تور لحظه آخری
امروز : یکشنبه ، 9 دی 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):خداوند از آدم بد اخلاق توبه نمى‏پذيرد. عرض شد: اى رسول خدا، چرا؟ فرمودند: چون ه...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

اجاره سند در شیراز

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

پوستر آنلاین

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

نمایندگی دوو در کرج

دوره آموزش باریستا

مهاجرت به آلمان

بهترین قالیشویی تهران

بورس کارتریج پرینتر در تهران

تشریفات روناک

نوار اخطار زرد رنگ

ثبت شرکت فوری

تابلو برق

خودارزیابی چیست

فروشگاه مخازن پلی اتیلن

قیمت و خرید تخت برقی پزشکی

کلینیک زخم تهران

خرید بیت کوین

خرید شب یلدا

پرچم تشریفات با کیفیت بالا و قیمت ارزان

کاشت ابرو طبیعی

پرواز از نگاه دکتر ماکان آریا پارسا

پارتیشن شیشه ای

اقامت یونان

خرید غذای گربه

رزرو هتل خارجی

تولید کننده تخت زیبایی

مشاوره تخصصی تولید محتوا

سی پی کالاف

دوره باریستا فنی حرفه ای

چاکرا

استند تسلیت

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1846517987




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

كتاب - به روزِ واقعه تابوتِ ما ز سرو كنيد...


واضح آرشیو وب فارسی:دنياي اقتصاد: كتاب - به روزِ واقعه تابوتِ ما ز سرو كنيد...


كتاب - به روزِ واقعه تابوتِ ما ز سرو كنيد...

محسن آزرم:(آخيش، حرف دلم را، بالأخره، تمام و كمال زدم.رومن گاري در نامه پيش از خودكُشي) _يكم: سوال بي‌ربطي‌ست، اما كسي را سراغ داريد كه ميانه‌اي با «اميد» نداشته باشد، كه خاطره‌هايِ خوشِ زندگي را جايي گوشه ذهنش به امانت نگذاشته باشد و گاه و بي‌گاه سري به آنها نزند؟ همه‌چيز، ظاهرا، به همين «اميد»ي مربوط است كه به‌قولِ آن مثلِ ايراني، آدمي به آن زنده است. و «اميد»، معمولا، نتيجه يك «خاطره» خوش است، نتيجه يك لحظه دل‌‌انگيز كه به‌چشمِ «اميد»وار، بهترين لحظه زندگيِ اوست؛ لحظه‌اي‌ست كه زمين از حركت مي‌ايستد، زمان متوقف مي‌شود و دل‌انگيزيِ آن لحظه هزاربرابر مي‌شود.

دوم: اما اين چه شروعي‌ست؟ اين لحنِ احساساتي، اين لحنِ غم‌خوارانه و حسرت‌بار، قرار است ما را به كجا ببرد؟ اصلا چه نيازي هست به احساساتي‌شدن و حسرت‌خوردن؟ نيازش را «يوهان ولفگانگ فون گوته» در همين رمانِ «رنج‌هاي وِرترِ جوان» نشان داده است. «رنج‌هاي وِرترِ جوان»، نمونه يك داستانِ «احساساتي» و «حسرت‌خوار» است؛ بي‌آن‌كه اين «احساساتي‌گري» و «حسرت‌خواري»، بد باشد، يا بد به‌نظر برسد. قضيه، ساده‌تر از اين حرف‌ها است: در زندگي چيزهايي هست كه بايد از آنها سر درآوريم؛ مثلا برسيم به حرفِ آن حكيمِ مُعاصر كه در پندهايش راجع به زندگي بهتر گفته است دوست‌داشتن و دل‌دادن، به جاده‌اي دوطرفه مي‌ماند؛ يكي از دل‌داده‌ها بر موتوري نشسته است قوي و سريع و مدام در رفت‌وآمد است، ولي آن ديگري صاحبِ سواري از رده خارجي‌ست كه براي پيش‌رفتنش بايد به هزار حيله متوسل شد. و «رنج‌هاي وِرترِ جوان»، سال‌ها پيش از اين، عاقبتِ اين راندن در اين جاده را پيش‌بيني كرده است. مسابقه‌اي در كار نيست؛ رقيبِ هر آدمي خودِ اوست و در اين بازيِ نابرابر، ماندن و ايستادن رويِ سكويِ قهرماني، كارِ بعيدي به‌نظر مي‌رسد.
سوم: «بابك احمدي»، يك‌بار، نوشته بود «نامه قرار است بيانِ «مكنوناتِ قلبي» باشد. قرار است آنچه را كه حس مي‌كنيم، يا فكر مي‌كنيم، در آن بنويسد. نامه‌نوشتن، از يك‌جهت، همچون بازيِ كودكانه‌اي‌ست. به‌عنوانِ نويسنده، همواره پنهان‌گريم، به‌عنوانِ خواننده جست‌وجوگر.» [نامه‌ها، درباره فرانسوا تروفو] و «رنج‌هاي وِرترِ جوان» بيانِ همان «مكنوناتِ قلبي»‌ست؛ گفتن از يك دل‌دادگيِ بي‌سرانجام و راندن در جاده‌اي يك‌طرفه. ميلِ به بازگشت، ميلِ به توقف و نگاهي به پُشتِ‌سر، البته، هميشه هست. هرچند اين‌را هم نبايد فراموش كرد كه «وِرترِ جوان»، ميلِ به «پنهان‌گري» ندارد. همه آنچه را كه لازم است، مي‌نويسد و زبان به «اعتراف» باز مي‌كند. همين است كه «وِرتِر جوان»، اين مردِ مُباديِ آداب و خوش‌سخن و خوش‌بيان، در مواجهه با «لوته»‌اي كه دل از او مي‌رُبايد، پيش نمي‌رود، در باتلاقي [تعبيرِ ديگري سراغ داريد؟] گير مي‌كند و هر دست و پا زدني، او را بيشتر به پايين مي‌كشاند، به اعماقي كه جاي زيستن نيست. در نتيجه دست و پا زدن‌هايِ «وِرترِ جوان» است كه زندگي به كامش تلخ مي‌شود و تلخي‌اش، دست‌آخر، او را از پا درمي‌آورد. ولي مگر چاره‌اي جُز اين دست و پا زدن دارد؟
چهارم: «رنج‌هاي وِرترِ جوان»، حكايتِ آدمي‌ست كه مي‌خواهد و به زبان نمي‌‌آورد. مي‌ترسد از اين‌كه خواسته‌اش را جدي نگيرند. «وِرترِ جوان»، ترسش را، خواسته به زبان نيامده‌اش را، در نامه‌هايي براي «ويلهلم» مي‌نويسد. حرف‌هايي كه نمي‌تواند با «لوته» در ميان بگذارد، به «ويلهلم» مي‌نويسد و خودش، بهتر از هر آدمِ ديگري، مي‌داند طرفِ اين حرف‌ها، همان آدمِ شادان و سرخوشي‌ست كه با ديدنش آسمان آبي‌تر به‌نظر مي‌رسد و هوا پاكيزه‌تر از دقيقه‌اي قبل است. «وِرترِ جوان»، نامه به نامه، خُردتر مي‌شود، بي‌آن‌كه گاهي به‌رويِ خودش بياورد و سعي مي‌كند طوري وانمود كند كه حتي ديدنِ «لوته» برايِ يك عُمر زندگي كافي‌ست. اما چرا بايد باور كنيم؟
پنجم: «وِرترِ جوان» مي‌نويسد كه خودش را گول نمي‌زند و از آن چشم‌هاي سياهش مي‌خواند كه به او و سرنوشتش، به‌راستي، علاقه دارد. [صفحه 55] و در يكي از تكان‌دهنده‌ترين نامه‌هايش به «ويلهلم»، تيره‌روزي و سياه‌بختي‌اش را اين‌طور نشان مي‌دهد «مي‌گويي از دو حال خارج نيست، يا من به وصال لوته اميد دارم، يا ندارم. اگر حالتِ اول در ميان است، پس بكوشم به آرزويِ دلم برسم، و اگر كه نيست، تصميمِ مردانه بگيرم و از اين وابستگي كه همه جان و توانم را مي‌فرسايد، دل بكنم. عزيزم، حرفت متين است و گفتنش آسان. آيا تو از آن تيره‌روزي كه جانش از زهرِ يك بيماريِ ريشه‌دوانيده در ورطه نابودي‌اي چاره‌ناپذير افتاده است، مي‌خواهي كه با يك ضربه دشنه به عذابِ خود پايان بدهد؟» [صفحه 62] مسئله اين نيست كه «وِرترِ جوان» دوست دارد خودش را عذاب‌ بدهد، مسئله اين است كه راهي جُز اين ندارد. دل‌سپردن به ديگري، ترجيحِ اوست به خود و كسي كه ديگري را به خود ترجيح مي‌دهد، لابد، چيزهايي را از خودش دريغ مي‌كند. «وِرترِ جوان» چُنان به «لوته» دل سپرده است كه هرچه مي‌نويسد، ردي از بانوي شادان و هميشه خندان را مي‌شود در آن ديد. عجيب نيست كه به‌خاطرِ «لوته»، حتي با «آلبرت» هم سرِ دشمني ندارد، هرچند او همان رقيبي‌ست كه نمي‌شود او را ناديده گرفت. پس مي‌شود اين‌طور نوشت كه «وِرترِ جوان» به «ويلهلم» نامه نمي‌نويسد كه درباره خودش چيزي بگويد، مي‌نويسد كه «لوته» را به‌رُخ بكشد، كه به دوست‌داشتنِ «لوته» فخر بفروشد.
ششم: «رنج‌هاي وِرترِ جوان»، الگويِ «رولان بارت» بود در «سخنِ عاشق» [ترجمه پيام‌ يزدان‌جو، نشرِ مركز] و «بارت» برايِ سر درآوردن از خصائصِ «عاشق»، «وِرترِ جوان» را هم مي‌ديد كه (مثلا) مي‌خواهد به چيزي جز «لوته» نينديشد، كه مي‌خواهد «لوته» را «فراموش» كند، اما نمي‌تواند، كه مي‌خواهد «قلب»ش را جايگزينِ «مغز»ش كند. با «مغز» فكر مي‌كنند و با «قلب» دل مي‌سپرند، اما براي آدمي كه زندگي‌اش در «لوته» [زني كه به‌تعبيرِ بارت به‌شدت كسل‌كننده است] خلاصه شده، فرصتي برايِ فكر كردن نيست، و اي‌بسا نيازي هم به فكر كردن نيست. هرچه هست، در همين دل‌سپردن خلاصه مي‌شود. همين است كه «وِرترِ جوان» در پاسخ به «چه مي‌خواهي بكنيِ» نامه‌اي از «ويلهلم»، پاسخ مي‌دهد كه «چه بايد كرد؟» اين جواب‌ندادن است كه «وِرترِ جوان» را به رنجِ ابدي‌اش دچار مي‌كند، اين‌كه دل‌سپردگي را ادامه مي‌دهد، اين‌كه هرچند مي‌داند نتيجه و سودي عايدش نمي‌شود، دست از لج‌بازي برنمي‌دارد.
هفتم: ظاهرا در وتزلار بود كه «گوته» دل به «شارلوته» سپرد، بااين‌كه مي‌دانست «كستنر»ي در كار است و اين دل‌سپردگي راه به جايي نمي‌برد. و ظاهرا «گوته» رمانِ «رنج‌هاي وِرترِ جوان» را نوشت تا به‌تعبيرِ «تي. جي. ريد» خودش را از پا درنياورد. [گوته، ترجمه احمد ميرعلايي، انتشارات طرحِ نو] كسي نمي‌داند كه «رنج‌هاي وِرترِ جوان» چه‌قدر مديونِ حضورِ «گوته» در وتزلار و هم‌نشيني با «شارلوته» و «كستنر» است، اما يك‌چيز روشن است؛ نوشتن، دَم‌زدن و اعتراف، «گوته» نااميد را به زندگي برگرداند. اين «جان كافي»، سياه‌پوستِ عظيم‌الجثه داستانِ «دالانِ سبز» [نوشته استيون كينگ] بود كه به زندان‌بانِ دل‌رحمش مي‌گفت همه ما يك مرگ بدهكاريم و «گوته» اين مرگ را، در نهايتِ انصاف، نصيبِ «وِرترِ جوان» كرد تا خودش آسوده‌تر به زندگي ادامه دهد. زندگي؟ ظاهرا كه ادامه دارد...
به روزِ واقعه تابوتِ ما ز سرو كنيد
كه مي‌رويم به داغِ بلندبالايي

رنج‌هاي وِرترِ جوان
يوهان ولفگانگ فون گوته
ترجمه: محمود حدادي
ناشر: نشرِ ماهي
چاپ يكم: زمستان 1386
تعداد: 2000 نسخه
قيمت: 2400 تومان
 سه شنبه 26 شهريور 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: دنياي اقتصاد]
[مشاهده در: www.donya-e-eqtesad.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 189]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن