واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: علل افول و سقوط تمدنها(قسمت اول)
نویسنده: کربی اندرسونچکیده: کربی اندرسون به عنوان نویسنده و روزنامهنگاری یهودی، در حوزه علوم اجتماعی به خصوص در زمینه خانواده، اخلاق، روابط انسانی و تأثیر و تحولاتی که این حوزهها در عصر جدید و در رویارویی با ظهور ارزشهای جدید داشتهاند، فعالیت میکند. مقاله حاضر نیز با نگاهی تحلیلی به تاریخ ملل گذشته، به ملت آمریکا هشدار میدهد که در همان مسیری پیش می رود که تمدنهای گذشته را سرنگون کرد. توجه او به دین و ارزشهای اخلاقی و باورهای ملی برای «نجات»، قابل توجه است.دلایل مختلفی را میتوان برای سقوط و انحطاط یک تمدن عنوان نمود، اما یک علت مهم که غالباً نیز مورد توجه قرار نمیگیرد، این است که آن مردم نسبت به عقاید دینی خود «بیقید» شده باشند.برنامه رادیویی بسیار محبوب «پروب»(1) یک قسمت از مجموعه برنامههای خود را به موضوع «چگونگی فروپاشی یک ملت» اختصاص میدهد. من نیز تمایل دارم با ارائه خلاصهای از مهمترین مطالب کتاب «چه زمانی ملتها میمیرند» که به قلم «جیم نلسون بلاک»(2) نوشته شده است، حول این موضوع مطالبی را بیان کنم. هنگامی که ما به تاریخ سه هزارساله مینگریم، در مییابیم که تمدنها پدیدار میشوند اما در نهایت، ستاره اقبال آنها نیز غروب کرده و در اصطلاح «میمیرند». تاریخ جهان، تاریخ اقوامی است که یا توسط اقوام دیگر مغلوب میشوند و یا آن که از درون پوسیده شده، به هرج و مرج و فروپاشی میرسند.دلایل مختلفی را میتوان برای سقوط و انحطاط یک تمدن عنوان نمود، اما یک علت مهم که غالباً نیز مورد توجه قرار نمیگیرد، این است که آن مردم نسبت به عقاید دینی خود «بیقید» شده باشند.راسل کرک(3) میگوید: ریشه «فرهنگ»(4) «عبادت و مناسک مذهبی»(5) است. به بیانی دیگر، فرهنگ بر روی ساختارهایی از جهان بینی روحانی و یا مذهبی بنا نهاده شده است.تمدن مصر باستان به عنوان یک جامعه مذهبی، بر شاکله عبادت بتها و ربّالنوعهای طبیعت بنا گذاشته شده بود. یونانیان و رومیان، معبد خدایان داشتهاند و همچنین سایر تمدنها در هند، چین و سایر نقاط عالم، به صراحت اعلام کردهاند که اساس تمدن بر مبنای «دین» گذاشته میشود و آن گاه که باورهای سنتی مردم تحلیل میرود، همان زمان «پایان ملت» فرا میرسد. در واقع، مذهب، آن دسته از شرایط مناسب را که یک ملت در آن نضج میگیرد، فراهم میسازد.مورخ مشهور «ویل دورانت» میگوید:«تاریخ تاکنون هیچ شاهد قابل اعتنایی را به خود ندیده است که جامعهای توانسته باشد به شکل موفقیتآمیزی یک زندگی اخلاقی را فراهم کند، بدون آن که از مذهب یاری گرفته باشد.»متأسفانه، ملت آمریکا خود را برای سفر به جامعهای مهیا میکند که در آن جامعه، عنصر مذهب جایی ندارد. در این جامعه، نه تنها «ده فرمان» به فراموشی سپرده شده است؛ بلکه عرصه عموم جامعه از هر گونه ارزشهای مذهبی رنگ باخته است.البته این آتش، دامان مسیحیت را هم گرفته است، چرا که نه تنها ارزشهای مسیحیت را در مدارس دولتی آموزش نمیدهند، بلکه آنها را در کتابهای درسی، در سر کلاسها و در رسانههای عمومی، مورد تمسخر قرار میدهند. به همین خاطر، انسان حق دارد تا از خود بپرسد، سرانجام این ملت چه خواهد شد و بر سر آن چه خواهد آمد؟فساد اجتماعیجیم نلسون در کتاب خود با عنوان «هنگامی که ملتها میمیرند»، سه دسته فساد را فهرست میکند: فساد اجتماعی، فساد فرهنگی و فساد اخلاقی. فساد اجتماعی در سه سمت و سوی مهم خود را نشان میدهد: بحران قانون گریزی، هرج و مرج اقتصادی و بوروکراسی در حال رشد.داستان تاریخ زندگانی بشر، نمونههای فراوانی را در مورد نتایج مخرب کم رنگ شدن قانون و گسترش هرج و مرج، در برابر چشمان عبرت گیرنده قرار میدهد.
در یونان باستان، نخستین علایم بیماری بیقانونی و بینظمی در یک حس عمومی، بیاحترامی به سنتها و تباهی در نسل جوان خلاصه میشد. از دیگر نشانههای نخستین سقوط این جامعه، سقوط هنر و تفریحات و سرگرمیهایش در ورطه فساد و تباهی را میتوان نام برد. فیلسوفان و خبرگان، وسایل تبادل نظر و ارتباط بین افراد را از شکل زیبای آن انداختند. در این مورد میتوان گفت که فن خطابه و بلاغت به پرخاشگری، مبارزهطلبی و بیصبری تبدیل گشته بود و جماعت به اصطلاح روشنفکر، طریق ریشخند زدن و تهاجم به تمامی آن چیزهایی را که سنت شمرده میشد، پیش گرفتند.طبقه جدید متفکرین در جامعه یونان، به تقلایی طاقتفرسا برای ایجاد تغییرات بنیادین و اعطای قدرت به نسل جوان مبادرت ورزیدند. پرواضح است که مردان جوان جامعه، بدون راهنماییهای نیاکان و آداب و رسوم پدران خود، وحشی و بیانضباط بار میآیند و به تخریب نظم سنتی میپردارند. به تدریج شرایط به گونهای شد که مردم، یونانیان را به عنوان مردمی بدنام و قانون شکن، میشناختند. در سال 146 قبل از میلاد، رومیها توانستند بر یونانیها سلطه جویند. با اجرای حکومت سر نیزه، رومیها بار دیگر نظم و قانون را به سرزمین یونان باز گردانیدند.«خوزه اورتگا گاست»(6)، پس از بررسی انقلاب فرانسه این گونه بیان میکند: «نظم و انضباط، زور و فشار نیست که بتوان از بیرون بر جامعه تحمیل کرد، بلکه یک نوع تعادل و آرامش است که از بطن روابط اجتماعی افراد بر میخیزد.»سرزمین مصر باستان، داستان مشابهی دارد. این مردمان در طول قرن چهارم قبل از میلاد، با معضل «تمرد از قانون» و «آنارشیسم اجتماعی» دست به گریبان بودند، به گونهای که اقتصادشان فلج شده و جامعه در هالهای از بینظمی فرو رفته بود. هنگامی که اسکندر مقدونی در سال 333 ق. م این کشور را در زیر سمّ اسبان سرداران لشکرش فتح نمود، نخست وقت خود را صرف بازگرداندن نظم و برقراری حکومت نظامی نمود. با مرگ اسکندر، بار دیگر بیقانونی و هرج و مرج مصر را فرا گرفت اما بازماندگان امپراطوری روم، به کمک زور و حکومت نظامی، صلح و ثبات را به مصر بازگرداندند.تمدن عظیم «کارتاژ» همواره به عنوان رقیب جاویدان دولت روم نامیده میشد؛ اما دیری نپایید که خورشید این مردمان نیز به مغرب متمایل شد، زیرا در نتیجه ثروت زیاد و اشرافیگری، در عیاشی، هرزگی و اسراف غرق شده بودند و قانون و نظم از سوی جامعه مورد بیاعتنایی واقع شده بود.دیگر مردان اشراف جوان، میل به خدمت سربازی نداشتند. به همین خاطر آنان با پول، افراد دیگری را (از داخل یا خارج کشور خود) اجیر میکردند تا به جای آنها در میادین جنگ شرکت کنند، اما زمانی که این تمدن دچار جنگهای وحشیانه و خونینی با امپراطوری روم و سایر دولتها شد، این اجیران، جان خود را بر ثروت کارتاژیهای عیاش مقدم داشتند و با فرار خود، «ملت بیدفاع» را رها کردند. دولت کارتاژ هم همانند دولت مصر در سال 146 ق. م به دست رومیها افتاد و آنها نیز نخستین کاری که کردند، برقراری قانون و نظم به وسیله سر نیزههای سپاهیان خود بود. ادامه دارد... منبع: مکاتبه و اندیشه – جلد 20پی نوشت ها:1- PROBE2- NELSON BLAK JIM3- RUSSELL4- CULTURE5- CULT6- JASE ORTEGA YGASSETلینک مطالب مرتبط: عصر اسطوره گرایی غرب و عناصر حاکم بر آن غرب دنیای یکپارچه فاسدی نیست نگرشی به بحران معنویت حاکم بر غرب چرا باید غرب را شناخت؟ توهماتی برای تبعیض حقوقی انسانهای درجه یك ، انسانهای درجه ؟! گذار از سیطره سكولاریسم آزادى ... ظهور پوزیتیویستهای افراطی
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 1405]