واضح آرشیو وب فارسی:حيات: صدام كه بود؟
تهران-حيات
تاريخ تولد صدام را بيست و هشتم آوريل 1937 (1316 شمسي) نوشته اند.
به گزارش سرويس فرهنگي حيات ،او در اين تاريخ در روستاي دور افتاده «العوجه» واقع در جنوب تكريت در كرانه غربي رود دجله ودر عشيره «طلفاح» به دنيا آمد. او پدر خود را نديد. بعضي معتقدند پدر صدام به خاطر اختلافات خانوادگي ، همسر و فرزندان خود را رها كرده و به گوشه نامعلومي پناه برده است، بعضي مي گويند پدر صدام پيش از تولد فرزندش از دنيا رفته است. اما به هر صورت مسلم است كه صدام از سرپرستي پدر محروم بوده و محبت مادري را هم به درستي احساس نكرده است. مادر صدام كه «صبحه» نام دارد، با فقر و تهيدستي سرپرستي فرزند خود را به عهده مي گيرد.
صدام بچه چند ساله اي بيش نبود كه مادرش با مرد متاهلي به نام ابراهيم حسن ازدواج مي كند و صدام تحت سرپرستي ناپدري خود قرار مي گيرد . ابراهيم كه مردي بي سواد و عامي بود از ناپسري خود به شدت تنفر داشت و او را مي آزرد. چند سال بعد، صدام اين خاطرات را به ياد آورده و چنين مي گويد : ابراهيم با من رفتار خوبي نداشت صبح زود با كلماتي زشت و ركيك و با توهين به پدرم مرا از خواب بيدار مي كرد و از من مي خواست تا گوسفندان را به چرا ببرم. او مرد بد زباني بود و دائما ضمن فحاشي به من ، نسبت هاي بد به مادرم مي داد. مرا پدر سگ مي ناميد. ناپدري ام گاهي از اوقات نيز مرا وادار مي كرد تا مخفيانه به خانه همسايه ها رفته و مرغ يا ديگر حيوانات خانگي آنها را بدزدم تا او به بازار برده و بفروشد. من سال هاي اول زندگي خود را در چنين محيطي گذرانده ام. از مادرم خواستم تا مرا به منزل دايي ام كه در بغداد مي زيست بفرستد من مي توانستم در آنجا مانند پسردايي ام عدنان خيرالله تحصيل كنم.
در ابتداي امر ابراهيم با اين تقاضا موافقت نمي كرد، اما سرانجام در مقابل اصرار من و مادرم تسليم شد و من براي اولين بار وارد بغداد شدم. صدام در اين روزها ده ساله بود. دايي اش «خير الله طلفاح» به اتهام شركت در توطئه براندازي رژيم سلطنتي از ارتش خارج شده بود. او براي امرار معاش ناچار به تدريس در يكي از مدارس بغداد شد. خير الله، صدام را به مدرسه گذاشت او در شانزده سالگي دوره اول دبيرستان را به اتمام رساند، اما هرگز دانش آموزي خوش رفتار نبود. او بيشتر اوقات ميله اي آهني به همراه داشت كه حتي در كلاس آن را از خود جدا نمي كرد. اين ميله آهني هنگام دعوا با همسن و سال هايش به دردش مي خورد. او حتي در راه مدرسه از اين ميله براي زدن سگ ها و گربه ها استفاده مي كرد. صدام در آن سال ها دوست داشت مانند پسر دايي اش عدنان خير الله به مدرسه نظام برود، اما سطح نمراتش پايين تر از حد لازم براي ورود به مدرسه نظام بود. صدام بيست ساله بود كه در حزب بعث ثبت نام كرد . آن روزها ژنرال عبدالكريم قاسم با گروهي از افسران جوان و پرشور، با يك كودتا فيصل دوم پادشاه عراق را از سلطنت خلع كرده و برقراري نظام جمهوري را اعلام كرده بودند. حزب بعث در ابتدا با قاسم همكاري كرد، اما چندي نگذشت كه ميان سران حزب بعث و نظاميان حاكم اختلاف شديدي بروز كرد. حزب بعث طرح ترور قاسم را ريخت و در روز روشن اتومبيل او را به گلوله بستند. صدام جوان هم در اين ترور شركت داشت قاسم از اين توطئه جان سالم به در برد. اما مي گويند صدام در اين عمليات از ناحيه پا مجروح شد و مدتي فراري و مخفي بود. او پس از بهبودي، شنا كنان از رودخانه دجله گذشته و خود را به سوريه مي رساند. صدام از سوريه به مصر مي رود و چهار سال در قاهره اقامت مي گزيند او از اين فرصت استفاده مي كند و تحصيلات دبيرستاني خود را به پايان مي برد و در دانشكده حقوق قاهره ثبت نام مي كند . اما نمي تواند ادامه تحصيل بدهد.
صدام در قاهره با دختر دايي اش «ساجده» ازدواج مي كند. آنان در قاهره بودند كه خبر كودتاي نظامي عبدالكريم قاسم را مي شنوند. قاسم به قتل مي رسد و صدام با سرعت خود را به بغداد مي رساند. او با اينكه 26 سال بيشتر ندارد، خيلي زود جاي خود را در حزب باز مي كند. احمد حسن البكر، كه از قديمي ترين اعضاي حزب بعث به شمار مي رفت، در ترقي صدام و آينده او نقش مهمي ايفا مي كند. بعد از به قدرت رسيدن بعثي ها در هفدهم ژوييه 1968 (1347 شمسي) حسن البكر به قمام رياست جمهوري عراق مي رسد و صدام به معاونت البكر دست مي يابد . اين دو براي از بين بردن مخالفان خود از هيچ قتل و تروري دريغ نمي كنند. در اين حال صدام به تحكيم موقعيت خود نيز مي پردازد تا روزي در سايه البكر قرار نگيرد. صدام در سال 1979 (1358 شمسي) با يك كودتاي بي سر و صدا احمد حسن البكر را كنار مي زند و قدرت را در عراق به دست مي گيرد. او بعد از دست يابي به قدرت تصفيه وسيعي در سطح صاحب منصبان عراق اعم از حزبي و غير حزبي انجام مي دهد و تقريبا همه مخالفان خود و حتي هواداران البكر را از بين مي برد.
تربيت دوران كودكي و محروميت هاي بي شمار، صدام را عاشق قدرت كرده است به طوري كه عطش قدرت وي سيراب نمي شود. او حتي دامادهايش را به خاطر خيانتي كه به او كرده بودند، به همراه بعضي از نزديكانش قتل عام مي كند تا بر سر قدرت بماند. او مي خواست با شكست ايران در جنگ هشت ساله و اشغال كويت ثابت كند حكومت بر عراق براي او كوچك است او با ناديده گرفتن حقوق بين الملل و استقلال كشورها مي خواست حاكم چند كشور باشد، ولو به قيمت از دست رفتن جان ميليون ها انسان با اين همه آن كودك بي سرپرست روستاي العوجه فقط توانست نام خود را در رديف حاكمان جنايتكار جهان بنويسد، آن هم با خط عربي.
پايان پيام
يکشنبه 31 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: حيات]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 187]