واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: كتاب هنر - گفتوگوهاي خودماني
كتاب هنر - گفتوگوهاي خودماني
نگار مفيد:نشر چشمه، در همين فضاي بحراني كتاب و كتابخواني، در همين بهار ۸۷ كه گذشت، يك كتاب به بازار فرستاده كه كتاب عجيبي است. كتاب گفتوگوهاي اسماعيل ميهندوست با چند كارگردان مطرح و قديمي كه احتمالا در زمان چاپ گفتوگوها در نشريه صنعت سينما، گفتوگوهاي خوب و مفصلي بودهاند و وقتي در هر شماره از يك ماهنامه گفتوگويي مفصل با يكي از كارگردانهاي محبوب وجود دارد، فروش نشريه را بالا ميبرد. اصلا قرار است، درباره همين كتاب بنويسم؛ كتابي با نام، «جهان نو، سينماي نو». اما ذهن من مدام به اين سمت ميرود كه كتابهاي گفتوگويي كه چاپ ميشوند و چيزي به اسم زمان را از دست ميدهند، به غير از ارزش و اعتبار تاريخي براي آيندگان، چه سودي براي ما دارند؟
«جهان نو، سينماي نو»، مجموعهاي از ۱۵ گفتوگو است كه در سالهاي ۸4-۸3 انجام شدهاند و در نشريه صنعت سينما به چاپ رسيدهاند. اينطور كه اسماعيل ميهندوست - كسي كه گفتوگوها را انجام داده - در مقدمه كتاب مينويسد: «اين گفتوگوها از چند ويژگي خاص برخوردارند. در هر كدام، انگيزه گفتوگو فيلمي است كه در زمان اكران از فيلمهاي مطرح و بحثبرانگيز بودهاند. قبل از پرداختن به فيلم، مروري بر روند كاري فيلمساز، ديدگاه او به مقوله آموزش و نحوه تجربه وجوه تكنيكي كارگرداني سينما - اعم از تجربي و آكادميك- و چگونگي ورود به سينماي حرفهاي مورد بحث قرار گرفته است و...»، او به دنبال مخاطب دانشجويي است كه هيچ منبعي براي خواندن درباره فيلمسازان ايراني ندارد. با تمام اين توضيحات و توصيفات، اصليترين هدفي كه پشت انتشار اين كتاب نشسته است، نشانهگيري مخاطب دانشجوي ايراني است. مخاطبي كه منابع لازم درباره فيلمسازان ايراني در اختيار ندارد و به همين خاطر اين گفتوگوها ميتواند فضاي لازم براي شناخت فيلمسازان ايراني در اختيارش قرار دهد. با اين توصيف، ممكن است كمي فلسفه انتشار كتابهاي گفتوگو مشخص شود. به هر حال اين كتابها سندي براي آيندگان است. سندي كه آنها ميتوانند براساس آن، درباره ما و امروز ما و سينماي امروز و جامعه امروز تصميمگيري كنند و براي خودشان تصويري از اين سالها بسازند. سالهايي كه سينماي اجتماعي ايران آخرين تلاشهاي خود را در فضايي آزاد انجام ميداد و ميشد از آن احساس غرور داشت.
مقدمه اين كتاب به قلم روبرت صافاريان نوشته شده و او در همان اولين صفحات كتاب توضيح ميدهد: «اين گفتوگوها در عين حال كه تصويري از كارنامه كارگردان به دست ميدهند و به جاي خود، به بحث درباره كليت فيلمها هم ميپردازند، در كانون توجهشان تحليل كار كارگردان - دكوپاژ، هدايت بازيگران، چگونگي كار روي فيلمنامه و از اين قبيل- قرار دارد.» صافاريان، چند خط بعد از اين، مينويسد: «بحث تخصصي كارگرداني، علاوه بر پيچيدگيهاي كلي نقد تخصصي، پيچيدگي ديگري هم دارد. كارگردان معمولا مسوول همه چيز فيلم شمرده ميشود. بدون صحه گذاشتن او هيچ چيز در فيلم راه پيدا نميكند. دستكم در تئوري چنين است. بنابراين، وقتي با كارگردان صحبت ميكنيم راجع به همه چيز فيلم ميتوانيم از او پاسخ بخواهيم. اما كارگرداني معناي محدودتر و فنيتري هم دارد و آن عمدتا در عبارت دكوپاژ خلاصه ميشود. در ريختن فيلمنامه به قالب ميزانسنها و حركات دوربين و بازيهاي واقعي. اين مفهوم خاص كارگرداني است. پرسشهاي كه مطرحاند از اين دستاند: چرا فلان زاويه دوربين؟ چرا نماي متوسط و نه نماي درشت؟ چرا فلان حركت دوربين؟ اصلا چرا دوربين متحرك و ثابت نه، چرا فلان شيوه بازيگري اغراقآميز يا زيرپوستي؟ در پاسخ به اين پرسشهاست كه كارگرداني به عنوان تخصصي سينمايي به مفهوم محدود مطرح ميشود و كارگردان به عنوان يك صنعتگر به ميدان ميآيد نه به عنوان يك مولف و يك فيلسوف يا يك مصلح اجتماعي.»
كتاب «جهان نو، سينماي نو» با اين توضيحات آغاز ميشود. هر كدام از گفتوگوها يك تيتر مجزا و عكسي سياه و سفيد و كوچك از كارگردانها در پشت دوربين دارند. اما در هيچكدام از اين ۱۵ گفتوگو چيزي با نام مقدمه براي گفتوگوها نوشته نشده و هيچكس نميداند اين گفتوگو در چه فضايي انجام شدهاند و قرار بود كارگردان مورد نظر درباره چه ماجراها و انتقادهايي توضيح كامل بدهد. به همين خاطر است كه كتاب، كمي خصوصيت تقديم به آيندگان خود را از دست ميدهد. چراكه توصيف فضا ندارد و با سوال و جواب آغاز ميشود. سوال و جوابهايي تقريبا يكسان كه حوصله آدم را سر ميبرد و تنها، گاهي با توجه به كارگردان تغيير ميكند. اما از آنجايي كه مخاطب ايراني، به غير از طريق مطبوعات، راهي براي شناخت كارگردانها ندارد، باز هم همين فرصت غنيمت است. هر چند به نظر ميرسد كه كتاب مورد نظر نتوانسته به اندازه لازم و كافي به عنوان يك منبع تلقي شود. چراكه يكي از بزرگترين ايرادهاي مطبوعاتي، يعني نگاه گذرا به كليت آثار را در خود دارد.
اين كتاب گفتوگو، با گفتوگوي داريوش مهرجويي آغاز ميشود و مهرجويي در همان ابتداي گفتوگو دليل بازگشتش به ايران را بازگو ميكند و ميگويد: «دليل اينكه من از آمريكا به ايران آمدم اين بود كه يك تهيهكننده آمريكايي كه ايران را ميشناخت و ميدانست كه من، اهل فلسفه و ادبيات هستم، به من گفت كه داستان «شيرين و فرهاد» را شنيده و قصد دارد فيلمي راجع به آن بسازد. به من پيشنهاد كرد كه فيلمنامه آن را بنويسم و كار كنيم و من هم از خدا خواسته قبول كردم و رفتم هر چه منبع بود خواندم و بعد نشستم فيلمنامه را نوشتم، البته كمي هم امروزيش كردم. تهيهكننده خواند و پسنديد و كلي جلسه با هم گذاشتيم. قرار بود آلن دلون در فيلم بازي كند و غيره. فيلمنامه را فرستاديم به وزارت فرهنگ و هنر وقت ايران. البته فيلمنامه را انگليسي نوشته بوديم. از آنها جواب آمد كه پروژه خوبي است و ما حاضريم با آمريكاييها پنجاه- پنجاه مشاركت كنيم. ما هم خوشحال و خندان فيلمنامه را به فارسي ترجمه كرديم و با مصطفي عالميان آمديم ايران و آن زمان من براي فوقليسانس ميخواندم. درس را ول كردم و براي توليد اين پروژه راهي ايران شدم. اما اينجا فهميدم كه موافقت قبليشان بيخودي بوده است و انگار اصلا نسخه انگليسي را نخوانده بودند. وقتي نسخه فارسي فيلمنامه را خواندند، سنگ انداختنها شروع شد. گفتند موضوع خيلي سانسوري است. اينجا مسئله اعليحضرت و ملكه است و هنرمندي كه ملكه را فريب ميدهد. چون من فرهاد را به شكل يك هنرمند مجسمهساز انقلابي درآورده بودم كه قرار بود براي ملكه در كاخ ساسانيان چشمه سنگي بسازد و... خلاصه، پروژه به اين دليل متوقف شد. من هم ديدم حالا كه آمدهام ايران بهتر است بمانم و كار كنم. لذا شروع كردم به فيلمنامه نوشتن، اما اغلب آنها رد ميشد. ميگفتند نوشتههاي شما هنري است. مثل گنج قارون بنويسيد. آنوقت مقارن ايامي بود كه گنج قارون خيلي گرفته بود «تا اينكه سرانجام پروژه الماس ۳۳ پيش آمد.» همين چند خط براي خواندن كتاب كافي است. همين اندازه كه كارگردانها مينشينند و درباره گذشتهشان خيلي صريح و صحيح صحبت ميكنند و در چند خط كوتاه تمام مسيري كه آمدهاند را توضيح ميدهند، تا حدي جواب داده است.
در اين كتاب، داريوش مهرجويي درباره بماني، بهمن فرمانآرا درباره خانهاي روي آب، عليرضا رئيسيان درباره ايستگاه متروك، احمد اميني درباره اين زن حرف نميزند!، پرويز شهبازي درباره نفس عميق، فرزاد موتمن درباره شبهاي روشن، محمدعلي سجادي درباره جنايت، حميد نعمتالله درباره بوتيك، اصغر فرهادي درباره شهر زيبا، رسول ملاقليپور درباره مزرعه پدري، خسرو معصومي درباره رسم عاشقكشي، دكتر علي رفيعي درباره ماهيها عاشق ميشوند، رضا ميركريمي درباره خيلي دور خيلي نزديك، رخشان بنياعتماد و محسن عبدالوهاب درباره گيلانه و رسول صدرعاملي درباره ديشب باباتو ديدم آيدا، صحبت كردهاند و هركدام از آدمها به فراخور زماني كه در آن بودهاند از فيلمهايشان دفاع كرده و روندي كه تا ساخت فيلم پيش رفت را توضيح دادهاند. گاهي حتي به اشتباهاتشان اعتراف كردهاند و گاهي براي كارهايي كه انجام دادهاند، دليل آوردهاند.
«وقتي كه شروع به نوشتن فيلمنامه كردم، به خصوص براي ورسيون نهايي، دو سفر براي ديدن خانهاي كه گذرا آن را ديده بوم و در ذهنم بود، به بندر انزلي رفتم. هر جاي ديگر را رفته و گشته بودم و نتوانسته بودم جايي به اين زيبايي پيدا كنم ولي اينجا صاحبش پيدا نميشد. يكي ميگفت اهل شهركرد است و يكي ديگر ميگفت رفته آمريكا. هر كسي چيزي ميگفت. اين خانه واقع در يك خيابان 30متري از زمان رضاشاه است كه قبلا متعلق به خانواده اميني، نخستوزير آن زمان، بوده و مردم آن را كاخ سفيد ناميدند، چون وقتي رضا شاه به اين خانه وارد شده بود، گفته بود به كاخ سفيد ميماند. اين خانه بعدا به خانواده ديگري فروخته ميشود كه اين خانواده هم مدتي به عنوان امر خير، آن را به يك موسسه پرستاري واگذار ميكند و آن موسسه آنجا را ويران ميكند و خيلي از چيزها را به سرقت ميبرد و اين خانواده كه بعدا فهميدم ساكن تهران بودند دلزده ميشوند و در خانه را ميبندند، ولي پيش از اينكه اينها را كشف كنم و داخل خانه بروم، از بيرون خانه و در خيابان به آن نگاه ميكردم و سعي ميكردم داخل آن را مجسم كنم و يادداشتهايم را مينوشتم كه اينجا يك سالن و آن طرف يك اتاق خواب است. اين سالن به آن يكي راه دارد و... باور كنيد وقتي داخل خانه را ديدم، ۹۰ درصد آن چيزي بود كه فكر كرده بودم، البته زياد به تخيل نياز نداشت، نقشه خانه براي من يك نقشه شناخته شده بود. مدلي است كه به فرانسوي به آن آرتدكو ميگويند. ولي روسها آن را ساخته بودند، چون روسها هم از آرتدكو تاثير گرفته بودند و هميشه از آن معماريهاي محبوب من بوده كه معماريهاي وارطان، آرشيتكت معروف در تهران شبيه آن است.» اينها بخشهايي از صحبتهاي دكتر علي رفيعي درباره آن خانه معروف در فيلم ماهيها عاشق ميشوند است. خانهاي كه تا مدتها اسمش بر سر زبانها بود و آدمها ميخواستند تا شمال بروند و آن خانه را پيدا كنند و البته آن اسكله را. اسكلهاي كه در عالم واقع وجود نداشت و براي فيلم ساخته شده بود!
در همين كتاب ميتوانيد سوالهاي بيجواب زيادي درباره فيلمها پيدا كنيد. چرا كه مشكلي به اسم حجم مطلب در كتاب وجود ندارد و مصاحبهشونده ميتواند متن كامل گفتوگويش را به چاپ برساند، در حالي كه معمولا در نشريات معضلي به نام حجم وجود دارد كه گاهي وقتها آدم را مجبور ميكند گفتوگو را تا حد زيادي قلع و قمع كند و بعد از آن خودش دلش با مصاحبه نيست. اما در كتاب چنين معضلي وجود ندارد. به همين خاطر است كه اصغر فرهادي ميتواند در اينجا توضيح دهد: «وقتي براي انتخاب بازيگر شهرزيبا به كانون اصلاح و تربيت رفتيم با موضوع جالبي برخورد كرديم. ديديم در بين بچههاي كانون آنهايي كه اعدامي هستند، در محوطه زندان راحتتر از بقيه رفتوآمد ميكنند و بعضيهايشان حتي بيرون از آنجا ميرفتند و ميآمدند و مراقبان زياد با آنها كار نداشتند ولي برعكس آنهايي كه جرمشان كيفقاپي بود، به شدت مراقبت ميشدند. اين براي همه ما سوال شده بود. پاسخي كه من از مددكاران آنجا گرفتم اين بود كه ۹۹ درصد از بچههايي كه اعدامي بودند، از آنجا كه جاني نبودند و ناخواسته مرتكب قتل شده بودند، با اينكه اعدامي بودند ولي ابدا شرور نبودند. ميگفتند خود قضيه قتل و عذابوجدان ناشي از آن، آنقدر روي آنها تاثير گذاشته و پشيمانشان ميكند كه عموما اخلاقي ميشوند و روحيه جوانمردي در بين آنها زياد است.»
به همين خاطر است كه آدمها در چنين فضايي راحتتر صحبت ميكنند و متن كامل گفتوگويشان ميتواند به عنوان سند براي آينده مورد استفاده قرار گيرد. فقط اين سوال باقي مانده كه چرا از روي بعضي مسائل اينقدر ساده گذشته، در حالي كه ميتوانست تا عمق آنها پيش برود و كتابي كاملتر در اختيار مخاطبانش قرار دهد. شايد اگر اين گفتوگوها، يك بار در صنعت سينما به چاپ نرسيده بود، شايد اگر مشكلي به نام گفتوگوي مطبوعاتي وجود نداشت و اين كتاب، از همان اول براي اين كتاب گرفته ميشد، شكل داستان خيلي تغيير ميكرد. اما در حال حاضر، كتاب مورد نظر يك مجموعه كوچك از حرفهايي است كه خواندنشان آدم را خوشحال ميكند.
جهان نو سينماي نو
اسماعيل ميهندوست
انتشارات: نشر چشمه
چاپ اول: بهار 1387
شمارگان: 1500نسخه
قيمت: 5500 تومان
يکشنبه 24 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 334]