واضح آرشیو وب فارسی:جام جم آنلاین: جهان شگفت انگيز ادبيات كودك وروجكى در خانه هاى ايرانى ما!
[ يزدان سلحشور]
يك
«هيچ كس نبايد وجود لولوهاى خانگى را باور كند، حتى بعد از اين كه حرف «ل» را در كتاب فرهنگ لغت بياورد و بخواند : «لولو، موجودى خيالى ست كه در زمان هاى قديم، مردم به وجود آن اعتقاد داشته اند و اكثراً هم نامرئى هستند.»
كلمه «اكثراً» انسان را به فكر مى اندازد؛ چون معنى آن «بيشتر» است و نه «هميشه». وقتى كه يك لولو هميشه نامرئى نباشد، پس گاهى مى شود او را ديد؛ شايد هم كسى او را ديده باشد. اين است كه ما مى دانيم يك لولوى خانگى چه شكلى ست: قدش كوتاه و موهاى سرش ژوليده است. آدم ها را دست مى اندازد و وقتى كسى را گول بزند، خوشحال مى شود و به او مى خندد. دريانوردان پير، بيشتر وقت ها از نوع خاصى لولوى خانگى تعريف مى كنند. اين لولوهاى كوچك با كشتى هاى بادبانى بزرگ سفر مى كنند و هر كار احمقانه اى كه بتوانند انجام مى دهند. لولوها از اتفاق هاى بد و هواى توفانى خبر مى دهند و به اين ترتيب به انسان ها كمك مى كنند و جلوى اتفاق هاى ناجور را مى گيرند، مثل : «آمدن مه شديد و برخورد كشتى ها با هم و يا شل شدن پيچ هاى آنها.»
به گمانم از اواسط دهه شصت و يكى از جشنواره هاى دهه فجر بود كه سر و كله «جن خانگى و استاد ادر» در ايران پيدا شد و بعدش هم، اين «جن خانگى» با نام «وروجك» و استاد ادر هم ، با نام استاد نجار، در تركيبى از فيلم زنده و انيميشن ، به برنامه كودك تلويزيون ايران نقل مكان كردند و محبوب كودكان و بزرگسالان ايرانى شدند.
«اليس كائوت» خالق اين «جن خانگى » شيطان است كه از خصوصيت عمومى جن هاى خانگى برخوردار است [موهايى به رنگ هويج كه اگر در خانه تان باغچه داشته باشيد، گاهى ممكن است جاى هويج هاى رسيده، از خاك بيرونشان بكشيد و البته نوعى آفت اند كه كشاورزان مناطق شمالى اروپا دل خوشى از آنها ندارند و سگ هاى گله، اغلب دنبال شان مى كنند!] با اين تفاوت كه «جن هاى خانگى» موجودات مثبتى نيستند و اگر دستشان برسد گوش هاتان را مى كنند و جايشان گوجه فرنگى مى كارند! «كائوت» با تركيب شخصيت يك جن خانگى با پينوكيوى بازيگوش و عوض كردن نقش «استاد ادر» با نقش «استاد ژپتو» به پينوكيويى دست پيدا كرده كه از ويژگى هاى بچه هاى شيطان دنياى امروز هم برخوردار است. «استاد ادر» كه شغل اش نجارى است اغلب از دست اين جن خانگى كلافه است اما از طرف ديگر، دوستش هم دارد. نوع شيطنت به كار گرفته شده در اين اثر داستانى از همان جنس شيطنت هاى مجموعه محبوب «ماجراهاى من و بابام» است گرچه باباى فرضى اثر كائوت چندان شيطنت ندارد اما اندك شيطنت اش، تركيب خوبى با جديت اش ايجاد كرده.
«وروجك، از اول لولوى خانگى بوده و هنوز هم هست. او پيش «ادر» - استاد نجار- زندگى مى كند. «ادر» پيرمردى مهربان است كه پشت خانه اى يك طبقه، يك كارگاه نجارى دارد. آپارتمان كوچك استاد «ادر» روى همين كارگاه قرار دارد. اگر كسى بخواهد به ديدن او برود، بايد از حياط خلوتى عبور كند كه شبيه هزاران حياط خلوت ديگر است. جالب اين كه در همين حياط خلوت، درخت بلوطى روييده كه وجودش در شهرى بزرگ، كمى تعجب آور است. بقيه دارايى هاى اين حياط خلوت، چند بوته علف سر در آورده از ميان شن ها، چند بشكه زباله چيده شده نزديك ديوار و ميله اى بلند براى تكاندن قالى است كه بچه ها گاهى با شكم روى آن آويزان مى شوند و تاب خوردن را تمرين مى كنند.»
جن خانگى يا لولوى خانگى [كه تعريف اش جداست و مترجم محترم كتاب به رغم ترجمه روان، معادل خوبى انتخاب نكرده] يا وروجك، در واقع نقش «تام بند انگشتى» [يا همان «نخودى» خودمان] را بازى مى كند. فرزندى كه در واقع فرزند واقعى شخصيت پير داستان نيست اما خداوند ، او را به او مرحمت كرده تا آرزوهايش را برآورده كند. «وروجك» ، «نخودى» دنياى امروز است. راستى! چرا ما درايران، كمى از افسانه هاى قديمى، استفاده امروزى نمى كنيم !
دو
«قلب ادر طورى مى زد كه انگار در مسابقه دو استقامت شركت كرده است / با خودش فكر مى كرد: «نه، اين امكان ندارد! حتماً ديوانه شده ام.» موجود كوچولوى موقرمز سر ادر داد كشيد كه : «آخه چه فكرى به سرت زد كه چوب طرف من پرت كردى كم مانده بود سرم بشكند. حالا هم به ظرف سريش لعنتى تو چسبيده ام، لااقل آزادم كن.»
او از جايش تكان نخورد. موجود مو قرمز كه گويا پسر بود، دائم خودش را مى كشيد و دست و پا مى زد. با هر حركت او ظرف سريش هم پرش هاى كوچكى مى كرد. پسرك جيغ مى كشيد، پاهاى لاغرش را به اطراف مى كوبيد و در حالى كه كاكلش سيخ شده بود، مى گفت: «مى خواهم بروم، بروم!»
- يواش ، يواش! صبر كن تا كمكت كنم.
ادر با احتياط دستش را به طرف پسرك دراز كرد، ولى دوباره دستش را عقب كشيدو گفت: «مى ترسم اگر با دست هاى بزرگم تو را بگيرم، جايى از بدنت را بشكنم.»
- چرت و پرت نگو! هيچ وقت، هيچ جاى بدن لولوهاى خانگى نمى شكند.
- تو يك //.
- بعله، لولوى خانگى هستم. حالا آزادم كن!
پسرك، پشت سر هم دستور مى داد و پا به زمين مى كوبيد، ولى استاد ادر حس مى كرد كه از او بدش نمى آيد. او با نوك انگشت هايش لولوى خانگى را از شر ظرف سريش آزاد كرد و گفت: «نمى دانم خواب مى بينم يا بيدارم!»
اگر نيشگونت بگيرم، مى فهمى كه خوابى يا بيدارى!
- ادر احساس كرد كه نوك سوزنى به پايش فرو رفت و بى اختيار فرياد زد: «آى!» لولو، با يك جست روى جعبه ابزار پريد و در حالى كه با خوشحالى به اين طرف و آن طرف مى دويد، با صدايى گوشخراش گفت: «هى، هى، وروجك نيشگون گرفت. خيلى هم ماهرانه نيشگون گرفت!»
«ادر خنديد.»
حتى در فرهنگ شخصيت هاى افسانه اى ايران هم، فرق زيادى ميان «لولو» و «جن» است چه رسد به فرق ميان اين دو، در افسانه هاى اروپايى. «جن»، اغلب و اكثر، به هيأت آدميزاد است با مختصر تفاوت هايى و قدرت ناپديدشدن دارد و طى الطريق مى كند يعنى مى تواند به آنى از نقطه اى به نقطه اى ديگر برود بدون آن كه محتاج پيمودن مسافت هاى تعريف شده در علم جغرافى باشد اما «لولو» موجودى بى شكل است[در افسانه هاى ايرانى ، در بعضى از مناطق، لولوها و غول ها با هم تلفيق شده اند و شكلى ديومانند پيدا كرده اند و در واقع نوعى ديواند همان طور كه در افسانه هاى شمال اروپا كه عموماً دريانورد و جهانگرد بوده اند چنين رويكردى ديده مى شود] كه به شكل ترس هاى ما در مى آيد يعنى شكل هر چيزى كه ما يا فرزندان ما از آن مى ترسند از رئيس اداره گرفته تا ناظم مدرسه! وروجك، يك «لولو» نيست و ما اصطلاحى به نام «لولوى خانگى» نداريم چون اساساً مسكن لولوها در خانه هاست و در گنجه هاى تاريك و از نور مى ترسند و احتمالاً موجه ترين تصويرى كه از آنان ارائه شده همان انيميشن مشهورى است كه در ايران به نام «شركت هيولاها» به نمايش درآمد.
تنها وجه آشنايى زدايى شده [نسبت به مدل اصلى جن هاى خانگى] در داستان «وروجك»، همان سلب جنبه منفى «جن هاى خانگى» از اين «شخصيت» است. او خطرناك نيست شيطان است! نويسنده ، با سلب اين جنبه از او، آن را مثل پسرك بازيگوشى نشان داده است كه قادر است به تخيل مخاطبان كودك خود جامه عمل بپوشد و هر وقت خواست ناپديد شود و كارهايى را انجام دهد كه هر بچه اى معمولاً آرزوى انجامش را دارد اما قدرت انجامش را ندارد. راستى ! متوجه شباهت موهاى «وروجك» و «تن تن» شده ايد او در واقع «تن تن» كوچكى است [تن تن ، يك نوجوان است] كه به جاى جهانگردى ، دركارگاه استاد نجار به جست وجوى عجايب مى رود! و ما را ، متعجب مى كند!
چهارشنبه 20 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: جام جم آنلاین]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 253]