واضح آرشیو وب فارسی:خبر آنلاین: تاریخ - گفت وگوی خبرآنلاین با علی میرهاشمی، معاون پژوهشی پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس و استاد دانشکده مدیریت دانشگاه علامه طباطبایی درباره نخستین نامه تاریخی صدام حسین به مقام معظم رهبری آیت الله خامنه ای و علی اکبر هاشمی رفسنجانی. هومان دوراندیش - در پنجمین روز اردبیهشت ماه 1369، نخستین نامه تاریخی صدام حسین به مقامات عالی رتبه جمهوری اسلامی ایران، منتشر شد؛ نامه ای که چهار روز قبل از تاریخ مذکور از سوی دیکتاتور به تاریخ پیوسته عراق به تهران ارسال شده بود. هدف صدام از ارسال این نامه، حل و فصل مسائل باقی مانده از جنگ ایران و عراق بود. نامه صدام زمینه ساز نامه نگاری تاریخی مقامات عالی رتبه دو کشور شد. در مجموع شش نامه از بغداد به تهران و چهار نامه از تهران به بغداد ارسال شد. نامه های ارسالی از بغداد امضای صدام را در پای خود و نامه های پست شده از تهران، امضای هاشمی رفسنجانی را در انتهای خود داشت. متن زیر گفتگویی است با علی میرهاشمی درباره انگیزه ها و پیامدهای نامه نگاری صدام با مقامات کشورمان. علی میرهاشمی معاون پژوهشی پژوهشگاه علوم و معارف دفاع مقدس و استاد دانشکده مدیریت دانشگاه علامه طباطبایی است. وی متولد 1345 و صاحب مقالات متعددی در حوزه های " جنگ " و " مدیریت " است. گفت وگوی گروه تاریخ خبرآنلاین را به این مناسبت می خوانید: *************************** همان طور که می دانید، صدام در اوایل اردیبهشت 1369 نامه ای به سران نظام جمهوری اسلامی نوشت تا " صلح مورد علاقه دو کشور " محقق شود. به نظر شما انگیزه اصلی او از نوشتن این نامه چه بود؟ صدام در آن زمان در صدد حمله به کویت بود و می خواست خیالش از جانب مرزهای شرقی عراق آسوده باشد. او با این نامه می خواست خواسته های ایران را تامین کند؛ چرا که در فاصله سال های 67 تا 69، بسیاری از مسائل اصلی مربوط به جنگ، از جمله تبادل اسرا و پذیرش معاهده 1975 که مبنای تعیین حدود مرزی ایران و عراق بود، حل نشده بود. در قطعنامه 598 تکلیف این مسائل روشن نشده بود؟ در قطعنامه 1975 تکلیف این امور روشن شده بود ولی وقتی که صدام گفت قطعنامه 1975 را نمی پذیرد، در واقع می خواست قراردادهای قبل از معاهده 1975 را مبنای روابط دو کشور قرار دهد؛ قراردادهایی که در آن ها مسائل فی ما بین دو کشور به نفع عراق حل شده بود. اما قرارداد 1975 تا حد زیادی به نفع ایران تنظیم شده بود. قرارداد 1975 الجزایر در قطعنامه 598 سازمان ملل به رسمیت شناخته شده بود؟ قطعنامه 598 آخرین قطعنامه ای بود که از طرف شورای امنیت سازمان ملل درباره پذیرش آتش بس و حل و فصل کردن جنگ ایران و عراق صادر شد. این قطعنامه متضمن بازگشت دو کشور به مرزهای بین المللی بود. طبیعتاً بازگشت به مرزهای بین المللی نیز باید بر اساس قانونی خاص شکل می گرفت. قانون آن زمان نیز همان قرارداد 1975 الجزایر بود. با توجه به اینکه صدام در زمان جنگ می گفت که قرارداد 1975 را نمی پذیرد، پس منطقاً بعد از برقراری آتش بس، از نظر او " مرزهای بین المللی " نامشخص بود اما از نظر ما تاکید بر " بازگشت به مرزهای بین المللی " در قطعنامه 598، با توجه به قرارداد 1975، مدلول عملی روشنی داشت. حرف صدام در این نامه این بود که تازه باید تکلیف مرزهای ایران و عراق روشن شود؟ نه. صدام در این نامه می گوید که من قرارداد 1975 را می پذیرم. صدام در جایی از نامه به " صلح قابل اجرا و فراگیر " اشاره می کند. منظور او از این عبارت چه بود؟ از زمان پذیرش 598 تا زمان ارسال این نامه، در واقع شرایط " نه جنگ نه صلح " بین ایران و عراق حاکم بود. هنوز اسرا مبادله نشده و بعضی از مناطق هم تخلیه نشده بودند. چنانکه گفتم، صدام می خواست به کویت حمله کند و به همین دلیل به دنبال صلحی پایدار با ایران بود. یعنی این نامه فتح بابی شد برای آزادی اسرا؟ بله، با این نامه نگاری ها آزادی اسرا آغاز شد. چرا تا پیش از این نامه صدام، مقامات ایران نامه نگاری برای آزادی اسرا را شروع نکرده بودند؟ کمیسیون هایی برای آزادی اسرا تشکیل شده بود اما اراده آزادی اسرا به صورت جدی در کشور عراق وجود نداشت. آنها به دنبال امتیاز گرفتن از ایران بودند. تا آن زمان مذاکرات مربوط به آزادی اسرا در جریان بود ولی این مذاکرات بسیار طولانی شده بود. مقامات کشور ما منتظر بودند که این مذاکرات به نتیجه برسد. یعنی اگر صدام نمی خواست به کویت حمله کند، اسرای ایرانی خیلی دیرتر آزاد می شدند؟ نمی توان نظر قطعی داد که این امر چقدر دیگر طول می کشید ولی حتما در روند آزادی اسرا تاثیر می گذاشت. صدام در یکی دو جای نامه اش به صلح عراق و ایران در کنار صلح " امت عرب و ایران " اشاره می کند. یعنی تلویحاً تهدید می کند که اگر مساله شما با عراق حل نشود، مساله تان با جهان عرب حل نشده است. به نظر شما انگیزه او از این طرز حرف زدن چه بود؟ در چنین نامه هایی قطعاً بلوف های سیاسی هم وجود دارد. چنانکه می دانید، در جنگ ایران و عراق به غیر از سوریه و در آغاز لیبی و تا حدودی هم الجزایر، بقیه کشورهای عربی از عراق پشتیبانی می کردند. صدام در این نامه به حمایت کشورهای عربی از خودش اشاره می کند و در واقع می خواهد بگوید که من به نمایندگی از سایر کشورهای عربی با شما وارد جنگ شدم. حالا بگذریم که در همان زمان در حال برنامه ریزی برای حمله به کویت بود! باید افزود که در همان مقطع زمانی مشکل صدام با کشورهای حوزه خلیج فارس شروع شده بود. بدهی های عراق به کشورهای عربی، یکی از دلایل مشکل صدام با سران این کشورها بود. صدام در این نامه می گوید " عوامل دست اندرکار وقوع فتنه میان ایران و عراق در گذشته " ممکن است باز هم برای شروع جنگی دوباره بین این دو کشور تلاش کنند. منظورش آمریکا و جهان غرب بود؟ همه حرفهای صدام در این نامه نمی تواند صادقانه باشد. صدام می خواست مساله مهم جنگ ایران و عراق را حل و فصل کند و داوری آیندگان هم برایش اهمیت داشت. بنابراین به نکاتی اشاره می کرد که لااقل همه آنها صحت نداشت. شاید اشاره او به کشورهای غربی بوده باشد. چون که مخاطبش مقامات ایران بود که ضد غرب به شمار می رفتند، چنین نکاتی را در نامه اش مطرح کرده است؟ می توان چنین برداشتی هم از این جملات او کرد. در واقع او می خواهد بگوید ما و شما توسط دیگران وارد جنگ شدیم. نشانه های آغاز تیرگی روابط عراق با آمریکا و جهان غرب نیز در این نامه مشهود است؛ زیرا صدام به " تهدیدهای برخی ابرقدرت ها و کشورهای بزرگ علیه عراق و امت عرب " هم اشاره می کند. عراق در طول جنگ با ایران به تجهیزات بسیار پیشرفته ای دست یافت و به لحاظ نظامی تجربه بسیار زیادی کسب کرد و استعداد نیروهایش را در مقایسه با سایر کشورهای خاورمیانه، به سطح بسیار بالایی رساند. بنابراین از حیث تهدید نظامی می توانست کشور بسیار خطرناکی باشد؛ مثل آلمان که پیش از جنگ جهانی دوم دائماً در حال توسعه نظامی بود. به هر حال از نظر کارشناسان نظامی، کشوری که در فرایند توسعه نظامی قرار دارد، حتما در جایی از نیروی نظامی اش استفاده می کند. شاید غربی ها چنین خطری را از ناحیه صدام احساس می کردند و شاید حتی نگران بودند که ایران و عراق به یکدیگر نزدیک شوند. به نظر شما، در مجموع واکنش قامات ایران به نامه های صدام چطور بود؟ تا جایی که من اطلاع دارم، ما هیچ وقت به صدام اعتماد نکردیم؛ چرا که او را فرد صادقی نمی دانستیم. اما از فرصت هایی که برای حل و فصل مسائل مابین ایران و عراق پیش می آمد، استفاده می کردیم. به نظر من رهبران جمهوری اسلامی اعتمادی به صدام نداشتند. البته در داخل کشور ما، رویکردهای دیگری هم نسبت به صدام وجود داشت. در آغاز دهه 1370 که صدام با آمریکا و سایر کشورهای غربی درگیر جنگ شد، جناح چپ در ایران واقعاً خواستار همراهی ایران با صدام در آن جنگ بود؟ بله. اما اعضای این جناح مدعی اند که چنین موضعی نداشتند. به هر حال اسناد سخنان آنها موجود است و می توان به این اسناد مراجعه کرد. البته موضع آنها در قالب یک بیانیه رسمی مطرح نشد ولی حرفهایی زدند که بیانگر چنین موضعی است. جناح چپ در آن زمان معتقد بود از آنجا که ما با آمریکا مشکل دائمی داریم، هر جا که بتوان با این کشور درگیر شد، باید این کار را انجام داد. بنابراین جنگ آمریکا و عراق را هم یک فرصت برای ایران می دانست. صادق خلخالی هم در سال 82 از صدام تعریف کرده و گفته بود: " این صدام آدم جالبی است. " خود آقای خلخالی هم آدم جالبی بود (خنده). در آن زمان با توجه به تبیلغاتی و تصوری که از صدام در جامعه ما وجود داشت، تقابل صدام و امریکا برای خیلی ها قابل تصور نبود. بنابراین وقتی که صدام با آمریکا درگیر شد، طبیعی بود که این اتفاق برای خیلی ها جالب باشد. صدام پیشنهاد " ملاقات در مکه مکرمه " را به رهبری و ریاست جمهوری ایران می دهد که با استقبال مقامات ایرانی مواجه نمی شود. بله، مقامات کشورمان ترجیح می دادند که حل و فصل مشکلات ایران و عراق از طریق مکانیسم های حقوقی و راهکارهای مشخص شده از سوی سازمان ملل پیگیری شود. با توجه به ژست های مذهبی صدام در این نامه، این سئوال هم قابل طرح است که او آدم مذهبی ای بود؟ رفتارش این را نشان نمی داد. حزب بعث در عراق اندیشه ناسیونالیستی داشت ولی سعی می کرد از عناصر مذهبی نیز در اندیشه ناسیونالیستی اش استفاده کند و بویژه از سال 1361 به بعد، مقولات مذهبی را در ایدئولوژی خودش به نحو پررنگ تری مطرح می کرد. با توجه به تبیلغاتی که در طول جنگ در کشور ما علیه صدام شده بود، نامه نگاری های محترمانه مقامات کشورمان با صدام، چه واکنشی در افکار عمومی و بویژه در میان نیروهای حزب اللهی پدید آورد؟ بعد از پذیرش قطعنامه 598، جامعه ایران به تدریج از فضای جنگ فاصله می گیرد. پس از انتشار نامه ای که امام درباره جنگ نوشت، واکنش های منفی رزمندگان تا حدودی از بین رفت. ضرورتهایی که امام خمینی در آن نامه ذکر می کند، رزمندگان را به این نتیجه می رساند که مصلحت کشور در پذیرش این قطعنامه است. دوران بازسازی شروع شده بود و این امر در سطح جامعه تبلیغ می شد که بازسازی جامعه نیازمند صلح و آرامش است. بنابراین آن حساسیت های اولیه کمتر شده بود. ممکن است برخی از رزمندگان در محافل خودشان چنین انتقادی کرده باشند که صدامی که تا دیروز کافر بود حالا برادر شده است ولی در سطح جامعه، واکنش منفی ای به عباراتی که در این نامه ها به کار برده می شد، وجود نداشت. 21862/
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: خبر آنلاین]
[مشاهده در: www.khabaronline.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 627]