واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: حقیقت ادراك و مراحل آن در فلسفه ملاّ صدرا(1)مسائلی چون نحوه پیدایش معرفت، میزان صحّت معرفت، تجرّد نفس و دستهبندی قوای آن به مدركه یا ذهن و غیر آن، دستهبندیهای معلومات ذهنی به جزئی و كلی، و كلی به بدیهی و نظری، عمدهترین مسائل فلسفی معرفت است كه همراه با ابهام و اجمال بسیاری در دوره ماقبل اسلامی مطرح بوده و به دست فلاسفه اسلامی رسیده است. مبحث ادراك و معرفت از مسائل بسیار مهم فلسفی است كه بخش قابل توجهی از مباحث فلسفه اسلامی، به ویژه فلسفه ملاّ صدرا را به خود اختصاص داده است. مبحث ادراك و معرفت از مسائل بسیار مهم فلسفی است كه بخش قابل توجهی از مباحث فلسفه اسلامی، به ویژه فلسفه ملاّ صدرا را به خود اختصاص داده است. در این بررسی كوتاه، نظریه ملاّ صدرا را در زمینه حقیقت ادراك و مراحل آن، به گونهای مختصر و روشن بیان میكنیم:به همین منظور، نخست به مقدّمهای كوتاه پیرامون تاریخچه مبحث معرفت در فلسفه اسلامی پرداخته، سپس بحث را در سه بخش پی میگیریم:1- اشارهای به نوآوریهای ملاّ صدرا در فلسفه معرفت؛2- حقیقت ادراك در فلسفه ملاّ صدرا؛3- مراحل و مراتب ادراك در فلسفه ملاّ صدرا. از گامهای نخستین و بسیار مهمی كه در فلسفه اسلامی در زمینه مباحث معرفت برداشته شد، ابتكار ابونصر محمدبن محمد بن طرخان فارابی (259 ـ 339 ق./ 872 ـ 950م.) در تقسیم معرفت به معرفت تصوری و معرفت تصدیقی بود. كلید واژههاادراك، معرفت، حقیقت، ادراك حسی، ادراك خیالی، ادراك عقلی، ملاصدرا، فلسفه معرفت .مقدّمهمباحثی كه در زمینه «معرفت» در فلسفه ماقبل اسلامی ـ اعم از فلسفه یونانی، فلسفه اسكندرانی، نوافلاطونی، و غیر آن ـ مطرح بوده و پس از ترجمه متون فلسفی به دست فلاسفه مسلمان رسیده، بسیار محدود و اندك است. والد كولپه در كتاب «Einleitung in die philosophie» كه با عنوان «مقدّمهای بر فلسفه» به فارسی ترجمه شده است، میگوید: در نظر پیشینیان علم خاصی بدین نام ـ علم معرفت ـ وجود نداشته است. افلاطون تحقیقات درباره معرفت را در بخشی از مباحث خویش وارد كرده است كه آنها را به نام «دیالكتیك» جدل یا احتجاج) نامیده است (½ 3و1) و همین نوع تحقیقات ارسطو در متافیزیك این فیلسوف مشاهده میشود. (( ½4،1) ولی خط فاصل روشنی میان آنچه مربوط به معرفت است و آنچه به منطق یا متافیزیك خالص ارتباط دارد، یافت نمیشود. مهمترین مسائل معرفت كه در فلسفه قدما دیده میشود، مسائلی است كه در اطراف صدق و صحت كلی معرفت دور میزند و شاید كمتر بتوان در آثار آنان نشانهای از آن بخش مسائل معرفت مشاهده كرد كه در عصر جدید حالت وضوح و صراحت پیدا كرده است. از این قبیل است مسئله علاقه میان دو عامل ذاتی (Subjective) و موضوعی (Objective) در معرفت و نقشی كه موضوع درك شده و ذات درككننده در عمل ادراك یا معرفت دارند، و مسئله تحدید حدود و معرفت بشری، و تعریف ماهیت و حقیقت تجریه خالص.( (1) مبحث تقسیم علم به حضوری و حصولی راه را برای یكی از مهمترین مسائل فلسفی معرفت در فلسفه ملاّ صدرا باز كرد، و آن مبحث اتحاد عقل و عاقل و معقول است. اضافه بر این، مبنای بسیاری دیگر از مسائل معرفتشناسی در فلسفه ملاّ صدرا گردید. مسائلی چون نحوه پیدایش معرفت، میزان صحّت معرفت، تجرّد نفس و دستهبندی قوای آن به مدركه یا ذهن و غیر آن، دستهبندیهای معلومات ذهنی به جزئی و كلی، و كلی به بدیهی و نظری، عمدهترین مسائل فلسفی معرفت است كه همراه با ابهام و اجمال بسیاری در دوره ماقبل اسلامی مطرح بوده و به دست فلاسفه اسلامی رسیده است.فلاسفه اسلامی دوره پیش از ملاّ صدرا (979ـ 1050 ق./ 1571ـ 1640م.) تحقیق و كاوش در مسائل فوق را ادامه دادند و علاوه بر تبیین بسیاری از ابهامات به جا مانده و حل بسیاری از مشكلات حل ناشده، مطالب جدید فراوانی بر مباحث معرفت افزودند.از گامهای نخستین و بسیار مهمی كه در فلسفه اسلامی در زمینه مباحث معرفت برداشته شد، ابتكار ابونصر محمدبن محمد بن طرخان فارابی (259 ـ339 ق./ 872 ـ 950م.) در تقسیم معرفت به معرفت تصوری و معرفت تصدیقی بود. این تقسیم كه برای نخستین بار به دست این فیلسوف مسلمان صورت گرفت،(2) منشأ تحولی بزرگ در فلسفه معرفت و نیز در منطق گردید.یكی دیگر از مسائل مهم معرفتشناسی فلسفی، كه برای نخستین بار در فلسفه اسلامی مطرح شد، مسئله وجود ذهنی بود.(3) برای نخستین بار فخرالدین محمدبن عمر رازی (543 ـ ??? ق./ 1149ـ 1209م.) در كتاب المباحث المشرقیة، فصلی تحت عنوان «فی اثبات الوجود الذهنی»(4) گشود. این بحث به وسیله خواجه نصیرالدین طوسی (597 ـ 672ق./ 1201ـ 1274م.) گسترش یافت و به تعریف جدیدی از علم و ادراك انجامید.در دوره پیش از نصیرالدین طوسی معمولاً در تعریف حقیقت علم و ادراك میگفتند:«هوالصورة الحاصلة من الشیء لدی العقل.» این تعریف از دوره ماقبل اسلامی به ارث رسیده بود و فارابی و بوعلی سینا و دیگر فلاسفه نخستین دوره اسلامی نیز كمابیش همین تعریف را به كار میبردند، ولی از زمان نصیرالدین طوسی به بعد، علم و ادراك به «وجود حقیقت و ماهیت شیء معلوم نزد عالم» تعریف شد و بدینسان، علم و ادراك معنای دیگری پیدا كرد و به عنوان نوعی از وجود شیء معلوم نزد عالم شناخته شد.(5) اهمیت مبحث وجود ذهنی تنها از این جنبه نیست كه تعریف جدیدی از علم و ادراك به دست میدهد، بلكه بیشتر به این جهت است كه پل ارتباطی میان ذهن و عین یا مدرِك و مدرَك را مشخص میكند و به همین دلیل، اساس و پایه معرفتشناسی فلسفی جدید به شمار میرود. مبحث وجود ذهنی بنیاد معرفتشناسی را در فلسفه اسلامی دگرگون ساخت و طرحی نو در سازمان فلسفه معرفت پدید آورد. اضافه بر آن، در شماری دیگر از مباحث مهم فلسفی ـ نظیر مبحث وجود و ماهیت، و مبحث نفس ـ اثر گذاشت. تشریح نحوه این اثرگذاری نیاز به بحث مفصلی دارد كه در اینجا مجال آن نیست. مسئله مهم دیگر كه در فلسفه اسلامی مطرح شد، تقسیم علم به علم حضوری و علم حصولی بود. در علم حصولی اگرچه ذات معلوم برای عالم حاصل میشود، اما حصول ذات معلوم برای عالم به واسطه وجود ذهنی آن است كه با وجود خارجیاش مغایر است؛ در حالی كه در علم حضوری معلوم با همان وجود اصلی خویش نزد عالم حاضر میشود و وجود خارجی معلوم با وجود آن برای عالم مغایرت ندارد. به تعبیری دیگر، در علم حصولی ماهیت معلوم نزد عالم با وجود ذهنی حاضر است؛ در حالی كه در علم حضوری عین وجود خارجی معلوم نزد عالم حاضر و با عالم اتحاد پیدا میكند.مبحث تقسیم علم به حضوری و حصولی راه را برای یكی از مهمترین مسائل فلسفی معرفت در فلسفه ملاّ صدرا باز كرد، و آن مبحث اتحاد عقل و عاقل و معقول است. اضافه بر این، مبنای بسیاری دیگر از مسائل معرفتشناسی در فلسفه ملاّ صدرا گردید. این كه تقسیم علم به حضوری و حصولی از چه زمانی پیدا شده است، دقیقا معلوم نیست، ولی در كلمات فلاسفه نخستین اسلامی نظیر بوعلی مباحثی نظیر اتحاد عاقل و معقول در علم نفس به نفس و قوای آن مطرح شد. فخرالدین رازی در المباحث المشرقیة فصلی گشوده است تحت عنوان«فی أنّ تعقل الشیء لذاته هو نفس الذات و انّ ذلك حاضر ابدا» كه در این عنوان از واژه «حضور» استفاده شده است. در هر صورت به نظر میرسد در فلسفه بوعلی سینا علم حضوری و علم حصولی مطرح بوده اگرچه كاربری و تعریف فلسفی دقیق این دو واژه بعدها و عمدتا در فلسفه ملاّ صدرا صورت گرفته و كاملاً از یكدیگر تفكیك شده و سپس مبنای بسیاری از مباحث مهم فلسفی گردیده است.پینوشتها:1ـ ازوالد كولپه، مقدّمهای بر فلسفه، ترجمه احمد آرام، تهران، بینا، 1335، ص 36و37.2ـ مرتضی مطهری، كلیات منطق، مجموعه آثار، تهران، صدرا، بیتا، ج 5، ص 53.3ـ همو، شرح مبسوط منظومه، تهران، حكمت، 1404، ج 1، ص 270.4ـ فخر رازی، المباحث المشرقیه، تهران، بینا،1996 م، ج 1، ص 41.5- مرتضی مطهری، شرح مبسوط منظومه، تهران، حكمت، 1404، ج 1، ص 280 به بعد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 488]