واضح آرشیو وب فارسی:الف: باغت آباد باد عمو ديك
رمان «پس باد همه چيز را با خود نخواهد برد» نوشته ريچارد براتيگان با ترجمه حسين نوش آذر سرانجام به همت انتشارات مرواريد منتشر شد. اين رمان آخرين اثري است كه پيش از خودكشي براتيگان منتشر شده. اهميت آن در اين است كه به نوعي سرفصل مشترك 30 سال تلاش ادبي اين نويسنده است. فصل فصل براتيگان است و آثار او يكي پس از ديگري منتشر مي شود. رمان «پس باد همه چيز را با خود نخواهد برد» داستان پايان كودكي است و به معضلات اجتماعي مي پردازد كه در آن شاعران و نويسندگاني كه به وضع موجود معترضند چندان جدي گرفته نمي شوند. ترجمه حسين نوش آذر از دو جهت حائز اهميت است؛ اول آنكه خود او داستان نويس شش دانگي است و عناصر داستان را خوب مي شناسد و دوم اينكه خودش در سرچشمه نشسته. اسم سرچشمه آمد ياد نشر چشمه افتادم كه مجموعه اشعار براتيگان را با عنوان «دري لولاشده به فراموشي» با ترجمه يگانه وصالي منتشر كرده بود. بعد هم رمان «در روياي بابل» را با ترجمه پيام يزدانجو چاپ كرد. پيش تر هم كه صيد قزل آلا را با ترجمه همين مترجم خسته از ترجمه منتشر كرد و در قند هندوانه را مهدي نويد پاي چشمه به زمين زد كه انصافاً كار خوبي بود. صيد قزل آلا روايت ديگري هم دارد كه هوشيار انصاري فرد در نزديكي چشمه يعني نشر ني درآورد. كه از قرار صيد با استقبال خوبي هم روبه رو شد. انتقام علف را هم با عنوان اتوبوس پير عليرضا طاهري عراقي ترجمه كرد، نشر مركز منتشر كرد. حالا منتظر خبرهاي خوش از براتيگان و عليرضا بهنام هم باشيد. بهنام پيش تر كلاه كافكا را از سر براتيگان برداشته بود و سر نشر مشكي گذاشت كه آن هم با استقبال خوبي روبه رو شد. براتيگان كه باباي ادبيات پست مدرن است، اگر مي دانست اينقدر در ايران طرفدار پيدا مي كند بي ترديد خودش را نمي كشت. حيف شد كه اين ديويد فاستر والاس خودش را حلق آويز كرد. فاستر والاس هم از آن آدم هايي است كه احتمالاً چند سال ديگر رو مي آيد. البته خودش كه زير رفت. چند داستان كوتاهش با ترجمه من منتشر شده است و تا جايي كه خبر دارم ، يكي را هم ليلا نصيري ها ترجمه كرده بود. ليلا نصيري ها هم از مترجمان جوان و خوش قلمي است كه انتخاب هاي خوبي دارد. نمونه اش مجموعه داستان هاي نيويوركر است كه انتشارات مرواريد منتشر كرد و به سرعت به چندين چاپ رسيد. باز هم بگوييد كتاب نمي خوانند ملت. اميدواريم وزارت مربوطه همكاري بيشتري كند و كتاب هاي خوب زودتر به دست خوانندگان برسد. راستي براي خنده هاتان مي ميرم. پسته لال اكبر آقاي اكسير براي شب هاي طولاني و سريال سرويس بر وزن جنرال سرويس حال مي دهد. فكرش را بكنيد اين پسته هاي لال خندان شوند چه مي شود. در كوچه گوسفندم/ در مدرسه طوطي/ در اداره گاو/ به خانه كه مي رسم سگ مي شوم/ چوپاني از برنامه كودك داد مي زند/ گرگ آمد گرگ آمد/ و من كنار بخاري / شعر تازه ام را پارس مي كنم. اين اكسير هم كه اكسير اعظم است در كيمياگري مرواريد درآمده. جواد آتشباري و ياشار صلاحي هم طرح جلدش را ساخته اند. ياد عمران سبز. فعلاً كه گير بازار است. مراد فرهادپور به اتفاق مازيار اسلامي نشسته اند و پنبه سينماي كيارستمي را زده اند و بعد هم خدمت بقيه رسيده اند. البته صرف نظر از اينكه با مطالب كتاب موافق باشيم يا نباشيم طرح اين مباحث حتي از نوع تخريبي اش سازنده است. بي جهت به ابراهيم گلستان نتازيد. به هر حال دموكراسي فقط اين نيست كه من حرف بزنم، بقيه گوش كنند. يا فقط من حق دارم كتاب خوب و پرفروش بنويسم و اگر هم ولايتي ام كه خيال مي كنم آن ور جوب است خوب نوشت و خوب خريدند، عالم و آدم را به توطئه محكوم كنم و ملاك تفريق ريش و سبيل باشد . اسلاومير مروژك داستاني دارد به اسم محاكمه كه يك بار در گل آقاي صابري منتشر شد. در آن به نويسندگان درجه داده اند و از ژنرال نويسنده تا سرباز صفر تقسيم بندي كرده اند. خب ژنرال ها طبعاً اثر بهتري مي نويسند و سروان هاي منتقد هم به فرموده، حق انتقاد از اثر ژنرال را ندارند. سلسله مراتب هم كاملاً به فرموده است. اين داستان را در مرد در بند بخوانيدش كه داستان هاي امروز اروپاست به ارتكاب جرم خودم و معاونت در بزه انتصابي نشر افراز.
پنجشنبه 28 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: الف]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 134]