تبلیغات
تبلیغات متنی
محبوبترینها
ساقدوش کیست ؟ | وظیفه ساقدوش در مراسم عقد و عروسی چیست ؟
قایقسواری تالاب انزلی؛ تجربهای متفاوت با چاشنی تخفیف
چگونه ویزای توریستی فرانسه را بگیریم؟
معرفی و فروش بوته گرافیتی ریخته گری
بهترین بروکر برای معاملات فارکس در سال 2024
تجربه رانندگی با لندکروز در جزیره قشم؛ لوکسترین انتخاب
اکسپرتاپ: 10 شغل پردرآمد برای مهاجران کاری در کانادا
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1816933216
شیخ محمد حسین كاشف الغطاء
واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: ایشان ملای عجیبی بود. ملای مجهول القدری بود. در زمان ما جایشان خیلی خیلی در حوزه خالی است. رضوان الله تعالی علیه ...»[1]
ولادت
شیخ محمد حسین كاشفالغطا در سال 1294 ق. در محله عمّاره نجف دیده به جهان گشود.[2]
جدّ او آیت الله شیخ جعفر كاشفالغطا (متوفی 1228 ق.) سرشناسترین و پرآوازهترین فرد این خاندان است و فرزندان و نوادگان وی از دانشمندان و مجتهدان بزرگ عراق بودند. آیت الله شیخ علی كاشفالغطا (متوفای 1320 ق.) ـ پدر قهرمان این دفتر ـ از مراجع بلندپایه تقلید عراق بود.[3]
سالهایِ سبز
محمد حسین در ده سالگی وارد حوزه علمیه نجف شد. ادبیان عرب، حساب، نجوم، فقه و اصول را با پشتكار و شوق فراوان فرا گرفت. عطش یادگیری او را بیقرار كرده بود. نوجوان بود و آرزومند فراگیری علوم بیشتر.
محمد حسین در كنار تحصیل علوم حوزوی به مطالعه عمیق در ادبیات عرب پرداخت. ذوق ادبی خوبی داشت. نثر و نظم زیبای نوشتهها و سرودههای او از ابتدای نوجوانی، هویدای روح لطیف و مهربانش بود. محمد حسین از ابتدای نوجوانی به سرودن شعر و نویسندگی پرداخت. پانزده ساله بود كه كتاب «العبقات العنبریه ...» را درباره خاندان خود نوشت. هنوز هیجده بهار بیش ندیده بود كه دروس سطح حوزه را به پایان برد و به درس خارج فقه و اصول آیت الله سید محمد كاظم یزدی و آیت الله آخوند خراسانی راه یافت.
روح ناآرامی داشت. ادبیات عرب و تاریخ نتوانست عطشِ ذهنش را فرونشاند. به امیر اینكه گمشدهاش را در اشعار شاعران و تاریخ خاندانش بیاید، سالها در وادی شعر و ادب و تاریخ گام نهاد. اما باز تشنه بود. شگفت كه خود نمیدانست تشنه چیست! به سراغ بركه حكمت و فلسفه رفت تا روحِ تشنهاش را سیراب نماید. وی در این باره میگوید:
تمام كتابهای صدرالمتألهین، ملاصدرا شیرازی ـ از مشاعر، عرشیه و شرح هدایه گرفته تا اسفار و شرح اصول كافی ـ را نزد استادان برجسته آموختم ...
زمانی نیز به یادگیری علم حدیث، تفسیر و عرفان پرداخت تا بتواند اندكی از عطش خود بكاهد. به كتابهای فصوص، نصوص، فكوك و دیوان اشعار مولوی، جامی و ... . پناه برد.
سالها نزد استادان برجسته حوزه علمیه نجف مانند آیات بزرگوار مصطفی تبریزی، میرزا محمد باقر اصطهباناتی، احمد شیرازی، علی محمد نجف آبادی، ملا علی اصغر مازندرانی، حاج آقا رضا همدانی، محمد تقی شیرازی و علامه حسین نوری (محدث نوری) به شاگردی پرداخت.[4]
در این میان، كاشفالغطا علاقه وافری به محدث نوری داشت. محدث نوری از كارشناسان سرشناس علم حدیث بود. كاشفالغطا هماره با استاد نشست و برخاست داشت. از پندهای استاد برای سیر و سلوك و پیمودن راههای سعادت بهره میجست. روزی به استاد گفت: رطوبت جوانی در جان من رسوخ كرده و مرا از برخاستن برای نماز شب سنگین نموده است. از این رو، در برخی از شبها، نماز شب از دستم میرود. استاد فریاد برآورد: چرا؟ برخیز! برخیز!
كاشفالغطا سالها پس از رحلت استاد، از آن سرزنش استاد یاد میكند و میگوید: صدای استاد مرحومم، در هر شب، پیش از سحر مرا برای نماز شب بیدار میكند.[5]
كاشفالغطا چند دوره در درس خارج فقه و اصول آیت الله سید محمد كاظم یزدی و آیت الله آخوند خراسانی شركت كرد[6] تا توانست قله اجتهاد را فتح نماید. وی شرحی بر كتاب «العروه الوثقی» نوشته آیت الله سید محمد كاظم یزدی نگاشت كه احتمالاً نخستین شرحی است كه بر این كتاب نوشته شده باشد، این شرح چهار جلد است.[7]
آیت الله كاشفالغطا پس از سالها تحصیل و رسیدن به مقام اجتهاد، به تدریس آموختههایش برای طلاب جوان پرداخت. دهها طلبه در مسجد هندی و مقبره میرزای شیرازی در صحن حرم حضرت علی ـ علیه السّلام ـ گرد میآمدند و در درس او شركت میجستند.
مدرسه كاشفالغطا
برخی ازم مقلّدان آیت الله سید محمد كاظم یزدی كه پس از فوت او، از كاشفالغطا تقلید میكردند، نزدش آمدند و با اصرار از او خواستند كه رساله عملیّه خود را چاپ كند. «شرح تبصره المتعلّمین» و «وجیزه الاحكام» نوشته اوست كه در پی اصرار مقلّدانش نوشته شده است. حاشیه بر «سفینهالنجاه» نوشته برادرش، حاشیه بر «مجمعالرسائل» كه حاوی فتواهای مراجع تقلید مشهور است، «مناسك حج» و ... از كتب فقهی وی و «سؤال و جواب» و «زاد المقلدین» پاسخ استفتائات مقلّدان اوست.
كاشفالغطا در طول سالیان دراز تدریس شاگردان بسیار تربیت نمود. آیتالله العظمی سید محسن حكیم، آیتالله محمد جواد مغنیه (نویسنده معروف) و شهید آیتالله قاضی طباطبایی «امام جمعه تبریز» از شاگردان اویند.
تولیت مدرسه علمیّه «معتمد» با پیشینه یك قرن بر عهده خاندان كاشفالغطا بود. این مكان كه زمانی رونقی چشمگیر داشت به مرور زمان رو به خرابی نهاد اما ایشان آن را بازسازی كرد و رونقی تازه بخشید.[8]
كتابخانه مدرسه كاشفالغطا از كتابخانههای بزرگ نجف بود كه كتابهای خطی كمیابی در آن وجود داشت. كاشفالغطا هر روز به مدرسه میآمد و بیشتر دیدارهای سیاسی او و گفتگوهای علمیاش با نویسندگان و دانشمندان عراق در مدرسه صورت میگرفت.
ایشان هماره در اندیشه حلّ مشكلات طلاب بود و با زحمات فراوان توانست برای طلاب مدرسه، معافیّت تحصیلی بگیرد.[9]
برای وحدت
«اصل الشیعه و اصولها» از زیباترین نوشتههای كاشفالغطاست. كاشفالغطا درباره انگیزه نگارش این كتاب مینویسد:
«دو سال پیش، یكی از جوانان پرشور كه با هیأتی علمی از سوی دولت عراق، برای تحصیل در «دارالعلوم العلیا» به مصر رفته بود، در نامهای طولانی به من نوشت: ... من با برخی از دانشمندان دانشگاه الازهر رفت و آمد دارم. گاه و بیگاه از نظام آموزشی و دانشمندان حوزه علمیه نجف سخن به میان میآید. استادان الازهر از اندیشمندان حوزه علمیّه نجف به بزرگی یاد میكنند، ولی میگویند: متأسفانه شیعه هستند! من از این سخنان آنها شگفت زده شدم. به آنها گفتم: مگر شیعه بودن گناه است؟! مگر شیعیان مسلمان نیستند؟! برخی از آنها در پاسخ گفتند: شیعیان مسلمان نیستند و ... من جوانی هستم كه از پیدایش شاخههای گوناگون مذهبها در اسلام آگاهی ندارم. اكنون از سخنان دانشمندان بزرگ اهل تسنن به تردید افتادهام كه آیا شیعه فرقهای از اسلام است؟ اگر مرا از این سرگردانی نجات ندهید مسؤولیت لغزش و گمراهی من بر عهده شماست.
من به وسیله نامه درباره تاریخ شیعه و پاسخ به تهمتهای آنان، او را راهنمایی كردم. ولی در شگفت بودم كه چگونه برخی از دانشمندان بزرگ اهل سنت، این گونه سخن میگویند! تا اینكه كتاب «فجرالاسلام» نوشته احمد امین، نویسنده بزرگ مصری به دستم رسید. مغزم از دروغهای شاخدار این كتاب سوت كشید. احمد امین، سال پیش (1349 ق.) همراه شماری از استادان، دانسجویان و دانشمندان مصر، به نجف، شهر دانش آمد. او در نجف همراه دوستانش در یكی از شبهای ماه مبارك رمضان به دیدن من آمد. من او را به نرمی سرزنش كردم كه چرا چنین دروغهایی را به شیعه نسبت داده است! آخرین عذر احمد امین این بود كه آگاهی كافی درباره شیعه نداشتم. من گفتم: این بهانه پذیرفته نیست. نویسنده باید در موضوعی كه میخواهد بنویسد، خوب بررسی كند. چرا كتابخانههای نجف، از جمله كتابخانه خصوصی خودم كه 5000 جلد كتاب دارد كه بیشتر نویسندگان آنها از اهل سنت هستند، ولی در كتابخانههای قاهره كتابهایی كه نویسندگان آنها شیعهاند، بسیار كم پیدا میشود؟!
چند ماه پیش، یكی از جوانان پاك شیعه بغداد، در نامهای به من نوشت سفری به استان «دلیم»، همسایه استان بغداد داشتم، بیشتر مردم آنجا سنّی هستند. من با مردم نشست و برخاست داشتم. آنها از سخنان و ادب من بسیار خوشحال بودند. اما هنگامی كه فهمیدند من شیعه هستم، گفتند: ما گمان نمیكردیم شیعیان با ادب باشند، چه رسد به دانش و دین آنها! ما آنها را یك مشت وحشیان بیابان میپنداشتیم! مدتی بعد به سوریه و مصر رفتم. شگفتآور بود. مسلمانان سنّی مصر نیز همان سخنان مردم «دلیم» را گفتند. آیا موقع آن نرسیده است كه به دفاع از شیعه بپردازید؟[10]
روزنامههای مصر، سوریه و ... مقالههای مسمومی درباره شیعه مینویسند. دیگر تاب نیاوردم و سكوت نكردم. نه از این نظر كه ستمی بر شیعه شده باشد و من بخواهم در برابر سیل تهمتها از آن دفاع كنم. بلكه از این نظر كه پردههای نادانی را از برابر چشم مسلمانان كنار بزنم تا افراد با انصاف در داوری درباره شیعه راه عدالت پیش بگیرند و عذر و بهانهای هم برای آن دسته از دانشمندان كه یاوههایی بر زیان شیعه میگویند و مینویسند، باقی نماند كه بگویند دانشمندان شیعه، مذهب خود را معرفی نكردند. (این جمله را احمد امین در دیدار با كاشفالغطا گفت) و از همه مهمتر امید میرود در سایه این كتاب پیوندهای دوستی در میان مسلمانان استوار گردد و دشمنی از بین آنها برچیده شود. شاید پس از نوشتن این كتاب، نویسنده كتاب «فجر الاسلام» دگربار ننویسد «تشیّع پناهگاه دشمنان اسلام بوده و هست. تشیّع پناهگاه افرادی است كه میخواهند اندیشههای پدران یهودی، نصرانی و زردشتی خود را وارد اسلام كنند.»[11]
«اصل الشیعه و اصولها» در سال 1351 ق. چاپ شد و مورد استقبال خوانندگان قرار گرفت.
كاشفالغطا در این كتاب مینویسد:
نخستین فردی كه بذر تشیع را در سرزمین اسلام كاشت بنیانگذار اسلام، حضرت محمد ـ صلّی الله علیه و آله ـ بود. دهها حدیث در كتابهای اهل سنت آمده است كه در آنها پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ، علی ـ علیه السّلام ـ و شیعیانش او را رستگاران جهان آخرت یاد كرده است ... اندیشه شیعی از زمان پیامبر آغاز شد ... شیعه در لغت به معنای «پیرو» است و به پیروان حضرت علی ـ علیه السّلام ـ در زمان پیامبر، شیعیان علی ـ علیه السّلام ـ میگفتند ...
سلمان فارسی كه پیامبر دربارهاش فرمود سلمان از اهلبیت ماست و ابوذر كه پیامبر دربارهاش فرمود آسمان سایه نیفكنده و زمین در برنگرفته كسی را كه راستگوتر از ابوذر باشد، هر دو از یاران حضرت علی بودند.
ابوالاسود دوئلی، بنیانگذار علم نحو از شیعیان حضرت علی ـ علیه السّلام ـ است. خلیل بن احمد فراهیدی، بنیانگذار علم لغت و عروض نیز از یاران اوست. ابومسلم معاذ بن مسلم هراء، پایهگذار علم صرف و عبدالله مفسر بزرگ قرآن نیز شیعه بودند. محمد بن عمر واقدی نخستین فردی كه علوم قرآنی را گردآوری كرد، شیعه بود. ابورافع بنیانگذار علم حدیث و پسرش علی كه نخستین فردی است كه كتابی در علم فقه نوشت و پسر دیگرش عبدالله كه نخستین مسلمانی است كه كتابی در علم تاریخ نوشت، شیعه بود.
ابان بن عثمان الاحمر شیعی نخستین فردی است كه كتابی در علم تاریخ اسلام نوشت ... نابغه جعدی، كعب بن زهیر، فرزدق، كمیت، حمیری، دعبل، ابونواس و ... بسیاری از شاعران بزرگ عرب در دامان مكتب شیعه پرورش یافتند.[12]
آیا این بزرگان میدان دانش، ادب و جهاد میخواستند اسلام را نابود كنند؟!
ولایت فقیه
كاشفالغطا بخوبی نقش زمان و مكان در اجتهاد را یافته بود و بر این باور بود كه نباید احكام اسلام در تنگنای سلیقه مجتهد قرار بگیرد، زیرا فرجام چنین كاری این است كه احكام اسلام، به صورت خشك و بیروح درآید.
كاشفالغطا در مورد اختیارات ولایت فقیه نظرات بسیار بلندی دارد. امام خمینی (ره) میفرماید:
ولایتی كه برای پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ و امامان است، برای فقیه نیز ثابت است. موضوع ولایت فقیه چیز تازهای نیست كه ما آورده باشیم. بلكه این مسئله از اول مورد بحث بوده است ... به طوری كه نقل كردهاند، مرحوم كاشفالغطا نیز بسیاری از مطالب را فرمودهاند.[13]
او درباره حدود اختیارات ولی فقیه مینویسد:
ولایت فقیه همه مواردی را كه به مصلحت اسلام و مسلمانان است، در برمیگیرد.
اهل سیاست
آیتالله كاشفالغطا هماره در مسایل سیاسی دخالت میكرد. برخی از كجاندیشان كه دین را از سیاست جدا میدانستند. از او میپرسیدند چرا در سیاست دخالت میكند. او در پاسخ میگفت: اگر سیاست به معنای پند، راهنمایی، نهی از فساد، نصیحت و مبارزه با استعمار است من اهل سیاستم. آری، من تا فرق سر غرق در سیاستم. چنین سیاستی از واجبات است. پدر، پدربزرگ، جد و تمام خاندان من، بیش از سیصد سال رهبری دینی جهان اسلام را بر عهده داشتند. در زیارت جامعه، درباره ائمه معصوم آمده است: انتم ساسه العباد:شما سیاستمداران مردم هستید. سیاست ما سیاست پیامبر و امامان است.
زمانی هم كاشفالغطا نامهای به محمد علی جناح، اولین نخستوزیر پاكستان مینویسد و هدفهای استعماری پیمانهای نظامی آمریكا را به او گوشزد میكند.[14]
سرجان تروتبیك، سفیر انگلیس در عراق، در تاریخ 27 محرم 1373 ق. به دیدار كاشفالغطا میرود. گفتگو بین آنها درباره كمونیسم، اسرائیل و مسایل دیگر صورت میگیرد. كاشفالغطا جنایتهای انگلیس در جهان را به او گوشزد میكند. سفیر كه درمانده بود، میگوید: آیا در این كتابخانه بسیار بزرگ شما كه هزاران جلد كتاب در آن هست، كتابی علیه ما هست. سفیر فكر میكرد كه كاشفالغطا پاسخی نخواهد داشت. زیرا كتابهای او درباره فقه، اصول، تفسیر، حدیث و دیگر علوم اسلامی است كه در آنها اسمی از انگلیس هم نیامده است. كاشفالغطا فریاد برآورد: كتاب كه چیزی نیست. قلبهای همه ما علیه شماست. از دل یكایك ما به خاطر نیزهای كه شما به جهان عرب زدید، خون میچكد.
گفتگوی كاشفالغطا با سفیران انگلیس و آمریكا با نام «محاوره الامام مع السفیرین»، سه بار در نجف و یك بار در آرژانتین چاپ شد.[15]
وفات
آیتالله العظمی شیخ محمد حسین كاشفالغطا سرانجام پس از عمری تلاش خستگیناپذیر در ذیقعده 1373 ق.، رخت از جهان بربست. تشییع جنازه باشكوه او در نجف تا قبرستان وادیالسلام گویای علاقه وافر مردم به او بود. مراسم یادبود رحلت او در عراق، ایران، پاكستان، لبنان و بسیاری از كشورهای مسلمان برگزار شد.[16]
كاشفالغطا از نوجوانی به سرودن شعر پرداخت. بیش از هشت هزار بیت شعر از او به یادگار مانده است. او كتابهای بسیار سودمندی نیز به نگارش درآورد، كه چندی از آنها چاپ شده است.
[1] . تلخیص از زندگانی «سردار كابلی»، ستاره خاور، چاپ 1372 سازمان تبلیغات اسلامی تألیف نگارنده سید حسن احمدی نژاد بلخی (بلخابی).
[2] . آوای بیداری (ویژه نامه روزنامه جمهوری اسلامی)، فروردین 1372، ص 12.
[3] . همان، ص 11 و 19 و 94.
[4] . همان، ص 12، 15 و 79؛ جنهالمأوی، مقدمه.
[5] . آوای بیداری، ص 118.
[6] . همان، ص 7 و 12.
[7] . همان، ص 31.
[8] . ماضی النجف و حاضرها، ج 1، ص 128 و 129، 152ـ 153، 163 و 164؛ موسوعه العتبات المقدسه، جعفر خلیلی، ج 6، ص 182؛ آوای بیداری، ص 33، 32 ـ 34 و 117.
[9] . شخصیت و اندیشههای كاشفالغطا، ص 8.
[10] . این است آیین ما، محمد حسین كاشفالغطا، ترجمه آیتالله ناصر مكارم شیرازی، ص 71 ـ 74.
[11] . همان، ص 81 ـ 83.
[12] . همان، ص 37 ـ 86.
[13] . همان، ص 40.
[14] . همان، ص 89 و 90.
[15] . آوای بیداری، ص 61، 126 و 127.
[16] . همان، ص 15.
منبع:اندیشه قم
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 478]
-
گوناگون
پربازدیدترینها