واضح آرشیو وب فارسی:خبرگزاري قرآني ايران: آيتالله مرعشي شوشتري؛ فقيه حقوقدان/ 21 فرزند آيتالله مرعشي شوشتري: جديت آيتالله مرعشي سبب اجرايي شدن ماده 187 شد
گروه انديشه: جديت مرحوم آيتالله مرعشي شوشتري سبب اجرايي شدن ماده 187 شد كه واقعا كمك كرد و باعث شد كه بعد از شش، هفت ماه، دو تا سه هزار وكيل زبده در سراسر كشور در شهرهاي مختلف دفتر بزنند و كساني كه نه سواد دارند و نه ميتوانند از خود دفاع كنند، خيلي راحت توانستند وكيل داشته باشند.
سرويس انديشه و علم خبرگزاري قرآني ايران (ايكنا)، جهت آشنايي بيشتر با شخصيت مرحوم آيتالله «سيدمحمدحسن مرعشي شوشتري»، گفتوگويي را با «سيدعلي مرعشي شوشتري»، سومين پسر آن مرحوم انجام داد كه آنچه در پي ميآيد، حاصل اين گفتوگو است.
ايكنا: لطفا در ابتدا در مورد روابط عاطفي مرحوم آيتالله مرعشي در ارتباط با خانواده بگوييد.
من با ايشان بسيار مأنوس بودم و خيلي ارتباط دوستانهاي با همه خانواده داشت و هميشه مراقب بود كه اگر هر كدام مشكلي داشتيم يك جورهايي كمك كند كه مشكلاتمان حل شود. حتي زماني كه مريض بود، به فكر اين بود كه مبادا ما ناراحتي داشته باشيم. به هر نحوي كه ميتوانست، كمكمان ميكرد و هميشه با همه شوخي ميكرد.
ايكنا: خاطرهاي كه با ايشان داريد و شنيدني است، براي ما بيان كنيد.
مجموعا چون هميشه با حاج آقا بودم واقعا خاطراتشان براي ما شيرين بود. حتي اين اواخر اگر ما يك هفته نميآمديم خدمتشان و هفت روزمان هشت روز ميشد، شنبه صبح منتظر تلفن حاج آقا بودم و قطعا ميدانستم ساعت 10 يا 11 زنگ ميزند كه كجايي و خبري از شما ندارم، چرا نيامديد؟ معمولا سعي ميكرد در هر زمينهاي كمك ما باشد.
ايكنا: از وضعيت زندگي مرحوم آيتالله مرعشي در شوشتر بفرماييد.
من خيلي با ايشان بودم و ظاهرا من يك برادر ديگري داشتم كه از خودم دو سال بزرگتر بود و در همان دوران طفوليت فوت ميكند و يك خواهر هم بعد از من بود. حاج آقا عنايت ويژهاي در همان بچگي نسبت به من داشت و من هم زياد به ايشان چسبيده بودم و خيلي بابايي بودم. سال 56 يك پيكان مدل 49 خريده بوديم و من تقريبا نقش راننده ايشان را داشتم، منتهي آن زمان بحث مبارزه با بهائيت در روستاهاي اطراف شوشتر بود كه بهاييها خيلي فعاليت ميكردند و حاج آقا با افرادي كه با ايشان بودند، مبارزه خيلي خوبي با بهائيت داشتند و اگر خاطرتان باشد، نخستوزير وقت (هويدا) بهايي بود. به هر حال حاج آقا مبارزات خوبي داشتند و در آن جلساتي كه تشكيل ميشد، من خيلي با ايشان ميرفتم و ميآمدم. مجموعا در ساخت و سازهايي كه در شوشتر و روستاهاي اطراف آن انجام ميشد، باني ميشد، منتهي من هيچ زماني نديدم كه حاج آقا در مسائل مالي يكي از اين ساخت و سازها دخالت كند. اين مجموعهها ساخته ميشد، اما هيچ زماني پولي از دست كسي نگرفت و زير بار وجوهات شرعيه ديگران نميرفت. امكان داشت آجري، سيماني و ... بگيرند. فرض كنيد آن آدمي كه ميخواست پول را به حاج آقا بدهد، ميگفت پول را به من نده، خودت برو كارخانه آجرسازي ده هزار تا آجر خريديم. شما هر چقدر ميتواني پولش را بده. اينطوري پروژههايي را كه حاج آقا دست ميگرفتند، خيلي راحتتر و سريعتر ساخته ميشدند. مسجد شيخ علي كه در شوشتر است، خيابان نصف بستر آن را خراب كرده و مخروبه شده بود يا حوزه علميه شوشتر به طور كلي از بين رفته بود. ايشان با جديتي كه خودش داشت، توانست آن حوزه را بر پا كند و نگهدارد. زمان ما كه مبارزات شروع شده بود، در حوزه علميه حاج آقا علمدار و پرچمدار اين مبارزات بود و ارتباطاتي كه داشت، گاها با برخي از افرادي كه وابسته به نظام آن موقع بودند، اگر ميخواستند مثلا حمله كنند و ساواك بريزد به خانه فلان شخص، به گوش حاج آقا ميرساندند و حاج آقا مواظب بودند كه اين مسائل كمتر پيش بيايد و بعد از انقلاب هم سعي ميكرد در همان حوزه علميه شوشتر بماند و كار كند تا اينكه امام نظرشان اين بود كه دادگستري را اسلامي كنند. به حاج آقا قبولاندند كه وارد سيستم قضايي شود كه سيستم دادگستري را از آن نظام قبلي تغيير دهند و به طرف قوانين اسلامي بكشانند.
ايكنا: چه شد كه ايشان تصميم گرفتند به تهران بيايند؟
سال 60 بود كه حاج آقا پذيرفت تا كمك كند قوانين را عوض كنند. حدود يك سالي در دادگستري استان خوزستان مشغول شد كه چون آقاي اردبيلي احساس كرده بود شأنيت ايشان در اندازه دادگستري استان خوزستان نيست، از ايشان خواست كه به تهران بيايد و رئيس شعبه 20 ديوان عالي كشور شود. چند ماهي ايشان را به شعبه دوم بردند. شعبه دوم حالت معاونت شوراي عالي قضايي و ديوان عالي كشور را داشت و بعد از آن از ايشان خواستند كانديداي شوراي عالي قضايي شوند، نظر امام هم همين بود كه ايشان هم داخل در شوري شوند. در شوري خيلي سعي كردند تا قوانين را اسلامي كنند، ابلاغها را طوري انجام دهند كه سريعتر به قوانين اسلامي برسند. هدف ايشان اين بود كه كمك كنند و انصافا آن زمان شوري خيلي زمان ميگذاشت و كار انجام ميداد. بعد از منحل شدن شوري و بعد از رحلت حضرت امام داستان كلا تغيير كرد و بعد آقاي شاهرودي از حاج آقا خواست تا به ايشان كمك كند و روي درخواست ايشان مجددا آمدند، البته به شرط اينكه كار اجرايي را قبول نكنند. با توجه به شرايط جسمي و سني ايشان، به معاونت قضايي رفتند و آنجا هم خيلي توانستند كمك كنند تا اينكه ماده 187 را راه انداختند. واقعا اگر جديت حاج آقا در اين ماده نبود، امكان نداشت نمايندگان مجلس قبول كنند كه البته بودجه هم ندادند و باعث شدند كه كمي از بچهها آنجا را راه بياندازند و حسابي باز كردند. حتي پول را خود بچهها ميدادند و به هر حال اين امر راه افتاد و انصافا كمك خيلي زيادي به مملكت شد. مردم ميخواستند وكيل بگيرند و وكيل شده بود يك كالاي لوكس. اگر پول داشتند، ميتوانستند وكيل بگيرند، در غير اين صورت نه. ماده 187 باعث شد وكلا زيادتر شدند و جواناني كه ليسانس علوم قضايي گرفته بودند و بيكار بودند و كانون وكلا احيانا نميتوانست به آنها پروانه وكالت دهد، اينجا با آموزشي كه ميدادند و كارآموزيهايي كه در دادگستري ميديدند، باعث شد كه بعد از شش، هفت ماه، دو تا سه هزار وكيل زبده در سراسر كشور در شهرهاي مختلف دفتر بزنند و واقعا به مردم كمك شود. كساني كه نه سواد دارند و نه ميتوانند از خود دفاع كنند، خيلي راحت توانستند وكيل داشته باشند.
ايكنا: ظاهرا مرحوم آيتالله مرعشي به تدريس بسيار علاقه داشتند. آيا شما هم اين مسئله را لمس كرديد؟
يادم هست زماني كه ناراحتي قلبي داشتند، ما از آقاي موسوي مسئول آموزش مدرسه عالي شهيد مطهري خواسته بوديم كه كمتر برايشان درس بگذارند تا فشار به ايشان نيايد. درس را خيلي دوست داشت. يك روز كه ايشان را به استخر ميبردم، گفتم چرا اينقدر درستان زياد است؟، ميگفت من اينهايي را كه بلد هستم، اگر امروز نگويم، همه زير خاك ميرود. آنچه بلد هستم را بايد ياد دهم، پس در كلاسهاي من دخالت نكنيد. آقاي موسوي هم كلاسها را كم كرد و بعد حاج آقا متوجه شد و گفت چرا در كلاسهاي من دخالت كرديد؟ شما كاري نداشته باشيد، من خسته نميشوم. واقعا درس دادن را دوست داشت و از صبح تا غروب در مدرسه عالي درس ميداد و بعضي از شبها در منزل هم كلاس درس داشت.
ايكنا: آيا در فعاليتهاي سياسي خود، قبل از انقلاب به زندان هم رفتند؟
زندان را يادم نميآيد، اما چند بار ساواك شوشتر به ايشان تذكر داد و چند وقتي هم حق منبر رفتن را نداشت. بحث تعويض ساعتها بود كه به رژيم ايراد گرفته ميشد، حاج آقا هم سر منبر اينها را مطرح كرد و ساواك برخورد كرده بود. يا برخي از آقايان به شوشتر تبعيد ميشدند. مثلا آيتالله مشكيني، معمولا دهه اول را ميهمان ما بودند و يادم ميآيد كه هميشه يك مأمور ساواك هم مراقب منزل ما بود. به هر حال خانه ما تقريبا پايگاهي بود براي افرادي كه مبارزه ميكردند.
ايكنا: آيا مرحوم آيتالله مرعشي در جبهه هم حضور داشتند؟
ايشان يك بار براي بازديد، طلبهها را آورده بودند و يك بار هم من براي عمليات والفجر مقدماتي ايشان را آوردم. بعد از عمليات والفجر روحيه بچهها خيلي خوب نبود، قبل از عمليات معمولا بيشتر مسئولين ميآمدند و ميرفتند و سر ميزدند و بچهها هم قبل از عمليات روحيه عملياتي خوبي داشتند. بعد از عمليات كمتر آقايون به جبهه ميآمدند. يكي از دوستان كه با ما ارتباط خانوادگي داشت، رفته بود اهواز. حاج آقا هم گفته بود ميخواهيم برويم تا به منطقه حميده ـ كه به خط مقدم نزديك بود ـ سري بزنيم. اگر علي آن نزديكيها بود، سري هم به او بزنيم. اين دوست ما حاج آقا را به خط مقدم، شيب نيسان و آن ماسههاي بادي آورده بود. چون عمليات تقريبا موفق نبود، بچهها را دور هم جمع كرديم و حاج آقا يك سخنراني روحيهبخش براي بچههاي لشگر وليعصر(عج) كرد. دوست داشت با بچههايي كه به جبهه ميآمدند، صحبت كند. به هر حال يك شب بودند و فردايش ايشان را برگردانديم.
ايكنا: ايشان بيشتر با كدام يك از شخصيتهاي علمي و سياسي همنشين بودند؟
اگر بخواهيم در حوزه علميه بگوييم، ايشان با آقاي امامي كاشاني همنشين بود. با رجال سياسي خيلي ارتباط نداشت، اما با آقاي هاشمي ارتباط دوستانه خوبي داشت، منتهي خيلي در مسائل سياسي خودش را مطرح نميكرد و اهل مصاحبه تلويزيوني و اين جور چيزها نبود و دوري ميكرد. ايشان زماني كه در شوراي عالي قضايي بود، رفت و آمد مردم در آنجا كمي مشكل بود و بازررسي زياد. ايشان به آقايان گفته بود كه چون مردم ما را اينجا گذاشتند و ما كار مردم را انجام ميدهيم، بهتر است دفتر كارمان را ببريم در كاخ دادگستري تا مردم راحتتر پيش ما بيايند. نيروهاي حفاظتي هم خيلي ناراحت بودند و به ما گله ميكردند كه حاج آقا نميگذارند ما بازررسي كنيم. افراد ميآيند و ميروند و ما نميدانيم كيستند. اگر بازرسي كنيم، حاج آقا برخورد ميكند.
سه شنبه 26 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبرگزاري قرآني ايران]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 119]