واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: تئاتر - بيدار شو بردار شو
تئاتر - بيدار شو بردار شو
اصغر نوربخش:1-اگر مردها هم ميتوانستند فرزند بزايانند آنگاه گردونه بخت ما به كدام سو ميچرخيد؟ اگر زنها زن ميزاييدند و مردها مرد، آنگاه روزگار چه ساز و كاري داشت؟ اگر مردها زن ميزاييدند و زنها مرد، آنگاه زندگي چه رنگي در پيشگاه ما ميآراست؟ اين گپ را ادامه ندهيم كه به بيراهه ميرويم. اما آنچه كه نمايان است بهجا بودن و برمدار بودن همهچيز اين كيهان و كاينات است. اگر قرار است سعادتي نصيبمان شود، اگر قرار است راهي درست طي شود و اگر قرار است «زندگي» كنيم بايد به اتفاق هم و با جمع زن و مرد اين حوادث رخ بنمايانند.
2- زمان رخداد نمايش «بيداريخانه نسوان» به كارگرداني حسين كياني در روزهاي آخر سلطنت پهلوي اول و در بحبوحه جنگ جهاني دوم است. انتخاب زمان توسط كارگردان از آن رو قابل تحسين است كه يك همانندي ميان شرايط ايران و خارج آن را نشان ميدهد. جهان هرچه به متمدن شدن و مدرنيت پيش ميرود جنگهاي وحشتناكتر و خونبارتري را تجربه ميكند و انسانهاي بيشتري را به زير خاك ميكند، در ايران نيز ما هر چه متجددتر و نونماتر ميشويم رفتار و ديدگاهمان نسبت به يكديگر نيز تندخويانهتر و كينهورزانهتر ميشود؛ تا آنجا كه هرگونه پيشرفت و بالندگي رقيب و طرف مقابل را تاب نميآوريم و دست به كار كندن چاله در راه او ميشويم. بعد از اجراي قانون كشف حجاب در سال 1314 توسط رضا پهلوي، زنان به دنبال آزاديهاي سلبشده خود بودند اما آنان معناي «كشف» را بهدرستي درنيافته بودند و به اين نكته توجه نداشتند كه اين قانون «ممنوعيت» حجاب بود نه «آزادي» آن. اين دوره تاريخي همزمان بود با رو به افول رفتن جنبش فمينيسم؛ اكثريت زنان در اروپا و آمريكاي شمالي از آموزش ابتدايي برخوردار شده بودند و بهتدريج اين جنبش در حال از مد افتادن بود و به كهنگي ميگراييد. زنان و دختراني ايراني كه روزگاري را در فرنگ به تحصيل و زندگي مشغول شده بودند با مشاهده به بار نشستن همبستگي زنان غربي در موج اول فمينيسم به فكر تشكيل جمعيتها و گروههاي زنانه در ايران افتادند. حسين كياني «جمعيت بيداري نسوان ترقيخواه» را به عنوان چكيدهاي از طبقات زنان در آن دوران به تصوير ميكشد. «مدحتالسادات» بنيانگذار و تحصيلكرده فرنگ، «محجوبه» دختري روشنانديش اما گرفتار خانواده سنتي متعصب و متضاد، «ملكه» نماينده باقيمانده از شاهزادگان قاجار كه به واسطه ثروتشان هنوز جايگاه خاص اجتماعي خود را حفظ كرده بودند، «اختر» با پدري بهظاهر نوانديش و متجدد و همسري نظامي و بالاخره «قمري» مستخدم اين «بيداريخانه» كه نقش منذر از بلاها را برعهده دارد اما در حقيقت روح آگاه و حقيقتبين اين گروه و بهطور كل جامعه زنان آن روزگار به حساب ميآيد. اما در طرف مقابل شخصيتهايي چون «هندوبيك»، «اديبالممالك» و «مظفرخان» به عنوان نسل اول مردان تجددخواه با نامهايي متناسب روزگار خود قرار دارند و در ادامه آنها «ايرج»، «منوچهر»، «هوشنگ» و «فريدون» نسل بعدي و جوان متجددان عصر را تشكيل ميدهند كه كياني با انتخاب نامهاي «ايرانياصيل» براي آنان حلقه مردان را تكميل ميكند. هشياري كارگردان در اينجا ستودني است؛ او نقشهاي نسل اول مردان را به يك نفر (حميدرضا آذرنگ) ميسپرد و نقش نسل دوم به عهده دو جوان (شهرام حقيقتدوست و اميررضا دلاوري) است كه با ظاهري كاملا پارادوكسيكال و در حقيقت يكسو ايفاي نقش ميكنند و بهخوبي حال و روز مردان جوان آن روزگار را به نمايش ميگذارند. يك نقش زن ديگر نيز در نمايش حضور دارد كه تحت عنوان مادر محجوبه ظاهر ميشود كه خارج از دايره اين بيداريخانه و در سويه تضاد و مخالف قرار دارد و حلقه جامعه «ايران نوين» را تكميل ميكند. «بيداريخانه نسوان» قرار است محلي باشد كه در آن زنان «درام» بنويسند و به طريقي وضع موجود را به تصوير بكشند. زنان ديگر نميخواهند يك «قصهگو» باقي بمانند بلكه با پا گذاشتن به حوزه «درام» با ساز و كار تجددخواهي، پراگماتيك رفتار كنند و تاثيرگذاري بيچون و چراشان را به صورت نمايان در جامعه متجلي سازند. «مدحتالسادات» در يكي از جلسات بيداريخانه طرح نمايشنامه خود را اقتباس از شخصيت «ماهآفريد» در شاهنامه عنوان ميكند و قصد دارد به اين شخصيت نگاهي تازه و حقيقي بيندازد. ماهآفريد كنيز ايرج پسر فريدون شاه ايراني است و از او آبستن ميشود و بعد از كشته شدن ايرج به دست برادرانش نسل ايرج را زنده نگاه ميدارد. خانم مهري تلخابي در مقدمه كتاب «شاهنامه و فمينيسم» مينويسد: «فردوسي در سايه بزرگي و فرزانگي و رايمندياش اگرچه زنان را فردوست ميخواند اما خودآگاه يا ناخودآگاه زنان را قبول دارد چراكه زنان بس بزرگ و شگرفي را به تصوير كشيده است. از اين رو فردوسي در پهنه نقد فمينيستي نيز بزرگترين و سترگترين باقي ميماند.» اين نويسنده معتقد است: «اگر كسي اندكي به انسانيتاش وفادار باقي مانده باشد اقرار ميكند كه فمينيسم چيزي جز خود زندگي نيست... نگارنده اين سطوره با تمام هستي خويش بر اين باور است كه زن بودن بدبختي است اما اين نكته را نيز خوب ميداند كه بدبختي امري طبيعي نيست.»
3- تماشاگران امروز نمايشهاي تئاتر در ايران از چه طبقه فكري و اجتماعي هستند؟
4- اريك بنتلي درامشناس انگليسي معتقد است: «كمدي فرس (farce) براي بشر مانند شير اطميناني است كه از تراكم عقدهها جلوگيري ميكند. عقدههايي كه تمدن برايش به بار آورده است.» «بيداريخانه نسوان» كار حسين كياني نيز خاستگاه «فرس» با صبغه «روحوضي» دارد و با تلفيق اين دو نوع نمايش به زيبايي فضاي حاكم را روي صحنه نمودار ميكند.
5- تئاتر امروز ايران به چه طبقهاي از جامعه تعلق دارد؟
6- اما نكتهاي كه باعث ميشود ما از نقد فمينيستي به نمايش «بيداريخانه نسوان» بگذريم و به يك نقد تاريخي متمايل شويم موضوع «درام» و درامنويسي به عنوان محور اصلي نمايش است. آنجا كه دغدغه مخالفان درامنويسي بانوان برملا شدن اسرار شخصي و خانوادگيشان است غربتي كه يك نمايشنامهنويس در سراسر زندگياش با آن سر و كار خواهد داشت به نمايش ميگذارد و اين موضوع فراتر از زن يا مرد بودن يك نمايشنامهنويس است. اديبالممالك در اين نمايش به عنوان مظهر محافظهكاري و جزمانديشي خود را نمايان كرده است. او چند بار از شخصيتي به نام «توپوزقليميرزا» نام ميبرد كه او هم درامنويس بوده و همه هستي او را به يغما برده است. توپوزقليميرزا پينهدوزي در عصر شاهعباس بزرگ بوده است كه همه مداخل كسب و كارش را صرف عيش و عشرت دوستان ميكرده است. شاه عباس كه آن زمان در لباس درويشي در شهر سركشي ميكرده است با توسل به حربههاي زيادي قصد به راه آوردن اين پينهدوز را ميكند كه هيچگاه موفق به اين كار نميشود. توپوزقليميرزا در حقيقت شخصيتي است بهظاهر لاابالي كه دم را غنيمت ميشمارد و ملاحظه حقيقت را فداي هيچ مصلحتي نميكند؛ رويهاي كه يك نويسنده بهخصوص نمايشنامهنويس بايد در آن گام بگذارد.
7- لطفا قبل از ديدن نمايش از تناول «سير» خودداري كنيد.
چهارشنبه 20 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 280]