واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: فراز و فرودِ تاریخ روشنفکری ( قسمت پنجم)
گفتار پیشین: شکست روشنفکران مرتجعیک کلمه از بحث من باقی مانده؛ و آن یک کلمه، همهی آن مطلبی است که اسم این بحث به مناسبت آن است. آن یک کلمه این است: از بعد از جنگ تلاشهایی جدی شروع شده، برای این که روشنفکری ایران را به همان حالت بیماری قبل از انقلاب برگردانند- برگشت به عقب، ارتجاع- یعنی باز قهر کردن با مذهب، قهر کردن با بنیانهای بومی، رو کردن به غرب، دلبستگی و وابستگی بیقید و شرط به غرب، پذیرفتن هرچه که از غرب - از اروپا، از امریکا - میآید، بزرگ شمردن هر آنچه که متعلق به بیگانه است، و حقیر شمردن هر آنچه که مربوط به خودی است؛ که در باطن خودش، تحقیر ملت ایران و تحقیر بنیانهایش را همراه دارد؛ من این را دارم مشاهده میکنم. جوانان! خودتان را بسازید. یک ملت اگر بخواهد راه رشد و کمال و پیشرفت را طی بکند، باید از لحاظ ایمان فکری، به جای محکمی متکی باشد.اینها چه کسانی هستند؟ البته میشود حدس زد؛ من اینجا دیگر خبر یقینی نمیتوانم بگویم. یک عده کسانی هستند که «لم یومنوا بالله طرفة عین». اینها هرگز نه به اسلام و نه به ایران، ایمانی نیاوردهاند. آن چند سالی هم که این جریانات روشنفکری الهی، اسلامی، مذهبی، حقیقی، ایرانی- هرچه میخواهید اسمش را بگذارید- در ایران وجود داشت، اینها حاضر نشدند حتّی سربلند کنند! به گوشهیی رفتند، یا به خارج از کشور سفر کردند و معبود خودشان، قبلهی خودشان، معشوق خودشان را آن جا یافتند. این ملت، این سنتها، این تاریخ، این فرهنگ، برایشان اهمیتی نداشت؛ طبعاً آیندهی این ملت هم برایشان اهمیتی ندارد. ممکن است حرف بزنند، ممکن است ادعا بکنند؛ اما گذشته نشان نمیدهد که اینها صادقند. اینها به فکر مردم نیستند؛ به فکر خودشانند.بعضیها هم کسانی هستند که ممکن است تحت تأثیر اینها قرار بگیرند؛ عنوانهای پرطمطراق روی ذهنها اثر بگذارد. بعضی هم احتمالاً- نمیتوانم یقیناً بگویم- کسانی که اجیر باشند. بالاخره یکی از چیزهایی که راحت در خدمت پول قرار میگیرد، ادبیات، قلم، هنر و شعر است؛ تعجبی ندارد! ما شعرای بزرگی را داشتیم که برای فلان پادشاه شعر گفتند و او را ستودند؛ در حالی که در خور لعن و نفرین بودند. ما کسان زیادی را داشتیم که به خاطر پول، به خاطر دنیا، به خاطر شهوات، از بنیانهای پلید و زشت حمایت کردند؛ در حالی که باید از آنها تبرّی میجستند؛ هیچ بُعدی ندارد. البته عرض کردم که این اطلاع نیست؛ این حدس است. میخواهند روال را به عقب برگردانند؛ نباید روشنفکران مسلمان ما این را اجازه بدهند. آن ملتی، آن نسلی، آن جوانی که بخواهد به یک مجموعهی هرهری مذهب، بیایمان، بیاعتقاد به بنیانهای اخلاقی و دینی و معنوی دل بسپارد و با حرف آنها پیش برود، زیر پایش سست خواهد شد.این که میگویم نباید اجازه بدهند، مقصودم این نیست که حالا بلند شوند دعواکننده؛ نخیر، میدان روشنفکری، میدان مشت و امثال اینها نیست. میدان فرهنگ و روشنفکری، میدان همان فرهنگ است؛ ابزارهایش، ابزارهای فرهنگی است. جوانانی که اهل مقولات روشنفکریند، باید در میدان فعال بشوند. جوانان! خودتان را بسازید. یک ملت اگر بخواهد راه رشد و کمال و پیشرفت را طی بکند، باید از لحاظ ایمان فکری، به جای محکمی متکی باشد. آن ملتی، آن نسلی، آن جوانی که بخواهد به یک مجموعهی هرهری مذهب، بیایمان، بیاعتقاد به بنیانهای اخلاقی و دینی و معنوی دل بسپارد و با حرف آنها پیش برود، زیر پایش سست خواهد شد؛ نسل جوان، همانی خواهد شد که در دوران رژیم پهلوی بود؛ یأسآور، بیفایده، مایل به فساد، آمادهی برای کجروی. آن وقت برای آنکه کسی آنها را باز از آن راه، به راه راست حرکت بدهد، معونهی زیادی لازم است؛ حرکتی مثل انقلاب اسلامی لازم است، که به آسانی در قرنی- بلکه قرنهایی- در این کشور پیش نمیآید. ارتجاع روشنفکری این است؛ یعنی برگشتن به دوران بیماری روشنفکری؛ برگشتن به دوران بیغمی روشنفکران؛ برگشتن به دوران بیاعتنایی دستگاه روشنفکری و جریان روشنفکری به همهی سنتهای اصیل و بومی و تاریخ و فرهنگ این ملت..با همهی قوا باید موجودی فعلی را حفظ کرد. نباید اجازه بدهند که یک عده افرادی که سالهای متمادی در این کشور با ابزارهای روشنفکری و با ابزارهای فرهنگی، هیچ خدمتی به این مردم نتوانستند انجام بدهند- حداقلش این است- در هیچ مشکل و مسألهی مهمی نتوانستند با این مردم همراه باشند و به پای مردم برسند؛ حتّی نتوانستند پا به پای مردم برسند، چه برسد بخواهند جلودار و پیشرو و رهبر مردم باشند؛ همیشه عقب ماندند، همیشه در انزوا ماندند؛ اینها مجدداً به این کشور بیایند و سایهی فکر و فرهنگ خودشان را حاکم بکنند. این که میبینیم در بعضی از مطبوعات و مجلات و منشورات فرهنگی، چیزهایی نشان داده میشود، دنبال رجعت به گذشتهاند؛ دنبال برگشتن به حالت بیماری روشنفکریند. این مقلهی روز است. این مقولهی بسیار اساسی و مهمی است.البته روشنفکر جماعت وقتی بخواهند در این زمینهها حرف بزنند، میتوانند بنشینند ببافند، حرف بزنند، که آقا نمیشود، روشنفکری با دین نمیسازد؛ دین اگر به کشوری آمد، همه چیز را تحتالشعاع قرار میدهد؛ کما این که متأسفانه در یک پاورقی، مرحوم "آل احمد" هم یک جملهی این طوری دارد، که خطای تاریخی است. به نظر من، ایشان در این جا دچار خطای تاریخی شده است.
میگوید در زمان صفویه،چون دین، منشیگری، ادیبی و دبیری، در کنار دستگاههای حکومتی قرار گرفت- یعنی مثلاً میرداماد رفت کنار شاه عباس نشست- لذ ا در دوران صفویه، فرهنگ و ادب و فلسفه و هنر تنزل کرد! این اشتباه است. مثل دورهی صفویه، دورهیی در طول ادبیات نیست. مرحوم آل احمد اهل شعر نبوده؛ به نظر من، از روی بیاطلاعی اظهار نظر کرده است. شعرای مخالف سبک هندی، حرف معروف غلطی را در دهنها انداختند. سبک هندی، در دورهی صفویه رایج شد و تا دورهی زندیه و اوایل قاجاریه هم ادامه داشت؛ بعد گروه دیگری پدید آمدند، که به آنها به اصطلاح متجددان و انجمن ادبی اصفهان میگفتند. اینها با سبک هندی خیلی مخالف بودند. البته شعرهایشان هرگز به پایهی شعرای سبک هندی هم نمیرسد- فاصله خیلی زیاد است- لیکن مخالف بودند. از آن زمان ترویج شد که دوره صفویه، دوررهی انحطاط شعر است! نه، شاعر بزرگی مثل صائب، متعلق به دوران صفویه است. شعرایی مثل کلیم، مثل عرفی، مثل طالب آملی، متعلق به دوران صفویهاند. شعرایی که در همهی طول تاریخ شعر، ما نظیرشان را کم داریم، در دورهی صفویه بودهاند. نصرآبادی در «تذکرهی نصرآبادی»، در زمان خودش در اصفهان، نزدیک به هزار شاعر را اسم میآورد و شرح حالشان را مینویسد. شهری مثل شهر اصفهان، هزار شاعر! البته شعرای خوب، نه شاعر جفنگگو! شعرهایشان هست، تذکرهی نصرآبادی هم موجود است. ما کی و کجا چنین چیزی داشتیم؟
در فلسفه، ملاصدرا، بزرگترین فیلسوف همهی تاریخ فلسفهی اسلامی، متعلق به زمان صفویه است. میرداماد، مربوط به زمان صفویه است. فیض کاشانی- عارف معروف- مربوط به زمان صفویه است. لاهیجی- متکلم و فیلسوف معروف- متعلق به زمان صفویه است. این چه حرفی است که زمان صفویه، دورهی انحطاط شعر است؟ نخیر، اتفاقاً دوران صفویه، دوران شکوه و اوج ادب و هنر است. البته ادب به معنای شعر، نه نثر. نثر هم خوب است، اما آنچنان اوجی ندارد. بهترین کاشیکاریها و بهترین معماریها، متعلق به دوران صفویه است. شما در طول تاریخ، مثل مسجد شیخلطفالله- دریک مقوله- مثل میدان نقش جهان اصفهان- در یک مقوله- مثل آن ساختمانها- در مقولات دیگر- نمیتوانید پیدا کنید؛ مگر خیلی کم. اینها متعلق به دوران صفویه است.
البته صفویه شعرا را به دربار نمیبردند، تا به آنها پول بدهند؛ ولی واقعاً نمیخواهم از صفویه دفاع هم بکنم. ما با همهی شاهها بدیم. شاه بد است. اصلاً شاه نمیتواند خوب باشد. ملوکیت بد است. ملوکیت، به معنای مالکیت است. آن کسی که خودش را ملک مینامد- یعنی پادشاه- مالکیتی نسبت به مردم و به اصطلاح رعیت خودش برای خود قایل است. در اسلام اصلاً ملوکیت مردود است . یک بار در نماز جمعه هم گفتم که خلافت و ولایت، نقطهی مقابل ملوکیت است. پادشاهان صفویه هم پادشاه بودند و ما اصلاً نمی توانیم از آنها دفاع بکنیم؛ اما از لحاظ تاریخی، این حرف، حرف غلطی است که ما بگوییم در دورهی صفویه، شعر و ادبیات، تنزل و انحطاط پیدا کرده است. من میبینم که هنوز هم به تبع همان دوران، در تلویزیون و رادیو و اینجا و آنجا، گاهی همین مطالب را میگویند. تخیر، دوران صفویه، دوران انحطاط نیست. بعد از حافظ، هیچ غزلسرایی به عظمت «صائب» نیامده است. بعد از رودکی، هیچ شاعری به تعداد صائب شعر نگفته است؛ دویست هزار شعر دارد. البته شاعر حسابی که بشود روی شعرش ایستاد و از شعرش دفاع کرد، مورد نظر است؛ والّا شاعران جفتگگو هرچه بخواهید، میگویند. هیچ شهری به قدر اصفهان، در خودش شاعر و هنرمند و فاضل و فیلسوف و فقیه نداشته است؛ این چه حرفی است؟!علی ایّ حال، ارتجاع روشنفکری این است؛ یعنی برگشتن به دوران بیماری روشنفکری؛ برگشتن به دوران بیغمی روشنفکران؛ برگشتن به دوران بیاعتنایی دستگاه روشنفکری و جریان روشنفکری به همهی سنتهای اصیل و بومی و تاریخ و فرهنگ این ملت. امروز هر کس این پرچم را بلند کند، مرتجع است؛ ولو اسمش روشنفکر و شاعر و نویسنده و محقق و منتقد باشد. اگر این پرچم را بلند کرد- پرچم بازگشت به روشنفکری دوران قبل از انقلاب، با همان خصوصیات، و با جهتگیری ضد مذهبی و ضد سنتی- این مرتجع است؛ این اسمش ارتجاع روشنفکری است.شما دانشجویان، خودتان جزو قشرهای روشنفکر هستید؛ روی این موضوع باید فکر و کار کنید. البته من اگر بخواهم در این زمینه صحبت بکنم، با این یک ساعتی که صحبت شد، مطلب تمام نمیشود؛ چون نمونهها و مثالهای فراوانی وجود دارد؛ حرفهای فراوانی در این زمینه هست؛ انتقادهای گوناگونی از حرفهای کسانی که در این زمینهها حرف زدهاند، وجود دارد، که من اگر بخواهم اینها را بگویم، خیلی طول میکشد.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 566]