تور لحظه آخری
امروز : دوشنبه ، 18 تیر 1403    احادیث و روایات:  پیامبر اکرم (ص):بار خدايا! حسن و حسين را دوست بدار و دوستداران آن دو را نيز دوست بدار.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

اتاق فرار

خرید ووچر پرفکت مانی

تریدینگ ویو

کاشت ابرو

لمینت دندان

ونداد کولر

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دانلود سریال سووشون

دانلود فیلم

ناب مووی

رسانه حرف تو - مقایسه و اشتراک تجربه خرید

سرور اختصاصی ایران

تور دبی

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

پیچ و مهره

طراحی کاتالوگ فوری

دانلود کتاب صوتی

تعمیرات مک بوک

Future Innovate Tech

آموزشگاه آرایشگری مردانه شفیع رسالت

پی جو مشاغل برتر شیراز

قیمت فرش

آموزش کیک پزی در تهران

لوله بازکنی تهران

میز جلو مبلی

هتل 5 ستاره شیراز

آراد برندینگ

رنگ استخری

سایبان ماشین

قالیشویی در تهران

مبل استیل

بهترین وکیل تهران

شرکت حسابداری

نظرسنجی انتخابات 1403

استعداد تحلیلی

کی شاپ

خرید دانه قهوه

دانلود رمان

وکیل کرج

آمپول بیوتین بپانتین

پرس برک

بهترین پکیج کنکور

خرید تیشرت مردانه

خرید نشادر

خرید یخچال خارجی

وکیل تبریز

اجاره سند

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ووچر پرفکت مانی

خرید سی پی ارزان

خرید ابزار دقیق

بهترین جراح بینی خانم

تاثیر رنگ لباس بر تعاملات انسانی

خرید ریبون

ثبت نام کلاسینو

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1805707920




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

آیت الله سید حسین بروجردی


واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: در روزهای پایانی صفر 1292 ق. خانه حجه الاسلام حاج سید علی بن سید احمد طباطبایی با تولد نوزادی كه «حسین» نام گرفت.[1] غرق در ذكر و سپاس پروردگار شد. سید حسین اندك اندك بالید، جامع المقدمات، سیوطی، منطق و گلستان سعدی را در مكتب آموخت و سپس در مدرسه نوربخش به تكمیل اندوخته‎ها و تهذیب نفس پرداخت. نحو، صرف، بدیع، عروض، منطق، فقه و اصول بخشی از دستاوردهای سالهای مدرسه نور بخش شمرده می‎شد.[2] سالهایی كه سید حسین سخت كوشید و در پناه عنایتهای ویژه الهی به پیشرفتی چشمگیر دست یافت.
آن گاه عزم اصفهان سپاهان كرد و پس از جلب رضایت پدر سمت آن سرزمین دانش خیز به راه افتاد. آقا نوح الدین، پسر عموی سید حسین، در مدرسه صدر روزگار می‎گذراند؛ دانشجوی سخت كوش بروجرد یكسره نزد پسر عمویش شتافت و در حجره او اقامت گزید، رابطه پسر عموهای بروجردی بسیار نیك بود. آقا نوح الدین در روزهای آغازین به سید حسین گفت: اگر می‎خواهی در دانش اندوزی و تدریس كامروا شوی باید در محافل علمی سخن بگویی و در درس اشكال كنی و اگرنه تا پایان عمر چون من گمنام می‎مانی.[3]
زیر باران
سید حسین نخست در درس استاد گرانقدر آقا سید محمد باقر درچه‎ای شركت جست.
دانشور درچه‎ای، كه نور الهی در دیدگان داشت، بزودی گوهر یگانه بروجرد را باز شناخت، او را به خود نزدیك كرد و از عنایات ویژه خود برخوردار ساخت. حضرت آیه الله ملا محمد كاشی، مجتهد وارسته میرزا ابوالمعالی كلباسی، دانشور گرانمایه سید محمد تقی مدرس و حكیم برجسته میرزا جهانگیر قشقایی از دیگر استادان ستاره تابناك بروجرد شمرده می‎شدند.
استادان گرانپایه‎ای كه هر یك به گونه‎ای سید حسین را از عنایت خویش بهره‎مند ساختند و در شكل گیری شخصیت گوهر گرانبهای خاندان طباطبایی دخالت داشتند. سید دانش پژوهان بروجردی در بامداد یكی از روزهای ربیع الاول 1314 سر مست از باده دانش و حكمتی كه استادان نامور حوزه سپاهان در كام روانش می‎ریختند، در برابر حجره‎اش نشسته بود كه پیكی نامه پدر را به وی سپرد.
هر چند نامه پدر سید حسین را در شادی فرو برد ولی این سرور دیری نپایید زیرا پدر او را به وطن فراخوانده بود. ستاره بروجرد با این اندیشه كه شاید پدر می‎خواهد او را به نجف گسیل دارد رنج سفر و بریدن از درس را ب جان خرید و به زادگاهش برگشت ولی پدر اندیشه‎ای دیگر در سر داشت. او با پای فشاری بر خواسته خویش مقدمات ازدواج فرزند را فراهم آورد. بدین ترتیب دانشجوی جوان بروجردی در 22 سالگی ازدواج كرد،[4] دو یا سه ماه در زادگاهش ماند و سپس با خانواده سمت اصفهان رهسپار شد.[5]
نامه سرنوشت
1319 ق. برای گوهر یگانه بروجرد سال تحوّل بود. نامه پدر به دستش رسید و او را آماده سفر ساخت. پدر چنان نوشته بود كه می‎خواهد وی را به نجف گسیل دارد. بنابراین پس از نه سال زندگی سراسر تلاش و پژوهش در اصفهان به زادگاهش بازگشت. اندكی در آن سامان توقف كرد و سپس همراه برادر كوچكش، سید اسماعیل، رهسپار نجف شد.[6]
برادران بروجردی در 1320 به حریم پاك امیرمؤمنان ـ علیه السلام ـ گام نهادند. سید حسین، كه 28 سال داشت و مجتهدی جوان شمرده می‎شد، به درس حضرت آیه الله العظمی محمد كاظم خراسانی شتافت و خود را در برابر تابش مستقیم آفتاب دانش آن مرجع وارسته جای داد. به زودی نظرهای بجا و قابل تأمل دانشور تازه وارد توجه استاد بزرگ حوزه نجف را جلب كرد و میان آنها پیوندی ناگسستنی پدید آورد. به گونه‎ای كه اگر پس از درس آخوند خراسانی، سخنی بر زبان نمی‎آورد، استاد وی را مخاطب قرار می‎داد و می‎فرمود: آقا نظری ندارید؟
اندك اندك ارج سید حسین بر شاگردان محفل آخوند نیز آشكار شد. آنها از او خواستند تا پس از خروج استاد از محفل، درس وی را با شرح و توضیح فزونتر بازگو كند. بدین ترتیب یكی از برنامه‎های مجتهد بروجردی تقریر درس استاد شد.[7]
آن بزرگمرد هشت سال در حریم حضرت علی ـ علیه السلام ـ اقامت گزید. علاوه بر آخوند خراسانی از بزرگانی چون حضرات آیات شیخ الشریعه اصفهانی و سید محمد كاظم یزدی بهره كافی برد، گروهی از دانشجویان را از درس فصول (در علم اصول) خویش كامروا ساخت، سرانجام در اواخر 1328 به اصرار پدر راه بروجرد پیش گرفت و در 1329 با استقبال پرشور مردم به زادگاهش گام نهاد.[8]
او بر آن بود كه پس از اقامتی كوتاه در وطن دیگر بار سمت نجف بال گشاید و به آستان مقدس علوی پناهنده شود. ولی بیماری و مرگ پدر سفرش را به تأخیر انداخت. در این سوگ نامه صاحب كفایه الاصول سبب تسلای خاطرش شد. آخوند خراسانی ضمن تسلیت وفات حاج سید علی از اشتیاق وافر خویش برای دیدار مجتهد بروجرد پرده برداشته بود. این نامه مهر آمیز سید دانشوران بروجرد را بر آن داشت كه امور خانواده را سامان دهد و به نجف شتابد. چند ماه بعد همه چیز برای سفر آماده بود كه خبر رحلت استاد گرانقدرش وی را در اندوه فرو برد. آن بزرگمرد پیوسته می‎گفت: مرگ دو پدر در مدت كوتاه كمتر از 6 ماه بسیار بر من سنگین و ناگوار بود.[9]
خبر مرگ استاد اشتیاق سفر را در وجودش میراند. زندگی در نجف بی‎حضور استاد خراسانی برایش دشوار بود. پس اندیشه هجرت از سر برون كرد و در بروجرد بساط تدریس و ارشاد مردم گسترد. اندك اندك مؤمنان شهر ارج ستاره خاندان طباطبایی را دانستند و زمام امور معنوی خود را به وی سپردند. ارادت حضرت آیه الله حاج شیخ محمد رضا دزفولی به سید مجتهدان بروجرد بر شهرت و اعتبارش افزود. پس از رحلت فقیه دزفولی انبوه مقلدانش به آن مجتهد وارسته رجوع كردند و مرجعیت آن بزرگمرد در منطقه گسترش یافت.[10]
در بند دژخیم
همزمان با اوج گیری اعتراضهای مؤمنان علیه رضاخان و هجرت اعتراض آمیز روحانیان كشور به قم، سرور فقیهان بروجرد به مرز ایران گام نهاد. مزدوران دربار، كه از پیوستن او به مهاجران و رساندن پیام مراجع نجف به معترضان می‎هراسیدند در مرز قصر شیرین وی را دستگیر كردند و به پایتخت بردند.
در تهران رضا خان به دیدارش شتافت. او كه در پی یافتن فردی برای رویارویی با شیخ عبدالكریم حائری بود با سید مهربانی كرده، گفت: چیزی از من بخواه.
فقیه بروجردی اظهار بی‎نیازی كرد ولی در برابر پافشاری شاه ناگزیر لب گشاده، فرمود: وقتی در اركان حرب بودم مقدار جیره غذایی سربازان را ناكافی دیدم، اگر می‎خواهید كاری كنید فرمان دهید جیره آنها فزون یابد.
آن گاه در پاسخ رضاخان، كه مسأله نادیده گرفتن جایگاه آیه الله العظمی حائری و پیروی دولتیان از مجتهد بروجردی را مطرح كرد، فرمود: خیر، شما با ایشان تماس بگیرید، من هم اگر كاری داشتم از طریق آن جناب با شما در میان می‎نهم.
آن گاه وی را به همراهی با روحانیت و عمل به دستورات الهی فراخوانده، چون می‎دانست اجازه سفر به قم و بروجرد به او نمی‎دهند، فرمود بر آنم به مشهد سفر كنم.
اندكی پس از خروج رضاخان، تیمورتاش پنجاه هزار تومان نزد آن مرجع وارسته آورد. فقیه بروجردی از پذیرش هدیه دربار خودداری كرد[11] و بامداد روز بعد راه خراسان پیش گرفت.
در تابش آفتاب توس
مدتی پس از اقامت در قم ستاره تابناك مرجعیت رهسپار توس شد تا در پناه خورشید ولایت جام وجودش را از امدادهای سبز پیشوای هشتم شیعه آكنده سازد. در این سفر دانشور وارسته حضرت آیه الله حاج شیخ علی اكبر نهاوندی جایگاه نماز خویش در مسجد گوهر شاد را به وی سپرد و از آن بزرگمرد خواست، ماه مبارك رمضان در آن مكان نورانی اقامه جماعت كند.[12]
استاد بزرگ حوزه پس از ماه مبارك رمضان به قم شتافت و دیگر بار به وظایف سنگین خویش روی آورد.
مرجع مؤید
با رحلت مرجع بزرگوار حضرت آیه الله العظمی سید ابوالحسن اصفهانی مرجعیت گوهر یگانه بروجرد فراگیر شد و مؤمنان از هر سو به آن فقیه وارسته مراجعه كردند.
ناگفته پیداست كه عنایات و تأییدات الهی در رویكرد عمومی به آن فقیه وارسته نقشی سبز داشت. خاطره‎ها و سخنان بر جای مانده از دانشوران آن روزگار نشان می‎دهد كه آفتاب رخشان سلسله طباطبایی زیر باران پیوسته امدادها و عنایتهای فرامادی قرار داشت. برای مثال حضرت آیه الله حاج شیخ علی اكبر نهاوندی، كه خود از بزرگان روحانیت شیعه به شمار می‎آمد، پس از وانهادن محراب خویش به مرجع بروجردی به نجف شتافت.
مرجع شیعیان جهان، حضرت آیه الله العظمی سید ابو الحسن اصفهانی، كه از بیماری رنج می‎برد، جناب نهاوندی را مأمور اقامه جماعت كرد. شیخ نهاوندی دنباله این ماجرا را چنین بیان كرده است:
شب اولی كه به جای ایشان برای خواندن نماز جماعت رفتم، وقتی بر سجاده قرار گرفتم، آوایی شنیدم كه گفت «عظمت ولدی عظمتك» ـ فرزندم را بزرگ داشتی من نیز تو را بزرگ داشتم ـ برگشتم، به همه سو نگاه كردم، مردم در صفهای جماعت نشسته بودند، كسی جز من پیام غیبی را در نیافته بود.[13]
علاوه بر گفتار دانشمند گرانمایه حضرت شیخ علی اكبر نهاوندی كردار آن مرجع وارسته به ویژه در سالهای زندگیِ قم دلیل روشنی بر معنویت و همراهی پیوسته تأییدات الهی با فقیه فروتن بروجردی است. كرداری كه شاگردانش از آن پرده برداشتند و برای همیشه در سینه تاریخ به یادگار نهادند:
1. همسر یكی از دانشجویان باردار بود. هنگام زایمان او را نزد پزشكی به نام اسماعیل موسوی برد. پس از زایمان، پزشك به پدر نوزاد گفت: این پسرت را من نجات دادم، اگر من نبودم می‎مرد، دوست دارم نامش را اسماعیل بگذاری.
دانشجوی جوان نیز نام كودك را اسماعیل نهاد ولی دریغ كه نوزاد از نخستین روز تولد در بیماری و درد فرو رفت. تلاشهای شبانه روزی پدر و مادر و مراجعه به پزشكان گوناگون سودمند واقع نشد و كودك میان دنیا و برزخ سرگردان ماند. دانشجو، كه دستش از همه جا كوتاه می‎نمود، نزد استاد وارسته حوزه حضرت آیه الله العظمی بروجردی سفره دل گشاد و گفت: آقا، خداوند نوزادی به من داده كه از نخستین روز تولد تا كنون پیوسته بیمار است، نمی‎دانم چه كنم:
استاد مهربان فرمود: نامش را عوض كنید خوب می‎شود.
دانشجو، كه هرگز داستان سفارش پزشك و نامگذاری نوزاد را برای استاد نگفته بود، شگفت زده به خانه رفت، نام كودك را «امیر» نهاد و او برای همیشه از بیماری و رنج رهایی بخشید.[14]
2. دانشجویی دیگر داستان دلدادگی‎اش به استاد را چنین باز گفته است:
وقتی تازه به قم آمده بودم، آقا برایم شهریه فرستاد. من نپذیرفتم و گفتم: زمینی در شمال دارم كه درآمدش مرا كافی است.
پس از چندی خشك سالی شمال را در بر گرفت. من برای گذران زندگی به قرض روی آوردم. چون میزان بدهی‎ها زیاد شد، ناگزیر فرشهای خانه را جمع كردم و یكی از بازاریان را به خانه بردم تا آن را بخرد. مرد بازاری بهایی اندك برای فرش بر زبان آورده، بهایی كه برای پرداخت بدهی‎هایم كافی نبود. بازاری دیگری را به خانه بردم، اما او بهایی كمتر از اولی پیشنهاد كرد.
من سرگردان و مردد بودم كه ناگهان صدای در مرا به خود آورد، شتابان سمت در دویدم؛ حاج احمد، خادم استاد، پشت در بود. او پاكتی به من سپرد و گفت: این را آقا برای شما فرستاده.
به پاكت نگریستم، اثری از پول در آن نبود. چون گشودم چكی در آن یافتم. چكی كه مبلغ آن درست به اندازه بدهی‎ام بود. شگفتی وجودم را فراگرفت زیرا جز من و خداوند هیچ كس از میزان كامل بدهی‎ام خبر نداشت.[15]
سالهای درخشان
حضور فقیهی با چنین معنویت و تأییدات الهی حوزه مقدس قم را كه، زیر ضربان پیوسته عوامل رضاخان ناتوان شده بود، جانی تازه بخشید. اینك همه چیز برای گسترش حوزه و مستحكم ساختن بنیادهای علمی و اقتصادی آن آماده بود. پیروان مؤمن فقیه بروجردی انبوه وجوه شرعی و هدایای خویش را نزد مرجع وارسته‎شان گسیل می‎كردند و دانشجویان از گوشه و كنار كشور برای بهره‎گیری از دریای دانش آن بزرگمرد به قم می‎شتافتند.
مرجع پاكدلان با روشن بینی خاص خویش آستین همت بالا زد و در كنار تدریس روزانه به اصلاحات اساسی دست یازید.
سامان دادن به وضعیت درسی حوزه،
رسیدگی به مسایل مالی دانش پژوهان،
برقرار ساختن ارتباط با دارالتقریب بین المذاهب الاسلامیه و محافل رسمی برادران اهل سنت برای ایجاد وحدت میان گروههای مسلمان،[16] گسیل كردن نمایندگانی به اروپا و امریكا[17] برای شناساندن اسلام واقعی به مردم آن مناطق بخشی از اقدامات آن آفتاب فروزان به شمار می‎رود.
ناگفته پیداست كه فقیه فرزانه‎ای چون وی هرگز نمی‎توانست در برابر رویدادهای داخلی بی‎تفاوت باشد. او چنان می‎اندیشید كه «اگر مردم عالم شوند و دین هم بطور صحیح و معقول به آنها تعلیم گردد، هم دانا خواهند شد و هم متدین»[18] پس در كنار رسیدگی به وضع دانشجویان علوم دینی و حوزه‎ها دبستانها و دبیرستانهای دولتی را نیز كمكهای نقدی خویش بهره‎مند ساخت و در رونق آنها كوشید.[19]
او پیوسته مراقب بود تا بی‎گناهی به زندان اتهام نیفتد و مؤمنی ناخواسته در دام اهریمنان جای نگیرد. بنابراین چون از مسأله متهم شدن یك مسلمان بی‎گناه به قتل فردی بهایی آگاه شد در نگرانی فرو رفت.
چند بهایی یكی از همكیشان خود را كشته، با نیرنگ جوانان مؤمن را به قانون سپردند. یكی از این جوانان به اعدام محكوم شد و حكم باید در روز نیمه شعبان به اجرا در می‎آمد. این خبر مرجع پارسای قم را در نگرانی فرو برد. بی‎درنگ نامه‎هایی خطاب به شاه، نخست وزیر و آیه الله بهبهانی نوشته، به تهران گسیل داشت، سپس به هر كه سودمند می‎دانست تلفن زده، قضیه را دنبال كرد تا سرانجام نیمه شب خبر لغو حكم اعدام را به وی رساندند. با شنیدن این خبر اشك از دیدگانش روان شد و پروردگار را بسیار سپاس گفت. در این لحظه یكی از نزدیكان به اتاقش آمد و پرسید: شما هنوز بیدارید؟
مرجع بزرگ شیعه پاسخ داد: خیلی مهم بود ولی به خیر گذشت. هر وقت فكر می‎كردم خون مسلمان بی‎گناهی ریخته می‎شود، همه بدنم می‎لرزید و متحیر می‎ماندم كه فردای قیامت جواب خداوند عالم را چه بگویم.[20]
آن چه گذشت در كنار خدمات رفاهی فقیه بروجردی به مسلمانان سراسر جهان، كه تأسیس بیش از هزار مسجد، مدرسه، بیمارستان، كتابخانه، گرمابه و دبستان در ایران، عراق، لبنان، آفریقا و اروپا[21]، نمونه كوچكی از آن شمرده می‎شود، مرجع شیعیان را از محدوده مرزهای كشور فراتر برد و به شخصیتی جهانی تبدیل كرد. شخصیتی كه شاعران و نویسندگان اهل سنت در شعرها و مقاله‎های خویش وی را می‎ستودند[22] و شاهان شیعه و سنّی برایش هدیه فرستادند. برای مثال زمان ملك سعود، پادشاه حجاز، یك چمدان بزرگ حاوی پانزده نسخه قرآن كریم، قطعاتی از پرده خانه خدا و چیزهای گرانبهای دیگر نزد آن دانشمند وارسته گسیل داشت.
سرور فقیهان شیعه تنها قرآنها و پرده كعبه را پذیرفت و باقی را همراه نامه‎ای به ملك سعود بازگرداند و گفت چون هدیه نمی‎پذیرم. این را نیز نمی‎توانم قبول كنم ولی ناگزیر قرآن و پرده كعبه را می‎پذیرم و باقی را به رسم هدیه به شما باز می‎گردانم تا هنگام دعا به یادم باشید.[23]
میرات ماندگار
مرجع روشن بین شیعه در كنار تدریس و كارهای روزانه به تحقیق نیز می‎پرداخت و نتایج پژوهشهای خویش را ثبت می‎كرد. آن بزرگوار در پاسخ علاقه‎مندانی كه در پی بهره گیری از نگاشته‎هایش بودند فرمود: زیاد چیز نوشته‎ام ... بعضی از آنها بر اثر نقل و انتقال از بروجرد به قم مفقود شده است.
ذكر نام بخشی از آثار علمی آن دانشور وارسته می‎تواند نشانه تلاش فراوان وی در این باره باشد:
1. تجرید اسانید الكافی
2. تجرید اسانید التهذیب
3. اسانید كتاب من لا یحضره الفقیه
4. اسانید رجال كشی
5. اسانید استبصار
6. اسانید كتاب خصال شیخ صدوق
7. اسانید كتاب امالی
8. اسانید كتاب علل الشرایع شیخ صدوق
9. تجرید فهرست شیخ طوسی
10. تجرید رجال نجاشی
11. حاشیه بر كفایه الاصول
12. حاشیه بر نهایه شیخ طوسی
13. حاشیه بر عروه الوثقی
14. حواشی و مستدركات فهرست شیخ منتجب الدین رازی
15. حواشی كتاب مبسوط
16. رساله‎ای درباره سند صحیفه سجادیه
17. اصلاح و مستدرك رجال طوسی
18. بیوت الشیعه
19. جامع احادیث الشیعه.
آن بزرگوار از سالهای زندگی در بروجرد همواره در اندیشه نگارش مجموعه‎ای بود كه فقیهان را در استنباط احكام یاری دهد و آنها را از مراجعه به كتابهای روایی متعدد بی‎نیاز سازد. چون به قم گام نهاد. و شاگردان خبره تربیت كرد این اندیشه را با آنها در میان گذاشت و به یاری گروهی از آنان در مدت هشت سال اثر بیست جلدی «جامع احادیث الشیعه» را آماده چاپ ساخت.[24]
فقیه یگانه جهان اسلام در كنار تلاشهای علمی و اجتماعی فراوان به پاسداری از میراث دانشوران پیشین نیز ارج می‎نهاد در فرصتهای گوناگون آثار علمی مخطوط و كمیاب را به چاپ می‎رساند. كتابخانه‎های كوچك و بزرگ بنیاد می‎نهاد و آثار دانشمندان را از این راه در اختیار جویندگان دانش می‎گذاشت. كتابخانه بزرگ آن فقیه نستوه در كنار مسجد اعظم قم نشانه توجه مرجع شیعه به این امر خدا پسندانه است.
دربار و مرجعیت
دربار از مشكلات پیوسته فقیه پاك رأی بروجرد به شمار می‎آمد. تبلیغات پر حجم روزنامه‎ها و مجلات وابسته در راه دین زدایی و دور ساختن مردم از فرهنگ اصیل اسلامی مرجع بیدار شیعه را رنج می‎داد. بنابراین گاه بر می‎آشفت و خشمگینانه به شاه هشدار می‎داد. روزی به اقبال، نخست وزیر وقت، گفت: پدرش (رضا خان) بی‎سواد بود ولی یك مقدار شعور داشت. اما این شعور هم ندارد و چیزی ملتفت نمی‎شود.[25]
گاهی از پذیرش او خودداری می‎كرد و می‎فرمود: حتماً می‎خواهد همان طور كه چند تا عكس با زنش در این مسافرت گرفته است بیاید با من هم عكس بگیرد.
و زمانی به شدیدترین وجه ممكن در برابر نقشه‎های او می‎ایستاد. برای مثال وقتی شاه مسأله تغییر خط ایران از فارسی به لاتین را مطرح كرد و در این راه تبلیغات فراوان انجام داد، مرجع دلاور شیعه چون سدی آهنین در برابر دربار ایستاد و گفت: ... من تا زنده‎ام اجازه نمی‎دهم این كار را عملی كنند به هر جا كه می‎خواهد منتهی شود.[26]
منابع موجود نشان می‎دهد كه آن پیر فرزانه در كنار كمك به انقلابیون مؤمن سیاستی بسیار دقیق داشت. او چنان می‎اندیشید كه مردم برای تحمل دشواریها آمادگی ندارند و اگر با فشار نیروهای دولتی روبرو شوند مرجعیت را تنها می‎نهند. بنابراین زمان را برای رویارویی مستقیم با دربار مناسب نمی‎دید. از سوی دیگر رها كردن شاه و راندنِ كامل وی را موجب فرو غلتیدن فزونتر او در دامان بیگانگان می‎دانست پس گاه با وی مدارا می‎كرد تا آن جوان مغرور جای پای خود را سست نبیند و برای حفظ خویش به بیگانگان پناه نبرد.[27]
وفات
اندك اندك شوال 1380 ق. فرا رسید و بیماری بر پیكر مرجع نود و سه ساله جهان اسلام پنجه افكند. بیماری دشواری كه با دیگر رنجوریهای استاد فقیهان تفاوت داشت. در چنین روزهایی گروهی از ارادتمندان به عیادتش شتافتند. استاد، كه بسیار اندوهگین می‎نمود، سربلند كرد و گفت: خلاصه عمر ما گذشت ما رفتیم و نتوانستیم چیزی برای خود از پیش بفرستیم و عمل با ارزشی انجام دهیم.
یكی از حاضران گفت: آقا، شما دیگر چرا؟ بحمدالله این همه آثار نیك از خود بر جای نهاده‎اید شاگردان پرهیزگار تربیت كرده‎اید، كتابهای پرارزش به رشته نگارش كشیده‎اید. مسجدها و كتابخانه‎ها ساخته‎اید. ما باید چنین سخنی بر زبان برانیم.
فقیه پارسای شیعه فرمود: خَلِّصِ العَمَل فَانَّ الناقِدَ بصیرّ بصیرّ. (باید كردارت را خالصانه برای خدا انجام دهی زیرا او به همه چیز بیناست و از انگیزه‎های بشر آگاه است).
این سخن حاضران را بسیار تحت تأثیر قرار داد.[28]
چند روز پس از این گفتگو پیكر استاد رنجورتر شد و سرانجام در سیزدهم شوال 1380 هـ.ق برابر با دهم فروردین 1340 هـ.ش، برای همیشه چشم از جهان فرو بست و در مسجد اعظم قم، كه خود بنیاد نهاده بود، به خاك سپرده شد.[29]
[1] . خاطرات زندگانی آیه الله بروجردی، محمد حسین علوی، ص 21.
[2] . همان.
[3] . همان كتاب، ص 23ـ26.
[4] . زندگینامه آیه الله بروجردی، علی دوانی، ص 53ـ52.
[5] . خاطرات زندگانی آیه الله بروجردی، ص 27.
[6] . همان، ص 29.
[7] . همان، ص 31 و 32.
[8] . همان، ص 32ـ35.
[9] . همان، ص 32ـ35.
[10] . همان، ص 36ـ37.
[11] . مجله حوزه، سال هشتم، ش 1 و 2، ص 336 و 344 و 337 و 277.
[12] . خاطرات زندگانی آیه الله بروجردی، ص 61ـ63.
[13] . همان، ص 65ـ71.
[14] . خاطره از استاد معظم حضرت آیه الله حرم پناهی دام ظله.
[15] . همان.
[16] . زندگینامه آیه الله بروجردی، ص 170ـ171.
[17] . خاطرات زندگانی آیه الله بروجردی، ص 89 و 126.
[18] . مجله نور علم، شماره 12، آبان 1364، ص 97.
[19] . همان.
[20] . خاطرات زندگانی آیه الله بروجردی، ص 85ـ81.
[21] . زندگی نامه آیه الله بروجردی، ص 139.
[22] . همان كتاب، ص 172ـ173.
[23] . همان، ص 113ـ114.
[24] . مجله نور علم، شماره دوازده، آبا 1364، ص 87ـ89.
[25] . زندگینامه آیه الله بروجردی، ص 97.
[26] . مجله حوزه، سال هشتم، ش 1 و 2، ص 115 و 116.
[27] . مجله حوزه، سال هشتم، ش 1 و 2، ص 115 و 154 و 52 و 280.
[28] . مجله نور علم، ص 98ـ99.
[29] . همان.
منبع:اندیشه قم





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 378]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن