تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 14 مهر 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر كس يك روز ماه رمضان را (بدون عذر)، بخورد - روح ايمان از او جدا مى‏شود 
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1820888196




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

بررسي سيستم حركتيِ سيارات و ستارگان در اسلام ريشه‌هاي دينيِ علم نجوم (قسمت اول)


واضح آرشیو وب فارسی:فارس: بررسي سيستم حركتيِ سيارات و ستارگان در اسلام ريشه‌هاي دينيِ علم نجوم (قسمت اول)
خبرگزاري فارس: اين مقاله در پي مطرح نمودن مسئله‌اي اساسي در مورد ريشه‌يابيِ بسياري از پيشرفت‌هاي جديد غرب در حيطه نجوم و ستاره‌شناسي است. و ريشه‌هاي اصليِ اين پيشرفت‌ها را در دوره طلاييِ علوم اسلامي معرفي مي‌كند.


اشاره

اين مقاله در پي مطرح نمودن مسئله‌اي اساسي در مورد ريشه‌يابيِ بسياري از پيشرفت‌هاي جديد غرب در حيطه نجوم و ستاره‌شناسي است. و ريشه‌هاي اصليِ اين پيشرفت‌ها را در دوره طلاييِ علوم اسلامي معرفي مي‌كند. بزرگ‌ترين تعالي‌هاي مربوط به علم نجوم كه امروزه در غرب شاهدِ آن هستيم، در متون اوليه اسلامي تكوين يافته و توسط عده‌اي از دانشمندانِ خلاقِ اسلامي در دوره شكوفايي علوم اسلامي به تعالي رسيده است. و تقريباً هر آنچه كه امروزه در ميان غربي‌ها رايج است، جزو ميراثِ مسلمانان است. آنچه در اين صدد مي‌خوانيم عبارت است از: تاريخچه مختصري از مخالفت‌هاي باستان‌نشينان با نظريه زمين‌مركزي، نوآوريِ مسلمانان در زمينه مكانيكِ سماوي، موقعيتِ زمين و خورشيد در آسمان از زبان متونِ ديني (آيات و روايات)، دلالت آياتي از قرآن بر حركت زمين و سيارات، رواياتِ صريح در مورد مركزيت خورشيد، حركت زمين، و سيستم خورشيد‌مركزي.

واژگان كليدي: زمين‌مركزي، خورشيد‌مركزي، زمينِ ساكن، زمينِ متحرك، حركتِ خورشيد.

* * *

مقدمه

نظريه زمين‌مركزي در طول تاريخِ پر فراز و نشيبِ علم نجوم، به آن راحتي كه در تصورِ ما است، مورد قبولِ همگان نبوده است، بلكه از همان صبحِ پرطراوت باستان تا اواخرِ شكوفاييِ دوره اسلاميِ علوم، مخالفان و نقاداني داشته است؛ به‌طوري كه در مقابلِ آن، نظريه‌هاي ديگري به عنوانِ سيستم گردشي براي سيارات و اجرام آسماني پيشنهاد و كشف شد.
شكل‌گيريِ اين نوع مخالفت‌ها و اكتشافات، به زمان آريستارخوسِ ساموسي در چهار يا پنج قرن پيش از ميلاد مسيح باز مي‌گردد. و به همين ترتيب در ميان يونانيان و حتي هندي‌هاي شرق‌نشينِ باستان، مخالفت‌هاي علمي و عقيدتي با آن صورت گرفت؛ تا اينكه علم نجوم با همه عظمتش وارد دوره با شكوه اسلامي شد كه در اين دوره بسي عميق‌تر و علمي‌تر مورد بازانديشي و نقادي قرار گرفت؛ به گونه‌اي كه بسياري از زيرساخت‌هاي نجوم و فيزيكِ پيشرفته (يعني آنچه كه امروزه به عنوان علمي پيشرفته شاهدِ آن هستيم) در اين دوره پي‌ريزي شد. نظرياتي نظيرِ گردش سيارات داخليِ( Inferior planet) مدارات منظومه شمسي به دور خورشيد توسطِ دانشمندان دوره شكوفايي ستاره‌شناسي مسلمانان، عبورِ عطارد از بالاي خورشيد و گردشِ آن به دور خورشيد توسط بوعلي سينا، و بيضويت مداراتِ حركتيِ سيارات به دور خورشيد توسط ابوسعيد سجزي، و بسياري از نظريه‌هاي متعالي كه در اين دوره كشف و مطرح شد.
و بالاخره اين پيشرفت، با همه آثار مكتوب و صنعتي (ابزار آلاتِ نجومي) كه داشت، در دوره رنسانس به‌وسيله تاجران و غارت‌گرانِ فرهنگي به مناطق گوناگون اروپايي (مثل ايتاليا، فرانسه، لهستان، و.. ) منتقل شد، به‌طوري كه در عرصه مناطق اسلامي حتي آثاري از برخي كتاب‌ها و ابزار آلات نجومي به جا نماند. و امروزه براي بررسيِ چنين منابعي ناچار از رجوع به كتابخانه‌هاي اروپايي هستيم (تازه اگر آن غارت‌گران چنين اجازه‌اي را براي استفاده علمي از منابع ميراثيِ خودمان به ما بدهند!)
مناسب است كه به طور اجمالي، شكل‌گيري مخالفت‌ها و نوآوري‌هاي دانشمندانِ دوره باستان و دوره اسلامي در مقابلِ نظريه زمين‌مركزي را از لحاظ تاريخي بررسي كنيم.

مخالفانِ زمين‌مركزي در ميان دانشمندان دوره باستان (يونان و هند)

1. نظريه آريستارخوس (Aristarchos )

تقريبا نخستين نظريه‌اي كه در مقابلِ سيستمِ زمين‌مركزي در يونان مطرح شد نظريه آريستارخوس ساموسي درباره حركت انتقالي زمين به دور خورشيد و مركز نبودن آن براي عالم بود، به طوري كه ارشميدس به صراحت، فرضيه‏اي را كه بر اساس آن ثوابت و خورشيد بي‏حركتند، و زمين در محيط دايره‌اي است كه خورشيد در وسط آن قرار گرفته و به دور خورشيد مي‏گردد، به آريستارخوس نسبت مي‏دهد و آن را بزرگ‌ترين پيشرفت علم مي‏شمارد. (دورانت، 1367، ج 2، ص 707. و نيز: راسل، 1373، ج1، ص314) راسل نيز در كتاب تاريخِ فلسفه غرب آن نظريه را به‌عنوان شكلِ كامل فرضيه كوپرنيك (1474-1543م) قلمداد كرده است. (راسل، همان، ج1، ص313) ولي به نظر مي‌رسد، اين گفته راسل صحيح نباشد، چرا كه نظريه آريستارخوس نه نظريه‌اي رياضي بوده، و نه نظريه‌اي منطبق با واقعيتِ مداريِ منظومه شمسي؛ بلكه صرفاً براساس مشاهدات و رصدهاي پيوسته، به طورِ بياني و گفتاريِ ساده مي‌گفت كه زمين و سيارات ديگر در مدارهاي دايره‌اي مختص به سيارات (Tropic of copricorn) به دور خورشيد مي‌گردند و اين نوع فرض براي حركتِ اجرامِ آسماني صحيح به‌نظر مي‌رسد. به همين جهت، نظريه آريستارخوس، چيزي بيش از آنچه كوپرنيك مطرح كرده بود، نبوده است. و بلكه شايد به خاطر فرض گرفتنِ اين مسئله، اندكي كم اعتبار‌تر از نظرِ كوپرنيك بوده باشد.

مشكلِ زمينِ متحرك

تنها مشكل اساسي كه متوجه نظريه زمينِ متحرك بوده و هست، مسئله اختلاف منظر(parallax) است. براي توضيحِ اختلاف منظر، به بيانِ ساده‌اي از هلزي ‌هال بسنده مي‌كنيم:
ايرادِ علمي جدي بر نظر آريستارخوس اين بود كه اگر زمين حركت مي‌كند، پس جاي ستارگان هم بايد به نسبتِ يكديگر تغيير كند، مانند چيزهاي ثابتي كه از درون كشتيِ در حال حركت ديده مي‌شوند. اما وقتي كشتي از آن چيزها بسيار دور باشد، حركتِ كشتي در مقايسه با فاصله آن اجسام از كشتي، ناچيز است و بنابراين تغييرِ وضع‌هاي نسبي از ديده پنهان مي‌ماند. پاسخ درستِ اين ايراد اين است كه فاصله‌هاي اخترهاي ثابت بايد آنقدر زياد باشد كه در مقام مقايسه، قطر مدارِ زمين ناچيز بنمايد. و به قولِ ارشميدس، اين نكته را نيز آريستارخوس بيان كرده بود". (هلزي هال، 1363، ص99).
همان گونه كه از منابع و شواهدِ تاريخي پيدا است، خودِ آريستارخوس به طورِ كاملا علمي و تحقيقي، به حمايت و اثباتِ نظريه حركتِ زمين و مركزيتِ خورشيد، پرداخته بود. و بسياري از حقايقِ مربوط به آسمان پر ستاره را فهميده بود؛ از اين‌رو يكي از محققانِ تاريخ فلسفه نوشته است:
(ما امروزي‌ها كه) مي‌گوييم بزرگيِ فواصل، بزرگيِ تغييرات را جبران مي‌كنند، چنين مي‌نمايد كه حتي آريستارخوس نيز در شرايطِ نامساعد‌تر زمان خود، همين گونه حكم كرده است." (گمپرتس، 1375، ج3، ص1454.) اين تفكر دقيقا همان انديشه‌اي است كه در ميانِ منجمانِ زيركي چون بيروني (362-442ق، مقارن با 973-1053م) از مسلمانانِ دوره شكوفاييِ علوم در بين مسلمانان، رواج داشت، به طوري كه همان بيروني براي اولين بار در طول تاريخ نجوم به تبيينِ دقيق و علميِ آن پرداخت.
2. نظريه آناكسيمندر (Anaximander)
دومين نظريه‌اي كه در مصاف با فرضيه بطليموس به چشم مي‌خورد، انديشه آناكسيمندر درباره زمين است كه مي‌گفت: "زمين آزاد در فضا شناور است و بر چيزي تكيه ندارد".(راسل، همان، ج1، ص311) البته اين نظريه بيشتر به مقابله با تفكرِ افسانه‌اي تكيه زمين به دو شاخ گاو، و... شبيه است تا مقابله با زمين‌مركزي، اما با اين حال با توجه به شواهدِ تاريخي (علي‌رغمِ ابهاماتِ فراواني كه دارد) آناكسيمندر از مخالفانِ اين سيستم به شمار مي‌رود. قابلِ توجه است كه انديشه تكيه زمين به موجوداتي نظيرِ گاو، نهنگ، لاك پشت و... از سرزمينِ باستاني و قبل از اسلام (يونان، ايران، هند، و مصر و بابل ) به عرصه علوم و معارف اسلامي وارد شده است؛ اگرچه در صورتِ صحيح بودنِ روايت‌هاي مربوط به آن، شايد داراي تاويل و تفسيرِ عرفانيِ ويژه‌اي باشد كه آن هم بر هيچ كس عيان نيست.

3. نظريه فيلولائوس

سومين نظريه‌اي كه در ميان ورق‌هاي درخشانِ تاريخ مي‌درخشد نظريه مسكوت‌‏مانده فيلولائوس درباره عدم مركزيت زمين در آسمان بيكران است كه مي‌گفت:
زمين مركز كاينات نيست، و تنها يكي از چندين سياره‌‏اي است كه به دور آتش مركزي در گردش‌‏اند. (دورانت، همان، ج 2، ص 378 )
اما فرقي اساسي ميانِ نظريه "كره و گوي آتشينِ (Fireball) مركزيِ" او و نظريه سآريستارخوس وجود داشت، زيرا:
از نظرِ او جهان كروي و محدود است، و آتشِ مركزي در مركز آن جاي دارد. ...(او) ضمنِ اعتقاد به دوران زمين بر گرد مركز جهان، فلك ثوابت را نيز همچون گذشته، همانند ساير افلاك در حركت مي‌دانست.(اكرمي،1380، ص53.) در حالي كه آريستارخوس نظريه شبهِ خورشيدمركزي خود را در مقابله با اين رويكرد به سيستم حركتي سيارات ارائه كرده بود.

4. نظريه هراكليتوس

هراكليتوسِ پنتوسي هم در رديف نوآورانِ سحرگاه يونان باستان به‌عنوان چهارمين نظريه‌پرداز برعليه سيستمِ هيپارخوسي ـ بطليموسي (زمين‌مركزي) از جمله دانشمنداني بود كه با سرسختيِ تمام در مقامِ مخالفت با سيستمِ زمين‌مركزي و تفكرِ ساكن بودنِ آن در جايگاهِ خود، در تبيينِ علمي و واقع‌بينانه از آسمانِ كاملا واضح و با صداقت مي‌كوشيد، وي مي‌گفت:
اگر به جاي اينكه‏ تصور كنيم تمام دنيا به دور زمين مي‏گردد، بپنداريم كه زمين‏ دور محور خود مي‏چرخد، بر بسياري از مسائل چيره ‏شده‏ايم. (دورانت، همان، ج 2، ص563.) او علاوه بر پافشاري به نظريه گردشِ محوريِ زمين، با توجه به دقت‌هاي فراوان در نحوه حركتِ سيارات در آسمان پي برده بود كه حركتِ دو سياره زهره و عطارد فقط با گردش به دورِ خورشيد قابلِ توجيه و تبيين است؛ از اين‌رو با صراحت بيان كرد كه اين دو سياره نه تنها به دور زمين نمي‌گردند بلكه به‌طور كاملاً واضح به دور خوشيد در گردش‌اند. (كرومبي، 1371، ج1، ص101.) او در اين مرحله از وظيفه خود در قبالِ علم، دو گامِ بسيار اساسي و والا برداشت (حركت‌ محوري زمين و گردش زهره و عطارد به دور خورشيد)، با اين كه به خاطرِ عواملِ گوناگوني، تثبيت و مقبوليتِ نظريه مركزيت خورشيد بر سياراتِ هفتگانه (عطار، زهره، زمين، ماه، مريخ، مشتري، زحل) صدها سال به تأخير افتاد.

5. نظريه آريه بته در هندِ باستان

از ميان دانشمندان پرآوازه در سرزمينِ باستاني و تمدن سازِ آسياي شرقي، يعني هند، آريه بته اول (كه با نام‌هاي گوناگوني نظيرِ: آرجبهد، آرجيهد، آرجهبد، آرجهبز، شناخته شده است) به چشم مي‌خورد، كه فقط سامانه گردش محوري زمين را مطرح ساخت؛ در زمانِ هندِ باستان همچون يونان، "عقيده عموم برآن بود كه زمين در مركزِ گيتي است و تمامي حركات به دور آن انجام مي‌شوند ولي آريه بته اول، علي‌رغمِ ديگر منجمانِ هندي، مي‌گفت كه زمين به دور خود مي‌چرخد". (كريشنان، 1367، ج1، ص466 و بعد. و نيز بيروني، 1373ق-1954م، ج1 ص 49 به بعد. همچنين: بيروني، 1403ق-1983م، ص205 و بعد).
مخالفان نظريه زمين‌مركزي در ميان دانشمندانِ اسلامي
علي‌رغمِ نظرياتي از اين دست كه در ميان باستاني‌ها در مقامِ مخالفت با سيستم زمين‌مركزي مطرح شده است، اما آنچه در ميان مسلمانان شكل گرفته است بسي متفاوت از نظرات پيشين است. نكته اساسي در مورد تفاوت مزبور، دقت و ظرافتِ بسيار زياد در نگرش‌هاي دانشمندان اسلامي است؛ نگرش‌هايي نظير بيضويت مدار حركتيِ سيارات، ترسيم نحوه طبيعي و حقيقيِ حركات رجعي، و بسياري از موضوعات و مسايل نوين.
براي ترسيمِ اين مسئله، مناسب است به طور اجمالي، شكل‌گيري مخالفت‌ها و نوآوري‌هاي دانشمندانِ اسلامي در مقابلِ نظريه زمين‌مركزي را (از لحاظ تاريخي) بررسي كنيم:

1. نظريه ابو سعيد سجزي

از ميانِ ستاره‌شناسانِ مسلمان نيز نام ابوسعيد سجزي (احمد بن محمد بن عبد الجليل سجزي، از ستاره‌شناسانِ چيره‌دست اسلامي د ر اواخر قرن4 و اوايل قرن5 ق "414 ق"، معاصر با ابوريحان بيروني: ابن طاووس، 1368ق، ص127.) چنان پرتلالو مي‌درخشد كه كمتر كسي در تاريخ علوم دوره اسلامي به منزلت و مقام علميِ او مي‌رسد؛ (نعمه، 1367،ص66 و 68.) چرا كه علاوه بر قائل شدن به حركتِ زمين و مخالفت با گردش افلاك به دور آن، اسطرلابي طراحي كرده و اختراع نمود، كه عملاً كاركرد و چگونگي سيستمِ چرخشِ سياره‌اي زمين (Planetary rotation of Earth)را نشان مي‌داد. او اين اسطرلاب را كه به نامِ "اسطرلابِ زورقي" معروف است، به‌گونه‌اي ساده و زيبا ساخته بود كه دقيقاً براساس حركتِ محوريِ زمين كار مي‌كرد؛ علاوه بر اين، از پيچيدگيِ اسطرلاب‌هاي ديگر كه براساس زمين‌مركزي ساخته مي‌شدند، خالي بود؛ زيرا ساير اسطرلاب‌ها شامل اجزاي پيچيده زيادي بودند (مركب از شمالي، جنوبي، و...) در حالي كه اين اختراع بسيط و غيرمركب از آن اجزا بود. (حلبي، 1365، ص278.) ابوريحان بيروني (362-442ق، مقارن با 973-1053م) معاصرِ وي، درباره اختراع بي‌نظيرش چنين مي‌نويسد:
حقيقتاً براي ابوسعيد سجزي اسطرلابي از نوع بسيط و غيرمركب از شمالي و جنوبي ديدم كه آن را زورقي ناميده بود، و او را به خاطر اين اختراعش بسيار تحسين كردم، اختراعي كه براساسِ اصل مستقل و قائم به خودش استوار گشته و ساخته شده بود، همان اصلي كه (چنان كه برخي از مردم معتقدند) مي‌گويد:
حركت كليِ مرتبِ شرقي (از جانب غرب به شرق) همانا به زمين تعلق دارد نه فلك و آسمان. و به جانم قسم كه اين مسئله شبهه بسيار سخت و غير قابلِ حلي بود (كه شايد با ساخته شدنِ اين اسطرلاب، مسئله حل شود) و چيزي از رد آن براي مهندسان و دانشمندان دانشِ نجوم حاصل نمي‌آيد. (بيروني، 1380، ص128. و نيز: نصر، 1359، ص 126).
زورقي به معني بيضوي (Elliptic) مي‌باشد، و اساس انديشه سجزي در ساختنِ اين اسطرلاب برپايه علميِ كشف شده به‌وسيله خودش بود كه قايل به منظومه شمسي با مدارهايي بيضوي براي سياراتِ آن بود. از اين‌رو مي‌بينيم كه كاشف و نظريه‌پردازِ اصلي درباره سيستم منظومه‌اي نه تنها كوپرنيك نبوده است، بلكه اساساً اين انديشه به فكر غربي‌ها خطور نكرده است، و هر آنچه كه در اين‌باره گفته‌اند به بركت دزدي‌هايي بوده است كه از كتاب‌ها و منابع مسلمانان به انجام رسانده‌اند.
به هر حال، از اين نوع تحسين و استقبالي كه ابوريحان از سجزي و اختراعش كرده است روشن مي‌شود كه خودِ او نيز قائل به حركتِ زمين و عدم مركزيتِ آن بوده است. و همچنين، از عبارتِ اخير، كه نوشته است: "چيزي از رد آن براي مهندسان و دانشمندان دانشِ نجوم حاصل نمي‌آيد". چنين بر مي‌آيد كه خودِ ابوريحان نيز به بطلان زمين‌مركزي و صحيح بودن نظريه حركتِ زمين و خورشيدمركزي، معتقد بود، كه به زودي آن را بررسي مي‌كنيم.
البته احتمال مي‌رود كه منظور بيروني از اين عبارت، اين نكته باشد كه فرضِ سكون يا حركتِ زمين، در نحوه محاسباتِ نجومي فرقي اساسي ايجاد نمي كند. همان گونه كه عده‌اي از منجمان بر اين باورند. (حسن زاده آملي، 1416ق، ج3، ص525، تعليقه شماره21).

2. نظريه ابوريحان بيروني

با توجه به اين توضيحات مشخص مي‌شود كه خودِ بيروني نيز از جمله منتقدان و مخالفانِ سيستم زمين‌مركزي بوده است. بنا به نوشته ويل دورانت:
ابوريحان بيروني در كروي بودن زمين ترديد نداشت؛ معتقد بود كه اشيا به طرفِ مركز زمين جذب مي‌شوند. گفته بود كه داده‌هاي نجومي را، مطابق اين فرض كه زمين هر روز يك بار به دور محور خود و هر سال يك بار به دور خورشيد مي‌گردد، به همان سهولت مي‌توان توضيح داد كه اگر عكس آن را فرض كنيم. (دورانت، همان، ج4، ص314.) دانشمندِ جليل‌القدر، عبدالله نعمه، در كتاب فلاسفه شيعه، در مورد نظريه ابوريحان بيروني درباره حركت زمين اين گونه نوشته است: : شايد بيروني اولين كسي است كه اشاره به چرخيدنِ زمين بر محور خود نمود، پيش از آنكه گاليله ايتاليايي (1564-1642م) به حركت زمين معتقد شود. (نعمه، همان، ص66).
البته با توجه به توضيحاتي كه درباره تلاش‌هاي علمي و عمليِ سجزي داده شد، روشن مي‌شود كه سخنِ عبدالله نعمه اعتبارِ چنداني ندارد؛ چرا كه قبل از قايل شدنِ بيروني به حركت زمين، و لااقل قبل از مطرح نمودنِ چنين نظري در آثارِ علمي‌اش، ابوسعيد سجزي اسطرلابي با اين كاركرد ساخته بود. پس بيروني اولين كس در اين عرصه نيست. از طرفي، چنانكه در ادامه ذكر مي‌كنيم، نه شايد و بلكه حتما و يقيناً ابوريحان بيروني قايل به حركت محوري، و حتي حركت انتقالي زمين بوده است.
علاوه بر اين و از اين واضح‌تر همو در كتاب قانون مسعودي، بر حركت زمين دليل اقامه كرده و به‌طور كاملا روشن و علمي به اثبات رسانده است:
هنگامي كه چيزي از بلندي فرو مي‌افتد، محل افتادن آن درست پايه خط قائم بر نقطه فرو افتادن نيست، و سقوط‌ها با زواياي مختلف نسبت به خط قائم صورت مي‌گيرد، هنگامي كه پاره‌اي از زمين از آن جدا مي‌شود و فرومي‌افتد، داراي دو گونه حركت است: يكي حركتِ دوراني كه از گردشِ زمين، به آن تعلق مي‌گيرد؛ و ديگري حركت مستقيم‌الخطي كه از سقوط مستقيمِ آن به طرف مركز زمين، براي آن حاصل مي‌شود. اگر تنها حركت مستقيم مي‌داشت، لازم بود كه محل سقوطِ آن در طرف مغربِ وضع قائم آن قرار گيرد. ولي چون هر دو حركت در زمان واحد وجود دارد، نه در مشرقِ خط قائم سقوط مي‌كند و نه در امتداد قائم، بلكه محل سقوطِ آن اندكي در جانب غرب است. (بيروني، همان، ج1، ص50 به بعد. و نيز: شريف، 1367، ص416).
اگر نيك به استدلال و شيوه نگرشِ بيروني به آسمان و زمين، و پديده مرموز حركتِ اجرام در گنبدِ پيچيده كيان بنگريم، روشن مي‌شود كه او افق‌هاي بسيار والايي از مدل‌هاي رياضي و فيزيكيِ زمين و آسمان را فهم كرده بود. چرا كه استدلالِ ارايه شده به وسيله كوپرنيك، گاليله، و ديگران براي مدلِ خورشيدمركزي (Heliocentric model)، و حركت زمين را با بيان شيوا و صريحي ذكر كرده است. البته اين توجه از سوي بيروني به‌عنوان ساختارِ حقيقي و طبيعيِ زمين، نه فقط از جانبِ وي بلكه از جانبِ بوعلي سينا و پيروانِ مشائيِ او به عنوانِ رديه‌اي براي نظريه زمين متحرك، مطرح شده بود؛ همانگونه كه بعدها، خودِ كوپرنيك هنگامي كه مي‌خواست نظريه خورشيدمركزي را ارايه كند با اين اشكال مواجه شده، به شيوه‌اي شبيه به روش بيروني، آن را حل كرد. فرقي كه ميانِ بوعلي سينا و كوپرنيك بود اين است كه بوعلي سينا براي رد كردنِ نظريه مبني بر حركتِ زمين عنوان مي‌كرد، و بيروني و كوپرنيك به عنوان دفاع از چنين رويكردي به سيستمِ سياره‌اي منظومه شمسي. به هرحال اشكالِ بوعلي سينا با بياني كه خودش مطرح كرده است بدين قرار است:
و اگر آنچه كه طرفدارانِ حركت زمين مي‌گويند درست باشد، آنگاه جسمِ افتاني كه در حال سقوط است، بايد از جايگاه قائم و شاقوليِ سقوطش منحرف گردد. و با توجه به اينكه در اين صورت حركتِ زمين بسيار سريع خواهد بود، آن جسم از راستاي قائم به طور قابلِ ملاحظه‌اي زياد عقب خواهد ماند، ..." (بوعلي سينا، ؟، ج2، ص55 به بعد).
نجم‌الدين كاتبي نيز در عينِ حالي كه استدلال بوعلي سينا را رد كرده است، با استدلال و اشكالِ ديگري دوران و حركتِ زمين را رد كرده است:
برخي گمان كرده‌اند كه زمين حركت مي‌كند و حركتِ آن (از مغرب) به مشرق است، و ظهورِ ستارگان در مشرق و ناپديد شدنِ آنها در مغرب به همين خاطر است، نه به اين خاطر كه فلكِ اعظم حركت مي‌كند، بلكه فلك اعظم ساكن است.
اما اين سخن صحيح نيست، البته نه به اين سبب كه برخي (مثلِ بوعلي سينا) گفته اند: اگر زمين به طرف مشرق حركت كند بايد پرنده‌اي كه در جهتِ حركت زمين پرواز مي‌كند نتواند (در همان محل) فرود آيد، به سببِ اينكه حركت زمين سريع‌تر از حركت پرنده است، براي اينكه زمين (با حركتِ سريع خود) در يك شبانه روز به جاي اول خود بر مي‌گردد، زيرا اين ملازمه را نمي‌توان قبول كرد، چون ممكن است هوايي كه به زمين متصل است با حركت زمين حركت كند، همان طوري كه اثير هم با فلك حركت مي‌كند؛ بلكه به اين خاطر (زمين حركت مستدير ندارد) كه داراي ميل مستقيم به پايين است، و در اين صورت نمي‌تواند داراي حركت مستدير باشد، (والا بايد داراي دو ميلِ متضاد باشد در حالي كه اين امر محال است)." (كاتبي قزويني، 1375، ص192).
نكته‌اي كه كاتبي به آن اشاره كرده است بسيار عالي و تحليلي فيزيكي از مسئله به شمار مي‌رود، اما با اين حال او به خاطرِ پيش زمينه‌هاي نادرستي كه از سيستمِ منظومه‌اي داشت، از پي بردن به حقيقتِ بزرگ، و مهمِ فيزيكي و طبيعي عاجز مانده بود.
برتراند راسل نيز داستانِ اين اشكال را به گونه‌اي ديگر مورد توجه قرار داده است كه از نقل آن صرف نظر مي‌كنيم. (راسل، همان، ج2، ص728).

3. نظريه ابوعيد الله بتاني

بتاني از جمله مخالفانِ سيستمِ زمين‌مركزي بود؛ اما او در اين مخالفت با توجه به توجيه‌ناپذير بودنِ حالتِ زيروسكوپي و فرفره‌گونة زمين براساسِ مركزيت و ساكن بودنِ آن، حركتِ رقص محوري ( Nutation ) زمين را مطرح كرد، و با محاسبة زيركانة اين حركت شالودة اساسيِ سيستمِ بطليموسي (ساكن بودنِ زمين) را در هم ريخت؛ او با اين كار كه قدمي بسيار بزرگ در تحولِ علم نجوم بود، "با بطليموس ـ كه اوجِ خورشيد را ثابت مي‌دانست ـ مخالفت ورزيد و ثابت كرد كه اوجِ خورشيد، تابعِ حركتِ تقديميِ (Precession ) اعتدالين است." (الفاخوري، الجر، 1377، ص365.) براي فهمِ اين نوآوري بهتر است كه توصيفي از حركت اعتدالي ارايه كنيم:
نقاطِ اعتدال ثابت نيستند. [برخلافِ پنداشتِ بطليموسيان] هر نقطه به آرامي بر دايرة بروج حركت مي‌كند و يك دورِ كامل را تقريبا در 25800 سال مي‌بيمايد. اين حركتِ نقاطِ اعتدال را تقديمِ اعتدالين گويند.
... اگر فرفره‌اي را روي زمين به چرخش در آوريم به طوري كه محور فرفره بر زمين عمود نباشد، نيروي ثقلِ فرفره مي‌خواهد فرفره را به زمين بياندازد، ولي چون فرفره داراي حركت دوراني (و نيروي مركز‌گرا Cetripetal force) است به زمين نمي‌افتد بلكه در حولِ خطِ قايمِ نقطة اتكا مي‌گردد و محورش در حولِ اين خط، مخروطي را طي مي‌كند." (زماني قمشه‌اي، 1381، ج1، ص135. و نيز: زيليك و اسميت، 1376، ج1، ص114 به بعد.) ويل دورانت نيز از نآوريهاي وي سخن گفته و جايگاه والاي او را مورد توجه قرار داده است. (دورانت، همان، ج4، ص311. (

4. نظريه اين الاعلم بغدادي

ابوالقاسم اين الا علم بغدادي از منجمانِ زبردستِ نيمه اولِ قرن چهارم (350 ق، مقارن با سالِ961م) نيز با مطالعاتي به طورِ كاملاً علمي و تحقيقي ـ پژوهشي در بسترِ آسمان، نتايج شگرفي به دست آورده بود كه قابلِ توجه است؛ چرا كه از ميانِ دانشمندانِ اسلامي، اولين كسي بود كه به‌شدت اصرار بر كرويتِ زمين كرده و تمام مناطق اين كره خاكي را قابل سكونت دانسته است. و همو نيز اولين منجمي بوده كه اقمار مشتري را چيزي حدودِ چهار قرن قبل از گاليله (1564-1642م) كشف و رصد كرد، و حركتِ كلفهاي خورشيد را حدودِ هزار و دويست سال قبل از به وجود آمدن تلسكوپ‌هاي پيشرفته، مورد بحث و مطالعه قرار داده، مدار خارج مركزِ ستاره‌هاي دنباله‌دار را محاسبه و تعيين كرد. (شريف، همان، ص414. و نيز: ابن طاووس، همان، ص125).

5. نظريه هاتف اصفهاني

از ميان دانشمندان اسلامي كه در مورد زمين و آسمان نظرياتِ ويژه‌اي داشتند، نام پرآوازه هاتف اصفهاني نيك مي‌درخشد. او در بسياري از موارد در آثار شعري خود، به مركزيت خورشيد، اشاره داشته است، كه يكي از آنها اين بيت است:

دلِ هر ذره را كه بشكافي آفتابيش در ميان بيني

اين بيت بيانگر دو نكته بسيار دقيقِ علمي است: يكي، هسته داشتنِ ذراتِ ريز (اتم، زيراتمي، مولكول، و...) است، كه با تمام ظرافت، و دقت، افق‌هاي والاي يافته شده از حقايقِ هستي را ذكر كرده است؛ ديگري (به طور كلي و اجمالي) عبارت است از در وسط قرار گرفتنِ خورشيد به ساير اجرام است. كه از لحاظ بيانِ حقيقتي از حقايق كاينات بسيار حائز اهميت است.

6. نظريه عضد الدين عيد الرحمن بن احمد

بنا به ادعا و تحقيقِ نويسنده شيعي، عبدالله نعمه در كتابِ هشام بن حكم، نظريه گردشِ زمين به دور خورشيد، به طور صريح و قاطع، حداقل دويست سال قبل از كوپرنيك و گاليله توسطِ عضدالدين عبدالرحمن بن احمد در عالم اسلام مطرح شده بود. (نعمه، 1405ق، ص87).

7. نظريه سياره‌اي و منظومه‌اي ابن شاطر دمشقي

براساس اسناد و شواهد تاريخي، و همچنين تحقيق‌هاي علميِ به عمل آمده از سوي برخي از دانشمندان، اولين سيستمِ اصلاح يافته خورشيدمركزي، در دوره ركودِ علم نجوم، توسط علاء‌الدين ابوالاحسن علي بن ابراهيم، معروف به ابن شاطر دمشقي (705- 777ق. برابر با 1305- 1375م.) كه از شاگردان مكتب ستاره‌شناسي مراغه بوده است، ارائه و بسط يافته است كه تماميِ نظريه‌پردازانِ مغرب زمين از قرن پانزده به بعد از تحقيقات و دست‌آورد‌هاي او استفاده كرده و نظرات او را به اسم خود به جهان علم عرضه كرده‌اند. او نتايج چندين سال زحمت و تلاش علمي و تجربيِ خود را در كتابي به نام نهايهًْ السول في تصحيح الاصول لبطليموس گردآوري نمود كه همين كتاب به دست كساني چون كوپرنيك و تيكو براهه و ديگران رسيد، و راه را براي آنه هموار ساخت تا نظريه‌اي سامان يافته مبني بر مركزيت خورشيد و گردش سيارات به دور آن ارائه دهند؛ گرچه نه تنها هيچ‌يك از آنان اسمي از ابن شاطر و كتاب پر اهميتش به ميان نياورده‌اند. (جورج صليبا،("the development of astronomy in Mdieval Islamic Society"

8. نظريه عده‌اي از متكلمان

شيخ مفيد در كتابِ اوايل المقالات عده‌اي را به‌عنوانِ مخالفانِ زمين‌مركزي معرفي كرده است:
گفتاري در فلك: مي‌گويم: همانا فلك محيط به زمين بوده، به دورِ آن مي‌گردد؛ و درونِ آن خورشيد و ماه، و سايرِ ستارگان وجود دارند؛ و زمين نيز در وسطِ آن به منزله نقطه‌اي در وسطِ دايره است؛ اين مذهبِ ابوالقاسمِ بلخي، عده زيادي از اهلِ توحيد، و بيشترِ قدما و منجمين است؛ در حالي كه عده‌اي از بصريانِ معتزلي و اهلِ نحله‌ها با آنان مخالف بوده‌اند." (شيخ مفيد، 1413ق. ،ص99.) در جاي ديگري از همين كتاب نيز مي‌نويسد:
گفتاري در زمين و شكلِ آن، و اينكه آيا متحرك است يا ساكن؟ مي‌گويم همانا زمين به شكلِ كره، در وسطِ فلك به حالِ سكون قرار گرفته است؛ و علتِ ساكن بودنش، در مركز بودنش است... در اين مساله جبايي و پسرش، (ابن طاووس، همان، ص154) و عده‌اي از اهلِ كلام مخالفِ نظرية زمين‌مركزي شده‌اند." (شيخ مفيد، همان، ص99).

9. نظريه عده‌اي ديگر از متكلمان

علامه مجلسي نيز به‌طورِ كاملا مبهم و كلي، عده‌اي از متكلمين را به عنوانِ مخالفانِ اين تئوري معرفي كرده است با اين عبارت كه بسيار شبيهِ گفتارِ شيخ مفيد است:
و البته در اين‌باره گروهي از بصريانِ معتزلي مذهب، و ديگران اظهارِ مخالفت كرده‌اند... و همچنين جبايي و پسرش، و گروهِ ديگري از متكلمانِ مقلد در فرقه‌هاي گوناگون با سكونِ زمين در مركزِ عالم مخالفت كرده‌اند." (مجلسي، 1404ق، ج57، ص98.) اين عبارت نشان مي‌دهد كه نظرياتِ گروهِ مذكور به طورِ منبعِ صريح و دستِ اول در دستِ علامه مجلسي نبوده او فقط به نوشته‌هاي شيخ مفيد اكتفا كرده است؛ اما به خاطر تعصب براي نظريه زمين‌مركزي از سوي شيخ مفيد (و حتي علامه مجلسي و ديگران) اثري از تلاش‌ها و دست‌آورد‌هاي گروه مذكور در دست نمانده است.
ادامه دارد/
 دوشنبه 18 شهريور 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: فارس]
[مشاهده در: www.farsnews.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 254]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن