واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: بخش نخست/بررسي فلسفه و ارزش جهاد و شهادت در اسلام
گروه خبرنگاران افتخاري / احسن ميرزايي : محدوده رسيدن به هدف در فعاليتهاي ارادي انسان، چه در بعد فردي و چه در بعد اجتماعي مطلق نبوده و بايد منطبق بر سنن الهي حاكم بر فرد و جامعه باشد
«جهاد» مصدر است به معني تلاش كه در مفهوم آن مشقت هم نهفته است و نيز اسم است به معني جنگ. در قرآن كريم واژه جهاد بيشتر به معني بهكارگيري كليه امكانات براي دفاع از اسلام و نشر دعوت و معارف آن مطرح شده است و نيز به مفهوم مبارزه با هواي نفس و تطبيق خواستههاي خود با خواستههاي الهي و تسليم اراده او به كار رفته است كه نهايتا زندگي بر مبناي تحصيل رضاي خدا را نويد ميبخشد، البته جهاد با مال و جان نيز كه فداكاري همهجانبه با مال و جان در راه خداست، به معني تمام كلمه، تحقق نمييابد.
تحركات و فعاليتهاي وجودي انسان دو نوع است: يك نوع آن تابع قانون و نظام تكويني و طبيعي است به طوري كه اراده و اختيار انسان در آنها دخالتي ندارد. مانند فعل و انفعالات دستگاه گوارش و تنفس و سلسله اعصاب و امثال آن، كه بر طبق نظام فطري و تكويني الهي و به طور غير ارادي انجام ميگيرد و نيز بر بخشي از فعاليتهاي اجتماعي بشر، سنتها و قوانيني حاكم است كه در اختيار او نيست و شرح آن در طي مباحث بعدي خواهد آمد.
نوع ديگر از تحركات و تلاشهاي آدمي تابع اراده و خواست اوست كه به طور مثال انسان در به كارگيري حواس و مشاعر ظاهري و باطني خود بصورت ارادي عمل ميكند و به طور كلي در محدوده فعاليتهاي ارادي خود آزاد است و ميتواند با انتخاب و اختيار خود از امكانات و ابزارهاي دروني و بيروني براي نيل به اهداف خويش بهرهبرداري كند و اين فعاليتهاي ارادي بالفطره و به حكم وجدان براي انسان ثابت است و وجه امتياز او از ساير حيوانات نيز است.
البته اين نكته را نيز بايد يادآور شد كه محدوده رسيدن به هدف در فعاليتهاي ارادي انسان، چه در بعد فردي و چه در بعد اجتماعي مطلق نبوده و بايد منطبق بر سنن الهي حاكم بر فرد و جامعه باشد و پر واضح است كه آدمي در بسياري از موارد با آنكه تمام پيشبينيها و تلاشهاي لازم براي دستيابي به خواستهها و اهدافش به كار ميبرد، ولي با اين وجود باز هم ناكام ميماند.
همين نكته در مورد فعاليتهاي جمعي هم مطرح ميشود. بنابراين، حوزه اختيارات جمعي هم در رسيدن به اهداف خود محدود است. چنانكه در قرآن ميفرمايد: «اگر خدا بعضي مردم را در مقابل برخي ديگر برنميانگيخت، فساد روي زمين را فرا ميگرفت»
انسان فطرتا اجتماعي است. زندگي انسان به طور طبيعي بايد اجتماعي باشد و اين سنت و نظام حتمي و قطعي حاكم بر نوع بشر است. مطابق اين سنت ثابت، تحركات و فعاليتهاي ارادي و اختياري يك انسان به تنهايي براي تأمين نيازهاي مادي و معنوي او و پرورش استعدادهاي فطري و تكامل وجوديش تا هدف نهايي كافي نخواهد بود، بلكه با تشكيل زندگي جمعي و فعاليتهاي اجتماعي بايد نيازهاي زندگي را تأمين و استعدادهاي نهان را به ظهور رساند و زندگي جمعي هم هنگامي ميتواند برقرار شود كه داراي نظام و قانون مبتني بر عدالت باشد تا فردي بتواند در سايه آن بهره تلاش و كار خود را در رفع نيازمنديهايش به كار گيرد و از منابع طبيعي و امكانات موجود در جامعه به طور عادلانه بهرهمند شود.
بنابراين، ارزش نظم و قانون با ارزش اصل حيات انسان برابراست و علاوه بر اين، انسان در جهاني زندگي ميكند كه اساس و پايهاش بر نظم قانونمندي است، از كوچكترين اجزاي دروني اتم گرفته تا كهكشانها و اجسام بزرگ اين جهان، همه تحت يك محاسبه دقيق و نظام حيرتانگيز فعاليت ميكنند، و انسان نيز به عنوان يكي از اجزاي نظام گسترده هستي نميتواند از قانون و نظم مستثني باشد.
اكنون كه ارزش قانون و نظم و نقش آن در زندگي بشر و برابر بودن ارزش آن با اصل حيات انسان به اجمال بيان شد، اين نكته نيز اضافه ميشود كه قانون حاكم بر جامعه انساني بايد با نيازها و استعدادها و مصالح فردي و اجتماعي بشر منطبق و منسجم باشد، بتواند تكامل و پيشرفت همهجانبه جوامع بشري را ميسر سازد و در غير اين صورت زندگي فردي و اجتماعي انسان به سقوط و نابودي كشيده خواهد شد.
قانونگذاري و تنظيم برنامه زندگي بشر فقط شايسته ذات پروردگار است. مفهوم قانون دربردارنده دو بعد است يكي حاكميت و قيوميت و ديگري ربوبيت و در حقيقت اين دو وصف به قانونگذار بر ميگردد. به اين مفهوم كه حق حاكميت و صفت ربوبيت از آن قانونگذار است و اين اراده اوست كه از طريق وضع قانون اراده انسانها را به تسخير خود درميآورد و جوامع انساني را مطابق آن ميپروراند و اوست كه رب و مربي و حاكم و قيوم است و ديگران عبد و مربوب و محكوم به تبعيت از قانونند، زيرا در اطاعت از قانون تسليم بدون قيد و شرط و پذيرش مطلق نهفته است.
به دلايل روشن انسان كوچكتر از آن است كه صلاحيت قانونگذاري و مقام قيوميت و ربوبيت براي ديگر انسانها را داشته باشد، آن هم قانوني جامع و به بلنداي زندگي و خواستهها و استعدادهاي بيحد و حصر انسان و به دور از هر پيرايهاي كه باعث تفرقه و جدايي و دشمني و جنگ و ستيز از قبيل نژاد و مليت و وطن و طبقه و حزب و ... باشد.
آري، ربوبيت و قيوميت بر زندگي وسيع انسان كجا و اين همه ضعف و جهل و خودخواهي و غرور و خود برتربيني كه سرتاسر وجود انسان را در خود فرو برده، كجا؟ كوتاه سخن اينكه قانونگذاري و برنامهريزي براي زندگي بشر تنها حق آن قدرتي است كه اين جهان پهناور را با نظام دقيق و حكيمانه بر پا داشته و رهبري ميكند، كه پيدايش و بقاي وجود انسان نيز جزء همين نظام كلي است و چه نيكو و ظريف در قرآن ميفرمايد: «آيا كافران، ديني غير دين خدا ميطلبيدند و حال آنكه هر كه در آسمانها و زمين استف لاجرم فرمانبردار خدا است و همه به سوي او باز خواهند گشت.»
لذا قرآنكريم با بيان شيوا و رسا ميكوشد تا بشر را آگاه و حاكميت الهي را با پذيرش انسانها برقرار سازد و اربابان زر و زور را از حاكميت بر جوامع آنها بزدايد و تنها راه اصلاح زندگي بشر را برقراري حاكميت و ربوبيتالله و زدودن سلطه انسانها بر يكديگر ميداند. خداوند بشر را براي رحمت و زندگي جاودان آفريده و براي سير تكاملي او به سوي هدف نهايياش برنامه و نظام جامعي مقرر فرموده است، و انسانهايي را از ميان آنان به عنوان پيامبر برانگيخته تا به وسيله آنان برنامه و قانون خود را ارسال و ابلاغ كند تا زندگي در سايه عدالت و قسط براي افراد بشر فراهم شود.
ادامه دارد...
سه شنبه 2 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 98]