محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826693126
نويسنده: سيد هادي خسروشاهي حقيقت بهاييگري در خاطرات صبحي (قسمت سوم)
واضح آرشیو وب فارسی:فارس: نويسنده: سيد هادي خسروشاهي حقيقت بهاييگري در خاطرات صبحي (قسمت سوم)
خبرگزاري فارس: توصيف صبحي از فعاليتهاي بهاييان در اين مقطع در كتاب (پيام پدر) بسيار حائز اهميت و قابل توجه است. نكاتي كه در صفحات پاياني اين كتاب وجود دارد، شايسته دقت مضاعف پژوهشگران است.
بدعتهاي جديد
بهاييت كه هيچ اصل ثابت عقلي و نقلي متكي بر وحي و نبوت نداشت، به قول صبحي (اساسش در حقيقت و معني بر معتقدات و اظهارات لفظيه است، نه اصول و مباديه اخلاقيه) به همين دليل هر رئيس فرقه بهايي اظهارات لفظيه جديدي را كه هيچ مبناي عقلي هم نداشت را اظهار ميكرد. صبحي به سه مورد از فرمانهاي شوقي افندي اشاره كرده است: (چند سالي از درگذشت عبدالبهاء گذشته و شوقي لجام كارها را به دست گرفته و نخست فرماني كه داده بود، اين بود كه نامهها و برگهايي كه باب و بهاء به خط خود نگاشتهاند، گردآوري شود تا براي او بفرستند و هرچه هست، در نزد او باشد تا اگر در ميان آنها چيزي باشد كه به كار اين كيش زيان دارد و سزاوار نيست مردم بدانند، پنهان ماند. فرمان ديگرش اين بود كه هر يك از بهاييان كه بخواهند از شهر خود به جاي ديگر بيرون از كشور بروند، بايد از او پروانه بگيرند، وگرنه رانده ميشوند. ديگر آنكه هيچ يك از بهاييان نميتوانند با كسي كه رانده درگاه شوقي شده، روبرو شوند و سخن بگويند هر چند پدر و پسر باشند. از اينگونه فرمانها و دستورها بسيار دارد كه مايه ريشخند دانايان است.)
فرمان دوم شوقي افندي تاثيرات منفي بسياري در ميان بهاييان به جاي گذاشت كه حتي برخي به خودكشي و قتل هم انجاميد: (زني بود به نام حاجي طوطي خانم همداني از بهاييان پابرجا، براي ديدن پسرش به آمريكا رفت و چارهاي نداشت. شوقي او را براي آنكه دستور رفتن به آمريكا را نداشت، راندش. در بازگشت به طهران، دختران و دامادهايش كه بهايي بودند، از ترس (محفل روحاني) نتوانستند از مادر ديدن كنند. پس از چندي پيرزن بيمار شد و هر چه لابه و درخواست كرد كه من بيمارم و بزودي از جهان ميگذرم،بگذاريد در دم واپسين فرزندانم را ببينم، محفل روحاني نگذاشت. مُرد و فرزندان از ترس به سراغش نرفتند. اكنون ميپرسيد (محفل روحاني) چيست؟ هر سال در يكم ارديبهشت ماه بهاييان در شهري نه نفر را از ميان خود به دستور ويژهاي برميگزينند كه بست و گشاد كارها در دست آنهاست و مردم آن شهر بايد دستور محفل را كار بندند، هر چند با راستي و درستي سازش نداشته باشد. و تا بيت عدل درست نشده محفل، كار او را ميكند و خوب بخواهيد بدانيد محفل، بچه بيت عدل است.)
صبحي حكايتهاي ديگري از گرفتاريها و بدبختيهاي بهاييان ارائه داده است كه در كمتر منبعي يافت ميشود. روي گرداني بسيار از بهاييت در نتيجه اين بدعتها بود.
جهودان بهايي
توصيف صبحي از فعاليتهاي بهاييان در اين مقطع در كتاب (پيام پدر) بسيار حائز اهميت و قابل توجه است. نكاتي كه در صفحات پاياني اين كتاب وجود دارد، شايسته دقت مضاعف پژوهشگران است. بدون ترديد بخشي از اعتراضات علما و مراجع در نهضت اسلامي سال 1342 عكسالعمل به وضعيت بهاييت در ايران بوده است. به نظر ميرسد كه نفوذ وحشتانگيز بهاييان در اين ايام صبحي را واداشته است تا به قدر مقدور به افشاگري بپردازد و هر چند كه عنوان خطاب او جوانان است: (همه كساني كه روزي در اين كيش استوار بوده و سرافرازي مينمودند، به كناري رفتند و اكنون يك مشت جهود در اين كيش آمدهاند كه از سويي نام يهودي را ننگ ميشمارند و از سويي با مسلماني دشمناند و به گفته مردم ميخواهند ايزگم كنند و اگر كسي بپرسد: شما چه ديني داريد؟ بگويند: بهايي ديگر نامي از كيش خود نبرند. اين را هم بدانيد كه من با مردم هيچ كيش و آيين دشمني ندارم. و در ميان اسرائيل دوستان زيادي دارم، ولي با اين گروه كه به دروغ و از راه ريا خود را بهايي ناميده و من آنها را جهود ميخوانم، دل خوشي ندارم؛ زيرا اينها در سايه اين نام كه مردم اينها را يهودي ندانند، كارهاي زشت بسيار كردهاند كه زيانش به همه مردم كشور رسيده است. گراني خانهها و بالا بردن بهاي زمينها و ساختن داروهاي دغلي و دزدي و گرمي بازار سارهخواري و بردن نشانههاي باستاني به بيرون كشور و تبهكاري و ناپاكي و روايي بازار زشتكاري و فريب زنان ساده به كارهاي ناهنجار، همه با دست اين گروه است كه از نام يهودي گريزان و به بهايي گري سرافرازند.)
مطالب پاياني كتاب پيام پدر حكايت از آن دارد كه صبحي از بهاييت و بهاييان دل پري دارد. او به شرح يكي از بهاييان بچه دزد ميپردازد يا از دزدي رئيس بهايي حسابداري بنگاه تلفن حكايت ميكند و يا در شرح يكي از مبلغان اين طايفه به نام آشچي مينويسد: (يكي از مبلغان اين طايفه آشچي نام به يكي از خانمهاي بهايي (كتاب اقدس) كه نوشته و دستورهاي بهاست، ميآموخت. رفته رفته پا از جاده خاكي بيرون گذاشت و زن بيچاره را فريب داد و شيفتگي نمود و گفت: فرمودهاند: (رفعالقلم) (در اين روز به پاي كسي چيزي ننويسند) آرزويش اين بود كه با او يار و همخواب شود. روزها اين چنين بودند تا روزي كه شوهر ناگهان به خانه آمد و آن دو را در يك بستر ديد. هياهو و داد و فرياد به راه انداخت، كار به محفل روحاني كشيد. بيچاره زن در نزد همسايگان رسوا شد و چون تاب نياورد، خودكشي كرد و پرونده آنها در محفل روحاني است. از اين گونه كارها بسيار شد كه من براي نگهداري آبروي مردم و اميد آنكه بتوانم آنها را به راه راست بخوانم، يك يك را نميگويم؛ ولي اين را ميگويم كه هيچ كس از اين بدكاران رانده نشدند و گرفتار خشم شوقي نگشتند.)
از ديگر كارها كه گزارش منحصر آن را صبحي نگاشته، كلاهبرداري كلان بهايياي به نام عزيز نويدي از ارتش بود كه با صحنهسازي، زمينهاي قلعهمرغي را تصاحب كرد. بيست ميليون تومان - مبلغ سرسامآور پنجاه سال قبل - از ارتش كلاهبرداري كرد و مبلغ فوق را براي شوقي افندي فرستاد.
نفوذ روز افزون در اركان كشور
سياستهاي بهاييت بر اين استوار بود تا بر شريانهاي حياتي، سياسي و اجتماعي كشور تسلط يابند كه از خاطرات صبحي ميتوان با گوشههايي از آن آشنا شد. ارتش و وزارت جنگ از آن جمله است: (يكي از راههايي كه مردم را ميترسانند، اين است كه ميگويند همه بزرگان كشور و فرمانداران و سروران با ما هستند و هر چه ما بگوييم، ميپذيرند و كارهايي هم مينمايند كه مردم باور ميكنند. در اين باره نميخواهم پرسخني كنم. با يك نمونه از آن، شما را آگاه ميسازم كه در چندين سال پيش بوده و اكنون نيز نيرنگهايشان زيادتر شده. در نامهاي مينويسند: 25 نفر از جوانان بهايي را وزارت جنگ و وزارتخانههاي ديگر به اروپا فرستادند!)
تاراج ميراث فرهنگي
از ديگر كاركردهاي خيانتكارانه بهاييت، تاراج ميراث فرهنگي و آثار باستاني ايران است: (در ميان مردم اين كشور، دستهاي هستند كه در آنها دروگر، ورزي، نانوا، آهنگر، گل كار، چاپ گر، نويسنده و هنرور نيست! هر چه هست دارو فروش، آن هم بيشتر دغلي... آنتيكخر براي اينكه نشانه هاي باستاني را از نهرها و دهها به دست بياورند و به بهاي اندك بخرند و به بيرون كشور به چندين برابر بفروشند و با پشتهماندازي سودها ببرند به مردم و كشور زيانها برسانند...) صبحي در ادامه به شرح حال دو نفر از جهودان بهايي ميپردازد كه به مزار بيبي زبيده در ري دستبرد زده، در امامزاده را به سرقت برده بودند.تاراج نسخ خطي كهن نيز بخشي ديگر از كردار بهاييان بوده است: (چندي پيش در انجمني بوديم كه دانشمندان گرد هم بودند. سخن از نشانهاي باستاني به ميان آمد و از اينكه چگونه اينها را ميربايند. استاد تقيزاده گفت: به ما گفتند يكي از دفترهاي باستاني كه در دست دو سه تن بود، به بيرون كشور بردهاند. يك بخش از آن در ايران است. از نخستوزير در اين باره كمك خواستيم كه آن را بخرند. پس از بررسي دانسته شد كه آن را هم به در بردهاند و در آمريكا به بهاي هفتاد هزار دلار فروختهاند. همه اين كارهاي ناستوده با دست اينهاست، ولي در بررسيها و گزارشها نمينويسند كه اين كار از كسي سر زده كه بهايي و پيرو شوقي است.
اگر مينوشتند، ميديديد كه نود درصد اين پليديها از آن گروه است.)
مظلوم نمايي
جهودان بهايي مهارت خاصي در شانتاژ، جوسازي و فضاسازي مظلومنمايانه داشته و دارند: (... همه از جهودان ميباشند ]و[ از نام يهودي بيزاري جسته و براي كم كردن بن و نژاد خود به بهايي چسبيدهاند. هر تبهكاري و آشوب ازآنها سر ميزند و چون كسي از آنها بيزاري جست، ناله ستمديدگي بلند ميكنند و داد و فرياد به راه مياندازند كه: اي مردم جهان! ما در ايران آزادي نداريم. ما ميخواهيم دشمني و بدخواهي را از بيخ و بن براندازيم. ما ميگوييم مردم خاور و باختر از هر نژاد و كيش بايد برابر و برادر باشند. ما مردم جهان را به اين چيزها ميخوانيم، ولي ايرانيان نميخواهند كه ما اين روش را داشته باشيم و ميخواهند رستگاران را به هم بزنند...)
صبحي براي بيان دغلكاري و نيرنگسازي بهاييان شاهد غيرقابل انكاري ارائه ميدهد. عدم تعلق خاطر بهاييان و رئيسشان به ايران و مردم اين كشور از اينجا مشخص ميشود كه عليرغم ارسال مبالغ زياد پول به شوقي افندي از ايران، در هيچ يك از حوادث طبيعي چون زلزله، هيچ كمكي به مردم آسيبديده از جناب وي گزارش و ديده نشده است. اين واقعيت از قلم صبحي خواندنيتر است: (در اين سالها چندين بار مردم برخي از دهها و شهرها دچار زمين لرزه و سيلاب و ديگر آسيبها شدند و نيكخواهان جهان كمكها كردند. آيا شنيديد كه شوقي دستكم ده ليره بدهد و با بينوايان همراهي كند؟ كسي نيست به اين مرد بگويد تو كه دم از اين سخن ميزني كه: (اي اهل عالم، همه بار يك داريد و برگ يك شاخسار) چرا كوتاهي كردي و از پول گزافي كه هر سال با نيرنگ و افسون از كيسه مردم نادان اين آب و خاك درميآوري، اندكي از آن را بخشش نكردي؟ اگر تو پا بسته اين آموزهاي (سراپرده يگانگي بلند شده به چشم بيگانگان يكديگر را ميبينيد) چرا پول و خواستهاي را كه ميشود بينوايان و مستمندان را از آن به نوايي رساند به هزينه گنبد طلا و سنگ مرمر ميدهي و مردم ساده و بيچاره را سرگرم اين انديشهها مينمايي؟ آري تنها كاري كه در اين گونه پيشامدها ميكني كه جز از نهاد پست برنميخيزد، شادي و شادماني است كه ميگويي: سپاس خدا را كه مردم گرفتار بدبختي و تيرهروزي شدند!)
از مظلومنماييهاي فريبكارانه اين فرقه آگاهيهاي اندكي در دست است. ازاينرو نگاشتههاي صبحي ارزش بسيار دارد؛ چنان كه مينويسد: (بسيار پيشآمده است كه در شهري يا در دهي ميان دو نفر بر سر يك كار كوچك جنگي درگرفته و يكي از آنها در زد و خورد سرش شكسته، بيدرنگ نزد او رفته و عكسي از او برداشته و در روزنامههاي جهان پخش كرده كه: اي مردم! بر ستمديدگي ما دلسوزي كنيد و ببينيد چگونه در برابر يك كار كوچك، يك مسلمان سر يك بهايي را ميشكند. سپس ميگويند: اينكه چيزي نيست، در فلانشهر در نيمه شب به خانه يكي از همكيشان ما ريختند و همه را از زن و مرد كشتند و يك تن را به جا نگذاشتند هر چند كودك شيرخواري بود، باور نميكنيد اين هم عكس آنها. آن وقت يك عكس درست ميكنند كه سه چهار نفر زن و مرد لخت بر روي زمين افتاده و يك سر بريده كودك هم در دست يك نفر است كه نشان بيننده ميدهد! اين عكس را به همه روزنامههاي جهان ميدهند و چاپ ميكنند و آبروي كشوري را ميريزند كه صدگونه سود از آنجا ميبرند و هزار جور نادرستي ميكنند.)
دسيسه، جوسازي و سوءاستفاده از ناآگاهي مردم، شگرد هميشگي اين فرقه بوده و هست. اين دسيسهبازي و شانتاژهاي زيركانه را در اغلب قضايا چون واقعه ابرقو و... ميتوان ديد: (اينها با دستهاي نهاني آشوبها به پا ميكنند و كارهاي زشت مينمايند و مردم ساده را برميانگيزند تا شورشي به راه بيندازند، آنگاه به بيگانگان بگويند: ببينيد اين مسلمانان با ما چه ميكنند! ما در اين كشور از دست اينها روز خوش و آسايش نداريم. اي سروران جهان، به داد ما برسيد و به فرمانروايان ما بگوييد: مگر ما نبايد آزادانه زندگي كنيم؟ چرا جلوي ستمكاران و نادانان را نميگيرند؟... هرچند بهاييان زور و نيرويي ندارند، ولي چون در بدسگالي يك روش دارند، از ندانستگي مردم بهرهور ميشوند.)اكنون لازم است محققان و پژوهشگران تاريخ معاصر باري ديگر حوادث و وقايعي را كه در آن بهاييان دخيل بودهاند، از نو مورد بررسي قرار دهند. همچنان كه صبحي در خاطرات عشقآباد هم به يكي از نقشبازيكردنهاي دروغين بهاييان اشاره كرده است.
دولت در دولت
فرقه بهاييت و سران آن كه هيچ تعلق خاطري به ايران و ايرانيان نداشته و ندارند، همواره خود را تافته جدابافته از ايران دانستهاند و براي خود ارگانها و سازمانهايي داشتند كه وظايف موازي با ادارات حكومتي ايفا ميكرد. آنها براي خود سيستم جداگانه ثبت ولادت، ازدواج و مرگ و مير دارند. امر ازدواج و كموكيف آن در اختيار (محفل روحاني) است؛ ضمن اينكه براي امور قضايي هم تشكيلات اداري ديگري به نام (لجنه اصلاح) دارند، صبحي دردمندانه ميگويد: (...اين گروه، از مردم ديگر بيشتر از اين آب و خاك سود ميبرند و به نيرنگهاي گوناگون در سازمانهاي كشور، خود و كسان خود را درميآورند؛ ولي اندك دلبستگي به اين كشور ندارند. اينها در درون خود سازمانها در برابر سازمانهاي كشور فراهم كردهاند كه مايه شگفتي است. به نام (لجنه اصلاح) سازمان دادگستري دارند. به نام (محفل روحاني) سازمان فرمانروايي دارند و سازمانهاي ديگر دارند كه نميگذارند كارشان به سازمانهاي كشور برسد تا آنجا كه برگ شناسنامه جداگانه براي خود چاپ كردهاند و از هر راهي ميكوشند تا مردم را بترسانند و بر همه چيز آنها دست يابند و چيره شوند.)
صبحي در ادامه چنين نگاشته است:(شوقي در ايران پا به جهان نگذاشته و هيچگونه دلبستگي به اين كشور ندارد. از كجا اين همه خانه و زمين به دست آورده كه بايد به دستور او دستهاي فريفتار (مبلغ) گروهي نادان را يا بفريبند يا بترسانند تا دارايي خود را به شوقي ببخشند؟ من اگر بگويم چگونه دارايي پارهاي از مردمان را به دست خود گرفته و زن و فرزندانشان را بيچاره و بينوا كردهاند، در شگفت ميشويد! از چندين سال پيش هر روز به بهانهاي فرمان فروش خانه و زمينها را ميدهد و پول آن را ميخواهد.)
از شواهد و قراين آشكار ميشود كه املاك و ميراث پدر صبحي هم به همين سرنوشت دچار شده است: (پدرم كه سال پيش درگذشت (1331)، مرا از مرگش آگاه نكردند و تا من آگاه شدم، خانه را تهي كردند و بيآنكه به من سخن بگويند، هر چه بود، به جاي ديگر بردند. پدرم چندين خانه داشت و چون بررسي كرديم، برگهايي درآوردند كه در سال 1311 اين خانهها را به ديگران واگذاشته و آنچه از آن من بوده، به شوقي رسيده!)
صبحي از عمق نيرنگبازي و دغلكاري بهاييان چنين پرده برميدارد: (خوب باريكبين شويد و بينديشيد چون در تهران كه پايتخت كشور است، با مانند من آدمي كه همه ميشناسندم، اينگونه نيرنگبازي كنند، آنچه از من است به دستم ندهند، در گوشه و كنار كشور با مردم بيپناه و بيچاره و بيزبان چه خواهند كرد؟!) و باز دوباره درباره پدر در جاي ديگر مينويسد: (اينها پس از آنكه پدر مرا در زندگي هرگونه رنج دادند و او از ترس دَم نزد و نگذاشتند مرا ببيند اكنون كه در گورستان خفته است، نميگذارند من بر سر خاكش بروم و از خدا دربارهاش خواهش آمرزش كنم...)
آزادي بيحد و حصر جهودان بهايي در ايران، تعجب صبحي را برانگيخته است و غيرمستقيم از هيأت حاكمه ميپرسد: (اگر در آمريكا گروهي پيدا شوند كه در ميان خود در برابر سازمانهاي كشور سازمانهاي جداگانه درست كنند و باج بگيرند و به نام مردي كه آنجايي نيست و آن خاك را نديده و هرگز دلبستگي به آنجا ندارد، با نيرنگ و دستان دارايي پارهاي از مردم را از چنگ آنان درآورد و فرمان نفله كردن دشمنان نيرومند خود را بدهند، آن مرد هم با آن بيشرمي بزرگان آن سرزمين را به باد ناسرا بگيرند و هريك از پاينام (صفت) زشي بدهند و جورج واشنگتن را در اسفلالسافلين بدانند و با ناجوانمردي صدگونه ستم و گزند به مردم برساند و جلو آزادي همه را بگيرد، پروان اين چنين مردي را آزاد ميگذارند كه هر كاري بكنند؟ هرگز.)
اين بود خلاصهاي از بازخواني كتابهاي خاطرات زندگي صبحي و اما اينكه چرا و به چه علت رژيم پهلوي چنين آزادي بيحد و حصري به بهاييان داده، حتي پزشك ويژه خود - سرلشكر دكتر ايادي - را از ميان بهاييان انتخاب كرده بود، موضوع پژوهش و تحقيقي ديگر است و مورد بحث ما در اين مختصر نيست. به اميد آنكه مورخان و پژوهشگران معاصر با مراجعه به اسناد و مدارك به دست آمده از درون رژيم پهلوي، اين موضوع را نيز مورد تحقيق و بررسي خاص قرار دهند.
.............................................................................
منبع: www.khosroshahi.net
سه شنبه 26 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 414]
-
گوناگون
پربازدیدترینها