واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: ساعدي و مقوله شكست - 1 پرنده برهنه به ماموريت ديگري رفته است
علي شروقي
«جانوري را ديد كه شبيه پرنده بزرگي بود و پاهاي بلندي داشت، اما پر به تنش نبود و لخت بود.»
از واهمه هاي بي نام و نشان
محمد مختاري در كتاب «چشم مركب»، مقاله «شعر و انديشه سياسي»، در ارزيابي شعر معاصر، پس از كودتاي 28 مرداد 32، به شكل گرفتن زيبايي شناسي اين شعر حول مفهوم «شكست سياسي» اشاره مي كند و مشخصه اين شعر را نوعي «گريه سياسي» مي داند كه روي ديگرش «خنده پوچي است كه هر پديده بالنده جوان را مسخره مي كند.» (چشم مركب، ص 75)
مختاري پس از تحليل «شعر يأس» به عنوان «نموداري از مبارزه غيرمستقيم» ريشه اين طرز تلقي از مبارزه را به گرايشي ديرين در فرهنگ نسبت مي دهد و مي نويسد؛ «غاين نوع شعرف شايد ريشه در گرايش سنتي فرهنگي دارد كه در تاريخ طولاني ما اساساً خود را در مفهوم پيروزي در شكست نمودار ساخته است.» (ص 76)
آنچه را مختاري در اين مقاله به عنوان هسته اصلي شكل دهنده زيبايي شناسي شعر پس از كودتا به آن پرداخته، يعني بدبيني سياسي و اعتقاد به اينكه «تير هر جنبشي به سنگ» مي خورد، نه فقط در شعر پس از كودتا كه در كل گفتمان ادبي پس از كودتا نيز مي توان جست و جو كرد. حتي در شكل هايي از اين گفتمان كه آشكارا از آن دلبستگي تقديرگرايانه به مفهوم «پيروزي در شكست» بريده بودند. مفهومي كه شكل ادبي آن چرخه يي بسته از تكرار «شكست» ارائه مي داد؛ چرخه يي كه شعر و قصه معاصر را به رغم درك ضرورت گسست از ساخت ها و گرايش هاي ديرين، باز به دور باطل همان ساخت ها و گرايش ها بازمي گرداند و نفس انقلابي متن را مي گرفت. حتي در آثار پيش روي شاعران و نويسندگان آن روزگار هم مي توان حضور اين دور باطل و تلقي تقديرگرايانه از تاريخ را بازشناخت. يكي از نويسندگاني كه به رغم گسست بنيادين از گرايش اسطوره پرداز و وارون نمايي اسطوره ها و منطق هاي برسازنده ساخت هاي كهن ادبي باز هم ردپاي آن باور بدبينانه به عمل سياسي در آثارش مشهود است، غلامحسين ساعدي است. در قصه «سعادت نامه» از مجموعه «واهمه هاي بي نام و نشان» اين نويسنده، همين دو گرايش متضاد يعني گرايش به گسست بنيادين و وارون نمايي عناصر برسازنده ادبيات كهن و آن باور جبري بدبينانه به «شكست»، هسته هاي اصلي شكل دهنده اين قصه هستند. نخست به گرايش اول يعني گسست از گرايش هاي ديرين فرهنگي و وارون نمايي اين گرايش ها در اين قصه مي پردازم و بعد از آن به جمله يي در اين قصه كه تمام حلقه هاي اتصال زنجيره يي را كه قرار است اين گسست و وارون نمايي را به سرانجام برساند، از هم مي گسلد.
«سعادت نامه» داستان پيرمردي است كه با زن جوانش در خانه يي روبه روي يك جنگل زندگي مي كند. كلبه يي كه چشم انداز روبه روي آن جنگلي است كه بعداً معلوم مي شود ته آن مرداب است و چشم انداز پشت اش دشت است. زن جوان به پيرمرد پيشنهاد مي دهد براي طبقه پايين خانه، مستاجري بياورند. پيرمرد سرانجام تسليم خواست زنش مي شود و مستاجر جواني را مي آورد. اما از آن پس شب و روز از هول خيانت برخود مي لرزد و براي دفع خطر «كتابي را به دست» مي گيرد «كه در آن از مكر زنان سخن ها رفته» است. يك روز كه پيرمرد روبه روي جنگل نشسته است، يك «پرنده برهنه» بر او ظاهر مي شود. پرنده به پيرمرد قول ياري مي دهد؛ ياري به او تا بتواند اقتدار از دست رفته اش را پس بگيرد. پيرمرد براي بازپس گرفتن اقتدارش به سراغ عنصري افسانه يي كه ريشه در ادبيات كهن دارد، مي رود. اما پرنده به جاي كمك به پيرمرد او را به حرف مي گيرد و در مدتي كه پيرمرد با پرنده سرگرم است اهالي خانه عليه اش توطئه مي كنند. پرنده سيمرغي است كه به رستم خيانت مي كند و او را به سمت مردابي مي راند كه در پايان پيرمرد به قعر آن پرتاب مي شود و بدين سان عنصر تمثيلي و افسانه يي وارونه مي شود و كاركردي طنزآميز مي يابد و منطق وجودي خود را در ادبيات كهن نقض مي كند. به ويژه وقتي اين پرنده برهنه را مقايسه كنيم با آن «طوطي» كه در داستان كهن «طوطي نامه» با نقل داستان زن بازرگان را از خيانت باز مي داشت و از اقتدار بازرگان پاسداري مي كرد. اما در «سعادت نامه» پرنده همدست خائنان است هرچند به شيوه يي غيرمستقيم. «سعادت نامه» قصه توطئه يي است عليه اقتدار كهن كه در طبقه زيرين خانه يي كه اين اقتدار از بالا بر آن حاكم است چيده مي شود و به تدريج طبقه فوقاني خانه - نشيمنگاه اقتدار - به تسخير نيروهايي درمي آيد كه نظم ديرين را برهم زده اند و نشانه هاي دال بر شهري بودن مستاجر، خاستگاه اين توطئه و هجوم را آشكار مي كنند و جنس گسستي را كه در اين قصه ارائه شده است. «ساعدي» در اين قصه به رغم استفاده از عناصر رمزي و تمثيلي، مقهور آنها نشده و واقعيت را دور نزده است و اين برتري قصه او است بر قصه هايي از اين دست.
وصف او از جنگل، خانه و حالت هاي آدم ها در عين وهم آلود بودن واقعي است و همين خصلت بين ساخت قصه او و ساخت هاي كهن شكاف مي اندازد. تشخيص او از كانون اقتدار و گرايش هاي ديريني كه اقتدار براي حفظ خود به آنها متوسل مي شود، تشخيصي هوشمندانه است و همين ساعدي را در يك قدمي گسست بنيادين از ساخت هاي كهن قرار مي دهد و حتي مي توان گفت در بخش هايي از اين قصه آن گسست بنيادين رخ مي دهد اما به كل قصه تسري نمي يابد كه اگر تسري مي يافت بدون شك «سعادت نامه» از قصه يي كوتاه به رمان تغيير شكل مي يافت و ساخت آن متناسب با اين تغيير شكل دگرگون مي شد و «هجوم» به «نظم كهن» در اين قصه در ابعادي گسترده تر صورت مي گرفت.
جمعه 29 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 189]