تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 29 شهریور 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):تا مى‏توانى بكوش كه صبح و شب در قلبت (حتّى) قصد فريب و نيرنگ كسى نباشد؛ چرا كه ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1816664126




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

پسری که نمی دانست فلسفه یعنی چه؟


واضح آرشیو وب فارسی:فان پاتوق:


روزی مرد جوانی هوس شنا کرده بود. بعد از اینکه مقداری تن به آب سپرد و خسته شد از دریا خارج شد اما متوجه شد که امواج دریا مایوی او را با خود برده. هراسان به اطراف نگاه کرد و در این حین سطلی آهنی را که کناری افتاده بود دید. با خوشحالی آنرا برداشت و بعنوان پوشش موقتی در جلو خودش نگاهداشت و به سمت ساحل رفت. همینطور که پیش میرفت، در ساحل دریا دختری را مشاهده کرد که در حال مطالعه بود.
از سر کنجکاوی جلو آمد و رو به دختر خانم کرد و گفت: ببخشید شما چه کار میکنید؟ دختر گفت: مگر نمی بینی دارم کتاب می خوانم. پسر پرسید: میشه بگویید موضوعش چیه؟ دختر گفت: موضوعش درباره فلسفه است. پسر در باز هم پرسید: فلسفه؟ من که تا به حال نفهمیدم اصلا فلسفه یعنی چه؟ دختر گفت: خیلی ساده است. فلسفه یعنی اثبات چیزهایی که وجود خارجی ندارند. پسر که بیشتر کنجکاو شده بود سوال کرد: میشه یک مثال بزنی که بهتر بفهمم. دختر رو به پسر کرد و گفت: مثلا همین سطلی که شما جلوی خودت گرفتی فکر میکنی که ته داره. در صورتی که ته نداره.






این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فان پاتوق]
[مشاهده در: www.funpatogh.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 104]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن