واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: شرحی تلخ بر دردی کهنه
تابستان 1385 لبنان – بیروت
+ سیمای جمهوری اسلامی ایران، تصاویری از حملهى مردم معترض به ساختمان سازمان ملل در بیروت پخش مىکند. گوشهى صفحه آرم "شبکهى الجزیره" که خبرنگارش همراه مردم به داخل سازمان رفته، به چشم مىخورد.
- تصاویر بعدی بکر و تازه است. آقای ( ... ) خبرنگار واحد مرکزی خبر، در یکی از پس کوچههای بیروت ایستاده و گزارش مىدهد:
"بینندگان عزیز، این ساختمان بزرگی که پشت سر من مىبینید، در پشت آن ساختمان سازمان ملل قرار دارد که مردم خشمگین در اعتراض به حمایت این سازمان از اسرائیل، به آن حمله کردهاند!
+ "کاتیا" و "عباس" ناصر، خواهر و برادر لبنانی که برای شبکهى الجزیره کار مىکنند، آن چنان از میان صحنههای بمباران بیروت گزارش تصویری مىدهند که مسئولین این شبکه چندین بار به آنها تذکر مىدهند که مراقب جان خود بوده و کمی به فکر امنیت خود باشند.
- آقای ( ... ) درحالی که جلیقهى ضدگلوله بر تن دارد و مثل "نورمن در فضا" کلاهخودی بر سر گذاشته، مثلا با حالتی مضطرب از وسط میدان جنگ گزارش مىدهد. او که از ترس سر در گریبان فرو برده، با صدایی لرزان مىگوید:
"بینندگان عزیز، دودی که در چند کیلومتری من مىبینید، محلی است که ساعتی پیش توسط هواپیماهای صهیونیستی بمباران شده است."
دوربین کمی که مىچرخد، کودکانی را پشت سر آقای خبرنگار نشان مىدهد که بدون جلیقهى ضدگلوله و کلاهخود، مشغول فوتبال هستند و هیچ ترس و اضطرابی هم در چهرهشان دیده نمىشود!
- در بنیاد ( ... ) جلسهای ویژه دربارهى جنگ لبنان برگزار شد که متاسفانه بنده هم توفیق حضور پیدا کردم. آقای ( ... ) از مسئولین صدا و سیما که تازه از لبنان برگشته تا برخی لوازم مورد نیاز از جمله جلیقهى ضدگلوله برای خبرنگارن ببرد، برای حاضرین شرحی از جنگ لبنان مىدهد. یکی از نکات عجیب و بسیار تلخی که آقای ( ... ) گفت، این بود که:
"وقتی صهیونیست ها با هلىکوپتر در بعلبک نیرو پیاده کردند، ما که در بیروت بودیم تصمیم گرفتیم چند نفر را برای تهیهى خبر به آن جا بفرستیم. وقتی به آقای ( ... ) از خبرنگارانمان گفتم که به آن جا برود، سر باز زد و قبول نکرد. بحثمان که بالا گرفت، متوجه شدیم بدجوری ترسیده است و گفت که به هیچ وجه به آن جا نخواهد رفت. متاسفانه متوجه شدیم از ترس شلوارش خیس شد و ...
+ خانم ( ... ) و آقای ( ... ) که زن و شوهر هستند، درحالی که برای برخی شبکههای خارجی نیز عکاسی مىکنند، باوجود خطرات فراوان و بمباران شدید، هر طوری که بود خود را به لبنان ساندند و از حوادث آن جا عکس گرفتند.
- آقای ( ... ) و ( ... ) با مبالغ کلانی که شهرداری عزیز تهران کوچولو! از عوارض نوسازی و فروش تراکم و هوا به شهروندان عزیز! هدیه کرده است، مثل دیگر خبرنگاران خودمان، در خیابان الحمراء بیروت هتل مىگیرند و عصرها در پیاده روهای این خیابان که در ژیگول بازی، کافه، تریا، بار، دانس و ... کم از پاریس ندارد! مىنشینند، قهوهى عربی نوش جان مىکنند و از چند کیلومتری به صدای انفجار گوش فرامىدهند، حس مىگیرند تا در تهران، صفحات رنگی مجلات امپراطوری رسانهای "الیاس" کوچولوی بابا دکتر! را پر کنند از گزارش های ناب و بکر از جنگ لبنان!
+ جنگ در لیبی شدت گرفته است. خبرنگاران شبکههای ( ... ) تصاویر مستقیم از صحنههای درگیری و جنگ پخش مىکنند که خوراک مفت و مجانی شبکههای خودمان هم هست!
- آقای ( ... ) خبرنگار معروف که از ییلاق پاریس برگشته! مثلا به لیبی جنگ زده رفته و گزارش های تصویری بکر مىدهد!
ماشین های داغون و خانههای خراب را نشان مىدهد و مىگوید:
"بینندگان عزیز، این جا را که مىبینید، زمانی دست طرفداران سرهنگ بوده که جنگ سختی در آن درگرفته و حالا دست انقلابیون است!"
محلی که انگار دو سه ماهی از آزادىاش مىگذرد!
اصلا انگار این دوستان نابغه! از یک استاد، خبرنگاری جنگی آموختهاند!
درحالی که ابری کم رنگ از دود را در کیلومترها آن طرف تر نشان مىدهد، با حالتی همچون پیروز میدان جنگ مىگوید:
" بینندگان عزیز اون دودی که در چند کیلومتری ما در آن سوی شهر مىبینید، حاصل یک انفجار تروریستی در آن جاست!"
http://davodabadi.persianblog.ir/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 185]