تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1837195817
نويسنده: ولىالله عيسىزاده آملى فتنه خوارج در شهادت حضرت على (ع)
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: ولىالله عيسىزاده آملى فتنه خوارج در شهادت حضرت على (ع)
خبرگزاري فارس: در اين مقاله ضمن اشاره به معناى لغوى و اصطلاحى واژه «خوارج»، به زمان و چگونگى پيدايش آن، فتنه انگيزىهاى آنان و نقش اين گروه در شهادت اميرالمؤمنين (ع) پرداخته شده است كه در ضمن بحث به اختصار به برخى از عقايد اين گروه اشاره مىشود.
چكيده:
در اين مقاله ضمن اشاره به معناى لغوى و اصطلاحى واژه «خوارج»، به زمان و چگونگى پيدايش آن، فتنه انگيزىهاى آنان و نقش اين گروه در شهادت اميرالمؤمنين عليهالسلام پرداخته شده است كه درضمن بحث به اختصار به برخى ازعقايد اين گروه اشاره مى شود. همچنين تلاش شده است، با استفاده از منابع دست اول تاريخى، عاملان شهادت امام على عليهالسلام معرفى شده واين مسئله مورد تجزيه وتحليل قرارگيرد.
مقدمه
پيدايش فرقه «خوارج» كه به ظاهردرجنگ «صفّين» شكل گرفت، زخم تازه اى برپيكر جامعه اسلامى بود. اين گروه متعصب و پرخاشگر كه نقاب تقوا و ديندارى بر چهره داشت، با عقايد و باورهاى عجيب و دور از منطق خود، همواره براى حكومت نو پاى امام على عليهالسلام دردسر ساز بودند و با فتنهانگيزىهاى پىدرپى، مشكلات زيادى برسر راه حاكميتِ اسلام پديد آوردند؛ از اين رو امام عليهالسلام كه آنها را مردمى كم عقل وآلت دست شيطان مىدانست، در مراحل مختلف، برخوردهاى متفاوتى با آنان داشت و ضمن بيان نظر صريح اسلام در باره حكميت و برخى مسايل ديگر، توانست گروهى بى غرض از اين بى خردان را از سراشيبى سقوط نجات دهد، ولى دستهاى ديگر كه همچنان بر لجاجت و عصيان خود اصرار مى ورزيدند، درنبردى سخت با سپاهيان اسلام، به هلاكت رسيدند و باقى ماندگان اين گروه با هم فكرى هم دستان خويش، توطئه قتل امير مؤمنان عليهالسلام را پى ريزى كردند و متأسفانه دراين توطئه شوم موفق شدند.
به دليل اهميت موضوع وماندگارى اين افكار پليد درتاريخ اسلام ونيزدورنگه داشتن جامعه اسلامى از اين تفكرانحرافى، دراين نوشته تلاش شده است تا ضمن شناسايى فرقه خوارج، خطر فتنهگرىها و نقش آنان در شهادت امام على عليهالسلام مورد بررسى وتجزيه و تحليل قرار گيرد.
خوارج در لغت
بررسى دقيق واژگان «خوارج» و «خارجى» در فرهنگهاى لغت(2)، نمايانگر اين نكته مشترك است كه كلمهخوارج از فعل لازم خَرَجَ، يَخْرُجُ، خُرُوجا مشتق شده و به معناى بيرون رفتن است. اين كلمه اگر با «عَلى» متعدى شود، دو معناى نزديك به هم دارد: 1ـ در مقام پيكار و جنگ برآمدن؛ خَرَجَ عَلَيْهِ، أى بَرَزَ لِقِتالِه؛ آماده جنگ شد؛ 2ـ تمرد و شورش؛ خَرَجَتِ الرَّعِيَّةُ عَلَى المَلِك، أى تَمَرَّدتْ؛ ملت عليه شاه طغيان كرد.
معادل فارسى خوارج، واژه «شورشيان» است كه از خروج به معناى دوم گرفته شده و مفهوم سركشى در آن نهفته است؛ بنابراين، شورشيان و مخالفان حاكم وقت را «خارجى» مى نامند.
خوارج در اصطلاح
در اصطلاح، خوارج به گروهى از مخالفان كتاب و سنّت اطلاق مىشود كه در نبرد صفين عليه امام على عليهالسلام شورش كردند وبا عقايدى مخصوص در «حروراء»(3) ساكن شدند و به علت خروجشان بر امام واجب الإطاعه، اسمِ «خوارج» بر آنها نهاده شد.گروه پرخاشگرى كه در جنگ صفين، نخست پذيرش حَكَميت را بر على عليهالسلام ، خليفه شرعى و قانونى مسلمانان، تحميل كردند و سپس با وى به مخالفت برخاستند.
گفتنى است: اگرچه در اصطلاح، از لفظ خوارج، گروهى كه در اثناى جنگ صفين بر امام على عليهالسلام خروج كردند، متبادر مىشود، ولى امروزه «اباضيان»(4) را نيز خوارج مىنامند.
برخى از عقايد خوارج
خوارج، حضرت على عليهالسلام را به دليل پذيرش حكميت كافر قلمداد نموده و هر فردى را كه راضى به اين كار بود، از دين بيرون دانستند. آنان خلافت ابوبكر، عمر، نيمه اول خلافت عثمان و تا اواسط حكومت على عليهالسلام (قبل از پذيرش حكميت) را باور داشتند و معاويه، عمروعاص و ابوموسى اشعرى را نيز تكفير مىكردند.(5) پس از حضرت على عليهالسلام با خلفاى اموى و عباسى نيز مخالفتى شديد داشتند؛ بهخصوص از بنىاميه با دشنامهاى زشتى ياد كرده، همواره با آنان درگير بودند.
اين گروه بهدليل جمود، تحجّر فكرى، جهل علمى وجهالت عملى، ناخواسته حكومت را به سوى معاويه سوق دادند و هنگام باز گشت امام على عليهالسلام از صفيّن، از لشكر آن حضرت جدا شده، با جمعيتى دوازده هزارنفرى در حروراء اردو زدند و به راهزنى و فتنهانگيزى روى آوردند.
اين گروه بهدليل جمود، تحجّر فكرى، جهل علمى وجهالت عملى، ناخواسته حكومت را به سوى معاويه سوق دادند و هنگام باز گشت امام على عليهالسلام از صفيّن، از لشكر آن حضرت جدا شده، با جمعيتى دوازده هزارنفرى در حروراء اردو زدند و به راهزنى و فتنهانگيزى روى آوردند. على عليهالسلام پيوسته با فرستادن سفيرانى آنها را دعوت به بازگشت مىنمود، ولى متأسفانه مؤثر نمىافتاد؛ ازاينرو چارهاى جز درگيرى با آنان نديد. به هر روى، فتنه خوارج با اتمام جنگ «نهروان»(6) به ظاهر پايان پذيرفت.
خطر تفكرخارجىگرى
خطر فتنهگرى آنها در ضربهزدن به اسلام و مسلمانان به اندازهاى بود كه امام عليهالسلام پس از رويارويىبا آنها وپايان جنگ نهروان، هنگامى كه به كوفه بازگشت تا براى نبرد با معاويه آماده شود، در ضمن خطبهاى، قاطعيت برخورد با خوارج را مورد تمجيد قرارداد و عكس العمل بجا و شجاعانه خود مقابل خوارج را ستود و فرمود:
«أيُّها الناسُ! فَإنّى فَقَأتُ عَينَ الفِتنَه ولَم يَكُن لِيَجَتَرىءَ عَلَيها اَحَدٌ غَيْرى بَعدَ أن ماجَ غَيْهَبُها وَاشْتَدَّ كَلَبُها؛(7) اى مردم! اين من بودم كه چشم فتنه را در آوردم و كسى جز من جرأت چنين كارى را نداشت؛ آنگاه كه امواج تاريك فتنه در همه جا گسترده و به آخرين درجه شدت رسيده بود».
پس از پايان نبرد نهروان و نابودى خوارج، يكى از اصحاب به گمان اينكه با كشته شدن خارجيان اين جريان و طرز تفكّر براى هميشه پايان پذيرفته است خطاب به امام عليهالسلام عرض كرد: «يا اميرالمؤمنين! هَلَك َ القومُ بأجْمَعهِم؛ همه خوارج هلاك شدند»، ولى حضرت در جواب فرمود: «كَلاّ وَالله إنَّهم نُطَفٌ فى أصلابِ الرِّجال وَ قَراراتِ النِّساء كُلَََّما نَجَمَ مِنْهُم قَرنٌ قُطِعَ حتّى يَكونَ آخِرُهُم لُصُوصا سَلاّبين(8)؛ خير، به خدا سوگند! چنين نيست؛ آنها نطفههايى در پشت مردان و رحم زنان خواهند بود و هر زمان كه شاخى از آنها سر برآورد، قطع خواهد شد تا اينكه سرانجامشان به دزدى و راهزنى پيوند خواهد خورد».
ريشه اصلى انحراف خوارج، جهالت، عناد و تندروى بود و اين در تمام دورههاى تاريخ تداوم دارد؛ بنابراين با كشته شدن چند تن از آنان نبايد گمان كرد كه كار پايان يافته است، بلكه بايد دانست جهالت اين گونه افراد هميشه آلتِ دست زيركان و منافقان قرار مىگيرد و از آنها عليه مصالح اسلام بهرهبردارى مىشود و اين همان حقيقتى است كه درپيش گويى حضرت از آينده شوم آنها كاملاً مشهود است.
اميرالمؤمنين عليهالسلام در خطبه اى ديگر،ضمن خبر از تحولات سياسى مصيبتبار، آينده خوارج را چنين وصف كرده است: «أما إنّكُم سَتَلْقَونَ بَعدى ذُلاً شاملاً و سَيْفا قاطِعا و أثَرةً يَتَّخِذُها الظّالِمون فِيكُم سُنَّةً(9)؛ آگاه باشيد! به زودى پس از من خوارى و ذلت سراسر وجودتان را فراخواهدگرفت و گرفتار شمشير بُرّنده خواهيدشد و استبدادى بر شما حكومت خواهدكرد كه براى ستمگران سنت و روش خواهد شد».
اين پيشگويى امام عليهالسلام ، براى آيندگان روشن شد و ديرى نپاييد كه فردى به نام مَهْلَب بن ابى صُفره در زمان عبدالله بن زبير و حَجّاج بن يوسف فرماندهى سپاه را بر عهده گرفت و قتل عام خوارج پرداخت. مَهلَب در پى قتل و غارتگرى و ناامنىهايى كه خارجيان در سرزمينهاى اسلامى به وجود آوردند، در شهرهاى تُستَر (شوشتر)، بصره، اهواز، فارس،جرجان (گرگان)، كرمان، سابور (شاهپور)، كازرون، جيرفت و موصل با آنها درگيرشد و شبانهروز از شهرى به شهر ديگر به دنبالشان مىگشت و هر جا آنها را مىيافت به قتل مىرساند و اموالشان را مصادره مىكرد. وى به جهت نابود كردن خارجيان مورد تشويق و تحسين حَجّاج قرار گرفت و ضمن دريافت جوايز نفيسى از او(10)، در سال 78 (ه .ق) به استاندارى خراسان منصوب شد.(11)
عملكرد مهلب بر درستى گفتار اميرمؤمنان عليهالسلام صحه گذارد و ذلت و خوارى دائمى خوارج را ثابت كرد.
خوارج و شهادت امام على عليهالسلام
گرچه ردپايى از خارجيان را مى توان درزمان پيامبراكرم صلىاللهعليهوآله مشاهده كرد(12)، ولى آنها در جريان نبردصفين قدرت بروز پيدا كرده و جريان حَكَميت را بر امام على عليهالسلام تحميل كردند. خوارج بعدازماجراى ننگين داورى حكمين وخيانت عمروعاص و ابوموسى اشعرى، همواره درپى فرصتى بودند تا به حضرت ضربه وارد كنند و به همين علت جنگ نهروان را بر حضرت تحميل كردند. طبق پيشگويى امام عليهالسلام ، در اين نبرد كمتر از ده نفر از خوارج جان سالم به دربردند.(13)
باقى ماندگان از اين گروه درپى نقشه اى براى قتل امام على عليهالسلام بودند و به گفته بسيارى از تاريخنگاران، گروهى از خوارج بعد از شكستهاى مفتضحانه، توطئهاى بزرگ را پايه ريزى كردند كه به قتل حضرت على عليهالسلام انجاميد؛ آنان در موسم حجّ سال 39 (ه .ق) در مكّه گرد آمدند و درباره زمامداران به بحث پرداختند و از اعمال و رفتارشان انتقاد كردند و براى كشتن آنها نقشه كشيدند. آنها با يادآورى كشتههاى خود در نهروان براى آنان اشك ماتم ريختند و همعهد شدند كه دنيا ديگر برايشان خيرى ندارد و بايد در راه خدا جانشان را فدا نمايند!
سرانجام، خارجيان به اين نتيجه رسيدند كه همه فتنهها از علىبنابىطالب، معاوية بن ابى سفيان و عمرو بن عاص برمىخيزد و بايد امت اسلام را از دست اين پيشوايان گمراهى نجات داد تا جامعه اسلامى طعم خوشى و راحتى را بچشد؛ از اينرو سه خارجى متعصب داوطلب اجراى اين نقشه شدند؛ عبدالرحمن بن ملجم مرادى(14) قتل على عليهالسلام را به عهده گرفت و بَرَك بن عبيداللّه تميمى مأمور كشتن معاويه گرديد و عمرو بن بكر تميمى نيز عهدهدار قتل عمروعاص شد. اين سه ضمن هم قسم شدن با يكديگر، پيمان بستند كه در شب نوزدهم ماه رمضان سال چهلم هجرى(15) اين نقشه را عملى كنند، سپس هر يك راهى مقصد خود شدند.(16)
بَرَك بن عبيداللّه در شام توانست شمشيرى بر ران معاويه فرود آورد و او را مجروح كند و بهگفته برخى تاريخ نگاران، معاويه با اين ضربت تا ابد مقطوع النسل گرديد(17)، ولى عمرو بن بكر در مصر موفق به ترور عمروعاص نشد؛ زيرا عمرو به جهت درد شكم، در آن روز براى نماز حاضر نشد و به جاى خود خارجة بن حذافه رئيس داروغه را براى اقامه نماز فرستاد كه وى با شمشير عمرو بن بكر از پا درآمد.(18)
ابن ملجم نيز به كوفه آمد و با دوستان خارجى خود ملاقات كرد، ولى آنان را از قصد خود آگاه نساخت، تا اينكه روزى با گروهى از قبيله «تيمالرباب» ملاقات نمود كه براى كشته شدگان خود در نهروان نگران بودند. در همين روز وى با دخترى بنام «قطام» آشنا شد كه سرآمد جمال و زيبايى بود و پدر و برادرانش در نهروان كشته شده بودند. ابن ملجم، عاشق اين دختر شد و به وى پيشنهاد ازدواج داد، ولى قطام يكى از شرطهاى ازدواج با او را قتل امام على عليهالسلام قرار داد.(19)
به اين ترتيب ابن ملجم از كتمان نمودن قصد خود دست كشيد و با همدستى وردان بن الماجد تميمى (پسرعموى قطام) و شبيب بن بجره و فردى كه از طرف عمروعاص وكيل بود و نوشتهاى صد هزار درهمى در دست داشت و تحريكات اشعث بن قيس، در سحرگاه نوزدهم رمضان سال چهلم هجرى در محراب مسجد كوفه مولاى متقيان را به شهادت رساند.(20)
نكته قابل توجه اين كه: به گفته برخى تاريخ نويسان، ابن ملجم با شعار «الحكمُ للّهياعلىلا لَكَ»؛ حكم فقط از آن خداست نه از طرف تو اى على!»، شمشيرش را مقابل امام عليهالسلام بلند كرد؛ يعنى هنوز بر عقيده خارجىگرى خود باقى بوده است.(21)
شناسايى قاتلان واقعى امام
در نگاهى سطحى، به نظر مىرسد سه نفر خارجى در اقدامى شخصى توطئه ترور حضرت على، معاويه و عمروعاص را پىريزى كردند و حضرت هم به دست ابنملجم كشته شد، ولىبا ژرفنگرى درمىيابيم كه اين توطئه از سوى گروه خوارج طراحى شده بود كه به دست اين سه نفر عملى گرديد؛ زيرا:
اولاً: بيشتر روايات تاريخى بر اين واقعيت تأكيد دارند كه گروهى از خوارج در مكّه گرد هم آمده، اين توطئه را پايهريزى كردند و اين سه نفر داوطلب اجراى نقشه شدند. تاريخ نويسان، ضمن ثبت اجتماع اين گروه در مكّه، تصريح كردهاند كه اينان از خوارج بودهاند.(22)
ثانيا: به نقل بيشتر تاريخ نگاران، ابن ملجم جزء همان نُه نفر خارجى است كه از جنگ نهروان جان سالم به در بردند.
ثالثا: همچنان كه گذشت، خوارج كوفه وقتى از قصد ابن ملجم آگاهى يافتند، او را در اين كار شوم يارى كردند.
رابعا: تكرار شعار معروف خوارج از زبان ابن ملجم در لحظه فرود آوردن شمشير بر فرق امام على، دليل ديگرى بر خارجى بودن قاتل امام است.
با وجود اين شواهد، برخى از محققان، ضمن اجتماع خوارج در مكّه و ترغيب سه نفر براى قتل حضرت على عليهالسلام ، معاويه و عمروعاص، مىگويند: «برفرض صحّت اين مطلب، اين سه نفر داوطلب، اصلاً جزء خوارج نيستند و انتساب آنها به خوارج درست نيست».(23)
اينان، اشعث بن قيس و معاوية بن ابى سفيان را در توطئه قتل امام على عليهالسلام متهم كرده، مىگويند: «خوارج، ابن ملجم را بر اين كار ترغيب نكردند، بلكه آنها از كشتن على مبرّا هستند؛ در حالى كه اشعث، بعد از شهادت على هميشه تلاش مىكرد تا خوارج را به اين كار متهم كند و در اين راه، گامهاى مؤثرى برداشت و توانست تا حدودى نزد افكار عمومى، خوارج را قاتلان اصلى امام معرفى كند».(24)
در جواب اين شبهه بايد گفت :
اوّلاً: در منافق بودن اشعث و ارتباط مخفيانه وى با معاويه ترديدى نيست، ولى همه اَسناد دست اول تاريخى، قاتل على عليهالسلام را از خوارج مىدانند. خوارج به دنبال كينهاى كه از حضرت در جريان حكميت و سپس در جنگ نهروان بر دل داشتند، او را مهدورالدم دانسته، سرانجام او را در محراب مسجد كوفه به شهادت رساندند.
ثانيا: گرچه معاويه آرزوى قتل على عليهالسلام را در دل داشت، ولى طبق شواهد تاريخى، وى از توطئه شوم سحرگاه نوزدهم رمضان بى خبر بود و زمانى كه «بركبنعبيدالله» را بعد از ترور نافرجام معاويه نزد وى آوردند، او جهت رهايى از بند معاويه راز پليد خود و همدستانش را در قتل حضرت على عليهالسلام و عمرو، فاش كرد و با اين خبر، معاويه بسيار شادمان گرديد و بعد از آن هميشه سعى داشت تا مقام معنوى ابن ملجم را بالا ببرد؛ به طورى كه با اهداى چهار هزار درهم به سمرة بن جندب، از وى خواست تا آيه 207 سوره بقره(25) را در شأن ابنملجم تفسير كند؛(26) در حالى كه به شهادت مفسران شيعه و سنى، اين آيه در شأن و منزلت حضرت على عليهالسلام نازل شده است.(27)
بررسى مجموع شواهد تاريخى نشان مىدهد كه توطئه قتل اميرالمؤمنين عليهالسلام كارى فردى نبود، بلكه عملى از پيش طرّاحى شده بود كه بزرگان خوارج در ترسيم آن نقش بسزايى داشتند و ابنملجم فقط مجرى آن بود. براى اثبات اين ادعا شواهد گوناگون تاريخى در دست است؛ مانند:
1. ابن ابىالحديد اشعارى را از خوارج نقل مىكند كه به روشنى شركت آنها را در قتل امام عليهالسلام تأييد مىكند:
دَسَسْنا لَهُ تَحْتَ الظِّلامِ ابنمُلجَمٍ جزاءً إذا ما جاءَ نَفْسا كِتابُها
أباحَسن خُذها عَلى الرأس ضَرْبَةً بِكَفّ كريمٍ، بَعد موتٍ ثوابُها(28)
يعنى ما خوارج در تاريكى شب به دست ابن ملجم با دسيسههايى سرنوشت على را هنگامى كه اَجل او فرارسيد رقم زديم. اى على! از دست ابن ملجم كريم ضربهاى را برسرت پذيرا باش كه ثواب آن در گرو قتل تو است.
2. طبرى نيز شعرى را از ابنابىمياس مرادى نقل مىكند كه بر شركت خوارج در اين توطئه دلالت دارد:
و نَحنُ ضَرَبنا يا لكالخيرُ حَيدَرا أباحَسن مأمومَةً فََتَفَطّرا
و نَحن خَلَعْنا مُلكَهُ مِن نظامِهِ بِضَربةِ سيفٍ إذْ عَلا و تَجبَّرا
و نَحنُ كرامٌ فى الصباح أعزَّةٌ إذا الموتُ بالموتِ ارتَدَى و تأزّرا(29)
يعنى اى اباالحسن، حيدر! اين ما (خوارج) بوديم كه فرق سرت را دو نيم كرده و شكافتيم؛ ما بوديم كه رشته سلطنت على را هنگامى كه تكبر و عصيان ورزيد با ضربه شمشيرى از نظامش پاره كرديم. ما در هنگامه صبح، گرامى و عزيزيم؛ هنگامى كه مرگ جز با مرگ پاسخ داده نمىشود (بنابراين ما انتقام خود را گرفتيم).
اين اشعار حماسى كه توسط شاعران خوارج ايراد شده است، شاهد روشنى بر مدعاى ما است كه خوارج از طراحان اصلى قتل امام عليهالسلام بودند و پاداش خود را در گرو قتل آن حضرت مىدانسته و همواره بر آن فخر مىكردند.
3. يكى از مواردى كه شركت خوارج را در شهادت امام تأييد مىنمايد، ماجراى دفن شبانه پيكر مطهر امام عليهالسلام و مخفى كردن قبر او است؛ فرزندان امام على عليهالسلام از بيم آن كه مبادا جنازه حضرت به دست خوارج بيفتد و توهينى نسبت به آن روا دارند، بدن مطهر پدر را شبانه به خاك سپردند و قبر آن حضرت را نيز مخفى نگاه داشتند.(30)
4. در گفتوگويى كه امكلثوم، دختر امام على با ابن ملجم داشت به او گفت: چرا اميرالمؤمنين را كشتى؟ ابن ملجم در جواب گفت: من اميرالمؤمنين را نكشتم، بلكه پدرت را كشتم!(31)
از مجموع اين شواهد اين نتيجه حاصل مىشود كه اولاً: ابن ملجم، بر اساس همان عقايد خارجىگرى امام عليهالسلام را به شهادت رساند. ثانيا: بيشتر خوارج در اين توطئه شوم شركت داشتند. ثالثا: گفتار برخى از معاصران در اين زمينه، طرفدارى كوركورانه و بدون تحقيق و تفحص بوده و ادعاى دست نداشتن خوارج در شهادت اميرمؤمنان عليهالسلام ادعايى گزاف و بى اساس است.
طبق نقل ابنكثير: «به دليل ترس از خوارج، هر شب ده نفرمسلح، از اصحاب امام على عليهالسلام در مسجد براى حفظ جان وى نگهبانى مىدادند حضرت در ملاقات با آنها فرمود: چرا در اينجا اجتماع كردهايد؟ جواب دادند: براى حفظ جان شما. امام عليهالسلام فرمود: خداوند نگهبان خوبى براى من است و براى حفاظت هر فردى دو فرشته را مأمور كرده است؛ هنگامى كه قضا و قدر الهى فرا رسد، آن دو اين شخص را رها مىكنند».
1ـ محقق و نويسنده.
2ـ كتابالعين، ج4، صص 158 و 159؛ لسانالعرب، ج2، صص 249ـ251؛ تاجالعروس، ج5، ص508؛ مجمعالبحرين، ج2، ص294و295؛ مقاييساللغه، ج2، صص 175 و 176؛ المنجد، ص173.
3ـ «حروراء» نام دهكدهاى است بيرون شهر كوفه كه نخستين مكان اجتماع خوارج عليه امام على بود (معجم البلدان، ج2، ص286).
4ـ «اباضيه» طرفدارن عبدالله بن اباض تميمى هستند كه معتدلترين گروه از خوارجاند و تندروىهاى معمول خوارج را ندارند. هم اكنون اين مذهب طرفدارانى در كشورهاى مغرب، عمان ومراكش دارد (خوارج در تاريخ، صص 189 و 190).
5ـ مقالات الاسلاميين، ج1، ص180.
6ـ «نهروان» به منطقة پهناورى اطلاق مىشود كه ميان بغداد و واسط در شرق دجله قرار دارد. داراى شهرها وآبادىهاى متعدد و از زيباترين مناطق بغداد است كه شامل سه رود بالايى، وسطى و پايينى است. اسم فارسى آن «جو روان» بود كه معرّب به نهروان شد. اين سرزمين چون در راه بغداد به خراسان قرار داشت بسيار آباد بود، امّا در زمان سلجوقيان خراب شد (معجم البلدان، ج5، ص375).
7ـ نهج البلاغه، خطبه 93.
8ـ همان، خطبه، 60.
9ـ همان، خطبه 58.
10ـ الأخبار الطوال، صص 271 280.
11ـ تاريخ سياسى صدر اسلام، شيعه و خوارج، ص 102.
12ـ جهت اطلاع بيشتر ر،ك: الميزان، ج 9، ص 319؛ مجمع البيان، ج5، ص63؛ الكشاف، ج2، ص 281؛ تفسير نمونه، ج7، ص454؛ الملل و النحل، ج1، ص116؛ شرحنهجالبلاغه ابنابىالحديد، ج2، ص266؛ بحار الأنوار، ج22، ص37و38؛ صحيحمسلم، ج2، كتابالزكات، صص750ـ743، ح148،147،158و156.
13ـ نهج البلاغه، خطبه 59.
14ـ جهت آگاهى ازسرگذشت و روحيات اين فرد ر.ك: خوارج، تنديس فتنه، اثرنگارنده، انتشارات ميراث ماندگار، قم، چاپ اول، تابستان1383.
15ـ طبرى و بلاذرى، اين شب را هفدهم رمضان سال 42 (هجرى قمرى) مىدانند.
16ـ تاريخ الأمم و الملوك، ج4، ص 110؛ أنساب الأشراف، ج2،ص490؛ مناقب آل ابىطالب، ج3، ص311.
17ـ انسابالاشراف، ج2، ص490.
18ـ همان، ص490 و 491.
19ـ مهريه قطام، غير از قتل امام على عليهالسلام شامل يك بنده، يك كنيز و سه هزار درهم بود؛ همچنان كه ابنابىمياس مرادى در شعر خويش به آن اشاره كرده است:
وَلَم أرَ مَهرا ساقَهُ ذُوسَماحَةٍ كَمَهرِ قُطامٍ مِن فَصيحٍ وأعجمٍ
ثَلاثَةُ آلافٍ و عَبدٌ و قِينَةٌ وَضَربُ عليٍ بِالحُسامِ المُصَمَّم
فَلا مَهَر أغلى مِن عليٍ وإن عَلا وَ لافَتكَ اِلاّ دونِ فَتك ابن ملجم درميان تمامى عرب و عجم هيچ فرد بخشندهاى را نديدم كه همانند مهريه قطام بپردازد: سه هزار درهم، يك غلام و يك كنيز و كشتن على عليهالسلام با شمشيربران. هيچ مهريهاى هر چند گران مايه باشد، بالاتر از قتل على نيست و هيچ جنايتى بدتر از جنايت ابنملجم نيست (بحار الأنوار، ج42، ص267و229؛ تاريخ الأمم و الملوك، ج4، ص 116؛ الأخبار الطوال، ص 214؛ مناقب آل ابى طالب، ج3، ص 311؛ الارشاد، ج1، ص22).
20ـ تاريخ الأمم و الملوك، ج4،ص 110 و 111؛ أنساب الأشراف، ج2، ص 491 493؛ بحار الانوار، ج 42، ص229و230.
21ـ بحار الانوار، ج 42، ص 230؛ مناقب آل ابى طالب، ج3، ص312؛ انساب الاشراف، ج2، ص493ـ491.
22ـ مناقب آل ابى طالب، پيشين؛ الكامل فى التاريخ، ج3، ص255؛ انساب الاشراف، ج2، ص487.
23ـ ر.ك: الخوارج هُم انصار على، چاپ الجزاير،1403ق /1983م،اثرسليمان بن داوودبن يوسف، صص196ـ194.
24ـ همان.
25ـ (وَمِن الناسِ مَن يَشرى نَفسَه إبْتِغاءَ مَرضاتِ الله وَاللهُ رَئُوفٌ بِالعِباد)؛ بعضى از مردم (با ايمان و فداكار، همچون على در «ليله المبيت» به هنگام خفتن در جايگاه پيغمبر صلىاللهعليهوآله جان خود را به خشنودىخدا مى فروشد و خداوند نسبت به بندگان مهربان است.
26ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج4، ص73.
27ـ مجمع البيان، ج1، ص 535؛ الميزان، ج 1، ص 100؛ التفسيرالكبير، ج 6، ص 174؛ روح المعانى، ج 1، ص 492.
28ـ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج13، ص241.
29ـ تاريخ الأمم و الملوك، ج4، ص 115 و 116؛ شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج5، ص185؛ ج 6، ص 119 با اندكى اختلاف.
30ـ تاريخ الخلفاء، ص 196؛ أنساب الأشراف، ج2، ص 497.
31ـ أنساب الأشراف، ج2، ص 495؛ بحار الأنوار، ج42، ص231؛ الأخبارالطوال، ص214.
..................................................................................
منبع:ماهنامه رواق انديشه، شماره 47
دوشنبه 1 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 240]
-
گوناگون
پربازدیدترینها