واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: جدال دو زن
[خسرو مبشر ]
زن جوانى كه در غياب همسر خود و به خاطر اصرارهاى مادرش براى طلاق به دادگاه خانواده رفته بود، در جلسه رسيدگى علت اصلى جدايى اجبارى اش را فاش كرد.
قاضى دادگاه نيز پس از افشاى اين راز، مادرزن و مادر شوهر را به خاطر دخالت هاى بى مورد در زندگى زوج جوان مقصر شناخت.
زن و مرد جوان همراه مادرانشان در برابر قاضى شعبه ۳۸۶ دادگاه خانواده نشسته بودند. زن سر به زير انداخته و هر از گاهى قطره هاى اشك از چشمانش مى غلتيد. در اين ميان همسرش به آرامى او را دلدارى مى داد.
قاضى دادگاه ـ به پروانه گفت: من دادخواست طلاق شما را با دقت مطالعه كردم. در پرونده نكات جالبى وجود دارد كه از شما مى خواهم آنها را مطرح كنيد و همچنين درباره علت طلاق از همسرتان هم توضيح دهيد.
پروانه ـ ۳۲ ساله ـ در حالى كه به آرامى از جا مى برخاست به قاضى گفت:
ـ حدود هشت سال پيش با مردى ازدواج كردم كه پس از مدتى متوجه شدم او معتاد و خوشگذران است كه زندگى مشترك برايش معنا و مفهومى ندارد. در آن ايام پدر مرحومم چند بار با او به خاطر بى توجهى به زندگى اش درگير شد. تا اين كه سرانجام طلاقم را از شوهرم گرفت. بعد از آن هم با خود عهد كردم ديگر ازدواج نكنم. تا اين كه دو سال قبل «پوريا» كه خود را مدير يك شركت تجارى معرفى مى كرد به خواستگارى ام آمد، كه به او نيز جواب رد دادم. ولى پس از چند ماه با اصرارهاى شديد مادرم پيشنهاد ازدواجش را پذيرفته و پس از تشريح زندگى گذشته ام و با مهريه ۱۱۰ سكه طلا سر سفره عقد نشسته و پيوند زناشويى بستيم.
با اين حال طبق توافق قبلى براى زندگى به خانه مادر شوهرم «نيره» رفتيم. اما از زمانى كه قدم به آن خانه گذاشتم بدبختى هايم دوباره شروع شد. او و مادرم هر از گاهى در كارها و زندگى من و شوهرم دخالت مى كردند. انگار مأموريت داشتند كه زندگى ما را از هم بپاشند. در حالى كه من و شوهرم به هم علاقه مند بوديم و سعى داشتيم زندگى خوبى بسازيم.
وى در ادامه گفت: همسرم به خاطر موقعيت شغلى اش مجبور بود دائم به خارج سفر كند و من هم با اعتمادى كه به او داشتم مانع كارش نمى شدم. تا اين كه تحريك هاى مادرم شروع شد. او كار را به جايى رساند كه بدون اجازه ام به شركت همسرم مراجعه كرد تا در اين باره تحقيق كند. به همين خاطر با سؤال هاى عجيب و غريبش ذهن همكاران او را بدبين كرد. در حالى كه پوريا اهل هيچ خلاف و برنامه اى نيست حال آن كه در طول سفرهايش هم تلفنى با هم صحبت مى كرديم.
وى در ادامه گفت: حدود شش ماه قبل همسرم براى عقد قراردادى به آلمان رفت. در اين مدت مادرم با حرف هاى خود تحريكم مى كرد و مى گفت، شوهرم در خارج از كشور زن گرفته و براى همين است كه دائم به آنجا مى رود. از سوى ديگر مادرشوهرم نيز مرا در خانه به نوعى زندانى كرده بود و اجازه نمى داد بيرون بروم يا با خانواده ام تماس بگيرم. در اين باره هم چندين بار با پوريا صحبت كردم و از او خواستم با مادرش صحبت كند. اما شوهرم روى ايستادن در مقابل مادرش را نداشت. در نتيجه از اين وضعيت خسته و افسرده شدم تا اين كه يك روز به بهانه بيمارى خانه را ترك كرده و به خانه مادرم رفتم. بعد هم همراه او به دادگاه خانواده آمده و دادخواست طلاق دادم. در حالى كه من با همسرم هيچ مشكلى ندارم و همچنان به او علاقه مندم.
سپس قاضى دادگاه از «اقدس» ـ مادر زن ـ درباره دخالت هايش در زندگى مشترك دختر و دامادش پرسيد كه او هم پاسخ داد: «آقاى قاضى كاشكى دستم مى شكست و دخترم را به اين مرد خوشگذران نمى دادم. او با كارهايش آبروى ما را بين دوستان، آشنايان و همسايه ها برده است.
دخترم يك بار ازدواج ناموفق داشت و نمى خواست بار ديگر عروسى كند. ولى من به زور او را وادار به ازدواج كردم. به خيال اين كه دخترم خوشبخت خواهد شد؛ غافل از اين كه خوشى او دوسال بيشتر طول نكشيد. چون دامادم به بهانه هاى واهى از جمله مأموريت هاى ادارى دائم به خارج سفر مى كند. آخرين سفرش هم دو ماه طول كشيد. در حالى كه من اطمينان دارم در خارج از كشور هم زن گرفته است! از برخوردهاى مادر شوهر دخترم هم بسيار ناراحتم. او با دخالت هاى بى جايش آرامش را از زندگى دخترم گرفته است.
با اين حال وقتى دخترم را به خانه برگرداندم و پوريا از سفر بازگشت اجازه ندادم همديگر را ملاقات كنند.
اما پوريا دست بردار نبود. او دائم با تلفن همراهش براى ما ايجاد مزاحمت مى كرد. يا اين كه براى ديدن همسرش شبانه از ديوار خانه مان بالا مى رفت و با داد و فرياد دخترم را صدا مى كرد بلكه با او حرف بزند.»
در اين هنگام «نيره» مادر پوريا از جا بلند شد و با اعتراض به قاضى گفت: آقاى قاضى همه حرف هاى اين خانم دروغ محض است. او با دخالت هاى بى موردش زندگى را براى پسر و عروسم سياه كرده است. آنها همديگر را دوست دارند، اما اين زن ـ مادر زن ـ اجازه نمى دهد آنها زندگى راحتى داشته باشند.
«پروانه» را مثل دخترم دوست دارم. در غياب شوهرش از او مراقبت مى كردم تا مشكلى برايش پيش نيايد، اما ///
نوبت كه به داماد رسيد از جا برخاست و گفت: به خدا هيچگاه قصد آزار و اذيت مادرزنم را نداشته و ندارم. اما از مادرم هم گله دارم كه به خاطر حمايت از من نسبت به خانواده همسرم بدرفتارى مى كند. او به اين گمان كه ممكن است همسرم تحت تأثير حرف هاى خانواده اش در غياب من خانه و كاشانه اش را ترك كند، به او اجازه ملاقات با خانواده اش را نمى داد. حتى بيرون رفتن همسرم را ممنوع كرده بود. البته در اين ميان مادر زنم نيز بى تقصير نيست. او هم وقتى روزها سركار مى رفتم، تلفنى درباره مسائل زندگى مان از همسرم سؤال و جواب مى كرد. در حقيقت او با حرف هاى غيرمنطقى اش همسرم را عليه من تحريك مى كرد تا رفت و آمدهاى مرا تحت نظر داشته باشد. حتى چند بار در غياب من به محل كارم رفت و درباره سفرهايم به خارج از كشور و اين كه آيا در آنجا ازدواج كرده ام يا نه سؤالاتى پرسيده بود.
آقاى قاضى راستش من به «پروانه» علاقه مند هستم و او را دوست دارم. ما با هم هيچ مشكلى نداريم. اما مادرانمان با دخالت هاى بى موردشان زندگى را به كام ما تلخ كرده اند. با اين حال اگر همسرم دادخواست طلاقش را پس بگيرد همين جا به او قول مى دهم كه هرگز براى ادامه زندگى مشترك در خانه مادرم نخواهيم ماند.
در اين هنگام مادرزن و مادرشوهر برافروخته از حرف هاى زوج جوان با عصبانيت جلسه دادگاه را ترك كردند.
قاضى دادگاه پس از شنيدن اظهارات زن و مرد و پس گرفتن دادخواست طلاق از سوى عروس خانم، پرونده را مختومه اعلام كرد. «پوريا» و «پروانه» هم در حالى كه اشك شوق مى ريختند دادگاه را ترك كردند.
سه شنبه 26 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 101]