تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 31 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):آغاز سال (حساب اعمال) شب قدر است. در آن شب برنامه سال آينده نوشته مى‏شود. 
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817375428




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

تكلم تاریك


واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: مدتی است حقیقت از میان دستانم لیز می خورد. همواره می نویسم، اما مگر نباید در این هجوم كلمه و كلام، به انفجارنور در پشت تنها یك كلمه ایمان داشت؟ نمی خواهم از شعاع مبهم یك واقعه، نظامی فلسفی استنتاج كنم. از همیشه همیشه ترم. این نوشتن به جهان امنی بدل شده كه من و تو بی هیچ وقفه ای در مدارهم قرار می گیریم. در مدار آب و آسمان، تو چنان در درون من خزیده ای كه نفرین شده ترین كوچه پس كوچه های دلم، رنگی از روشنی گرفته اند. اما با این حال، انگار قرار نیست از پس این همه پرسه زدنها در حوالی مرگ، حقیقی نهفته یا واقعیتی نهان، آشكارو بر ملا گردد.
***
با دستهایی بر روی گوش و آرنجی در دو طرف صورت، خوابیده ام. نمی خواهم آشفته بازار مبهم قطرات، مرا به اشكال غریب ببرد. تمام شب بی وقفه باران باریده. در گوشم طنینی بیهوده و بی نهایت دور از زمزمه ای گاه و بیگاه است. "تو بزرگی مثل اون لحظه كه بارون می زنه." هست و نیست خودم را درون همین جمله می ریزم و زیر سر می گذارم.
***
تو پرآزرم با همان دو گیسوی نازك دراز به هم بافته ات، مهری از خاموشی بر لب زده ای و پیچیده در شال بلند سفید، مرا به تماشا نشسته ای. هنوز می توانم از ورای این حجم سیمان و سنگ، تو را ببینم كه خطی از خاك بر پشت چشم كشیده ای و آرام و متبسم سرت را برمی گردانی تا معنای آنچه را می بینی از من بپرسی. اما من، با عدم یقینی ژرف، به آهستگی می گویم: به آنچه می بینی ایمان بیاور. تو رفته ای.
***
از جایم نیم خیز می شوم. برای لحظه ای، خواب آلودگوش می كنم و بعد دوباره به جهان آشفته اوهام فرو می غلتم. با چهره ای فشرده بر آرنجها خمیده، تو را می بینم كه قصه ات را خوانده ای و حالا به نقطه ای دوراندیشی. صدایی مرا به پس پسله های نگاهت می كشاند. بر می گردم و چشم می گشایم. قطره های بارانند كه به شیشه می خورند و تلفن كه در این وقت صبح می نالد. نگاه می كنم، شماره تو بر تلفن حك شده. آهی ملایم و صبور می كشم كه نشانه رؤیای پریشانم است. تو زنگ می زنی، آن قدر كه حوصله ات سر می رود. اما لحظاتی بعد، دوباره آغاز می كنی. كاش طاقت بیاوری. دلم می خواهد كسی تا ابد انتظارم را بكشد.
***
گردنبندت را مشت می كنم. می دانم به خانه كه برسم، باز خواهم گفت:سلام... و تو سر بلند خواهی كرد و در حالی كه همه انتظارت را یكجا هویدا می كنی، می پرسی:آمدی؟....
بله، آمدم. اما افكارم به اندازه غربالی سوراخ دارند. انگار آماده نیستم. اما میل دارم توضیح دهم. می خواهم كسی بفهمد. دست كم یك نفر. می دانم كه تو میدانی. تو بر فراز جمع خفتگان، گاه و بیگاه آهی ملایم و صبور می كشی و مرا مواظبی كه چون شبحی سرگردان، درون گور اتاق، در حوالی تو پرسه می زنم. وسوسه می شوم شانه ات را بگیرم و تكان دهم. اما چنین نمی كنم. از این حالت اضطرار می ترسم. خوابت عمیق است. آن قدر عمیق كه انگار به مرگ رضا داده است.
***
بیرون باران می بارد. مهدی از رفتن تو به سرزمین دوتار برای تدریس می گوید. به گمانم قبل از رفتن حرفی برای گفتن داشتی. پشت میز می نشینم. چیزی عمیق تراز تنهایی، یا غم، یا غصه، بر دلم سنگینی می كند. حجمی از كلمه و كلام. یه یك اندازه غریب، به یك اندازه درك ناشدنی. ورقه ای سفید پیش می كشم. ا
ای گره كور بخت من
در امتداد كلمات،
به جانب من نگاه كن
تو مكرری
ومكرر یعنی همیشه
و مگر خوشبختی چیزی جز تمایل به تكرار است؟
***



جملاتم با حفظ فاصله ای معین از تو می گویند. در عمق عاطفه ام، دست نخورده ترین واژه ها را برایت كنار گذاشته ام. ببین... ببین نوشته هایی كه برایت نخوانده ام چه حجمی پیدا كرده اند. دلم پر از آوازهای نخوانده است. نشانت ورای همه نشانه ها بر سینه من است.آوخ... باورش دشوار است. دیگر هیچ وقت صدایت را نخواهم شنید، چهره ات را نخواهم دید؛ آن چهره خندان را كه با خطی سفید بر پیشانی و دو گیسوی نازك بافته، از انتهای چارقد بلندت بیرون زده است. تو مانند نور از من دور می شوی. آن قدر كه نمی توانم به سایه ها شكل بدهم.
***
بی آنكه به لزوم حضور كلمه بیاندیشم، می نویسم و هیچ گاه فراتر نمی روم. از این همه شستشوی زندگی و صیقل افكار خسته ام، اما نمی توانم باز گردم. چیزی خودش را به ذهن و دلم تحمیل می كند؛ جستجوی بینشی بی ابهام؛ پیچش آشنای اندیشه؛ تمایل به تكرار. خلاصه كنم؛ رفتن همیشه تلخ است. بیرون باران می بارد. چترم را جایی فراموش می كنم. زیر باران می روم. اما حقیقت مدام از میان دستانم لیز می خورد.





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 149]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن