واضح آرشیو وب فارسی:موج: نگاهي كوتاه به شعر و زندگي ابوعبدالله رودكي، پدر شعر فارسي؛شاعري تيرهچشم اما روشنبين - محمدحسن اصغرنيا
ابوعبدالله جعفربن محمد رودكي در حدود ميانه قرن سوم در رودك سمرقند بهدنيا آمد و در همان جا نشو و نما يافت. كودكي وي با دو خصيصه عالي درآميخته بود: حافظه قوي و صداي خوش. موهبت نخستين به او امكان حفظ قرآن و متون را داد و دومي او را با خنياگران و رامشگران نامآور آشنا ساخت و نامي كه استاد موسيقي بود، وي را به شاگردي پذيرفت و به او بربط آموخت. آراستگي به هنر موسيقي و طبع لطيف او را مقبول و مورد احترام نصربن احمد ساماني پادشاه هنردوست و ادبپرور بخارا ساخت و در درگاه آن سلطان بالندگي يافت تا شاعر، استاد آغاز قرن چهارم شد و به سبب مقام بلندش در شاعري و به علت پيشوايي پارسيگويان و آغاز نمودن بسياري از انواع شعر پارسي (استاد شاعران) لقب گرفت.
برخي از نويسندگان و از آن جمله محمد عوفي او را كور مادرزاد معرفي كردهاند. در سخنان ناصرخسرو، ابوذراعه جرجاني و در گفت و شنودي ميان ابوحيان توحيدي و ابوعلي مسكويه، شاعري نابينا خوانده شده است، اما از سخنان خود او برنميآيد كه نابينا بوده باشد.
نهتنها ادعاي در شعرهاي او فراوان است بلكه تشبيهات حسي و به كار بردن انواع رنگها در سخنش نقيض ادعاي چشم بسته داشتن اوست. يك اشاره تاريخي از محمودبن عمر نجاتي در كتاب تصريح دارد بر اينكه در آخر عمرش كور شد و حتي گفته شده است كه در اثر شكنجه او را نابينا كردهاند.
وفاتش به سال 329 هجري اتفاق افتاد؛ يعني همان سال كه فردوسي چشم به جهان گشود. ممدوح رودكي، اميرسعيد نصربن احمدبن اسماعيل ساماني بود كه از 301 تا 331 پادشاهي كرد و رودكي از ستايش او و وزيرش ابوالفضل بلعمي و صلههاي آنان مال فراوان اندوخت و جاه و جلال بسيار يافت. با اين همه در تصويري كه رودكي در يك قصيده زيبا از سيماي خويش در پايان روزگار دراز عمر ترسيم ميكند، خود را پيري خسته و فرسوده ميداند كه زير فشار بار زندگي خم گشته و از ناداري و ناتواني مستاصل و پريشانحال گرديده است.
رودكي علاوه بر نصربن احمد و وزير او، رجال ديگري را نيز مدح گفت؛ مانند ابوجعفر احمدبن محمد صفاري كه از 311 تا 352 بر سيستان فرمانروايي ميكرد يا ماكان بن كاكي از اميران ديلمي كه تا ري را زير فرمان داشت.
رودكي اشعار فراواني سرود. عوفي در نوشته: و رشيدي سمرقندي شاعر قرن ششم گفته است:
از كثرت اشعار و لطافت سخنش پيداست كه طبيعتا شاعر بود و بيتكلف؛ چنانچه ترجمه كليله و دمنه را كه به امر نصربن احمد صورت گرفته بود، بر او ميخواندند و او ميشنيد و به شعر درميآورد. اما اكنون از آن همه اشعار جز چند قطعه و قصيده كه در كتابهاي قديم نقل شده و در جنگها و كتابهاي لغت و تذكرهها آمده است، چيز ديگري در دست نيست.
مقداري از اشعار رودكي در ديوان قطران تبريزي راه جسته و ديواني هم كه از رودكي به طبع سنگي رسيده، حاوي اشعاري از قطران است و شايد علت اين اختلاط اين است كه نام ممدوح رودكي (نثر) براي غيراهل تحقيق قابل اشتباه با كنيه ممدوح قطران (ابونثر مملان) بوده است.
شادروان علامه بديعالزمان فروزانفر او را خوانده و مرحوم مجتبي مينوي او را با ج. چاسر در شعر انگليسي برابر دانسته است.
مهمترين اثر رودكي منظوم است كه ابياتي پراكنده از آن برجاي مانده است. جز آن رودكي چند منظومه ديگر در وزنهاي مختلف داشت كه از آن جمله ميتوان منظومه را نام برد كه فقط ابياتي پراكنده از آن برجاي مانده است.
شعر رودكي از لحاظ معني، ساده و از نظر لفظ، روان است. در شاعري قدرت و مهارتي كممانند داشت. قصيدهاش استوار و محكم در توصيف احوال و تجسم مناظر، چيرهدست بود و تشبيهاتي لطيف و توصيفاتي دقيق به كار ميبرد. غزلش مايه رشك و حسرت عنصري بود، چنانكه را نيكو ميدانست. بيشك آواز دلاويز و نغمه پرشور بربط شاعر نيز در رواج غزلهايش بيتاثير نبوده است. سخنش استحكام و جذابيت داشت و در پي صنعت و تكلف نميگشت. در وصف و تشبيه به ندرت به اغراق ميگراييد و همواره از مبالغه نامعقول اجتناب ميورزيد. در ابداع معاني قدرت تمام داشت و شعرش در عين سادگي و رواني مشحون از معاني لطيف و مضامين تازه بود. براي آشنايي بيشتر با سخن او از ميان اشعار پراكنده وي چند بيت نقل ميشود.
شاد زي با سيهچشمان شاد كه جهان نيست جز فسانه و باد
ز آمده شادمان ببايد بود وز گذشته نكرده بايد ياد
من و آن جعدموي غاليهبوي من و آن ماهروي حورنژاد
نيكبخت آن كسي كه داد و بخورد شوربخت آنكه او نخورد و نداد
باد و ابر است اين جهان فسوس باده پيشآر، هر چه بادا باد
* عضو هيات علمي دانشگاه و مسوول روابط بينالملل موسسه عصاي سفيد
انتهاي خبر // روزنا - وب سايت اطلاع رساني اعتماد ملي//www.roozna.com
------------
------------
پنجشنبه 4 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: موج]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 215]