واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: به مناسبت يكصد و نوزدهمين سالروز تولد مارتين هايدگر وجود اصيل هايدگر
[ترجمه: ناژين صفوى مقدم ]
مارتين هايد گر فيلسوف آلمانى در ۲۶ سپتامبر ۱۸۸۹ به دنيا آمد. شاهكار او يعنى كتاب «هستى و زمان» كه از آن مى توان به عنوان متن اصلى و محورى اگزيستانسياليسم ياد كرد، تماماً حول مفهوم وجود، چيستى و چگونگى آن شكل گرفته است. به طور كلى دغدغه اصلى هايدگر دراين كتاب پرداختن به مفهوم «وجود» است. اگر اين كتاب را به دو بخش تقسيم كنيم بخش اول به بحث از وجود و بخش دوم به بيان طبيعت ذاتاً زمانمند اين وجود اختصاص دارد. نوشته زير ترجمه اى است از كتاب «انسان شناسى وجودى و فلسفى»، بخش هايدگر، مبحث اول كتاب هستى و زمان و به طور جزئى تر مسئله اصالت وجود بشرى از ديدگاه هايدگر.
- توجه اصلى هايدگر در كتاب «هستى و زمان» وجود بشرى است كه اين توجه به دو دليل غالب است؛ دليل اول اين كه: انسان ها تنها موجوداتى هستند كه بنابر خصلت، از خود درباره وجود خودشان سؤال مى كنند، بنابراين وجود بشرى برابر است با ارتباط داشتن باهستى (هستى انسان همواره براى انسان مسئله است.) دوم اين كه ماهيت هستى بشر، وجودش است. اين بدين معناست كه اشخاص به نحوى منحصر به فرد مى توانند آن كه هستند باشند يا (نباشند)/ در انجام اين كار انسان ها بايد فعالانه به دنبال امكانات متمايز ومشخص خودشان باشند، به جاى اين كه به خودشان اجازه دهند كه به وسيله جهان جذاب، توده يا اضطراب هاى خود از اين امكانات منحرف بشوند. هايدگر خود بودن را اصالت و ناكامى از خود بودن را عدم اصالت مى داند. او ادعا مى كند كه اين مفاهيم، مفاهيم توصيفى هستند نه دستورى، اما از آنجا كه كتاب عملاً دعوتى است به اصيل شدن، اين مفاهيم دست كم لحن دستورى دارند. وجود انسان ها يك تمايل ديرينه را براى از دست دادن خودشان به وسيله جدا شدن از اصالت خود نشان مى دهد. هدف كتاب «هستى و زمان» اين است كه اين تمايل را خنثى كند و راهى به سوى تغيير شكل بنيادى اشخاص نشان دهد، زيرا فقط در حالت اصيل، انسانيت مى تواند به طور كامل خود بودن را بفهمد و بدين ترتيب مى تواند معناى هستى را روشن كند. نامى كه هايدگر به اين سازگارى متمايز تنگاتنگ ميان اشخاص و ابزار مى دهد عبارت است از (هستى- در - جهان)/ هستى در جهان- كون فى العالم- سه ساختار همسو دارد: «جهانى بودن، بودن- با، بودن- در». اين سه ساختار با واقعيت بنيادينى كه انسان ها دلمشغول طرح هاى ديگران و خودشان هستند متحد و يكى مى شود. هر يك از اين سه ساختار نشانگر يك نوع خاص از دلمشغولى است.
اين ساختارها هم بنيان و همسواند و در هر حالت انسان بودن در تمام فرهنگ ها وجود دارد.
- هايدگر اصالت را صرفاً خود بودن تعريف مى كند و اما اين موضوع نيازمند تفسير بيشترى است. هايدگر اظهار مى كند كه انسان هاى اصيل منشأ طرح هاى خود هستند. آنها به جاى آنكه از ديگران الگو بگيرند، موقعيت ها را تابع اهداف خودشان مى كنند. مردم منشأ راستين طرح هايشان هستند، اگر آنها طرح هايشان را در پرتو تناهى خودشان با پذيرش مسئوليت و آمادگى براى اضطراب شيوه صحيح انتخاب كنند كم حرفى صداى ديگر را كه در درون طنين مى افكند ساكت مى كند، بنابراين انسان ها مى توانند شروع به شنيدن صداهاى خودشان بكنند. تجربه تناهى- يا امكان هميشه حاضر مرگ- اهميت انتخاب ها را تشديد مى كند. تجربه تناهى، انسان ها را وادار مى كند تا دريابند كه نمى توانند تنوع بى شمارى از مسيرها را ادامه دهند؛ آنها بايد راهى كه بيشترين اهميت را دارد انتخاب كنند وخودشان را وقف آن سازند. مردم هنگامى كه براى انتخاب هايشان پاسخگو هستند، مسئوليت مى پذيرند. آمادگى براى اضطراب، باعث مى شود كه انسان ها دائماً آماده باز انديشى در خصوص طرح هايشان باقى بمانند و تصديق كنند كه غير ضرورى و نهايتاً توجيه ناپذير (ناموجه) اند. از نظر هايدگر، انسان هاى اصيل سه شرط ديگر هم دارند: (۱) آنها اين واقعيت را تصديق مى كنند كه در يك سنت وجود دارند يا بايد آن سنت را تأييد كنند يا به نوعى تغييرش بدهند؛ (۲) آنها قاطعانه به موقعيت هاى جديد شكل مى دهند تا طرح هايى را كه انتخاب كرده اند عملى كنند؛ و (۳) آنها براى خودشان عوامل و شرايطى را كه به سمت انتخاب يك امكان و نه انتخاب ديگر سوق داده مى شوند بيان مى كنند. ايده آل هايدگر، ايده آلى صورى است. اهداف متفاوت بسيار- بعضى از آنها زشت و شنيع هستند- مى توانند به نحو اصيل دنبال شوند.
اين ايده آل هايدگر انواع طرح هايى را كه انسان ها مى توانند انتخاب كنند محدود نمى كند و فقط شيوه اى را كه با آن مردم طرح هايشان را اجرا مى كنند حد و حدودى مى بخشد.
- هايدگر مدعى است كه انسان ها داراى گرايش هاى ذاتى هستند هم به سوى اصالت و هم به سوى عدم اصالت. آنها ذاتاً اصيل هستند از اين جهت كه مى توانند امكانات خود را بازيابند و تصميم بگيرند كه در هر زمانى آنها را اجرا كنند. ارتباط شخصى ذاتى وجود (يا من بودن) بشر امكانات متمايز شخص را كه هرگز نمى تواند به طور كامل پوشانده يا ساكت شود تضمين مى كند. از سوى ديگر سلطه توده و آن شيوه اى كه در آن جهان عملى مى تواند توجه انسان را درخودش جذب كند- و انسان را از مفهوم وظايف متمايزش منحرف كند- نشان مى دهد كه شيوه نوعى يا معمولى انسان بودن غير اصيل است. گرايش غالب انسان ها اين است كه در عدم اصالت درافتند، حتى اگر آنها همواره امكان بازيافتن خويش را داشته باشند. به همين ترتيب انسان ها هم در راستى و هم در ناراستى وجود دارند. هنگامى كه انسان ها اصيل زندگى مى كنند سازگاريشان را با حقيقت متناهى بشر حفظ مى كنند. اما تجربه اين حقيقت وجودى يك دستاورد است؛ و اين زندگى مى بايست از زندگى مبتنى بر عدم حقيقت كه عبارت است از حالت معمولى و هر روزى زندگى غير اصيل، به زور بيرون كشيده شود.
منبع: Existantialism and philosophical Anthropology
پنجشنبه 4 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 253]