واضح آرشیو وب فارسی:ايسنا: مظلوميت علي(ع) را براي هميشه بايد گريست
خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: نگاهي به وبلاگها
نام شما رمز برخاستن است آقا، اما نميدانم چرا، اين روزها و شبها و ساعتها نام شما، باران را بر كوير گونهها جاري ميكند. نميدانم چرا بغض تيغ ميكشد بر گلو و صاعقه، در هم ميدرد آسمان نگاه را و باران است كه ميبارد، بي آن كه رنگين كماني را تاب نقش پايان باران باشد.
به گزارش سرويس نگاهي به وبلاگهاي خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، در وبلاگي به نشاني http://baniasadi.persianblog.ir آمده است: اين ساعتها، من هستم و صاعقه، من هستم و باران، پس ببار اي باران ببار... ببار آن چنان كه زمين پاك شود و شايسته در آغوش كشيدن پيكر مردي كه، مردانگي را اسوه اي تمام بود. ببار باران شايد، كوفه بتواند از خجالت رخ بشويد و كوفههاي درون ما نيز هم.
ببار باران شايد سيلي راه بيفتد و سيليهايي را كه بر چهره حق نواخته شد، پاك كند. ببار باران كه خستهايم از اين همه قحط سالي، از اين فصل ديجور و طولاني بي باراني.
ببار شايد، دلها خالي از غبار شود و بتواند بفهمد، در «فزت و رب الكعبه» چه حلاوتي است و چه سري كه جان علي عليه السلام را به قرار ميآورد.
ببار باران شايد ديدهها را تاب فهم تماشاي آن چهره رنجور و زرد كه حضورش رنجوري سپاه خصم را پيامد داشت، فراهم آيد.
ببار باران تا راه كوفه تا نجف بيحضور نگاههاي نامحرم، آب زده شود در مسير نگاري كه غريبانه ميرود بر تابوتي كه جلويش را كسي نگرفته است. ببار تا همه غريبانه باريدن را تجربه كنيم.
ببار تا ببارد اين ديدهها تا دلها و ايماني كه غبار گرفته است، جلا يابد. باران ببار، ببار تا كوفه پاك شود و كوفههاي باطن ما نيز هم.
ببار باران تا كوچههاي دل ما براي حضور علي فراهم شود. باران! دريغ نكن، ببار چنان كريمانه كه غبارها را بروبد از باورهامان. ببار تا در پناه تو ما هم بباريم. مگر نميبيني علي تنهاست، مگر نميبيني علي زخمي است، مگر نميبيني علي در آغوش مرگ است. مگر نميبيني چشمان حسن را، حسين را، زينب را و كلثوم را. مگر نميبيني چشمان محمد را در چشمان حسين و نگاه فاطمه را در نگاه زينبين كه بر مظلوميت علي ميگريند، پس بي دريغانه ببار، شايد تاريخ ببيند كه در فراق علي چه ميكشد انسانيت.
مگر نميبيني زمين «شام» به شادماني مرگ «صبح» نشسته است. مگر نميبيني پنجههاي كينه و چنگال حسد را... پس ببار باران، ببار تو كه ميداني خورشيد را شرم حضور مانع ميشود كه بيايد، پس تو ببار به ياد همه فرزندان علي، در هميشه تاريخ. ببار باران، تورا خدا ببار، مگر نميبيني زمين را و زمان را... مگر صداي ناله فرزندان علي را نميشنوي، پس چه صاعقهاي ميخواهي تواناتر از فريادي كه از گلوي زينب خارج ميشود. چه ميخواهي آتشناك تر از صداي ام كلثوم. چه ميخواهي؟ باران ببار باران، شايد اشكهاي تو، دلمان را تسلي دهد. پس ببار، باران ببار...
انتهاي پيام
دوشنبه 1 مهر 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايسنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 178]