واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی:
قول ميدهم ،شرافتمندانه زندگي كنم فكر رسيدن به پول و خوشبختي آنچنان ذهن زوج جوان را تسخير كرده بود كه حتي حاضر شدند دست به قتل بزنند. سعيد چند ماه بعد از جنايت بازداشت شد و پس از محاكمه به قصاص محكوم شد. اين مرد بعد از چندين سال تلاش توانست رضايت اولياي دم را جلب كند و از قصاص رهايي يابد. سعيد 2 هفته قبل به خاطر جنبه عمومي جرم بار ديگر محاكمه و اين دفعه به حبس محكوم شد. او در حالي مجازاتش را تحمل ميكند كه همسرش نيز به اتهام معاونت در قتل در زندان به سر ميبرد. سعيد در گفتوگو با ما از چرايي اين قتل و احساسي كه حالا بعد از گرفتن رضايت دارد صحبت كرده است. تو و همسرت متهم هستيد زن جواني را به قتل رسانده و اموالش را به سرقت بردهايد. چرا آن كار را كرديد؟ همسرم در قتل نقشي نداشت من بودم كه او را كشتم و حالا هم پشيمان هستم. نگفتي چرا اين كار را كردي؟ او به من بدهكار بود. ميدانستم پول دارد، اما بدهياش را نميداد. من آن روز خيلي عصبي بودم و ميخواستم پولم را بگيرم. تو همسرت را با خودت به خانه آن زن برده بودي و پليس ميگويد براي اين كه كمكي داشته باشي تا بتواني راحتتر آن زن را بكشي اين كار را كردي اگر چنين قصدي نداشتي چرا همسرت را بردي؟ من چنين قصدي نداشتم. همسرم را با خودم بردم براي اين كه ميترسيدم مقتول به من تهمت بزند و بگويد نظر سوءنسبت به او داشتم. تنها دليلي كه من همسرم را بردم همين موضوع بود. فرضيه پليس در اين خصوص غلط بود. من واقعا همسرم را دوست داشتم و ميخواستم با او زندگي خوبي بسازم و نميخواستم خودم و او را بدبخت كنم. با مقتول چطور آشنا شدي؟ من پيك موتوري بودم و براي اين كه هزينه زندگيام را تامين كنم با موتور كار ميكردم. مقتول هم يكي از مشتريان من بود. يك روز به دفتر ما زنگ زد و گفت يك پيك ميخواهد. نوبت من بود كه به سرويس بروم. آن زن به من گفت ميخواهد فردي را تعقيب كنم و در ازاي اين كار پول خوبي ميدهد. حرفهايش باعث شد من اغفال شوم و قبول كنم. كسي كه مقتول از تو خواسته بود تعقيبش كني چه كسي بود؟ اوايل به من نميگفت چه كسي است، اما من بعد از مدتي متوجه شدم آن مرد همسر صيغهاي مقتول است و مقتول به او شك دارد. روزي چند ساعت آن مرد را تعقيب ميكردي؟ مدت زمان زيادي بود. چون من كه هزينه روزانهام را همان روز تامين ميكردم، خيلي سخت بود. مقتول دستمزدم را نميداد و ميگفت، فعلا پولي ندارد. من هم براي اين كه بدهيام را بگيرم اين كار را كردم. مقتول در بيمارستان كار ميكرد و دوستان او تو را مقابل بيمارستان ديده بودند براي چه به محل كار مقتول ميرفتي؟ برايش گزارش ميبردم و ميگفتم مردي كه در تعقيبش هستم چه كرده است و حالا كجاست بعد هم آدرس خانهاش را به من داد تا بتوانم او را در خانهاش ملاقات كنم. از شرايط زندگي زن جوان با خبر بودي؟ در مدتي كه با او آشنا بودم گفته بود فرزندي دارد كه با شوهر اولش زندگي ميكند. من به درستي نميدانم آنها چرا از هم جدا شدند، اما در مدتي كه با مقتول ارتباط داشتم متوجه شدم او زن شكاكي است و مرتب اطرافيانش را كنترل ميكند. او هميشه به ديگران شك ميكرد و ديگر من را كلافه كرده بود. چرا قبل از اين كه او را به قتل برساني نخواستي كه پولت را بدهد؟ من از او خواستم او هم قبول كرد. گفت بايد به خانهاش بروم. البته او چند بار وعده داده، اما پولم را پرداخت نكرده بود. بار آخر كه به خانهاش رفتم، آنقدر عصباني شدم كه كنترل خودم را از دست دادم و زن بيچاره را خفه كردم. همسرت جلوي كارهاي تو را نگرفت؟ او سعي كرد اين كار را بكند، اما نتوانست. بعد از قتل هم هر دو آنقدر ترسيديم كه فرار كرديم. چطور شناسايي شدي؟ كسي من را نميشناخت و همين به من اميدواري ميداد، اما اشتباه من اين بود كه در آن خانه كلاه ايمنيام را جا گذاشته بودم و همكاران مقتول هم مرا چندين بار جلوي بيمارستان ديده بودند و همين هم باعث شناسايي من شد. تو و همسرت با هم بازداشت شديد در حالي كه تو مدعي هستي همسرت در قتل نقشي نداشت و حتي مدعي شدي قرار نبود دست به آدمكشي بزنيد پس چرا پليس مداركي را ارائه داده است كه نشان ميدهد او در اين قتل نقش داشت؟ همسرم در ابتدا فكر كرده بود ميتواند با پذيرش قسمتي از اتهامات من جرمم را كمتر كند و من از مجازات اعدام رهايي يابم. او اشتباه كرد و اتهام را قبول كرد در حالي كه در واقع او نقشي نداشت. تو توانستي رضايت اولياي دم را به دست آوري و از مجازات قصاص رهايي يابي. چطور اين كار را كردي؟ من معتقدم اين اتفاق به دست من يا خانوادهام نيفتاد. اين كار را خداوند كرد. من خيلي ناراحت بودم و عذابوجدان عجيبي داشتم. نميدانستم بايد چه كنم كه آرام شوم. خيلي شرايط سختي داشتم. يك روز سراغ روحاني زندان رفتم و از او كمك خواستم گفتم ديگر نميتوانم ادامه دهم و حتي تصميم به خودكشي هم گرفته بودم. آن روز روحاني زندان من را به عبادت و خويشتن داري دعوت كرد و خواست از خداوند كمك بگيرم تا بتوانم آرام شوم و براي حل مشكلم دعا كنم. فكر نميكردم اين كارها تا اين حد در زندگي من اثرگذار باشد. از آن روز خيلي دعا ميكردم و بيشتر شبها را تا صبح نماز ميخواندم و دعا ميكردم. كمكم خيلي آرام شدم و ديگر تنها نبودم. با همبنديهايم دعوا نميكردم و به آرامش زيادي رسيده بودم. دعا و نيايش چقدر در اين خصوص به تو كمك كرد؟ باور نميكنيد گذشت دختر مقتول از من بيشتر شبيه يك معجزه بود. من به معناي واقعي كلمه تغيير كرده بودم. از خداوند ميخواستم اگر اعدام با طناب دار سرنوشت من است كمكم كند تا اين شرايط را تحمل كنم و آرام بميرم. در همين روزها بود كه مادرم خبر داد اولياي دم را پيدا كرده و با آنها براي جلب رضايت وارد مذاكره شده است. خيلي خوشحال شدم البته فكر ميكردم راه زيادي براي گرفتن رضايت دارم، اما خدارا شكر بعد از 2 سال تلاش موفق شدم رضايت بگيرم. شبي كه به تو گفتند اولياي دم گذشت كردهاند چه حسي داشتي؟ خيلي خوشحال بودم. مثل آدمي كه يك بار مرده و زنده شده است. احساس ميكردم خداوند دوباره به من فرصت زندگي داده است و حالا بايد به درستي از اين فرصت استفاده كنم. با خودم ميگفتم كه بايد كاري بكنم. بايد برنامهاي براي زندگيام داشته باشم. دلم ميخواست به همسرم كه به خاطر من در زندان گرفتار شده بود خبر بدهم، اما نميتوانستم. همسرت چطور متوجه شد؟ او تلفني با خانوادهاش صحبت كرده بود و آنها در مورد اين ماجرا برايش گفته بودند. چه برنامهاي براي آيندهات داري؟ برنامهريزي كردهام بعد از اين كه از زندان آزاد شدم، شغلي شرافتمندانه پيدا كنم. با همسرم زندگي خوبي داشته باشم. نذر كردهام در ايام محرم نذري بدهم و از خداوند به خاطر لطفي كه در حق من كرد تشكر كنم. ميدانم با راهي كه در پيش گرفته بودم حتي اگر مجازات ميشدم زجر كمتري ميكشيدم؛ چراكه خودم را به خداوند نزديك كرده بودم. همسرت در چه شرايطي است؟ او تقريبا نيمي از دوران محكوميتش را گذرانده است و چند ماه ديگر ميتواند تقاضاي آزادي مشروط بكند. اميدوارم بتوانيم زندگي خوبي براي خودمان درست كنيم و از اين به بعد آرام زندگي كنيم. مرجان لقايي
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 417]