واضح آرشیو وب فارسی:فارس: /رمضان در سخن شاعران/6 خواجوي كرماني: رمضان آمد و شد كار صراحي از دست
خبرگزاري فارس: خواجوي كرماني شاعر قرن هشتم كه حافظ در غزلسرايي بسيار از او الهام گرفته، سرودههايي درباره ماه رمضان و روزه و آمدن عيد فطر دارد.
به گزارش خبرنگار فارس، كمالالدين ابوالعطاء محمودبن عليبن محمود، معروف به «خواجوي كرماني» (زاده: 689 - درگذشت: 753 ه.ق.) يكي از شاعران بزرگ سده هشتم است.
مقبره او در تنگ اللهاكبر شيراز و اندكي بالاتر از حافظيه است. او در قصيده، مثنوي و غزل طبعي توانا داشته، به طوري كه گرايش حافظ به شيوه سخن پردازي خواجو و شباهت شيوه سخنش با او مشهور است:
استاد غزل سعديست نزد همه كس اما
دارد سخن حافظ طرز غزل خواجو
خواجو در چند غزل خود به ماه رمضان و روزه و آمدن عيد فطر اشاره كرده است. خواجوي كرماني در غزلي با مطلع «سحر بگوش صبوحي كشان بادهپرست» ميگويد:
سحر بهگوش صبوحي كشان بادهپرست
خروش بلبله خوشتر زبانك بلبل مست
مرا اگر نبود كام جان وعمر دراز
چه باك چون لب جانبخش و زلف جانان هست
اگر روم بدود اشك و دامنم گيرد
كه از كمند محبت كجا تواني جست
امام ما مگر از نرگس تو رخصت يافت
چنين كه مست بهمحراب ميرود پيوست
ز بس كه در رمضان سخت گفت عالم شهر
چو آبگينه دل نازك قدح بشكست
چگونه از رجام شراب برخيزد
كسي كه در صف رندان دردنوش نشست
بهمحشرم ز لحد بي خبر برانگيزند
بدين صفت كه شدم بيخود از شراب الست
عجب نباشد اگر آب رخ بباد رود
مرا كه باد بهدستست و دل برفت از دست
كنون ورع نتوان بست صورت از خواجو
كه باز بر سر پيمانه رفت و پيمان بست
او در غزلي ديگر با مطلع «رمضان آمد و شد كار صراحي از دست» ميگويد:
رمضان آمد و شد كار صراحي از دست
بدرستي كه دل نازك ساغر بشكست
من كه جز باده نميبود بدستم نفسي
دست گيريد كه هست اين نفسم باد بدست
آنكه بي مجلس مستان ننشستي يكدم
اين زمان آمد و در مجلس تذكير نشست
ماه نو چون ز لب بام بديدم گفتم
ايدل از چنبر اين ماه كجا خواهي جست
در قدح دل نتوان بست مگر صبحدمي
كه تو گوئي رمضان بار سفر خواهد بست
خون ساغر بچنين روز نميشايد ريخت
رگ بربط بچنين وقت نميبايد خست
ماه روزه ست و مرا شربت هجران روزي
روز توبهست و ترا نرگس جادو سرمست
هيچكس نيست كه با شحنه بگويد كه چرا
كند ابروي تو سرداري مستان پيوست
وقت افطار بجز خون جگر خواجو را
تو مپندار كه در مشربه جلابي هست
او در غزلي ديگري با مطلع «مراد بين كه به پيش مريد باز آمد» ميگويد:
سعادتيست كه آنكس كه سعد اكبر ماست
بهفال سعد برفت و سعيد باز آمد
بعيد نبود اگر جان ما شود قربان
چو يار ما ز دياري بعيد باز آمد
بگوي نوبت نوروز و ساز عيد بساز
كه رفت روزه و هنگام عيد باز آمد
بگير جامه و جامم بده كه واعظ شهر
قدح گرفت و ز وعد وعيد باز آمد
انتهاي پيام/ش
سه شنبه 19 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: فارس]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 393]