واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: به مناسبت روز سينما سينماي ايران و چالشهاي آن
جام جم آنلاين: امروز روز سينماست و عجيب نيست در دنياي ارتباطات و انواع فناوريهاي ارتباطي، اين سينما باشد كه روزي را به خود اختصاص داده است كه روزگاران تحت سيطره اوست. سينما درمقام يك هنر صنعت رسانه و نمادي از فناوري و شاخصه دنياي مدرن، بيتاثير از تقدير تاريخي جوامع و وضعيت انساني آن نبوده و همواره در تعامل و خوانش مداوم با ساحتهاي فراذاتي خود شكل گرفته و تداوم يافته است.
چنانچه امروزه از آثار هنري و دستي به جاي مانده از ادوار تاريخي گذشته به عنوان ابزاري براي تحقيق و درك دقيق آن دوره خاص استفاده ميشود. بعدها (وچه بسا اكنون) سينما، ابژه شناختي خوبي براي جامعهشناسان و مورخان خواهد بود. سينما اگر چه به قول ژان لوك گدار واقعيت بازتاب است، اما بازتاب واقعيت نيز هست.
واقعيت تاريخي انساني كه در بستر بياني هنري به ماندگاري بيشتر و پردامنهتري از حقيقت ميانجامد و هويتي بصري ميبخشد؛ هويتي كه بر پايههاي قدرتمند تصوير بنا شده و قوام ميگيرد. سينما، زبان گوياي زمان خويش است و تجلي بروني و آشكار تحولات دروني عصر خود!
در عصر رسانهاي شده امروز كه جهان به واسطه فناوريهاي ارتباطي به دهكدهاي كوچك بدل شده و تصوير، هژموني فني خود را بسط تاريخي داده است، سينما در مقام خداوندگار تصوير به آتوريته بيبديل اين جهان بدل شده و قدرت ذاتي خود را به اقتداري فراذاتي تبديل كرده است.
به عبارتي ديگر، سينما بيش از مظاهر ديگر تمدن جديد حضور خود را در زيست جهان انسان مدرن، تثبيت و حتي در مواقعي تحميل كرده است.
امروزه كمتر جامعهاي يا انساني پيدا ميشود كه سينما و به طور كلي دنياي تصوير را درك نكرده و تجربه مشترك زيسته با آن نداشته باشد. البته رشد و توسعهيافتگي سينما متناسب با وضعيت مدرنيته در جوامع مختلف فرق ميكند و بنا بر تجربههاي تاريخي كشورها، متفاوت است.
سينما در ايران بيش از كشورهاي منطقه همزمان با آغاز پروسه مدرنيسم متولد شده و مورد توجه قرار گرفت. بر اساس روانشناسي اجتماعي فرهنگ ايراني، علاقه آنها به قصهپردازي و داستانسرايي و البته سابقه تاريخي آنان در پردهخواني و نمايش و تعزيه را بايد در عنايت به اين هنر در نظر داشت.
اساسا هنر قبل از تولد فرزند هفتم آن در ايران سابقه و جايگاه تاريخي والايي داشت و مورد توجه سلاطين و پادشاهان نيز بود. همين سينما و دوربين و تصوير شايد اگر مورد توجه ناصرالدين شاه قرار نميگرفت، صنعت سينما به اين زودي در كشور پا نميگرفت.
پشتيباني نظام سياسي در توسعه اين صنعت نقش بسزايي دارد و موجب تسريع در تحولات آن ميشود. ساختار قدرت در جهان، امروزه از سينما به عنوان اهرمي قدرتمند در تبليغ، توجيه ايدئولوژيك، معرفي فرهنگ و تمدن جامعه خود و در نهايت شكل دهي و هدايت افكار عمومي استفاده ميكند و اكنون ديگر اين يك حقيقت انكارناپذير است كه قدرت بدون تصوير قابل تصور نيست! كافي است به سير تحولات سينماي ايران در همين عمر 50 ساله آن نگاهي بيندازيد تا همواره ردپاي سياست را در آن پيدا كنيد.
يكي از مهمترين مكانهايي كه در هنگامه انقلاب اسلامي مورد هجو و حمله مردم قرار ميگرفت، سينماها بودند. وزن سينما را در ترازوي سياست ميتوانيد با حادثه سينما ركس آبادان محك بزنيد تا به اثرگذاري اين صنعت جذاب در معادلات سياسي اجتماعي پي ببريد. قدرت اجتماعي فرهنگي سينما نيز غيرقابل انكار است و تاثير فيلمها، ستارههاي سينمايي و هنرپيشههاي عامهپسند بر رفتار و منش نسل جوان بر كسي پوشيده نيست.
مصداق اين مد و الگوهاي سينمايي را دست كم ميتوان در آثار اجتماعي فيلم قيصر قبل از انقلاب رديابي كرد. مجموعه اين عوامل موجب ميشود تا سينما بيش از يك هنر صرف شناخته شود و به همين ميزان تاثير بگذارد. عنصر مخاطب و تماشاگر عام را بايد در اين گستردگي دخيل دانست كه شايد تنها موسيقي از ميان انواع هنرها در اين زمينه با سينما هماوردي كند.
مخاطبان و مديران سينما امروز هم در سينماي ايران، مهمترين چالش به شمار ميآيند. سينما صرفا بر پايه كارگردان، بازيگر و ديگر عوامل و عناصر فيلم بنا نشده است. بخش عمدهاي از توسعه يا عقبماندگي در صنعت سينما به مديريت سينما در جامعه برميگردد.
اين مديريت سينما در كشور است كه با اخذ سياستهاي خاص سينمايي، بسترهاي رشد و توسعه يا ركود و بحران اين صنعت را فراهم ميكند، از سوي ديگر سينما به عنوان يك مديوم و ژانر رسانهاي بدون مخاطب، هويتي ندارد يا اينكه موجوديت آن به خطر ميافتد و تهديد ميشود.
سينماي ايران در حال حاضر از اين دو جايگاه تهديد شده و دچار بحران است؛ بحران مخاطب و بحران مديريت فرهنگي! البته تحليل اين بحرانها را بايد در ذيل جامعهشناسي سينماي ايران قرار داد به اين معني كه در اين مقاله قرار نيست مسائل و چالشهاي سينماي ايران با رويكردي ذاتي بررسي شود. چنانچه از اين منظر نگريسته ميشد بايد به مشكلات فيلمنامهنويسي، ضعف كارگرداني، سطح بازيگري و بسياري ديگر از عوامل دروني سينما ميپرداختم.
اما نگاه من ناظر بر مسائل سخت افزاري و برون ذاتي سينماست؛ رويكردي كه سينما را نسبت به مولفههاي فرهنگي اجتماعي مرتبط با آن ميسنجد لذا وقتي از بحران مخاطب صحبت ميكنيم عوامل موثر نرمافزاري و دروني سينما را كنار ميگذاريم و صرفا به بررسي عناصر موثر حاكم بر سينما ميپردازيم.
جالب آنكه از اين خاستگاه آنچه زمينههاي بحران مخاطب را براي سينماي ايران فراهم كرده است، به دنياي تصوير و خانواده سينما مربوط ميشود.
رشد روز افزون و سريع انواع فناوريهاي بصري و صوتي تصويري و توسعه شبكههاي تلويزيوني و ماهوارهاي اگرچه به عنوان توسعه ارتباطات و بسط عالم تصوير قلمداد ميشود و فيلم و سينما را در ظرفيتي گستردهتر در زيست جهان آدميان جاري ميسازد، اما خود عليه آن قرار ميگيرد و موقعيت سينما را به خطر مياندازد؛ يعني رسانه عليه رسانه!
امروزه با انواع شبكههاي تلويزيوني و ماهوارهاي و توليد برنامههاي مختلف سرگرمكننده كه با مانيتورهاي رنگارنگ و در ابعاد و اندازههاي مختلف كه به مدد پيشرفت سرويسهاي مخابراتي از كيفيت تصويري بالايي و چه بسا بهتر از پرده سينما برخوردارند، ميل رفتن به سينما كمتر شده است.
مخاطبان ترجيح ميدهند براحتي در منزل خود بنشينند و فيلم تماشا كنند تا اينكه مشكلات شلوغي و ترافيك و مهمتر از همه هزينه بليت سينما را به جان بخرند! اجرا نشدن قانون كپيرايت درايران و قاچاق فيلمهاي روي پرده نيز در سالهاي اخير به اين مساله اضافه شده و وضعيت خراب اقتصاد سينماي ايران را با تهديد جدي مواجه كرده است.
اين عامل بيش از آنكه به مخاطب مربوط شود (كه البته به فرهنگ عمومي جامعه نيز بر ميگردد) به ضعف مديريت فرهنگي كشور بر ميگردد.
در واقع عامل دومي كه وضعيت كنوني سينماي ايران را رقم زده است ، مديريت سينماي كشور است كه به جاي داشتن ساختاري فرهنگي، زير سايه سياست قرار گرفته است و حيات مستقلي ندارد.
تصوير غلط از سينما نزد برخي مديران سينمايي موجب شده تا افسار سياستگذاري سينمايي به جاي فرهنگ در دستان سياست بيفتد و در نتيجه، هويت فرهنگي سينما در پس بازيهاي سياسي مخدوش شود.
عدم حمايتهاي مالي از سينماگران، كمبود وضعيت نامناسب سينماهاي كشور ، سياستگذاري هاي غلط و مقطعي بخشي از عملكرد اين مديريت در سالهاي اخير است كه نتيجه آن اوضاع ورشكسته و بحرانزده كنوني سينماست.
متاسفانه سياست زدگي يا سياست سالاري در عرصه فرهنگ همواره به ضرر فرهنگ جامعه ما منجر شده و در اين ميان، سينما به دليل دامنه اثرگذاري و به اصطلاح در چشم بودن بيشتر در چنبره سياست قرار گرفته است.
سينما و هنر مستلزم تجربههاي تازه از لايههاي عميق جامعه انساني است تا بتواند به دور از پيشفرضهاي كليشهاي و تحميلي به بازنمايي واقعيت بپردازد. تدوين قوانين كپيرايت براي جلوگيري از قاچاق فيلمهاي در حال اكران، نمونه كوچكي از مديريت فرهنگي است كه سينما را از وضعيت ناگوارش خارج ميسازد.
سينماي ايران در وضعيت كنوني بيش از آنكه نيازمند حمايتهاي دولتي باشد كه هست، به فرهنگسازي و تثبيت كنش فيلم ديدن به عنوان بخشي از بازيابي حقيقت و نهادينه كردن در زيست جهان خود نيازمند است.
سطحينگري در بدنه مخاطبان سينماي ما، آزاردهنده است. سينماي امروز ايران از وضعيت تاريخي اجتماعي آن جدا نيست؛ تناقضهاي رفتاري چالش سنت و مدرنيسم.
تضادهاي بنيادين فكري و نابسامانيهاي اقتصادي و اجتماعي در هنر هفتم نيز اثر خود را گذاشته است ، از همينروست كه زبان سينماي ايران دچار لكنت شده و حتي از بيان درد خويش هم عاجز است.
اين بحران زماني تشديد ميشود كه سينما، راه خودش را از طريق صيرورت هنرياش پيدا نكند و ديگران خارج از متن آن با حاشيههاي غير فرهنگي بخواهند آنرا به راه راست هدايت كنند!
سيد رضا صائمي
جمعه 22 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 447]