محبوبترینها
آیا میشود فیستول را عمل نکرد و به خودی خود خوب میشود؟
مزایای آستر مدول الیاف سرامیکی یا زد بلوک
سررسید تبلیغاتی 1404 چگونه میتواند برندینگ کسبوکارتان را تقویت کند؟
چگونه با ثبت آگهی رایگان در سایت های نیازمندیها، کسب و کارتان را به دیگران معرفی کنید؟
بهترین لوله برای لوله کشی آب ساختمان
دانلود آهنگ های برتر ایرانی و خارجی 2024
ماندگاری بیشتر محصولات باغ شما با این روش ساده!
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
بارشهای سیلآسا در راه است! آیا خانه شما آماده است؟
قیمت انواع دستگاه تصفیه آب خانگی در ایران
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1854925075
زندگينامه امام حسن مجتبی (علیه السلام)
واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان:
زندگينامه امام حسن مجتبی (علیه السلام)
نويسنده : فرزين نجفي پور
مقدمه
تولد و كودكى.
امام حسن (علیه السلام) فرزند امير مؤمنان على بن ابيطالب و مادرش مهتر زنان فاطمه زهرا دختر پيامبر خدا (صلی الله علیه واله) است.امام حسن (علیه السلام) در شب نيمه ماه رمضان سال سوم هجرت در مدينه تولد يافت .وى نخستين پسرى بود كه خداوند متعال به خانواده على و فاطمه عنايت كرد.رسول اكرم (صلی الله علیه واله) بلا فاصله پس از ولادتش , او را گرفت و در گوش چپش اقامه گفت .سپس براى او بار گوسفندى قربانى كرد, سرش را تراشيد و هموزن موى سرش -كه يك درم و چيزى افزون بود - نقره به مستمندان داد.پيامبر (صلی الله علیه واله) دستور داد تاسرش را عطر آگين كنند و از آن هنگام آيين عقيقه و صدقه دادن به هموزن موى سرنوزاد سنت شد.اين نوزاد را حسن نام داد و اين نام در جاهليت سابقه نداشت .كنيه او را ابومحمد نهاد و اين تنها كنيه اوست .لقب هاى او سبط, سيد, زكى , مجتبى است كه از همه معروفتر مجتبى ميباشد.پيامبر اكرم (صلی الله علیه واله) به حسن و برادرش حسين علاقه خاصى داشت و بارها ميفرمودكه حسن و حسين فرزندان منند و به پاس همين سخن على به ساير فرزندان خودميفرمود : شما فرزندان من هستيد و حسن و حسين فرزندان پيغمبر خدايند .امام حسن هفت سال و خردهاى زمان جد بزرگوارش را درك نمود و در آغوش مهر آن حضرت بسر برد و پس از رحلت پيامبر (صلی الله علیه واله) كه با رحلت حضرت فاطمه دوماه يا سه ماه بيشتر فاصله نداشت , تحت تربيت پدر بزرگوار خود قرار گرفت .امام حسن (علیه السلام) پس از شهادت پدر بزرگوار خود به امر خدا و طبق وصيت آن حضرت , به امامت رسيد و مقام خلافت ظاهرى را نيز اشغال كرد, و نزديك به شش ماه به اداره امور مسلمين پرداخت . در اين مدت , معاويه كه دشمن سرسخت على (علیه السلام) و خاندان او بود و سالها به طمع خلافت ( در آغاز به بهانه خونخواهى عثمان و درآخر آشكارا به طلب خلافت ) جنگيده بود, به عراق كه مقرخلافت امام حسن (علیه السلام) بودلشكر كشيد و جنگ آغاز كرد.ما دراين باره كمى بعد تر سخن خواهيم گفت .امام حسن (علیه السلام) از جهت منظر و اخلاق و پيكر و بزرگوارى به رسول اكرم (صلی الله علیه واله) بسيار مانند بود.وصف كنندگان آن حضرت او را چنين توصيف كرده اند:.داراى رخسارى سفيد آميخته به اندكى سرخى , چشمانى سياه , گونهاى موار,محاسنى انبوه , گيسوانى مجعد و پر, گردنى سيمگون , اندامى متناسب , شانهيى عريض ,استخوانى درشت , ميانى باريك , قدى ميانه , نه چندان بلند و نه چندان كوتاه .سيمايى نمكين و چهرهاى در شمار زيباترين و جذاب ترين چهرهها .ابن سعد گفته است كه حسن و حسين به ريگ سياه , خضاب ميكردند .
كمالات انسانى.
امام حسن (علیه السلام) در كمالات انسانى يادگار پدر و نمونه كامل جد بزرگوار خودبود.تا پيغمبر (صلی الله علیه واله) زنده بود, او و برادرش حسين در كنار آن حضرت جاى داشتند,گاهى آنان را بر دوش خود سوار ميكرد و ميبوسيد و ميبوييد.از پيغمبر اكرم (صلی الله علیه واله) روايت كردهاند كه درباره امام حسن و امام حسين (علیه السلام)ميفرمود: اين دو فرزند من , امام هستند خواه برخيزند و خواه بنشينند ( كنايه از اين كه در هر حال امام و پيشوايند ).امام حسن (علیه السلام) بيست و پنج بار حج كرد, پياده , درحالى كه اسبها نجيب را با او يدك ميكشيدند.هرگاه از مرگ ياد ميكرد ميگريست و هر گاه از قبر ياد ميكردميگريست , هر گاه به ياد ايستادن به پاى حساب ميافتاد آن چنان نعره ميزد كه بيهوش ميشد و چون به ياد بهشت و دوزخ ميافتاد, همچون مار گزيده به خود ميپيچيد.از خدا طلب بهشت ميكرد و به او از آتش جهنم پناه ميبرد.چون وضو ميساخت و به نماز ميايستاد, بدنش به لرزه ميافتاد و رنگش زرد ميشد.سه نوبت دارائيش رابا خدا تقسيم كرد و دو نوبت از تمام مال خود براى خدا گذشت .گفته اندك : امام حسن (علیه السلام) در زمان خودش عابد ترين و بى اعتنا ترين مردم به زيور دنيا بود.در سرشت و طينت امام حسن (علیه السلام) برترين نشانههاى انسانيت وجود داشت .هركه او را ميديد به ديدهاش بزرگ ميآمد و هر كه با او آميزش داشت بدو محبت ميورزيد و هر دوست يا دشمنى كه سخن يا خطبه او را ميشنيد, به آسانى درنگ ميكردتا او سخن خود را تمام كند و خطبهاش را به پايان برد.محمد بن اسحاق گفت : پس از رسول خدا (صلی الله علیه واله) هيچكس از حيث آبرو و بلندى قدر به حسن بن على نرسيد.بر درخانه فرش ميگستردند و چون از خانه بيرون ميآمد و آنجا مينشست راه بسته ميشد وبه احترام او كسى از برابرش عبور نميكرد و او چون ميفهميد, برميخاست و به خانه ميرفت و آن گاه مردم رفت و آمد ميكردند.در راه مكه از مركبش فرود آمد وپياده به راه رفتن ادامه داد.در كاروان همه از او پيروى كردند حتى سعد بن ابى وقاص پياده شد و در كنار آن حضر ت راه افتاد.ابن عباس كه از امام حسن و امام حسين (علیه السلام) مسن تر بود, ركاب اسبشان راميگرفت و بدين كار افتخار ميكرد و ميگفت : اينها پسران رسول خدايند. با اين شأ ن و منزلت , تواضعش چنان بود كه : روزى بر عده اى مستمند ميگذشت , آنها پارههاى نان را بر زمين نهاده و خود روى زمين نشسته بودند و ميخوردند, چون حسن بن على را ديدند گفتند: اى پسر رسول خدا بيا با ما هم غذا شو. امام حسن (علیه السلام) فورا از مركب فرود آمد و گفت : خدا متكبرين را دوست نمى دارد.و باآنان به غذا خوردن مشغول شد.آنگاه آنها را به ميهمانى خود دعوت كرد, هم غذا به آنان داد و هم پوشاك .در جود و بخشش امام حسن (علیه السلام) داستانها گفته اند.از جمله مدائنى روايت كرده كه : حسن و حسين و عبدالله بن جعفر به راه حج ميرفتند. توشه و تنخواه آنان گم شد. گرسنه و تشنه به خيمه اى رسيدند كه پير زنى در آن زندگى ميكرد. از او آب طلبيدند. گفت اين گوسفند را بدوشيد و شير آن را با آب بياميزيد و بياشاميد.چنين كردند. سپس از او غذا خواستند. گفت همين گوسفند را داريم بكشيد و بخوريد. يكى از آنان گوسفند را ذبح كرد و از گوشت آن مقدارى بريان كرد و همه خوردند و سپس همانجا به خواب رفتند. هنگام رفتن به پير زن گفتند: ما از قريشيم به حج ميرويم . چون باز گشتيم نزد ما بيا با تو به نيكى رفتار خواهيم كرد. و رفتند. شوهر زن كه آمد و از جريان خبر يافت , گفت : واى بر تو گوسفند مرا براى مردمى ناشناس ميكشى آنگاه ميگويى از قريش بودند؟ روزگارى گذشت و كار بر پير زن سخت شد , از آن محل كوچ كرد و به مدينه عبورش افتاد.حسن بن على (علیه السلام) او را ديدو شناخت .پيش رفت و گفت : مرا ميشناسى ؟ گفت نه .گفت : من همانم كه در فلان روز مهمان تو شدم . و دستور داد تا هزار گوسفند و هزار دينار زر به او دادند. آن گاه او را نزد برادرش حسين بن على فرستاد.آن حضرت نيز همان اندازه به او بخشش فرمود.او را نزد عبد الله بن جعفر فرستاد او نيز عطايى همانند آنان به او داد. حلم و گذشت امام حسن (علیه السلام) چنان بود كه به گفته مروان , با كوهها برابرى ميكرد.
همسران و فرزندان امام حسن (علیه السلام)
دشمنان و تاريخ نويسان خود فروخته و مغرض در مورد تعداد همسران امام حسن (علیه السلام) داستانها پرداخته و حتى دوستان ساده دل سخنانى بهم بافته اند. اما آنچه تاريخ هاى صحيح نگاشته اند همسران امام (علیه السلام) عبارتند از: ام الحق دختر طلحه بن عبيد الله - حفصه دختر عبد الرحمن بن ابى بكر- هند دختر سهيل بن عمد و جعده دختر اشعث بن قيس .بياد نداريم كه تعداد همسران حضرت در طول زندگيش از هشت يا ده به اختلاف دو روايت تجاوز كرده باشند.با اين توجه كه ام ولد هايش هم داخل در همين عددند.ام ولد كنيزى است كه از صاحب خود داراى فرزند ميشود و همين امر موجب آزادى او پس از مرگ صاحبش ميباشد .فرزند آن حضرت از دختر و پسر 15 نفر بودهاند بنامهاى : زيد, حسن , عمرو,قاسم , عبد الله , عبد الرحمن , حسن اثرم , طلحه , ام الحسن , ام الحسين , فاطمه , ام سلمه , رقيه , ام عبد الله , و فاطمه .و نسل او فقط از دو پسرش حسن و زيد باقى ماند و از غير اين دو انتساب با آن حضرت درست نيست .
قسمت اول :
پيشواى دوم جهان تشيع كه نخستين ميوه پيوند فرخنده على (علیه السلام) با دختر گرامى پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) بود، در نيمه ماه رمضان سال سوم هجرت در شهر مدينه ديده به جهان گشود.(1) حسن بن على ع از دوران جد بزرگوارش چند سال بيشتر درك نكرد زيرا او تقريبا هفت سال بيش نداشت كه پيامبر اسلام بدرود زندگى گفت.پس از درگذشت پيامبر (صلی الله علیه واله) تقريبا سى سال در كنار پدرش امير مومنان (علیه السلام) قرار داشت و پس از شهادت على (علیه السلام) (در سال 40 هجرى) به مدت 10 سال امامت امت را به عهده داشت و در سال 50 هجرى با توطئه معاويه بر اثر مسموميت در سن 48 سالگى به درجه شهادت رسيد و در قبرستان «بقيع» در مدينه مدفون .گشت
فرياد رس محرومان :
در آيين اسلام، ثروتمندان، مسئوليت سنگينى در برابر مستمندان و تهيدستان اجتماع به عهده دارند و به حكم پيوندهاى عميق معنوى و رشتههاى برادرى دينى كه در ميان مسلمانان بر قرار است، بايد همواره در تامين نيازمنديهاى محرومان اجتماع كوشا باشند. پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) و پيشوايان دينى ما، نه تنها سفارشهاى مؤكدى در اين زمينه نمودهاند، بلكه هر كدام در عصر خود ، نمونه برجستهاى از انساندوستى و ضعيف نوازى به شمار مىرفتند.پيشواى دوم، نه تنها از نظر علم ، تقوى ، زهد و عبادت ، مقامى برگزيده و ممتاز داشت، بلكه از لحاظ بذل و بخشش و دستگيرى از بيچارگان و درماندگان نيز در عصر خود زبانزد خاص و عام بود. وجود گرامى آن حضرت آرام بخش دلهاى دردمند، پناهگاه مستمندان و تهيدستان، و نقطه اميد درماندگان بود. هيچ فقيرى از در خانه آن حضرت دست خالى برنمى گشت. هيچ آزرده دلى شرح پريشانى خود را نزد آن بزرگوار بازگو نمىكرد، جز آنكه مرهمى بر دل آزرده او نهاده مىشد. گاه پيش از آنكه مستمندى اظهار احتياج كند و عرق شرم بريزد، احتياج او را برطرف مىساخت و اجازه نمىداد رنج و مذلت سؤال را بر خود هموار سازد!«سيوطى» در تاريخ خود مىنويسد: «حسن بن على» داراى امتيازات اخلاقى و فضائل انسانى فراوان بود، او شخصيتى بزرگوار، بردبار، باوقار، متين، سخى و بخشنده، و مورد ستايش مردم بود.(2)
نكته آموزنده :
امام مجتبى (علیه السلام) گاهى مبالغ توجهى پول را، يكجا به مستمندان مىبخشيد، به طورى كه مايه شگفت واقع مىشد. نكته يك چنين بخشش چشمگير اين است كه حضرت مجتبى (علیه السلام) با اين كار براى هميشه شخص فقير را بى نياز مىساخت و او مىتوانست با اين مبلغ، تمام احتياجات خود را برطرف نموده و زندگى آبرومندانهاى تشكيل بدهد و احياناً سرمايهاى براى خود تهيه نمايد. امام روا نمىديد مبلغ ناچيزى كه خرج يك روز فقير را بسختى تامين مىكند، به وى داده شود و در نتيجه او ناگزير گردد براى تامين روزى بخور و نميرى، هر روز دست احتياج به سوى اين و آن دراز كند.
خاندان علم و فضيلت : روزى عثمان در كنار مسجد نشسته بود. مرد فقيرى از او كمك مالى خواست. عثمان پنج درهم به وى داد. مرد فقير گفت: مرا نزد كسى راهنمايى كن كه كمك بيشترى به من بكند. عثمان به طرف حضرت مجتبى و حسين بن على (علیه السلام) و عبدالله جعفر، كه در گوشهاى از مسجد نشسته بودند، اشاره كرد و گفت: نزد اين چند نفر جوان كه در آنجا نشستهاند برو و از آنها كمك بخواه.وى پيش آنها رفت و اظهار مطلب كرد. حضرت مجتبى (علیه السلام) فرمود: از ديگران كمك مالى خواستن، تنها در سه مورد رواست: ديهاى (خونبها) به گردن انسان باشد و از پرداخت آن بكلى عاجز گردد، يا بدهى كمر شكن داشته باشد و از عهد پرداخت آن برنيايد، و يا فقير و درمانده گردد و دستش به جايى نرسد. آيا كدام يك از اينها براى تو پيش آمده است؟ (3)گفت: اتفاقا گرفتارى من يكى از همين سه چيز است. حضرت مجتبى (علیه السلام) پنجاه دينار به وى داد. به پيروى از آن حضرت، حسين بن على چهل و نه دينار و عبدالله بن جعفر چهل و هشت دينار به وى دادند.فقير موقع بازگشت ، از كنار عثمان گذشت. عثمان گفت: چه كردى؟ جواب داد: از تو پول خواستم تو هم دادى، ولى هيچ نپرسيدى پول را براى چه منظورى مىخواهم؟ اما وقتى پيش آن سه نفر رفتم يكى از آنها (حسن بن على) در مورد مصرف پول از من سوال كرد و من جواب دادم و آنگاه هر كدام اين مقدار به من عطا كردند.عثمان گفت: اين خاندان، كانون علم و حكمت و سرچشمه نيكى و فضيلتند ، نظير آنها را كى توان يافت؟(4)
بخشش بى نظير:
حسن بن على (علیه السلام) تمامى توان خويش را در راه انجام امور نيك و خداپسندانه ، به كار مىگرفت و اموال فراوانى در راه خدا مىبخشيد. مورخان و دانشمندان در شرح زندگانى پرافتخار آن حضرت، بخشش بى سابقه و انفاق بسيار بزرگ و بى نظير ثبت كردهاند كه در تاريخچه زندگانى هيچ كدام از بزرگان به چشم نمىخورد و نشانه ديگرى از عظمت نفس و بى اعتنايى آن حضرت به مظاهر فريبنده دنيا است. نوشتهاند: « حضرت مجتبى (علیه السلام) در طول عمر خود دو بار تمام اموال و دارايى خود را در راه خدا خرج كرد و سه بار ثروت خود را به دو نيم تقسيم كرده و نصف آن را براى خود نگهداشت و نصف ديگر را در راه خدا بخشيد.»(5)
كمك غير مستقيم :
همت بلند و طبع عالى حضرت مجتبى اجازه نمىداد كسى از در خانه او نااميد برگردد و گاه كه كمك مستقيم مقدور حضرت نبود، به طور غير مستقيم در رفع نيازمنديهاى افراد كوشش مىفرمود و با تدابير خاصى گره از مشكلات گرفتاران مىگشود. چنانكه روزى مرد فقيرى به آن بزرگوار مراجعه كرد و درخواست كمك نمود. اتفاقا در آن هنگام امام مجتبى پولى در دست نداشت و از طرف ديگر از اينكه فرد تهيدستى از در خانهاش نااميد برگردد، شرمسار بود، لذا فرمود: - آيا حاضرى تو را به كارى راهنمايى كنم كه به مقصودت برسى؟- چه كارى؟ - امروز دختر خليفه از دنيا رفته و خليفه عزادار شده است، ولى هنوز كسى به او تسليت نگفته است، نزد خليفه مىروى و با سخنانى كه به تو ياد مىدهم، به وى تسليت مىگويى، از اين راه به هدف خود مىرسى.- چگونه تسليت بگويم؟- وقتى نزد خليفه رسيدى بگو: «الحمدلله الذى سترها بجلوسك على قبرها و لا هتكها بجلوسها على قبرك.»(حاصل مضمون آنكه: حمد خدا را كه اگر دخترت پيش از تو از دنيا رفت و در زير خاك پنهان شد، زير سايه پدر بود، ولى اگر خليفه پيش از او از دنيا مىرفت، دخترت پس از مرگ تو دربدر مىشد و ممكن بود مورد هتك حرمت واقع شود.)مرد فقير به اين ترتيب عمل كرد.اين جملههاى عاطفى در دوان خليفه اثر عميقى بر جاى نهاد و از حزن و اندوه وى كاست و دستور داد جايزهاى به وى بدهند.آنگاه پرسيد: اين سخن از آن تو بود؟گفت: نه، حسن بن على (علیه السلام) آن را به من آموخته است.خليفه گفت: راست مىگويى، او منبع سخنان فصيح و شيرين است.(6)
بررسى علل صلح (آتش بس) امام حسن (علیه السلام) :
مهمترين و حساسترين بخش زندگانى امام مجتبى، كه مورد بحث و گفتگوى فراوان واقع شده و موجب خردهگيرى دوستان كوته بين و دشمنان مغرض يا بى اطلاع گرديده است، ماجراى صلح آن حضرت با معاويه و كنارهگيرى اجبارى ايشان از صحنه خلافت و حكومت اسلامى است.گروهى، با مطالعه زندگانى حضرت مجتبى و حوادث آن روز، اين سوالها را مطرح مىسازند كه چرا امام حسن (علیه السلام) با معاويه صلح كرد؟ مگر پس از شهادت امير مؤمنان (علیه السلام) شيعيان و پيران على با فرزندش حسن مجتبى (علیه السلام)بيعت نكرده بودند؟آيا بهتر نبود كه آنچه را بعدا امام حسين (علیه السلام) انجام داد، امام حسن (علیه السلام) پيشتر انجام مىداد و در برابر معاويه قيام مىكرد، و آنگاه يا پيروز مىشد و يا با شهادت خود حكومت معاويه را متزلزل مىساخت؟ پيش از آنكه به پاسخ اين سوالها بپردازيم، لازم است مقدمتاً سه نكته را ياد آورى كنيم:
1- مبارزات حسن بن على (علیه السلام) پيش از دوران امامت
امام حسن (علیه السلام)، به شهادت تاريخ، فردى سخت شجاع و با شهامت بود و هرگز ترس و بيم در وجود او راه نداشت. او در راه پيشرفت اسلام از هيچ گونه جانبازى دريغ نمىورزيد و همواره آماده مجاهدت در راه خدا بود.
در جنگ جمل:
امام مجتبى (علیه السلام) در جنگ جمل، در ركاب پدر خود امير مومنان (علیه السلام) در خط مقدم جبهه مىجنگيد و از ياران دلاور و شجاع على سبقت مىگرفت و بر قلب سپاه دشمن حملات سختى مىكرد.(7)پيش از شروع جنگ نيز، به دستور پدر، همراه عمار ياسر و تنى چند از ياران اميرمومنان (علیه السلام) وارد كوفه شد و مردم كوفه را جهت شركت در اين جهاد دعوت كرد.(8)او وقتى وارد كوفه شد كه هنوز «ابوموسى اشعرى» يكى از مهرههاى حكومت عثمان بر سر كار بود و با حكومت عادلانه امير مومنان (علیه السلام) مخالفت نموده و از جنبش مسلمانان در جهت پشتيبانى از مبارزه آن حضرت با پيمان شكنان جلوگيرى مىكرد، با اين كار حسن بن على (علیه السلام) توانست بر رغم كار شكنيهاى ابوموسى و همدستانش متجاوز از 9 هزار نفر را از شهر كوفه به ميدان جنگ گسيل دارد.(9)
در جنگ صفين :
نيز در جنگ صفين، در بسيج عمومى نيروها و گسيل داشتن ارتش امير مومنان (علیه السلام) براى جنگ با سپاه معاويه، نقش مهمى به عهده داشت و با سخنان پرشور و مهيج خويش، مردم كوفه را به جهاد در ركاب امير مومنان (علیه السلام) و سركوبى خائنان و دشمنان اسلام دعوت نمود.(10) آمادگى او براى جانبازى در راه حق به قدرى بود كه امير مومنان در جنگ صفين از ياران خود خواست كه او و برادرش حسين بن على (علیه السلام) را از دامه جنگ با دشمن باز دارند تا نسل پيامبر (صلی الله علیه واله) با كشته شدن اين دو شخصيت از بين نرود.(11)
2- مناظرات كوبنده امام مجتبى (علیه السلام) با بنى اميه
امام حسن مجتبى ع هرگز در بيان حق و دفاع از حريم اسلام نرمش نشان نمىداد. او علناً از اعمال ضد اسلامى معاويه انتقاد مىكرد و سوابق زشت و ننگين معاويه و دودمان بنى اميه را بى پروا فاش مىساخت.مناظرات و احتجاجهاى مهيج و كوبنده حضرت مجتبى (علیه السلام) با معاويه و مزدوران و طرفداران او نظير: عمرو عاص، عتبه بن ابى سفيان، وليد بن عقبه، مغيره بن شعبه، و مروان حكم، شاهد اين معنا است.(12) حضرت مجتبى (علیه السلام) حتى پس از انعقاد پيمان صلح كه قدرت معاويه افزايش يافت و موقعيتش بيش از پيش تثبيت شد، بعد از ورود معاويه، به كوفه، برفراز منبر نشست و انگيزههاى صلح خود و امتيازات خاندان على را بيان نمود و آنگاه در حضور هر دو گروه با اشاره به نقاط ضعف معاويه با شدت و صراحت از روش او انتقاد كرد.(13)پس از شهادت اميرمومنان و صلح امام حسن (علیه السلام) خوارج تمام قواى خود را بر ضد معاويه بسيج كردند. در كوفه به معاويه خبر رسيد كه «حوثره اسدى»، يكى از سران خوارج، بر ضد او قيام كرده و سپاهى دور خود گرد آورده است.معاويه، براى تثبيت موقعيت خود و براى آنكه وانمود كند كه امام مجتبى (علیه السلام) مطيع و پيرو اوست، به آن حضرت كه راه مدينه را در پيش گرفته بود، پيام فرستاد كه شورش حوثره را سركوب سازد و سپس به سفر خود ادامه دهد!امام (علیه السلام) به پيام او پاسخ داد كه: من براى حفظ جان مسلمانان دست از سر تو برداشتم (از جنگ با تو خوددارى كردم) و اين معنا موجب نمىشود كه از جانب تو با ديگران بجنگم. اگر قرار به جنگ باشد، پيش از هر كس بايد با تو بجنگم، چه، مبارزه با تو از جنگ با خوارج لازمتر است. (14) در اين جملات روح سلحشورى و حماسه موح مىزند، بويژه اين تعبير كه با كمال عظمت، معاويه را تحقير نموده مىفرمايد: دست از سر تو برداشتم (فانى تركتك لصلاح الامة).
3- قانون صلح در اسلام
بايد توجه داشت كه در آيين اسلام قانون واحدى بنام جنگ و جهاد وجود ندارد، بلكه همانطور كه اسلام در شرائط خاصى دستور مىدهد مسلمانان با دشمن بجنگند، همچنين دستور داده است كه اگر نبرد براى پيشبرد هدف موثر نباشد، از در صلح وارد شوند. ما در تاريخ حيات پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) اين هر دو صحنه را مشاهده مىكنيم: پيامبر اسلام كه در بدر، احد، احزاب، و حنين دست به نبرد زد، در شرائط ديگرى كه پيروزى را غير ممكن مىديد، ناگزير با دشمنان اسلام قرار داد صلح بست و موقتاً از دست زدن به جنگ و اقدام حاد خوددارى نمود تا در پرتو آن پيشرفت اسلام تضمين گردد. پيمان پيامبر (صلی الله علیه واله) با «بنى ضمره» و «بنى اشجع» و نيز با اهل مكه (در حديبيه) از جمله اين موارد به شمار مىرود(15)بنابراين، همانگونه كه پيامبر اسلام (صلی الله علیه واله) بر اساس مصالح عاليترى كه احيانا آن روز براى عدهاى قابل درك نبود، موقتاً با دشمن كنار آمد، حضرت مجتبى (علیه السلام) نيز، كه از جانب رهبر و پيشواى دينى بود و به تمام جهات و جوانب قضيه بهتر از هر كس ديگر آگاهى داشت، با درو انديشى خاصى صلاح جامعه اسلامى را در عدم ادامه جنگ تشخيص داد. از اينرو اين موضوع نبايد موجب خردهگيرى گردد، بلكه بايد روش آن حضرت عيناً مثل پيامبر (صلی الله علیه واله) تلقى شود.اينك براى آنكه انگيزهها و آثار صلح آن حضرت بهتر روشن شود، لازم است تاريخ را ورق بزنيم و اين مسئله را با استناد به مدرك اصيل تاريخى بررسى كنيم: اجمالا بايد گفت: حضرت مجتبى (علیه السلام) در واقع صلح نكرد، بلكه صلح بر او تحميل شد. يعنى، اوضاع و شرائط نامساعد و عوامل مختلف دست به دست هم داده وضعى به وجود آورد كه صلح به عنوان يك مسئله ضرورى بر امام تحميل گرديد و حضرت جز پذيرفتن صلح چارهاى نديد، به گونهاى كه هر كس ديگر به جاى حضرت بود و در شرائط او قرار مىگرفت، چارهاى جز قبول صلح نمىداشت؛ زيرا هم اوضاع و شرائط خارجى كشور اسلامى، و هم وضع داخلى عراق و اردوى حضرت، هيچ كدام مقتضى ادامه جنگ نبود. ذيلاً اين موضوعات را جداگانه مورد بررسى قرار مىدهيم:
از نظر سياست خارجى :
از نظر سياست خارجى آن روز، جنگ داخلى مسلمانان به سود جهان اسلام نبود؛ زيرا امپراتورى روم شرقى كه ضربتهاى سختى از اسلام خورده بود، همواره مترصد فرصت مناسبى بود تا ضربت موثر و تلافى جويانهاى بر پيكر اسلام وارد كند و خود را از نفوذ اسلام آسوده سازد.وقتى كه گزارش صف آرايى سپاه امام حسن و معاويه در برابر يكديگر، به سران روم شرقى رسيد، زمامداران روم فكر كردند كه بهترين فرصت ممكن براى تحقق بخشيدن به هدفهاى خود را به دست آوردهاند، لذا با سپاهى عظيم عازم حمله به كشور اسلامى شدند تا انتقام خود را از مسلمانان بگيرند. آيا در چنين شرائطى، شخصى مثل امام حسن (علیه السلام) كه رسالت حفظ اساس اسلامى را به عهده داشت، جز اين راهى داشت كه با قبول صلح، اين خطر بزرگ را از جهان اسلام دفع كند، ولو آنكه به قيمت فشار روحى و سرزنشهاى دوستان كوته بين تمام شود؟«يعقوبى»، مورخ معروف، مىنويسد: هنگام بازگشت معاويه به شام (پس از صلح با امام حسن) به وى گزارش رسيد كه امپراتور روم با سپاه منظم و بزرگى به منظور حمله به كشور اسلامى از روم حركت كرده است. معاويه چون قدرت مقابله با چنين قواى بزرگى را نداشت، با آنها پيمان صلح بست و متعهد شد صد هزار دينار به دولت روم شرقى بپردازد.(16)اين سند تاريخى نشان مىدهد كه هنگام كشمكش دو طرف در جامعه اسلامى، دشمن مشترك مسلمانان با استفاده از اين فرصت، آماده حمله بود و كشور اسلامى در معرض يك خطر جدى قرار داشت و اگر جنگ ميان نيروهاى امام حسن و معاويه در مىگرفت، كسى كه پيروز مىشد، امپراتورى روم شرقى بود نه حسن بن على (علیه السلام) و نه معاويه!! ولى اين خطر با تدبير و دورانديشى و گذشت امام بر طرف شد.امام باقر (علیه السلام) به شخصى كه بر صلح امام حسن ع خرده مىگرفت، فرمود: اگر امام حسن اين كار را نمىكرد خطر بزرگى به دنبال داشت. (17)
از نظر سياست داخلى :
شك نيست كه هر زمامدار و فرماندهى اگر بخواهد در ميدان جنگ بر دشمن پيروز گردد، بايد از جبهه داخلى نيرومند و متشكل و هماهنگى برخوردار باشد و بدون داشتن چنين نيرويى، شركت در جنگ مسلحانه نتيجهاى جز شكست ذلت بار نخواهد داشت.در بررسى علل صلح امام مجتبى (علیه السلام) از نظر سياست داخلى، مهمترين موضوعى كه به چشم مىخورد، فقدان جبهه نيرومند و متشكل داخلى است، زيرا مردم عراق و مخصوصا مردم كوفه، در عصر حضرت مجتبى (علیه السلام) نه آمادگى روحى براى نبرد داشتند و نه تشكيل و هماهنگى و اتحاد.
خستگى از جنگ :
جنگ جمل و صفين و نهروان ، و همچنين جنگهاى توام با تلفاتى كه بعد از جريان حكميت، ميان واحدهاى ارتش معاويه و نيروهاى امير مومنان (علیه السلام) در عراق و حجاز و يمن درگرفت، در ميان بسيارى از ياران على يك نوع خستگى از جنگ و علاقه به صلح و متاركه جنگ ايجاد كرد ، زيرا طى پنج سال خلافت اميرالمومنين عليه السلام- ياران آن حضرت هيچ وقت اسلحه به زمين ننهادند مگر به قصد آنكه فردا در جنگ ديگرى مشاركت كنند. از طرف ديگر، جنگ آنها با بيگانگان نبود، بلكه در واقع با اقوام و برادران و آشنايان ديروزى آنان بود كه اينك در جبهه معاويه مستقر شده بودند.(18) مردم عراق در واقع با اين دست و آن دست كردن، و كندى درگسيل داشتن نيروها براى جنگ با گروههاى مختلف شام كه به حجاز و يمن و حدود عراق شبيخون مىزدند، عافيتطلبى و خستگى ازجنگ را نشان مىدادند، و اينكه عراقيان دعوت مجدد اميرمومنان- عليه السلام- را به جنگ صفين بكندى اجابت نمودند، نشانه همين خستگى بود.(19)دكتر«طه حسين» پس از نقل ماجراى حكميت و پيچيدهتر شدن اوضاع در پايان حنگ صفين، مىنويسد: پس(على) تصميم گرقت رهسپار شام گردد، اما منافقان اصحابش پيشنهاد كردند كه به كوفه بازكردد تا پس از جنگ، كارهاى خود را روبراه كنند و با جمعيت و آمادگى بيشترى به سوى دشمن روى آورند. على- عليه السلام- آنان را به كوفه باز آورد، ليكن ديگر از كوفه بيرون نرفت؛ چه؛ يارانش به خانههاى خود رفتيد و به كارهاى خود سرگرم شدند و به قدرىدر كار جنگ سستى و بى رغبتى نشان دادند كه على- عليه السلام- را از خود ناميد ساختند على(علیه السلام) پيوستهآنها را به جهاد مىخواند و در دعوت خويش اصرار مىورزيد، ليكن نه مىشنيدند و نه مىپذيرند، تا آنجا كهروزى در خطبه خود گفت: با نافرمانى خود، رأى مرا تباه ساختيد و كار به جايى رسيد كه قريش گفتند: پسر ابى طالب مردى است دلير، ليكن با جنگ آشنايى ندارد. پدرشان خوب، چه كسى علم جنگ را بهتر از من مىداند؟!.(20)پس از شهادت اميرمنان(علیه السلام) كه حسن بن على به خلافت رسيد، اين پديده بشدت آشكار شد و مخصوصا هنگامى كه امام حسن مردم را به جنگ اهل شام دعوت نمود مردم خيلى بكندى آماده شدند. هنگامى كه خبر حركت سپاه معاويه به سوى كوفه به امام مجتبى(علیه السلام) رسيد ، دستور داد مردم در مسجد جمع شوند. آنگاه خطبهاى آغاز كرد و پس از اشاره به بسيج نيروهاى معاويه، مردم را به جهاد در راه خدا و ايستادگى در مبارزه با پيروان باطل دعوت نمود و لزوم صبر و فداكارى و تحمل دشواريها را گوشزد كرد امام(علیه السلام) با اطلاعى كه از روحيه مردم داشت، نگران بود كه دعوت او را احابت نكنند. اتفاقاً همين طور شد و پس از پايان خطبه جنگى مهيج حضرت، همه سكوت كردند و احدى سخنان آن حضرت را تاييد نكرد! اين صحنه به قدرى اسفانگيز و تكان دهنده بود كه يكى از ياران دلير و شحاع امير مومنان(علیه السلام) كه در مجلس حضور داشت، مردم را به خاطر اين سستى و افسردگى بشدت توبيخ كرد و آنها را قهرمامان دروغين و مردمى ترسو و فاقد شجاعت خواند و از آنها دعوت كرد كه در ركاب امام براى جنگ اهل شام آماده گردند.(21)اين سند تاريخى نشان مىدهد كه مردم عراق تا چه حد به سستى و بى حالى گراييده بودند و آتش شور و سلحشورى و مجاهدت، در آنها خاموش شده بود و حاضر نبودند در جنگ شركت كنند. سرانجام پس از فعاليتها و سخنرانيهاى عدهاى از ياران بزرگ حضرت مجتبى به منظور بسيج نيروها و تحريك مردم براى جنگ، امام(علیه السلام) با عده كمى كوفه را ترك گفت و محلى در نزديكى كوفه بنام«نخيله» را اردوگاه قرار داد و پس از ده روز اقامت در «نخيله» به انتظار رسيدن قواى تازه، جمعا«چهار هزار نفر» در اردوگاه حضرت گردد آمدند! به همين جهت امام ناگزير شد دوباره به كوفه برگردد و اقدامات تازه و جدي ترى جهت گردآورى سپاه به عمل بياورد.(22)
جامعهاى با عناصر متضاد:
علاوه بر اين، جامعه عراق آن روز يك جامعه متشكل و فشرده و متحد نبود، بلكه از قشرها و گروههاى مختلف و متضادى تشكيل يافته بود كه بعضاً هيچ گونه هماهنگى و تناسبى با يكديگر نداشتند. پيروان و طرفداران حزب خطرناك اموى ، گروه خوارح كه جنگ با هر دو اردوگاه را واجب مىشمردند ، مسلمانان غير عرب كه از نقاط ديگر در عراق گرد آمده بودند و تعدادشان به بيست هزار نفر مىرسيد و بالاخره گروهى كه عقيده ثابتى نداشتند و در ترجيح يكى از طرفين بر ديگرى در ترديد بودند، عناصر تشكيل دهنده جامعه آن روز عراق و كوفه به شمار مىرفتند. پيروان و شيعيان خاص امير مؤمنان(علیه السلام) نيز يكى ديگر از اين عناصر محسوب مىشدند.(23)
سپاهى ناهماهنگ:
اين چند دستگى و اختلاف عقيده و تشتت و پراكندگى، طبعاً در صفوف سپاه امام مجتبى(علیه السلام) نيز منعكس شده و آن را به صورت ارتشى ناهماهنگ باتركيب ناجور در آورده بود ، ازينرو در مقابله با دشمن خارجى به هيچ وجه نمىشد به چنين سپاهى اعتماد كرد. استاد شيعه ، مرحوم شيخ مفيد، و ديگر مورخان در مورد اين پديده خطرناك در سپاه امام حسن(علیه السلام) مىنويسند: « عراقيان خيلى بكندى و بى علاقگى براى جنگ آماده شدند و سپاهى كه امام حسن(علیه السلام) بسيج نمود ، از گروههاى مختلفى تشكيل مىشد كه عبارت بودند از:
بدين ترتيب سپاه حضرت مجتبى(علیه السلام) فاقد يكپارچگى و انسجام لازم جهت مقابله با دشمن نيرومندى چون معاويه بود.
سندى گويا:شايد هيچ سندى در ترسيم دور نماى جامعه متشتت و پراكنده آن روز عراق و نشان دادن سستى عراقيان در كار جنگ، گوياتر و رساتر از گفتار خود آن حضرت نباشد. حضرت مجتبى (علیه السلام) در «مدائن» يعنى آخرين نقطهاى كه سپاه امام تا آنجا پيشروى كرد ، سخنرانى جامع و مهيجى ايراد نمود و طى آن چنين فرمود: هيچ شك و ترديدى ما را از مقابله با اهل شام باز نمىدارد. ما در گذشته به نيروى استقامت و تفاهم داخلى شما، با اهل شام مىجنگيديم ، ولى امروز بر اثر كينهها اتحاد و تفاهم از ميان شما رخت بر بسته، استقامت خود را از دست داده و زبان به شكوه گشودهايد. وقتى كه به جنگ صفين روانه مىشديد دين خود را بر منافع دنيا مقدم مىداشتيد، ولى امروز منافع خود را بر دين خود مقدم مىداريد. ما همان گونه هستيم كه در گذشته بوديم، ولى شما نسبت به ما آن گونه كه بوديد وفادار نيستيد.عدهاى از شما، كسان و بستگان خود را در جنگ صفين، و عدهاى ديگر كسان خود را در نهروان از دست دادهاند. گروه اول، بر كشتگان خود اشك مىريزند؛ و گروه دوم، خونبهاى كشتگان خود را مىخواهند؛ و بقيه نيز از پيروى ما سرپيچى مىكنند! معاويه پيشنهادى به ما كرده است كه دور از انصاف، و بر خلاف هدف بلند و عزت ما است. اينك اگر آماده كشته شدن در راه خدا هستيد، بگوييد تا با او در مبارزه برخيزم و با شمشير پاسخ او را بدهيم و اگر طالب زندگى و عافيت هستيد، اعلام كنيد تا پيشنهاد او را بپذيرم و رضايت شما را تامين كنيم. سخن امام كه به اينجا رسيد، مردم از هر طرف فرياد زدند: «البقية، البقية»: ما زندگى مىخواهيم، ما مىخواهيم زنده بمانيم! (25)آيا با اتكا به چنين سپاه فاقد روحيه رزمندگى، چگونه ممكن بود امام ع با دشمن نيرومندى مثل معاويه وارد جنگ شود؟ آيا با چنين سپاهى، كه از عناصر متضادى تشكيل شده بود و با كوچكترين غفلت احتمال مىرفت خود خطرزا باشد، هرگز اميد پيروزى مىرفت؟ اگر فرضا امام حسن (علیه السلام) و معاويه جاى خود را عوض مىكردند و معاويه در رأس چنين سپاهى قرار مىگرفت، آيا مىتوانست جز كارى كه امام حسن (علیه السلام) كرد، بكند؟ آرى همين عوامل دست به دست هم داد و جامعه اسلامى را تا دو قدمى خطر قطعى نزديك ساخت و حوادث تلخى به وجود آورد كه شرح آن را ذيلا مىخوانيد.
بسيج نيرو از طرف امام حسن (عليه السلام) :
برخى از نويسندگان و مورخان گذشته و معاصر ، حقايق تاريخ را تحريف نموده و ادعا كردهاند كه امام حسن مجتبى (علیه السلام) آهنگ جنگ و مخالفت با معاويه نداشت ، بلكه از روز نخست در صدد بود از معاويه اميتازات مادى گرفته و از زندگى راحت و مرفعى برخوردار شود و اگر مخالفتهايى با معاويه مىكرد ، براى تامين و تضمين اين امتيازات بود! اسناد تاريخى زندهاى در دست است كه نشان مىدهد اين تهمتها كاملا بى اساس است و با حقايق تاريخى به هيچ وجه سازگار نمىباشد، زيرا اگر پيشواى دوم نمىخواست با معاويه بجنگد ، معنا نداشت گردآورى سپاه و بسيج نيرو كند؛ در صورتى كه به اتفاق مورخان، امام مجتبى (علیه السلام) سپاه ترتيب داد و آماده جنگ شد، ليكن از يك سو به خاطر عدم هماهنگى و چند دستگى سپاه امام (علیه السلام) و از سوى ديگر در اثر توطئههاى خائنانه معاويه ، از هم پاشيده شد و مردم از اطراف امام (علیه السلام) پراكنده شدند، امام نيز بناچار از جنگ خوددارى نمود و مجبور به پذيرفتن صلح شد.بنابراين ، كار امام حسن (علیه السلام) با «قيام» و اعلان جنگ و تهيه لشكر آغاز شد و سپس با درك عميق اوضاع و شرائط جامعه اسلامى و رعايت مصالح روز، منجر به صلح مشروط گرديد.(26) ذيلا نظر خوانندگان را به توضيحات بيشرتى در اين زمينه جلب مىكنيم:
1- شيعيان و طرفداران اميرمؤمنان(علیه السلام) 2- خوارج كه از هر وسيلهاى براى جنگ با معاويه استفاده مىكردند(و شركت آنها در صفوف سپاهيان امام به خاطر دشمنى با معاويه بود، نه دوستى با امام حسن)؛ 3- افراد سود جو و دنيا پرست كه به طمع منافع مادى در سپاه امام نظر آنان چندان بر معاويه ترجيح نداشت 4- و بالاخره گروهى كه نه به خاطر دين، بلكه از روى تعصب عشيرگى و صرفاً به پيروى از رئيس قبيله خود، براى جنگ حاضر شده بودند. (24)
مردم پيمان شكن:
همانطور كه قبلا گفته شد، مردم عراق و كوفه يكدل و يك جهت نبودند، بلكه مردمى متلوّن و بيوفا و غير قابل اعتماد بودند كه هر روز زير پرچم گرد مىآمدند و همواره تابع وضع موجود و قدرت روز بودند و به اصطلاح نان را به نرخ روز مىخوردند. بر اساس همين روحيه بود كه همزمان با بحران آرايش سپاه و بسيج نيروهاى طرفين ، عدهاى از روساى قبائل و افراد وابسته به خاندانهاى بزرگ كوفه، به امام خيانت كرده و به معاويه نامهها نوشتند و تاييد و حمايت خود را از حكومت وى ابراز نمودند و مخفيانه او را براى حركت به سوى عراق تشويق كردند و تضمين نمودند كه به محض نزديك شدن وى ، امام حسن (علیه السلام) را تسليم كنند . معاويه نيز عين نامهها را براى امام مجتبى (علیه السلام) فرستاد و پيغام داد كه چگونه با اتكا به چنين افرادى حاضر به جنگ با وى شده است؟ (27)
فرمانده خائن :
امام حسن (علیه السلام) پس از آنكه كوفه را به قصد جنگ با معاويه ترك گفت «عبيدالله بن عباس» را با دوازده هزار نفر سپاه، به عنوان طلايه لشكر، گسيل داشت و «قيس بن سعد» و «سعيد بن قيس» را كه هر دو از ياران بزرگ آن حضرت بودند، به عنوان مشاور و جانشين وى تعيين نمود تا اگر براى يكى از اين سه نفر حادثهاى پيش آمد، بترتيب، ديگرى جايگزين وى گردد.(28)حضرت مجتبى (علیه السلام) خط سير پيشروى سپاه را تعيين فرمود و دستور داد در هر كجا كه به سپاه معاويه رسيدند جلوى پيشروى آنها را بگيرند و جريان را به امام (علیه السلام) گزارش دهند تابى درنگ با سپاه اصلى به آنها ملحق شود.(29)«عبيدالله» فوج تحت فرماندهى خود را حركت داد و در محلى بنام «مسكن» با سپاه معاويه روبرو شد و در آنجا اردو زد. طولى نكشيد به امام (علیه السلام) گزارش رسيد كه عبيدالله با دريافت يك ميليون درهم از معاويه، شبانه همراه هشت هزار نفر به وى پيوسته است. (30)پيدا است خيانت اين فرمانده، در آن شرائط بحرانى، در تضعيف روحيه سپاه و تزلزل موقعيت نظامى امام (علیه السلام) تا چه حد موثر بود، ولى هر چه بود «قيس بن سعد» كه مردى شجاع و با ايمان و نسبت به خاندان اميرمومنان بسيار باوفا بود، طبق دستور امام حسن (علیه السلام) فرماندهى سپاه را به عهده گرفت و طى سخنان مهيجى كوشيد روحيه سربازان را تقويت كند. معاويه خواست او را نيز با پول بفريبد، ولى قيس فريب او را نخورد و همچنان در مقابل دشمنان اسلام ايستادگى كرد.(31)
توطئههاى خائنانه :
معاويه تنها به خريدن «عبيدالله» اكتفا نكرد؛ بلكه به منظور ايجاد شكاف و اختلاف و شايعه سازى در ميان ارتش امام مجتبى (علیه السلام)، بوسيله جاسوسان و مزدوران خود، در ميان لشكر امام مجتبى (علیه السلام) شايع مىكرد كه قيس بن سعد (فرمانده مقدمه سپاه) با معاويه سازش كرده، و در ميان سپاه قيس نيز شايع مىساخت كه حسن بن على (علیه السلام) با معاويه صلح كرده است! كار به جايى رسيد كه معاويه چند نفر از افراد خوش ظاهر را كه مورد اعتماد مردم بودند، به حضور امام (علیه السلام) فرستاد. اين عده در اردوگاه «مدائن» با حضرت مجتبى (علیه السلام) ملاقات كردند، و پس از خروج از چادر امام، در ميان مردم جار زدند: «خداوند بوسيله فرزند پيامبر فتنه را خواباند و آتش جنگ را خاموش ساخت. حسن بن على (علیه السلام) با معاويه صلح كرد، و خون مردم را حفظ نمود»! مردم كه به سخنان آنها اعتماد داشتند، در صدد تحقيق برنيامدند و سخنان آنها را باور نموده و بر ضد امام شورش كردند و به خيمه آن حضرت حمله ور شده و آنچه در خيمه بود، به يغما بردند و در صدد قتل امام برآمدند و آنگاه از چهار طرف متفرق شدند.(32)
خيانت خوارج :
امام مجتبى (علیه السلام) از «مدائن» روانه «ساباط» شد. در بين راه يكى از خوارج كه قبلا كمين كرده بود، ضربت سختى بر آن حضرت وارد كرد. امام بر اثر جراحت، دچار خونريزى و ضعف شديد شد و به وسيله عدهاى از دوستان و پيران خاص خود، به مدائن منتقل گرديد. در مدائن وضع جسمى حضرت بر اثر جراحت به وخامت گراييد. معاويه با استفاده از اين فرصت بر اوضاع تسلط يافت. پيشواى دوم كه نيروى نظامى لازم را از دست داده و تنها شده مانده بود، ناگزير پيشنهاد صلح را پذيرفت.(33)بنابراين اگر امام مجتبى (علیه السلام) تن به صلح در داد چارهاى جز اين نداشت، چنانكه طبرى و عدهاى ديگر از مورخان مىنويسند: حسن بن على (علیه السلام) موقعى حاضر به صلح شد كه يارانش از گرد او پراكنده شده و وى را تنها گذاردند.(34)
گفتار امام پيرامون انگيزههاى صلح :
امام مجتبى در پاسخ شخصى كه به صلح آن حضرت اعتراض كرد، انگشت روى اين حقايق تلخ گذاشته و عوامل و موجبات اقدام خود را چنين بيان نمود: من به اين علت حكومت و زمامدارى را به معاويه واگذار كردم كه اعوان و يارانى براى جنگ با وى نداشتم. اگر يارانى داشتم شبانه روز با او مىجنگيدم تا كار يكسره شود. من كوفيان را خوب مىشناسم و بارها آنها را امتحان كردهام. آنها مردمان فاسدى هستند كه اصلاح نخواهند شد، نه وفا دارند، نه به تعهدات و پيمانهاى خود پايبندند و نه دو نفر با هم موافقند. بر حسب ظاهر به ما اظهار اطاعت و علاقه مىكنند، ولى عملاً با دشمنان ما همراهند.(35)پیشواى دوم كه از سستى و عدم همكارى ياران خود بشدت ناراحت و متاثر بود، روزى خطبهاى ايراد فرمود و طى آن چنين گفت:در شگفتم از مردمى كه نه دين دارند و نه شرم و حيا. واى بر شما! معاويه به هيچ يك از وعدههايى كه در برابر كشتن من به شما داده، وفا نخواهد كرد. اگر من با معاويه بيعت كنم، وظايف شخصى خود را بهتر از امروز مىتوانم انجام بدهم، ولى اگر كار به دست معاويه بيفتد، نخواهد گذاشت آيين جدم پيامبر را در جامعه اجرا كنم.به خدا سوگند (اگر به علت سستى و بيوفايى شما) ناگزير شوم زمامدارى مسلمانان را به معاويه واگذار كنم، يقين بدانيد زير پرچم حكومت بنى اميه هرگز روى خوشى و شادمانى نخواهيد ديد و گرفتار انواع اذيتها و آزارها خواهيد شد.هم اكنون گويى به چشم خود مىبينم كه فردا فرزندان شما بر در خانه فرزندان آنها ايستاده و درخواست آب و نان خواهند كرد؛ آب و نانى كه از آن فرزندان شما بوده و خداوند آن را براى آنها قرار داده است، ولى بنى اميه آنها را از در خانه خود رانده و از حق خود محروم خواهند ساخت.آنگاه امام افزود: اگر يارانى داشتم كه در جنگ با دشمنان خدا با من همكارى مىكردند، هرگز خلافت را به معاويه واگذار نمىكردم، زيرا خلافت بر بنى اميه حرام است....(36)امام مجتبى كه ماهيت پليد حكومت معاويه را بخوبى مىشناخت، روزى در مجلسى كه معاويه حاضر بود، سخنانى ايراد كرد و ضمن آن فرمود: «سوگند به خدا، تا زمانى كه زمام امور مسلمانان در دست بنى اميه است، مسلمانان روى رفاه و آسايش نخواهند ديد»(37).و اين، هشدارى بود به عراقيان كه بر اثر سستى و به اميد راحتى و آسايش، تن به جنگ با معاويه ندادند، غافل از اينكه در حكومت معاويه هرگز به اميد و آرزوى خود دست نمىيابند.
پيمان صلح، و اهداف امام (علیه السلام) :
[size=medium] پيشواى دوم، هنگامى كه بر اثر شرائط نامساعدى كه قبلا تشريح شد، جنگ با معاويه را بر خلاف مصالح عالى جامعه اسلامى و حفظ موجوديت اسلام تشخيص داد و ناگزير صلح و آتش بس را قبول كرد، فوق العاده كوشش نمود تا هدفهاى عالى و مقدس خود را به قدر امكان از رهگذر صلح و به نحو مسالمتآميز تامين كند.از طرف ديگر، چون معاويه به خاطر برقرار صلح و قبضه نمودن قدرت، حاضر به دادن همه گونه امتياز بود- به طورى كه ورقه سفيد امضا شدهاى براى امام فرستاد و نوشت هر چه در آن ورقه بنويسد مورد قبول وى مىباشد.(38)-امام از آمادگى او حداكثر بهره بردارى را نموده و موضوعات مهم و حساس را كه در درجه اول اهميت قرار داشت و از آرمانهاى بزرگ آن حضرت بشمارمى رفت، در پيمان صلح گنجانيد و از معاويه تعهد گرفت كه به مفاد قرار داد عمل كند.گر چه متن پيمان صلح در كتب تاريخ، به طور كامل و بترتيب، ذكر نشده است، بلكه هر كدام از مورخان به چند ماده از آن اشاره نمودهاند، ولى با جمع آورى مواد پراكنده آن از كتب مختلف مىتوان صورت تقريباً كاملى از آن ترسيم نمود. با يك نظر كوتاه به موضوعاتى كه امام در قرار داد قيد نموده و براى تحقق آنها پافشارى مىكرد، مىتوان به تدبير فوق العادهاى كه حضرت در مقام مبارزه سياسى براى گرفتن امتياز از دشمن به كار برده، پى برد.اينك پيش از آنكه هر يك از مواد صلحنامه را جداگانه مورد بررسى قرار دهيم، متن پيمان صلح را كه در پنج ماده مىتوان خلاصه كرد، ذيلاً از نظر خوانندگان محترم مىگذرانيم:
متن پيمان :
ماده اول:
حسن بن على (علیه السلام) حكومت و زمامدارى را به معاويه واگذارى مىكند، مشروط به آنكه معاويه طبق دستور قرآن مجيد و روش پيامبر (صلی الله علیه واله) رفتار كند.
ماده دوم:
بعد از معاويه، خلافت از آن حسن بن على (علیه السلام) خواهد بود و اگر براى او حادثهاى پيش آيد حسين بن على (علیه السلام) زمام امور مسلمانان را در دست مىگيرد. نيز معاويه حق ندارد كسى را به جانشينى خود انتخاب كند.
ماده سوم:
بدعت ناسزا گويى و اهانت نسبت به امير مومنان (علیه السلام) و لعن آن حضرت در حال نماز بايد متوقف گردد و از على (علیه السلام) به نيكى ياد شود.
ماده چهارم:
مبلغ پنج ميليون درهم كه در بيت المال كوفه موجود است از موضوع تسليم حكومت به معاويه مستثنا است و بايد زير نظر امام مجتبى (علیه السلام) مصرف شود. نيز معاويه بايد در تعيين مقررى و بذل مال ،
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 230]
-
گوناگون
پربازدیدترینها