال ما ميافكند، تا بتوانيم چشماندازي از اين انگارهها پديد آوريم. مقصود من از «چشمانداز» طرحي ذهني است كه در عمل قابل پيگيري و اجرا باشد. طرحي براي تغيير آنچه در واقعيت زندگي كنوني داريم اما هنگامي كه ملتي بر واقعيت موجود سرپوش بگذارد و بنا به دلايلي از دانستن دقيق اين واقعيت طفره برود يا فرار كند، طبعا قدرت تقدير نمودن را هم پيدا نخواهد كرد.
براي فرار از فهم اين مسووليت سنگين، و سرپوش نهادن بر واقعيت، راههاي بسياري در پيش است. ميتوان حتي به نام شب قدر مناسكي بر پا كرد، قرآني بر سر گرفت، «خلصنا منالنار يا رب» گفت، و دل به تمناي گريستن سپرد و بعد بيآنكه فهمي از قدر داشت و بيآنكه چشمانداز روشني براي زندگي بهتر پديد آورده باشيم خود را سبكبار و آسودهخيال بپنداريم كه عبادتي كردهايم و اشكي افشاندهايم، باشد كه خداوند از خزانه غيب خودش رحمتي فرستد و در اين كار فروبسته ما گشايشي دهد، از اين آتشي كه دامانمان را گرفته نجاتمان دهد. انگار فراموش كردهايم كه: خدا هيچ قومي را تغيير نميدهد مگر آنكه آن قوم خودشان آنچه را در خويش دارند تغيير دهند (سوره سيزدهم، آيه11)
پينوشتها:
1- سوره طلاق (65) بخشي از آيه سوم و بسياري آيات ديگر در مورد قدر و تقدير
2- سوره نور (24) آيه 2 و همچنين سوره اعلي (87) آيه دوم و آيات بعدي
3- برداشتي از آيه 72 سوره احزاب (سوره سيوسوم)
4- واژه روح با ريح از يك ريشه هستند. ريح به معناي نسيم جفت مادي و عيني روح شمرده ميشود و روح همان ريح است اما در قلمرو اسم معنا
گفتم خوشا هوايي كز باد صبح خيز/ گفتا خنك نسيمي كز كوي دلبر آيد
شنبه 6 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 79]