واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: فصل 1
- آقاي "وحيدي" ، همه ي ساكها رو بيارم پايين؟
- نه آقاي "فرداد"، .....خانمها وسايلشون رو بردن؟
- "نگين" ، دخترم، شماها ديگه به وسيله اي احتياج نداريد؟
- نه بابا ، فقط زود كليد رو بياريد كه دارم از خستگي مي ميرم.
و با گفتن اين حرف ، روي پلّه نشست. كيف كولي اش را از روي شانه برداشت، با بي حوصلگي به دوستش گفت :
- از صبح تا حالا، صد مرتبه به "ماهان" زنگ زدم، اما نمي دونم چرا گوشيش رو برنمي داره!؟
- دستش به بر پايي نمايشگاهش بنده، مي دوني چه قدر براي گرفتن اين عكس ها زحمت كشيد. خيلي دلم مي خواست بازديد نمايشگاهش مي رفتم. بچه ها مي گفتن اين بار غوغا كرده!
- من وتو كه نمي رسيم بريم، ولي وحيدي حتما خودش رو مي رسونه.كاش به جاي وحيدي ، ماهان مي اومد.
- آخه ماهان، سر پيازه يا ته پياز، وحيدي مديرعامل شركته. نگران نباش،مطمئنم وحيدي اونو به عنوان عكاس معرفي مي كنه، چون توي گروه عكاسي ماهرتر از ماهان نداريم. حالا بلند شو اين جوري جلوي چشم من غمباد نكن.
نگين، چهره اش به خنده اي باز شد، وگفت :
- "آوا" باور كن حتي فكر كردنش هم برام لذت بخشه. هنوز عاشق نشدي تا بفهمي كار كردن در كنار كسي كه دوستش داري، چه حس زيبا و.....
- خواهش مي كنم از همين اول كاريه، شروع نكنيد به اين لوس بازي ها،كه اصلا حوصله هندي بازي نداريم.
نگين، دولا شد و داخل حياط را نگاهي انداخت و گفت :
- پس چرا نميان بالا !؟
به آوا نگاه كرد و با تمسخر گفت :
- حتما وحيدي داره سخن راني كوتاهي در رابطه با تفاوت ساختمان هاي ايام عتيق با عصر مدرنيزه ايراد مي كنه.....فكر كنم قصد داره هر چي بار علمي توي اين چند ساله جمع كرده ،اين چند ماهه سر ما خالي كنه.
لبخندي به شيطنت زد و در دنباله حرفش گفت :
- بلكه هم بتونه كمي خودش رو تو دل تو جا كنه !
و بلند داد زد.
- بابا خسته شدم .
آقاي فرداد ، نگاهي به بالا انداخت و به وحيدي گفت :
- اين خونه كلنگيه ، بيا زودتر بريم تا دخترم با يه جيغ ديگه ، خشت و گل اينجا رو ، رو سرمون خراب نكرده.
وحيدي نگاه ديگري به اطراف انداخت وگفت :
- واقعا دلم لك زده بود كه يكي از اين خونه ها رو با سبك معماري قديمي شون ببينم. اين جور ساختمون ها فراموش شده ، تعدادشون خيلي كم شده . براي همينه كه دارن سعي مي كنند كمي از فضاي آرام وراحت اين جاها رو ، توي قهوه خونه ها و رستوران ها پياده كنند، اما آخرش لطف و صفاي اين خونه هاي قديمي رو نداره .
- بي فايده هم هست ، شما دور تا دور رو مشاهده كنيد..... ببينيد ساختمون ها رو تا كجا ساختند ! مردم دارن به آپارتمان نشيني عادت مي كنند . در ثاني نمي شه در كنار چنين ساختمان هايي ، ديگه از اين سبك معماري استفاده كرد ، الان تمام پنجره هاي اطراف مشرف هستند به اين حياط ، ديگه كجا مي شه مثل قديم ها همه اهل خونه بريزند تو حياط و راحت باشند . بايد با زمونه پيش رفت ، بعضي چيز ها هست كه حفظ و نگهداريشون بيشتر مايه دردسر تا مايه آرامش. اگر برادرم اصرار نمي كرد ، تا حالا اينجا رو كوبيده بودم و يك مجتمع تجاري عالي مي ساختم . لبخندي زد ، دستش را دوستانه به شانه اوزد ، و ادامه داد :
- امان از دست شما جوون ها ، نه به اون مدرنيزه بازي هاتون و نه به اين پا يبندي به ارزش ها و سنت هاي قديمي تون ! من كه سر در نمي آرم ، از نظر من يا زنگي زنگي يا رومي رومي .
وحيدي ، كوتاه آمد ، شانه هايش را بالا انداخت وديگر چيزي نگفت .
آقاي فرداد ، گفت :
- فكر كنم شما و برادرم هم زبون هاي خوبي براي هم باشيد .
- اميدوارم .
نگين ، دهانش را باز كرد تا داد ديگري بزند ، اما آنها را در حال بالا آمدن از پله ها ديد و گفت :
- چه عجب !
آقاي فرداد ، گفت :
- چه قدر كم طاقتي عزيزم !
و كليد را در قفل چرخاند و همه را به داخل سالن راهنمايي كرد .
نگين ، سريع ، خودش را روي مبل انداخت و بلند و كشيده گفت : آخيش ! !
آقاي فرداد ، خنديد وگفت :
- انگار كوه كنده ! جناب وحيدي ، من كه خدمت تون عرض كردم ، اين دردونه من تا پايان فيلم برداري دووم
نمي آره .
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 421]