واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: سالروز آغاز دفاع مقدس / " در آسمان شكوفه و در خاك ريشه داريم "
داخلي. فرهنگي. دفاع مقدس.
حميد، برادر بيدستم! پاهاي مانده روي مين ترا از فكه آوردهاند ، اين بچههاي گردان رسول، صداي ابراهيم را بيسيمها گردان ابوذر از گلدستههاي شهيد به وقت شرعي كربلا طنينانداز كردهاند.
آه، حميد برادرم! گراي سوخته جزيره مجنون را در واديالاسلام با پلاكهاي جا مانده از كفن بر گردن نخل بياويز تا فرزندان من در كلاس جنگهاي نامنظم به جهان نظمي معنوي ببخشند.
حميد برادرم تمام چلچراغ را زمزمه كند تا نخلها ايستاده نماز بگذارند و بعد از تشهد ماه، جغرافياي شهادت در مدار صلواتهاي شلمچه و دشت عباس پراكنده شود.
كه گفته است خاك كم از آسمان بها دارد، ببين در آينهها خاك آسماني را، مژدگاني بدهاي بعض گرفتار شده، لشگر زمزمه از دور پديدار شده و آسمان امروز لباسي از كبوتر پوشيده است درست مثل رفتن تو كه لباسي از رهايي برتن داشتي.
آه، حميد برادرم، پرستوها پرپر شده روي خناسهها آشيانه گرفتهاند و كبوتران زخمي از تاريخ رها شده در زمان، سوغات جبهه آوردهاند.
حميد، برادرم كه از خدا سرشاري، اين روزها نام تو در گمنامي تابوتها گم شده است و لشگر بغض در پي قافلهها بوي پيراهن تو را ميآورد.
آن روزها دشمن آمده بود تا بهار بيخزان جواني را در دل خاك كند، اما نميدانست رازهاي ناشكفته خاك روزي شكوفا ميشود و روزي جوانه ميزند و تو برسر پيوندت خواهي ايستاد، چنانكه بر جريده روزگار داوم شما ثبت شده است.
" وقتي كه بر دوپاي تنومندش ايستاد، بر چشمها تداوم لبخندش ايستاد، در آسمان شكوفه و در زمين ريشه داشت، با اتكا به روشني خون سركشاش كارون روانه گشت و دماوندش ايستاد، افتاد بر زمين و نشد سنگرش تهي ، جاي پدر دو مرتبه فرزندش ايستاد".
آن روزها، آن روزها كه ياران من پرواز كردند، دلهامان كبوتران آسمان بود، چندان كه خون ازبالهاي كبوتران فرو ميچكيد و مرگ پايان كبوتر نميشد و هر قطره خون كبوتر پرواز پرندهاي شد.
مادران آمده بودند، تا انتهاي سعادت را ببينند، آمده بودند تا نشاني از فرزندانشان بگيرند، كه بينشان برگشتهاند از همان روزها كه سعادتي بود و شهادت.
" بگو به باران، ببارد امشب، بشويد از رخ غبار اين كوچه باغها را، كه در زلالش سحر بجويد، ز بيكرانها حضور ما را " و باران ميباريد، باراني كه اشك را لحظه به لحظه دل نگرانتر ميكند.
حميد گلزار تو، درياي صبر شده است،درياي صبوري، درياي دلدادگي به مردان تشنهاي كه جز شهادت سيراب شان نميكرد، دريايي از چشمهاي تر كه خورشيدش در فلق وضوي خون گرفت و قامتاش به قيامت كوه قد علم كرد.
آن روزها مدرسان درس ايثار، مدرسان درس شهادت را به خاك سپردند، تا شاگردان مكتب حسين(ع) سرفصلي براي خوانش آزادگي را از كتابهاي درسي خود قرائت كنند.
بنويس! با خونتر بنويس، بنويس تا پاك شويم، بنويس خون، جبهه ردي از بهشت بود ردي از كربلا، خون ردي از رهايي بود، خون ردي از خاك، بنويس، با خونتر بنويس و بعد بلا بياور بالا ببر جنون مرا.
" اروند رود " ناآرامتر از آن است، كه صخرهاي را تاب ايستادگي در مقابل حركتش باشد،اما خون خويش را در تن داغديده خوزستان جاري كرد تاخليج فارس براي هميشه فارس باقي بماند.
حميد برادرم ، برگوش فرزندان من، اذان بلالها شهيد را شهادت بده تا نسلهاي بعد در صف نماز سرخ قامت ايستادگي ببنند، تا نسل شقايق همچنان سرزنده باقي بماند.
يکشنبه 31 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 135]