واضح آرشیو وب فارسی:سياست روز: شوهر صيغه اي دختر 16 ساله ازجنايت گفت
گروه حوادث ، فروغ طباطبايي - مردي كه به دنبال جنايت عشقي بازداشت شده است ديروز در شعبه 71دادگاه كيفري تهران محاكمه علني شد.
در نشست رسيدگي به اين پرونده كه سه شنبه به رياست قاضي و با حضور چهار مستشار برگزار شد ابتدا نماينده دادستان به بيان كيفرخواست پرداخت.
اعلام كرد: مظفر 55 ساله ظهر 13 تير 1386 زن صيغه اي 16ساله اش به نام مونا را در چهار راه كمالي تهران با 9 ضربه چاقو زخمي كرد و راننده 60 ساله پرايد (سعيد) را كشت.سپس مجرم با تلاش افسران كلانتري 129 جامي دستگير شد و در همان بازجويي مقدماتي به جنايت اعتراف كرد.
نماينده دادستان ادامه داد: اكنون با توجه به مدركهاي موجود، مظفر از نظر دادسرا گناهكار است و برايش اشد مجازات (قصاص نفس) خواهانم.سپس چهار پسر و يك دختر قرباني در جايگاه ويژه قرار گرفتند و براي قاتل پدرشان حكم مرگ خواستند.
همچنين مونا كه حالا 18 ساله است گفت: پدر و مادرم از هم جدا شده اند.من، خواهرم و مادرم مستاجر مظفر بوديم.او مرد مهرباني بود و به ما كمك مي كرد.به همين خاطر صيغه او شدم او اما شكاك بود و مدام اذيت مي كرد.همه جا در تعقيبم بود و بارها از او خواستم صيغه را فسخ كند اما قبول نمي كرد.
وي اضافه كرد: سعيد را از 10 سالگي مي شناختم. او وضعيت زندگي من و خانواده ام را مي دانست و برايمان وسايل قسطي مي خريد.من هر ماه با او قرار مي گذاشتم تا قسط وسايل را بپردازم اما مظفر به رابطه ما شك داشت.
دختر نگون بخت، توضيح داد: يك روز كه براي پرداخت قسط به خانه سعيد رفته بودم شوهر صيغه اي ام سررسيد و از شدت ترس فرار كردم.من 13 تير با سعيد قرار گذاشته بودم تا قسطم را بپردازم و به همين دليل سوار ماشينش شدم كه مظفر با موتور سررسيد و با چاقو به جانمان افتاد.
قاضي: سعيد به تو ابراز علاقه كرده بود؟
مونا: ما با هم دوست بوديم.
نوبت دفاع مجرم كه رسيد گفت: مونا و خانواده اش وضع مالي خوبي نداشتند و يك روز خاله اش به خانه ام آمد و پيشنهاد كرد با او عقد موقت كنم.اين دختر هم به من ابراز علاقه كرد و زن صيغه اي ام شد.من چند ماه بعد متوجه رفتار مشكوك او شدم و تعقيبش كردم تا اينكه بعد از 18 ماه فهميدم با سعيد رابطه پنهاني دارد.
قاضي: زن و بچه ات كجا بودند؟
مجرم: زنم سالها پيش طلاق گرفت و دخترم هم با او زندگي مي كند.
قاضي: چرا صيغه را فسخ نكردي؟
مجرم: از همان روز اول به مونا گفته بودم هر وقت خواست مي تواند از من جدا شود اما قبول نمي كرد و بارها قسم خورد كه به من خيانت نمي كند.
قاضي: چرا چاقو كشيدي؟
مجرم: مي خواستم مانع فرار آنان شوم تا به دست قانون سپرده شوند.
در اين ميان مونا بلند شد و مظفر را دروغگو خواند.اين دختر با چشمان گريان اظهار داشت: مظفر، شكاك است.وقتي فقط 16 سال داشتم يك كلت به من نشان داد و گفت اگر خيانت كني تو را با همين اسلحه مي كشم. در پايان اين نشست پنج قاضي وارد شور شدند تا به انشاي راي بپردازند.
چهارشنبه 3 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سياست روز]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 174]