تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 اردیبهشت 1403    احادیث و روایات:  
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

بلومبارد

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

خرید اکانت اسپاتیفای

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

تعمیر گیربکس اتوماتیک

دیزل ژنراتور موتور سازان

سرور اختصاصی ایران

سایت ایمالز

تور دبی

سایبان ماشین

جملات زیبا

دزدگیر منزل

ماربل شیت

تشریفات روناک

آموزش آرایشگری رایگان

طراحی سایت تهران سایت

آموزشگاه زبان

اجاره سند در شیراز

ترازوی آزمایشگاهی

رنگ استخری

فروش اقساطی کوییک

راهبند تبریز

ترازوی آزمایشگاهی

قطعات لیفتراک

وکیل تبریز

خرید اجاق گاز رومیزی

آموزش ارز دیجیتال در تهران

شاپیفای چیست

فروش اقساطی ایران خودرو

واردات از چین

قیمت نردبان تاشو

وکیل کرج

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

سیسمونی نوزاد

پراپ تریدینگ معتبر ایرانی

نهال گردو

صنعت نواز

پیچ و مهره

خرید اکانت اسپاتیفای

صنعت نواز

لوله پلی اتیلن

کرم ضد آفتاب لاکچری کوین SPF50

دانلود آهنگ

طراحی کاتالوگ فوری

واردات از چین

اجاره کولر

دفتر شکرگزاری

تسکین فوری درد بواسیر

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

قیمت فرش

خرید سی پی ارزان

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1798488638




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

جان عالم کیست؟


واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: اندیشه  - ویژه نامه رحلت پیامبر خاتم(ص) و شهادت امام حسن مجتبی(ع) / این گفتار از سوی دفتر آیت الله جوادی املی به صورت اختصاصی در اختیار گروه اندیشه خبر آنلاین قرار گرفته است. وجود مبارک پیامبر گرامی (علیه و علی آله آلاف التحیّه و الثناء) به منزلة جان عالم است. یعنی سماوات و أرضین از یک سو، انبیاء و اولیاء از سوی دیگر؛ همة اینها که خلق شدند، زمینه فراهم شد، وجود مبارک پیامبر أعظم آفریده شد. همانطوری که خدای سبحان مجاری ادراکی و تحریکی ما را آفرید، ابزار درک و کار ما را خلق کرد؛ بدن ما را، مغز ما را، قلب ما را، همة این شئون ظاهر و باطن را آفرید، بعد فرمود: ثُمَّ اَنشَأناهُ خَلْقاً آخَر(1)؛ یا فرمود: فَإذَا سَوَّیتُهُ وَ نَفَختُ فِیهِ مِنْ رُوحِی فَقَعُوا لَهُ ساجِدینْ (2). یعنی اوّل من ابزار بدنی انسان را فراهم کردم، بعد روح منصوب به خودم را به او اِفاضه کردم. در ساختار انسان اینطور بود که اوّل بدن خلق شد، بعد روح به او تعلّق پیدا کرد. در کلّ جهان هم همین طور است؛ کلّ جهان به منزلة بدن وجود مبارک رسول گرامی اند. کلّ این جهان خلق شد، سماوات و أرضین و همچنین انبیاء و اولیاء؛ بعد وجود مبارک پیامبر را ذات أقدس إله به جهان اعطاء کرد که لَقَدْ مَنَّ اللهُ عَلَی المُؤمِنینَ إذْ بَعَثَ فِیهِمْ رَسُولاً (3). آشنائی و عمل به آموزه های رسول اکرم (ص)ما باید ببینیم عضو فلجیم یا عضو سالم. بالأخره این جهان که یک بدنی دارد و یک جانی، ما چه کاره ایم! ما اگر معاذ الله هیچ ارتباطی با پیامبر نداشته باشیم؛ نه معارف او را درک بکنیم، نه احکام او را بفهمیم و عمل بکنیم؛ معلوم می شود یک عضو فلجیم، یک عضو مرده ایم. خُب عضو فلج و عضو مرده؛ این نه درک می کند سخنان روح را، نه اطاعت می کند دستورهای روح را. یک فلج همین طور است دیگر! اگر کسی عضوش، دستش فلج بود؛ این نه سرما و گرما را احساس می کند، نه رطوبت و یُبوست را احساس می کند، نه نرمی و درشتی را احساس می کند، نه سائر مَلموسات را درک می کند؛ و فرمان هم نمی برد. یعنی روح اگر فرمان داد، گفت: مثلاً این ظرف را بردار، این دست فلج نمی تواند اطاعت کند. نه می فهمد، نه کار می کند؛ چون فلج است. در حقیقت مرده است! آن اعضائی که سالمند؛‌ هم می فهمند که روح چه اراده کرده است، هم توان تدبیر را دارند و اطاعت می کنند. چشم می فهمد که روح دستور دیدن داد، این درک را دارد؛ بعد هم می بیند. سامعه می فهمد که روح دستور شنیدن داد، او هم شروع می کند به گوش دادن و استماع؛ و اعضاء و جوارح دیگر هم همین طورند. دست سالم می فهمد که روح دستور داد که این ظرف را باید بردارد، و همچنین بر می دارد. پس عضو مرده نه می فهمد، و نه اِمتثال دارد؛ عضو زنده و سالم هم می فهمد، هم اطاعت می کند. حالا این مربوط به درجات حیات و درجات قدرت اِمتثال است. ما عضوی از این جهانیم. این پیکر یک روحی دارد به نام وجود مبارک پیامبر گرامی (علیه و علی آله آلاف التحیّه و الثناء). ما باید خودمان را با آن حضرت بسنجیم که چه اندازه احکام و حِکَم او را چه در بود و نبود، چه در باید و نباید؛ چه در حکمت نظری، چه در حکمت عملی؛ چه در جهان بینی، چه در فقه و اخلاق بفهمیم و عمل بکنیم. اگر خدای ناکرده نه فهمیدیم پیامبرمان چی فرمود؛ نه اگر فهمیدم، می توانیم عمل بکنیم، معلوم می شود یک عضو زنده ای از این جامعة جهان موجود نیستیم؛ ما عضو این جهان نیستیم! حیات و ممات معنوی در قرآن کریمتعبیر قرآن کریم هم دربارة بعضی ها این است که اینها مرده اند. اینکه فرمود: هَلْ یَستَوِی الأحیاءُ وَ الاَمواتْ (4)، آیا زنده و مرده یکسانند؛ خُب معلوم است که زنده و مرده یکسان نیستند، این دیگر احتیاج به وحی ندارد که! وحی از عرش أعلی، از دَنا فَتَدَلّی(5) نازل بشود، نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الأمینْ. عَلی قَلبِکَ (6)؛ وحی نازل بشود که زنده و مرده یکسان نیستند. خُب این را همه می دانند زنده و مرده یکسان نیستند دیگر! منظور این نیست که این کسی که مُرد و اجازة دفنش را صادر کردند، این با دیگران فرق دارد! منظور این است که آن کسی که معارف را درک نمی کند، و دستورهای الهی را عمل نمی کند؛ این مرده است. و این است که محتاج به وحی است. به چه دلیل مرده است؟ برای اینکه با آن روحِ عالم ارتباط ندارد. نه می فهمد که پیامبر چی دستور داد، و نه دستورش را عمل می کند! پس ما هر روز باید این ارزیابی را بکنیم که ما در کجای عالم قرار داریم، در این هندسة معرفتی جایمان کجاست. ذات أقدس إله هم أرحم الرّاحمین است؛ نفرمود هر کاری که کردید، هر لفظی که گفتید، فوراً ما دستور می دهیم که بنویسند! فرمودند: مواظب باشید؛ هر چه گفتید، یک عدّه ای می بینند شما چی گفتید. حالا کِی می نویسند، کِی نمی نویسند؛ آن تابع دستور ماست. خدا أرحم الرّاحمین است، راه توبه را هم باز گذاشت. البتّه اگر کار خیر باشد، فوراً می نویسند؛ پاداش هم می دهند. امّا خدای ناکرده اگر غفلتی باشد، فقط مراقبند؛ یادداشت می کنند که ...، یعنی در ذهنشان هست که این کار را کرده. حالا اگر توبه کرد، جبران کرد که نمی نویسند؛ و اگر چنانچه توبه نکرد و جبران نکرد، ممکن است بنویسند. پس بنابراین ما باید خودمان را ارزیابی بکنیم، ببینیم زنده ایم یا نه؛ این اوّلین وظیفة ماست. و کاری به دیگران نداشته باشیم؛ خیلی ها هستند که از ما بهترند، خیلی ها هستند که مثل ما هستند، خیلی ها هم هستند که متأسفانه دورند. ما، یا أیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا عَلِیکُمْ اَنفُسَکُمْ (8). مطلب بعدی آن است که ما اگر نتوانستیم یک بار سنگینی را برداریم، نتوانستیم مطالب عمیقی را حل بکنیم، از ما آن را نمی خواهند. چون خدای سبحان بر اساس لا یُکَلِّفُ اللهُ نَفْساً إلا وُسعَها (9)، آن را که ما نه طاقت فهمش را داریم، نه راه تحصیلش برای ما مقدور است؛ از ما مؤاخذه نمی کنند و نمی خواهند. امّا آن مقداری که می توانیم بفهمیم، و می توانیم عمل بکنیم؛ کاملاً هم از ما می خواهند، و هم مورد مؤاخذه هم هستند. ضرورت نیل انسان به مقام «خلیفةُ اللّهی» بنا بر این اصل وجود مبارک پیامبر این مطلب را برای ما ارمغان آورد که انسان خلیفهُ الله است. این اصل است که إنّی جاعِلٌ فِی الأرضِ خَلیفِه (10). هیچ کسی نمی تواند بگوید که من لیاقت خلیفهُ اللّهی را ندارم! البتّه آن خلیفهُ اللّهی که مال انبیاء و اولیاء و معصومین است؛‌ آن بله، حق با شماست. امّا آن مرحلة نازله اش که هر مؤمنی می تواند خلیفة خدا باشد، این که ما می توانیم دیگر؛ آن مرحلة ضعیفش که می توانیم! که در زمین خلیفة خدا باشند که کار خدا را درک بکنند، و به دستور خدا عمل بکنند. آنی که منظور ماست در این جلسه،‌ این است که: ما اگر نتوانستیم در جامعه خلیفهُ الله باشیم؛ کارهای سیاسی بکنیم، کارهای اجتماعی بکنیم، کارهای فرهنگی بکنیم که جامعه را اصلاح بکنیم، نتوانستیم؛ از ما متوقّع نیست. ولی در حوزة شخصی خودمان کاملاً می توانیم خلیفهُ الله باشیم. یعنی چشم مان را خوب اداره کنیم، گوش مان را اداره کنیم، مغزمان را خوب اداره کنیم، قلب مان را خوب اداره بکنیم، دست و پایمان را خوب اداره بکنیم؛ این را کاملاً می توانیم و باید هم اینطور باشد. ما در حیطة زندگی شخصی مان نه تنها می توانیم، بلکه باید خلیفهُ الله باشیم! خلیفةُ الله باشیم یعنی چی؟ خلیفةُ الله باشیم یعنی چی؟ یعنی این چشم و گوش مان را که می خواهیم به کار بگیریم، به میل خودمان نباشد، به دستور او باشد. یک خلیفه، یک جانشین، یک قائم مقام، یک نائب وقتی بهش گفتند که این کلید در اختیار شما؛ شما نائب مائی، قائم مقام مائی؛ این چند روز این خانه را اداره کن، یا این اداره را اداره کن، این مؤسسه را اداره کن. همین چند روز شما قائم مقامی، این حق امضاء با شماست،‌ این مهر پیش شماست، این را امضاء بکن. خُب این اگر امین باشد، خائن نباشد؛ باید که همین چند روزی که خلیفه است و قائم مقام است، برابر همان دستور و روش آن صاحبخانه و صاحب اداره و مدیر کارخانه کار بکند دیگر! چون خلیفة اوست. ما خود را گسستة از عالم ندانیم! این چند روز، یعنی 80 سال، 90 سال، 100 سال؛ این 100 سال نسبت به اَبد، چند روزی بیش نیست. حالا ولو انسان بگوید: 100 سال؛‌ خُب 100 سال نسبت به هزاران میلیارد سال اصلاً قابل قیاس نیست! گفت: چو شبنمی است که بر بحر می کشد رَقمی. ذات أقدس إله به ما فرمود: همین این 70 ـ 80 سالی که هستی، خلیفة منی. یعنی چشم مرا آنجوری که من می گویم به کار ببر، نه آنجوری که خودت مائلی. مغز را، قلب و دست و پا را آنجوری که من گفتم به کار ببر، نه آنجوری که خودت می خواهی! چرا؟ برای اینکه آنجوری که خودت می خواهی، نه مصلحت خودت را می دانی، نه مفسدة خودت را می دانی، نه قدرت داری اداره بکنی. امّا آنجوری که من می گویم، هم به مصلحت توست، دور از مفسدة توست؛ هم راهنمائی می کنم، هم کمکت هم می کنم. بنابراین ما حتماً، [ حتما یعنی حتماً ] باید خلیفهُ الله باشیم، در حوزة هستی خودمان. این را هم می توانیم، هم به ما دستور دادند. حالا اگر کسی توانست در حوزة بیشتری، در آن مدرسه ای که کار می کند، در آن مسجدی که کار می کند، در آن اداره ای که کار می کند خلیفهُ الله باشد، چه بهتر! در آن جامعه ای که کار می کند، زندگی می کند، در آن شهر یا استان یا کشوری که زندگی می کند خلیفهُ الله باشد، طُوبی لَهُ وَ حُسنُ مَآب. نشد، لاأقل در حوزة هستی خود خلیفهُ الله باشد. این را حتماً‌ از ما می خواهند! عدم قدرت و تسلّط انسان بر خود، حتّی به اندازة چشم بر هم گذاشتن از وجود مبارک پیامبر گرامی (علیه و علی آله آلاف التحیّه و الثناء) رسیده است که شما چرا اینقدر مضطرب و بی تابید؟ فرمود به اینکه: برای من روشن است که تمام اعضاء و جوارح مال اوست، و من اینقدر قدرت ندارم که این چشم بازم را ببندم و بمیرم! چون خیلی ها هستند،‌ با همان چشم باز می میرند. که اگر کسی در حالت گرمی بدن این چشم شان را نبندد، یک منظرة هولناکی دارند. پس اینچنین نیست که چشم مال ما باشد! مگر بستن مژه و پلک چقدر وقت می خواهد؟ شاید کمتر از 1 ثانیه. به آدم مهلت نمی دهند که آدم چشم را ببندد و بمیرد!! پس معلوم می شود مال ما نیست دیگر. فرمود: اَمَّنْ یَملِکُ السَّمعَ وَ الأبصارْ؛ آن کسی که مالک چشم است، مالک گوش است، او خداست. پس مال ما نیست؛ خُب اگر مال ما نبود، به چه دلیل ما به دلخواه خودمان در مال غیر تصرّف می کنیم؟! این می شود غصب دیگر. اینکه می گویند‌: حرام است، حرام است؛ بازگشتش به این است که در ملک دیگران بدون اذن دیگران آدم تصرّف می کند. اگر این چشم و گوش مال خود ما بود؛‌ بله،‌ کسی می توانست بگوید که این اعضاء و جوارح من مال خود من است؛ من هر چه بخواهم، عمل می کنم. امّا فرمودند: مال شما نیست، ما به شما دادیم. وَ جَعَلناهُ سَمیعاً بَصیراً (11) است، یا وَ اللهُ اَخرَجَکُمْ مِنْ بُطُونِ اُمَّهاتِکُمْ لا تَعلَمُونَ شِیئاً وَ جَعَلَ لَکُمُ السَّمعَ وَ الأبصارَ وَ الاَفئِدَه لَعَلَّکُمْ تَشکُرُون (12)و مانند آن. آن را او قرار داد، آن را او با ما عاریه داد. آن بزرگواری که می گوید: این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست، یعنی ملک ما نیست دیگر! لا یَملِکُ لِنَفسِهِ نَفعاً وَ لا ضَرّاً وَ لا مُوتاً وَ لا حَیاهً وَ لا نُشُوراً (13) هم همین است. « ولایت »، آستانة علم و معرفت در بعضی از امور عنوان سارق اطلاق شده است؛ اهل بیت (علیهم السَّلام)، مخصوصاً وجود مبارک حضرت امیر دَرِ مدینة علم است؛ که پیامبر (صلّ الله علیه و سلّم) فرمود: أنَا مَدینَهُ العِلمْ وَ عَلِیٌ بابُها (14). بعد هم فرمود: هر کس خواست وارد شهر علم بشود؛ باید از درِ ورودی،‌ از دروازه وارد بشود. خُب کسی که خواست وارد یک خانه ای بشود، باید از آن در حیاط وارد بشود؛ از دیوار که نمی تواند بیاید که! حضرت فرمود به اینکه: اگر کسی منهای ولایت وارد این مسائل شد، چیزی عائد او شد؛ یَکُونُ سارِقاً. این در روایات ما هست. این شخص ( سارق ) است. ممکن است چیزی یاد بگیرد، مثل اینکه ممکن است یک کسی الآن مال دستش باشد، فرش دستش باشد؛ امّا این حلال نیست، و بالأخره او را به زندان می کشاند. فرمود: اگر کسی از راه ولایت وارد مدینة علم نشد، او سارق است؛ وَ یَکُونُ سارِقاً. اگر کسی از در وارد نشد،‌ این است. علم سرقتی مثل مال سرقتی گوارا نیست. دربارة توحید هم همین طور است. حالا اگر کسی ولایت را نسبت به نبوّت اینچنین سنجید، نبوّت هم نسبت به ربوبیّت اینچنین است؛ که نبوّت دروازة آشنائی به حوزة ربوبیّت است. ما اگر بخواهیم بفهمیم ذات أقدس إله چی فرمود و چی دستور داد، باید از راه نبوّت وارد بشویم دیگر! حالا اگر کسی نه،‌ به میل خود در بدن خود تصرّف کرد؛ این می شود غاصب، این می شود سارق، این تصرّف او حلال نیست. هرگز نمی تواند بگوید که: من خودم به اینجا رسیدم! اسناد علم به خداوند، وظیفة بندگان موحّد مشکل قارون هم همین بود. مشکل قارون این بود که می گفت: إنَّمَا اُوتِیتُهُ عَلی عِلمٍ عِندِی (15). چون این علم مال خود من است، من خودم علم اقتصاد داشتم، خودم زحمت کشیدم، فراهم کردم؛ این مال، مال من است. در حالی که علم نوری است که خدای سبحان به انسان عطا می کند. این وَ نَفسٍ وَ مَا سَوّاها. فَألهَمَهَا فُجُورَها وَ تَقواها (16)؛ این جزء الهامات الهی است. هیچ کس نمی تواند بگوید‌: من خودم زحمت کشیدم و عالم شدم. مگر هیچ مبدأ قابلی بدون مبدأ فاعلی به جائی می رسد؟! حداکثر آن است که ما استعداد آن را داشته باشیم؛ امّا این نور را کی به ما عطا کرده است؟ بالأخره باید یک جائی باشد که این نور به ما برسد دیگر! و اگر کسی خدای ناکرده چه در حوزه، چه در دانشگاه اینچنین بیاندیشد، بگوید: من خودم زحمت کشیدم، به اینجا رسیدم؛ این همان فکر قارونی است که در او پیدا شده متأسفانه! بلکه باید خدا را شکر بکنیم که این نعمت را به ما داد. مبادا کسی بگوید:‌ من خودم زحمت کشیدم، این را پیدا کردم!! قارون هم غیر از این نمی گفت. گفت: من خودم زحمت کشیدم. این معنایش ادّعای ربوبیّت است دیگر! اَ فَرَأیتَ مَنِ اِتَّخَذَ اِلهَهُ هَواه (17)همین است. کسی که خودش را مستقل ببیند، بازگشتش به یک همچنین فکری است. ....................... (1) مؤمنون / 14(2) حجر / 29 (3) آل عمران / 164(4) فاطر / 22 ـ با تلخیص (5) نجم / 8(6) شعراء / آیات 193 و 194(7) ق / 18(8) مائده / 105(9) بقره / 286(10) بقره / 30(11) انسان / 2(12) نحل / 78(13) وسائل الشیعه/ ج5 / ص121(14) وسائل الشیعه / ج27 / ص34(15) قصص / 78(16) شمس / آیات 7 و 8(17) فرقان / 43بیانات آیت الله العظمی جوادی آملی. جلسة درس اخلاق ـ قم. اسفند 1385 / 62




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 653]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن