تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 8 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام محمد باقر (ع):هر چیزی قفلی دارد و قفل ایمان مدارا کردن و نرمی است.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1813119227




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بيكاري و تورم


واضح آرشیو وب فارسی:مردم سالاری: بيكاري و تورم
يكي از ديدگاه هاي سنتي كينزي كه به طور ويژه در دهه1960 قوت يافت، اين نظريه بود كه بين تورم و بيكاري رابطه مبادله وجود دارد. از اين رو مقاديري از تورم مي تواند از سوي مسوولين به عنوان يك وسيله مطلوب براي دست يافتن به سطوح بالاي اشتغال كه همه كشورها خواهان آن هستند به كار برده شود. اين نظر با توجه به تحليل مشهور فيليپس تدوين شد، اما ميلتون فريدمن معتقد است چنين رابطه اي يك توهم است. با توجه به اينكه رابطه بين تورم و بيكاري همواره در اقتصاد ما مطرح بوده است، رابطه بين اين دو با توجه به تحليل هاي فريدمن مورد توجه و بررسي قرار گرفته است.
فيليپس منحني تغييرات بيكاري را در مقابل نرخ تغيير دستمزد رسم كرد كه اين عامل اخير با فرض سطح بهره وري يكنواخت و افزايش نسبتا ثابت قيمت ها شاخص خوبي براي تورم نخواهد بود. در اين تحليل اين طور به نظر مي رسيد كه بين سطح اشتغال و نرخ تغيير دستمزدها يك مبادله پايدار منفي وجود دارد. در واقع اين طور به نظر مي رسيد كه سياست مداران تقريبا هر وقت كه بخواهند مي توانند به آساني با به كارگيري سياست هاي ارادي انبساطي از قبيل سياست افزايش كسري بودجه اشتغال را افزايش دهند. بهاي اين كار تنها افزايش ملايمي در دستمزدها و قيمت ها خواهد بود.
به نظر فريدمن چنين رابطه اي يك توهم است. مطمئنا مقداري تورم ممكن است در كوتاه مدت افزايشي در توليد ايجاد كند، ولي اين مبادله نمي تواند ادامه يابد، چرا كه به مجرد آن كه مردم افزايش قيمت ها را پيش بيني كنند، تورم قدرتش را به عنوان محرك فعاليت اقتصادي از دست مي دهد. اين نكته را تحقيق عملي اثبات كرد. براساس بررسي سطح تورمي كه همراه هر نرخ معين بيكاري به دست آمد، زياد ثابت به نظر نمي رسيد و بين كشورهاي مختلف بسيار متفاوت خواهد بود. تازه از آن بدتر، گاه نرخ بالاي تورم با نرخ بالاي بيكاري همراه مي شد كه نتيجه آن ركود تورمي بود و روشن است كه آن رابطه مبادله فرضي خود را نشان نداد. كوشش هاي زيادي به عمل آمد تا فرضيه را با پذيرش خصوصيات مربوط به زمان و مكان قدرت اتحاديه هاي تجاري وقت احيا كند، ولي روشن بود كه يك جاي كار مي لنگد.
توضيح فريدمن در مورد اين مساله دنباله تجزيه و تحليل فيشر است. جهت توضيح تمايل آشكار براي شتاب بخشيدن به تورم به منظور كاهش بيكاري در كوتاه مدت نيازي به اثبات فرض كردن منحني فيليپس نيست. اين قضيه را مي توان از طريق تاثير پيش بيني نشده در تقاضاي اسمي به ويژه در بازار كار; يعني جايي كه قراردادهاي كارگري متمايل به بلندمدت هستند توضيح داد; زيرا تنها عوامل غيرمنتظره اهميت دارند، اگر مي توانست از روي ان در مورد افزايش قيمت ها و دستمزدها قرارداد مجدد ببندد، ديگر اصلا اشتغال يا توليد به هيچ وجه از طريق تورم تحريك نمي شدند. هر كس به سادگي محاسبات اسمي خود را با سطح قيمت هاي جديد تعديل مي كرد. بنابراين اشتباه فيليپس اين است كه وي تمايزي ميان تغييرات پيش بيني نشده قايل نشد. امكان دارد كارگران بعد از هر انبساط پولي به كندي تشخيص دهند كه قيمت ها در حال افزايش هستند و آنها در واقع دستمزدهاي واقعي پايين تري دريافت مي كنند. آنها ممكن است قرارداد ثابتي داشته باشند و به اين دليل نتوانند در مورد بالاتر بردن دستمزدها مجددا مذاكره كنند، حتي اگر افزايش قيمت ها را هم درك كنند. تمام اينها به نفع كارفرمايان است و آنها را ترغيب مي كند كه كارگران بيشتري را به كار گمارند، اما كارگران را نمي توان براي مدت طولاني اغوا كرد و به مجرد اينكه موفق شدند تا در مورد بازگرداندن مزدهاي شان به نرخ واقعي قبلي قرارداد ببندند، محرك اشتغال براي هميشه از بين مي رود.
فريدمن مي گويد متغيري كه روي محور عمودي منحني فيليپس ترسيم شده در واقع متغير غلطي است. كارفرمايان و كارگران معمولا بر اساس قراردادهاي نسبتا طولاني كار مي كنند، به اين معني كه هر دو بايد روند آينده قيمت ها را تخمين بزنند. نرخ دستمزد واقعي كه اهميت دارد نرخ دستمزد واقعي جاري نيست، بلكه نرخ دستمزد واقعي پيش بيني شده است; اگر فرض كنيم آن پيش بيني شده است. اگر فرض كنيم كه آن پيش بيني ها به طور آهسته تغيير مي كنند، آنگاه فرمول اوليه فيليپس ممكن است براي كوتاه مدت درست باشد، جز اينكه وضعيت تعادل دستمزد اسمي ثابتي نخواهد بود، بلكه يك دستمزد اسمي متغير است.
با وجود اين اگرما كار را بر مبناي عامل انتظارات قرار دهيم و روي محور عمودي تغيير در دستمزد اسمي پيش بيني شده را قرار دهيم، آنگاه منحني فيليپس به طور كلي به مراتب مفيدتر خواهد شد. فرض كنيد چيزي از قبيل يك انبساط پولي باعث شروع رشد تقاضاي كل شود كه اين به نوبه خود باعث افزايش قيمت ها و دستمزدها مي شود. كارگران كه هنوز قيمت ها را ثابت پيش بيني مي كنند، اين را به عنوان يك افزايش در دستمزد واقعي تلقي خواهند كرد و كار بيشتري را به عنوان يك افزايش در دستمزد واقعي تلقي خواهند كرد و بنابراين كار بيشتري را ارائه خواهند داد و بيكاري كاهش مي يابد. به همان ترتيب كارفرمايان نيز با افزايش در قيمت و تقاضا براي محصول خود تصور خواهند كرد كه مي توانند كارگران بيشتري را استخدام كنند، اما با گذشت زمان هر دو طرف تشخيص مي دهند كه افزايش قيمت ها عمومي است. در نتيجه آنها تخمين خود را افزايش قيمت آينده را بالا مي برند و اشتغال همراه با سر خوردن به پايين منحني بار ديگر كاهش مي يابد. بدين ترتيب بين تورم و بيكاري در كوتاه مدت يك رابطه مبادله وجود داشته است، اما در بلندمدت اين رابطه نمي تواند وجود داشته باشد.
منحني فيليپس در طول زمان به طرف بالا منتقل شود. يك نرخ تورم مفروض منجر به وضعيتي خواهد شد كه كارفرمايان و كارگران در نقطه اي روي منحني با نرخ بيكاري پايين تر از سطح بيكاري طبيعي قرار بگيرند. با وجود اين با تغيير پيش بيني ها منحني به سمت بيرون منتقل مي شود، چرا كه بدين ترتيب حداقل قسمتي از افزايش عمومي قيمت مورد قبول قرار مي گيرد و سطح جديدي از بيكاري پديد خواهد آمد. مكان هندسي مجموعه اين نقاط نهايي انتخاب شده را مي توان منحني فيليپس درازمدت خواند. سوالي كه از فريدمن مي شود اين است كه آيا منحني شيب دارتر خواهد بود، ولي هنوز با شيب منفي يا اينكه عمودي است يا حتي با شيب مثبت.
به نظر فريدمن حداقل در بلندمدت كه كميت هاي اسمي - در اين مورد حجم اسمي پول - در آن تغيير مي يابند و كميتي كه واقعي است; يعني سطح بيكاري نيز در آن تغيير مي كند، توهم پولي وجود ندارد. بيكاري تابعي از نيروهاي واقعي نظيرعملكرد بازارها، سياست اشتغال و عرضه و تقاضاي نيروي كار است. تزريق يك انبساط پولي ممكن است از طريق فريفتن موقتي مردم سبب يك رونق زودگذر شود، اما به محض آنكه مردم در مورد وقايع عاقلانه بينديشند، اشتغال به نرخ طبيعي كه به وسيله نيروهاي نهادي تعيين مي شود، برمي گردد. براي تداوم فريب مردم، ميزان روزافزوني از تورم لازم است. از اين رو كوشش براي نگه داشتن اشتغال براي نگه داشتن اشتغال در پايين تر از سطحي كه فريدمن آن را نرخ طبيعي مي نامد. ميزان تورمي با شتاب مداوم مي طلبد. با توجه به ضايعات آشكار تورم شديد، اين دورنماي دل انگيزي نيست.
با وجود اين نرخ طبيعي بيكاري مفهومي است كه غالبا به درستي درك نشده است. اين نرخ نه تنها به اين منظور تدوين شده است كه نرخ بيكاري را كه اقتصاد معمولا به علت نواقص ساختاري خود در آن سطح قرار مي گيرد، نشان دهد. مردم نمي توانند مشاغل خود را در يك چشم به هم زدن تغيير دهند. براي كارگران لازم است تا تشخيص دهند كه فرصت هاي جديد اشتغال كجاست و نيز آموزش فني دريافت كنند. همچنين لازم است تا مردم دريابند كه مهارت قديمي آنان ديگر مورد تقاضا نيست. نوسانات فصلي و نوسانات ديپري در شرايط عرضه و تقاضا وجود دارد كه منجر به مازاد يا كمبود موقتي در بازار اشتغال مي شود و علل ساختاري بسيار بيشتري نيز براي بيكاري وجود دارد. با وجود اين ما لزوما تنها به يك نرخ بيكاري به عنوان نرخ بيكاري تغييرناپذير تكيه نمي كنيم. ممكن است ما قدر باشيم نرخ بيكاري طبيعي را به وسيله كاراتر كردن بيشتر يا كمتر بازارها كم يا زياد كنيم، اما هميشه يك مقدار بيكاري وجود خواهد داشت كه ما نمي توانيم اميدوار باشيم آن را حذف كنيم، زيرا دلايل بسيار زيادي وجود دارد كه نمي توان آنها را ريشه كن كرد. نرخ بيكاري به خصوصيات ساختاري بازار كالا كه شامل نقص بازار، متغيرهاي اتفاقي در عرضه و تقاضا، هزينه جمع آوري اطلاعات در مورد مشاغل خالي و توانايي كار و هزينه انتقال و غيره است بستگي دارد.
فريدمن در اين زمينه كه چگونه نرخ طبيعي بيكاري بالا مي رود و چگونه خط مشي هاي سياسي مي تواند سطح آنرا تغيير دهد چند مثال ارائه مي كند. با وجود اين بزرگترين منبع اين بيكاري احتمالا كساني خواهند بود كه شغل شان را عوض مي كنند. در دوران رونق احتمال دارد كه مردم زمان زيادي به دنبال كار جديد بگردند و بيشتر در مورد كار دلخواه خود دستگير باشند. در دوران ركود، كارگران بالقوه انتظارات خود را پايين مي آورند و بيشتر تمايل دارند اولين كاري را كه پيدا مي كنند انتخاب كنند. بيمه بيكاري عامل ديگري است كه آشكارا در چارچوب كنترل سياسي قرار دارد و ممكن است زمان جست وجو براي كار را طولاني كند. اين نوع بيمه هزينه بيكار شدن را كاهش مي دهد و حتي ممكن است مردمي را كه از يك شغل به شغل ديگر مي روند، تشويق كند كه در اين فاصله به حساب ماليات دهندگان يك مرخصي كوتاه مدت داشته باشند. هرچه بيمه بيكاري بيشتر باشد احتمال مي رود كه مردم بيشتري از آن استفاده مي كنند و سطح بيكاري كه از اين منبع به وجود مي آيد نيز بالاتر است.
ممكن است ميزان استفاده از زنان و كارگران جوان در ميان كارگران موجود نيز تاثير داشته باشد. اكثر اين عده نان آور اصلي خانواده خود نيستند و بنابراين بيشتر تمايل دارند كه بين مشاغل در حال تحرك باشند و براي استخدام شدن با فشار جدي مواجه باشند. نتيجه اين كه اين عده گاهي براي دوره طولاني در سياهه بيكاران باقي مي مانند و رقم كلي را افزايش مي دهند.
همچنين روشي كه بر اساس آن دستمزدها تعيين مي شود نيز ممكن است تفاوت قابل توجهي در نرخ بيكاري طبيعي به وجود آورد، حتي اگر قيمت ها در حال كاهش باشند مردم علاقه اي به قبول كاهش دستمزدها ندارند. كارفرمايي كه با كاهش دريافت ها مواجه است اگر نتواند كارگران را به كاهش دستمزد متقاعد سازد ممكن است بعضي از كاركنانش را اخراج كند. در طرف ديگر قضيه وقتي قيمت ها افزايش مي يابند، از آنجا كه قراردادهاي مزد و حقوق عموما براي دوره هاي سالانه تنظيم مي شود كارفرمايان متحمل هزينه مي شوند: هر چه زمان بيشتر جهت پيش بيني سطح تورم آينده به طول انجامد، قراردادهاي بيشتري ممكن است منعقد شود و احتمال بيشتري وجود دارد كه كارفرما دچار اشتباه شود. اشتباه بزرگ به اين معني است كه براي كارفرماياني كه مجبورند نيروي كارشان را كاهش دهند تا صورت دستمزد پرداختي را به سطح قابل تحملي برسانند مخاطره زيادي وجود دارد. قراردادهاي كوتاه مدت با توافقنامه هاي دستمزدي كه به هزينه زندگي محدودتر مي توانند اين منبع اختلاف را كاهش و بنابراين نرخ بيكاري طبيعي را نيز تقليل دهند.
نتايج مطالعات نشان مي دهد كه نيروهاي واقعي در اقتصاد هستند كه تعيين كننده سطح اشتغال و بيكاري هستند. تغييرات در حجم پول ممكن است بعضي تاثيرات كوتاه مدت داشته باشد و موجب يك رونق موقتي شود كه اين به نوبه خود احتمالا اشتغال را براي مدتي تحت تاثير قرار مي دهد، اما همچنان كه انتظارات برآورده مي شوند، واقعيات اقتصادي دوباره خود را بروز مي دهد و بيكاري بار ديگر در حد طبيعي خود قرار مي گيرد. بر اساس نظر فريدمن سياستگذاراني كه تصور مي كنند مقداري تورم بيكاري را درمان خواهد كرد در اشتباه هستند، زيرا يك نرخ بالاي تورم گرچه احتمالا بعضي تاثيرات واقعي را دارد، اما لزوما كارايي بازارنيروي كار يا مدت يا شرايط قراردادهاي كاري را تغيير نمي دهد و بنابراين نرخ بيكاري طبيعي را نيز تغيير نخواهد داد و تا وقتي كه اين نرخ طبيعي تغيير نكند، خط مشي اقتصادي با خسته كردن خود بر سر راه حل هاي انحرافي به خطا خواهد رفت. با وجود اين فريدمن از تلاش هاي تجربي كه در مورد آزمون نرخ طبيعي به عمل آمده، راضي نيست. شواهد فوق العاده گمراه كننده است و به عقيده فريدمن تفسير آن بستگي دارد به اينكه انتظارات در مورد تغييرات در قيمت هاي آينده چگونه به الگو داخل شود، اگر قيمت ها امروز در حال افزايش باشند، يقينا مردم احتمال خواهند داد كه قيمت ها در آينده نيز افزايش يابد، اما علاوه بر اين آنها از اشتباهات گذشته درس مي گيرند و نظراتشان را درباره سياست هاي اقتصادي و رويدادها جمع كرده و مي كوشند نرخ رشد قيمت ها را در آينده پيش بيني كنند. براي مثال كارگران در مورد تعيين نرخ مزد جديدي مذاكره مي كنند كه نه تنها منعكس كننده چيزي است كه در گذشته به علت تورم از دست داده اند، بلكه نشان دهنده ضررهايي است كه انتظار دارند در آينده متقبل شوند، اگر آنها به اين نتيجه برسند كه تورم به علت سياست هاي اقتصادي شتاب خواهند گرفت، آنگاه اين مورد را در موقعيت مذاكرات خود لحاظ خواهند شد.
اين پيچيدگي به اين احتمال قوت مي بخشد كه منحني فيليپس بلندمدت عمودي يا تقريبا عمودي باشد، اما فريدمن انتقاد مي كند كه نظريه هاي موجود در مورد اينكه انتظارات چگونه شكل مي گيرند ناكافي است و بي جهت تمايل به آن دارد كه فرض كند منحني بلندمدت داراي شيب منفي هرچند بسيار تندي است. بنا بر نظر فريدمن احتمال بسيار مي رود كه منحني فيليپس عمودي در تاييد فرضيه نرخ طبيعي يا شايد حتي مثبت باشد. به اين معني كه ميزان بيشتري از تورم ايجاد حتي نرخ بالاتري از بيكاري نسبت به قبل خواهد شد. به نظر مي رسد پيشنهاد وي اين است كه مردم در مورد افزايش قيمت ها در آينده انتظاراتي را شكل مي دهند كه در واقع هم بعدا اتفاق مي افتد، زيرا به اعتقاد وي بعد از يك غافلگيري اوليه مردم خواهند توانست تورم آينده را پيش بيني كنند و اين چيزي است كه آنها را قادر مي سازد تا خود را با نرخ بيكاري منطبق سازند، اما اين مطمئنا يك موضع بغرنج است. اين موضع نشان مي دهد كه نه تنها تئوري هاي خود فريدمن درباره پول و قيمت ها صحيح هستند، بلكه همه مردم آنها را قبول كرده و در زندگي روزمره به كار مي گيرند و چنان صحيح و دقيق عمل مي كنند كه افزايش قيمت در آينده و حد آن را هم كاملا پيش بيني مي كنند. اين وضعيت چندان قانع كننده اي نيست: مسلما مردم مي توانند خودشان نظريه هايي در مورد آينده داشته باشند، ولي غيرمحتمل است كه آنها همواره بتوانند تورم آتي را به طور كامل يا صحيح پيش بيني كنند و بنابراين منتقدين معتقدند كه هيچ تمايل ضروري وجود ندارد كه بيكاري به نرخ به خصوصي باز گردد.
با وجود اين مشاهدات همه در دسترس نيست و هر قدر كارهاي علمي در اين زمينه بيشتر انجام شود، ماهيت جريان شكل گرفتن انتظارات بهتر تفهيم خواهد شد. فريدمن اظهار مي كند كه با وجود اين نكاتي وجود دارند كه در اين زمينه قويا خودنمايي مي كنند. براي مثال در كشورهايي كه در گذشته همواره تورم بالا و متغيري داشته اند، انتظارات خيلي سريعتر از ممالكي كه در آنها قيمت ها قبلا ثابت بوده است، تطابق پيدا مي كند. شيب منحني فيليپس كوتاه مدت در آنها ثابت بوده است. به نظر مي رسد كه اين مقايسه با اين اعتقاد هماهنگ است كه مردم را براي مدت زيادي نمي توان فريب داد و آنها سريعا نظريه هايي مبني بر تاثير خط مشي دولتي بر قيمت هاي آتي شكل مي دهند. هر قدر مهارت مردم در شكل دادن انتظارات بيشتر باشد به همان ميزان مقامات در غافلگير كردن آنها مشكل خواهند داشت.
منابع در روزنامه موجود است.
 جمعه 29 شهريور 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: مردم سالاری]
[مشاهده در: www.mardomsalari.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 60]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن