واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: اتفاقاً خيلي هم اجتماعي و اخلاق گرا و ضدپارالمپيك «خياباني»است «بزنگاه» را از دست ندهيد
امير قادري
1-«بزنگاه» را از دست ندهيد. طنز رضا عطاران دارد جا مي افتد. مشكل البته اينجاست كه اين سريال (اين از آن حرف هاست كه باز ايجاد دردسر مي كند) روشنفكرانه؛ چه به لحاظ مضمون و چه ساخت و پرداخت بعضي شوخي ها، سر افطار، در پربيننده ترين ساعت شبانه روز و براي عموم تماشاگران ارجمند پخش مي شود. طبيعي است كه واكنش هايي در برابر بعضي صحنه ها و ايده هاي فيلم ايجاد شود. يك جور تندروي در بعضي شوخي ها - و باز تاكيد مي كنم- «اجرا»ي اين شوخي ها به لحاظ هنري، وجود دارد كه شايد كل جامعه هنوز آماده پذيرش آن نباشد. چيزي شبيه مثلاً «به كالينوود خوش آمديد» ساخته برادران روسو كه استيون سودربرگ و جرج كلوني تهيه كننده اجرايي اش بودند؛ كمدي ضداجتماعي روشنفكرانه خوبي كه البته چند سال پيش به شكل محدود به نمايش درآمد و بازده مالي چنداني نداشت و اين البته از اول اش هم معلوم بود؛ و حالا بزنگاه و نوع و جنس شوخي ها و طبقه كمدي اش مرا ياد آن فيلم مي اندازد. معجزه وقتي اتفاق مي افتد كه شما همه اين كارها را انجام مي دهيد و تازه؛ مي توانيد تماشاگران فراواني را هم پاي دستگاه گيرنده بنشانيد. بين باقي رقبا، بزنگاه آبروي صدا و سيما در ماه مبارك امسال است. گيرم كه در ظاهر، پيش پاافتاده ترين و درپيت ترين سريال به نظر برسد. مي گويند طنز «فاخر»؛ و مگر طنز فاخر نمي تواند در دستشويي اتفاق بيفتد. مخالفان سريال يعني واقعاً نمي توانند از پس همه آن رياكاري ها، پشت هم اندازي ها، بد و بيراه ها و حتي واكنش هاي فيزيكي شخصيت هاي داستان و سريال؛ يك جور مردم گرايي و جهان بيني خيلي مهربانانه را كشف كنند؟ تاريخ هنر معمولاً نشان مان داده كه ظاهر و باطن رابطه عكس دارد. تيره ترين آثار را آنهايي مي سازند كه لذت زندگي را بيشتر از بقيه درك مي كنند، خشن ترين و پرخون ترين فيلم ها را فيلمسازاني ساخته اند كه از آزادانديشانه ترين تمايلات مثلاً سياسي برخوردار بوده اند و روابط ميان انسان ها را اصلاح كرده اند و آثار نه چندان اخلاق گرايانه؛ محصول دست هنرمنداني بوده كه به تعميق پايه هاي اخلاق اجتماعي درست و ماندگار در تمدن بشري كمك كرده اند. همه كه نه؛ ولي لااقل بعضي از اين مخالفان هوادار اخلاق، به خودشان رجوع كنند.
2- و جالب است كه بهترين آثار امسال تلويزيون، كه البته هر دو از شبكه سه پخش شده اند، يعني «روزگار قريب» كيانوش عياري و همين «بزنگاه»، حاصل كار هنرمنداني بوده كه به شكل جالب و حتي افراطي، دغدغه واقع نمايي داشته اند. و اين واقع نمايي را باز به بهترين شكل در «حضور» بازيگران شان رعايت كرده اند. بازيگراني كه قرار است عوض نمك ريختن، به شكل ذاتي بانمك باشند. عوض ادا درآوردن و صدا در گلو انداختن (بزنيد باقي شبكه ها تا ببينيد) روي صحنه تنها حاضر باشند و همين براي جذاب بودن شان كفايت كند. اينها را گفتم تا برسم به مهم ترين پديده «بزنگاه»؛ مرجانه دلدارگلچين. اين انتخاب چطوري به فكر عطاران رسيده؟ بعد از سال ها حالا دوباره روي پرده ظاهر شده و كارش ذره يي اضافه ندارد. به طرز لب ورچيدن اش، چادر سر كردن اش، زيرچشمي پاييدن اش، كفري شدن اش؛ نگاه كنيد. يك كارگردان بايد خيلي به كارش وارد باشد كه اصل جنس متناسب با سبك اش را بعد از مدت ها، كشف كند و در جاي خودش قرار دهد. به عمر ما قد نخواهد داد كه روزي هيات داوران جشنواره فجر يا آكادمي خانه سينما، قدر اين نوع بازيگري را بدانند و به چنين بازيگرهايي جايزه دهند. و همين طور اين نوع كارگرداني، اين طور متن نويسي كار سروش صحت و دوست اش ايمان صفايي و اين مدل جلوه هاي تصويري، و تهيه كنندگاني كه اغلب پروژه هايشان در جذب تماشاگر موفق بوده؛ ايرج محمدي و مهران مهام. گروهي كه همه تلاش شان را به خرج مي دهند براي ژست نگرفتن؛ و در عوض تاثير گذاشتن. پس حالا كه اميدي به آينده نيست، خودمان دست به كار مي شويم. وصف العيش، نصف العيش. تصور كنيد صداي آقا يا خانم مجري (كه اتفاقاً معمولاً از همان هايي است كه چه حالي مي كند صدايش را بيندازد توي گلويش) را در مراسم اختتاميه جشنواره؛ «سيمرغ بلورين بهترين بازيگر نقش اول زن تعلق مي گيرد به مرجانه دلدارگلچين براي بازي در نقش...»
3-گفتم «به كالينوود خوش آمديد»؛ و يادم افتاد به منبع الهام آن فيلم؛ يك كمدي ايتاليايي اثر ماريو مونيچلي بزرگ و اين كه كمدي هاي عطاران، چه قدر به دنياي دلپذير كمدي هاي ايتاليايي نزديك اند. چه به لحاظ حال و هوا، چه مضمون و چه اجرا. همان دنياي تلخي كه فقط به زور كمدي مي شود تحمل اش كرد و در عين حال نزديك به قاطبه مردم، طوري كه لذت با مردم بودن را درك كند و در عين حال فاصله انتقادي و ذهني اش را با دنياي همين مردم نگه دارد. چند وقت پيش همين جا نوشتم پوستر هومر سيمپسون مي خواهم و رسيد، دست فرستنده هم درد نكند. اين بار مي شود لينكي از آن كمدي ايتاليايي هاي گرم و محبوب پيدا كرد؟ مي دانم هيچ جورش گير نمي آيد. آثاري از دينو ريزي، مونيچلي، كومنچيني، جرمي يا حتي استنو؟ راستي خود خانواده سيمپسون هم الگوي خيلي خوبي براي كمدي هاي ظاهراً خشن و ضد اخلاق و اجتماعي است؛ كه عميقاً به انسان ها براي مهربان بودن و اخلاقي زيستن و اجتماعي رفتار كردن، كمك مي كند. از ما مي شنويد، تاثير بزنگاه در حفظ هنر ملي، وحدت اجتماعي، ارتباط ميان آدم ها و گسترش فرهنگ مهر و صدق در جامعه، از مجموعه هاي احتمالاً موجه باقي شبكه ها بيشتر است. روزي روزگاري بايد اين را باور كنيد.
4- ما كه با بزنگاه خوشيم. اگر در ميانه راه نزنند و لت و پارش نكنند و جنازه اش را تحويل ما ندهند. مي ماند دلداري دوستان حافظ اخلاقيات متعالي و نظم اجتماعي و سنت هاي گذشتگان و ارزش هاي ظاهرا ًنيك. خب، آنها هم جواد خياباني را دارند. اين روزها يك ميكروفن دست اش گرفته و رفته پارالمپيك و مدام دارد به ورزشكارها روحيه مي دهد، حرف هاي خوب خوب مي زند، اخلاق جوانمردي و پهلواني را يادآوري مي كند و از زمين و آسمان تقدير به عمل مي آورد و حواس اش هم به رعايت همه چيز و لاپوشاني شكست ها هست. خلاصه همين طور دارد اخلاق و ارزش ها را در جامعه نهادينه مي كند. در قدرداني از زحمات اش هم مي توانيم اسم اين كار را بگذاريم؛ گزارش گري «فاخر»، به كوري چشم ما آدم هاي بهانه گير ناجور.
يکشنبه 24 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 167]