تور لحظه آخری
امروز : پنجشنبه ، 24 آبان 1403    احادیث و روایات:  امام علی (ع):مؤمن زود خشنود و دير ناراحت مى شود و منافق زود ناراحت و دير خشنود مى گردد.
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

سایبان ماشین

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

خرید یخچال خارجی

موسسه خیریه

واردات از چین

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

طراحی سایت تهران سایت

irspeedy

درج اگهی ویژه

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

زانوبند زاپیامکس

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

خرید بلیط هواپیما

بلیط اتوبوس پایانه

قیمت سرور dl380 g10

تعمیرات پکیج کرج

لیست قیمت گوشی شیائومی

خرید فالوور

بهترین وکیل کرج

بهترین وکیل تهران

اوزمپیک چیست

خرید اکانت تریدینگ ویو

خرید از چین

خرید از چین

تجهیزات کافی شاپ

نگهداری از سالمند شبانه روزی در منزل

بی متال زیمنس

ساختمان پزشکان

ویزای چک

محصولات فوراور

خرید سرور اچ پی ماهان شبکه

دوربین سیمکارتی چرخشی

همکاری آی نو و گزینه دو

کاشت ابرو طبیعی و‌ سریع

الک آزمایشگاهی

الک آزمایشگاهی

خرید سرور مجازی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

قیمت بالابر هیدرولیکی

لوله و اتصالات آذین

قرص گلوریا

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1829197455




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

رمان زیبای سكوت عشق


واضح آرشیو وب فارسی:سایت دانلود رایگان: فصل 1



- آقاي "وحيدي" ، همه ي ساكها رو بيارم پايين؟
- نه آقاي "فرداد"، .....خانمها وسايلشون رو بردن؟
- "نگين" ، دخترم، شماها ديگه به وسيله اي احتياج نداريد؟
- نه بابا ، فقط زود كليد رو بياريد كه دارم از خستگي مي ميرم.
و با گفتن اين حرف ، روي پلّه نشست. كيف كولي اش را از روي شانه برداشت، با بي حوصلگي به دوستش گفت :
- از صبح تا حالا، صد مرتبه به "ماهان" زنگ زدم، اما نمي دونم چرا گوشيش رو برنمي داره!؟
- دستش به بر پايي نمايشگاهش بنده، مي دوني چه قدر براي گرفتن اين عكس ها زحمت كشيد. خيلي دلم مي خواست بازديد نمايشگاهش مي رفتم. بچه ها مي گفتن اين بار غوغا كرده!
- من وتو كه نمي رسيم بريم، ولي وحيدي حتما خودش رو مي رسونه.كاش به جاي وحيدي ، ماهان مي اومد.
- آخه ماهان، سر پيازه يا ته پياز، وحيدي مديرعامل شركته. نگران نباش،مطمئنم وحيدي اونو به عنوان عكاس معرفي مي كنه، چون توي گروه عكاسي ماهرتر از ماهان نداريم. حالا بلند شو اين جوري جلوي چشم من غمباد نكن.
نگين، چهره اش به خنده اي باز شد، وگفت :
- "آوا" باور كن حتي فكر كردنش هم برام لذت بخشه. هنوز عاشق نشدي تا بفهمي كار كردن در كنار كسي كه دوستش داري، چه حس زيبا و.....
- خواهش مي كنم از همين اول كاريه، شروع نكنيد به اين لوس بازي ها،كه اصلا حوصله هندي بازي نداريم.
نگين، دولا شد و داخل حياط را نگاهي انداخت و گفت :
- پس چرا نميان بالا !؟
به آوا نگاه كرد و با تمسخر گفت :
- حتما وحيدي داره سخن راني كوتاهي در رابطه با تفاوت ساختمان هاي ايام عتيق با عصر مدرنيزه ايراد مي كنه.....فكر كنم قصد داره هر چي بار علمي توي اين چند ساله جمع كرده ،اين چند ماهه سر ما خالي كنه.
لبخندي به شيطنت زد و در دنباله حرفش گفت :
- بلكه هم بتونه كمي خودش رو تو دل تو جا كنه !
و بلند داد زد.
- بابا خسته شدم .
آقاي فرداد ، نگاهي به بالا انداخت و به وحيدي گفت :
- اين خونه كلنگيه ، بيا زودتر بريم تا دخترم با يه جيغ ديگه ، خشت و گل اينجا رو ، رو سرمون خراب نكرده.
وحيدي نگاه ديگري به اطراف انداخت وگفت :
- واقعا دلم لك زده بود كه يكي از اين خونه ها رو با سبك معماري قديمي شون ببينم. اين جور ساختمون ها فراموش شده ، تعدادشون خيلي كم شده . براي همينه كه دارن سعي مي كنند كمي از فضاي آرام وراحت اين جاها رو ، توي قهوه خونه ها و رستوران ها پياده كنند، اما آخرش لطف و صفاي اين خونه هاي قديمي رو نداره .
- بي فايده هم هست ، شما دور تا دور رو مشاهده كنيد..... ببينيد ساختمون ها رو تا كجا ساختند ! مردم دارن به آپارتمان نشيني عادت مي كنند . در ثاني نمي شه در كنار چنين ساختمان هايي ، ديگه از اين سبك معماري استفاده كرد ، الان تمام پنجره هاي اطراف مشرف هستند به اين حياط ، ديگه كجا مي شه مثل قديم ها همه اهل خونه بريزند تو حياط و راحت باشند . بايد با زمونه پيش رفت ، بعضي چيز ها هست كه حفظ و نگهداريشون بيشتر مايه دردسر تا مايه آرامش. اگر برادرم اصرار نمي كرد ، تا حالا اينجا رو كوبيده بودم و يك مجتمع تجاري عالي مي ساختم . لبخندي زد ، دستش را دوستانه به شانه اوزد ، و ادامه داد :
- امان از دست شما جوون ها ، نه به اون مدرنيزه بازي هاتون و نه به اين پا يبندي به ارزش ها و سنت هاي قديمي تون ! من كه سر در نمي آرم ، از نظر من يا زنگي زنگي يا رومي رومي .
وحيدي ، كوتاه آمد ، شانه هايش را بالا انداخت وديگر چيزي نگفت .
آقاي فرداد ، گفت :
- فكر كنم شما و برادرم هم زبون هاي خوبي براي هم باشيد .
- اميدوارم .
نگين ، دهانش را باز كرد تا داد ديگري بزند ، اما آنها را در حال بالا آمدن از پله ها ديد و گفت :
- چه عجب !
آقاي فرداد ، گفت :
- چه قدر كم طاقتي عزيزم !
و كليد را در قفل چرخاند و همه را به داخل سالن راهنمايي كرد .
نگين ، سريع ، خودش را روي مبل انداخت و بلند و كشيده گفت : آخيش ! !
آقاي فرداد ، خنديد وگفت :
- انگار كوه كنده ! جناب وحيدي ، من كه خدمت تون عرض كردم ، اين دردونه من تا پايان فيلم برداري دووم
نمي آره .





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: سایت دانلود رایگان]
[مشاهده در: www.freedownload.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 421]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن