تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 24 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام سجاد (ع):حقّ نصيحت خواه اين است كه به راه صحيحى كه مى دانى مى پذيرد، راهنمائيش كنى و سخن در حدّ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1815407683




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

*«سقوط ديكتاتوري رضاشاهي»درگفت‌وگوي ايسنا با دكترحسين سليمي* بسياري از نقاط عطـف تاريخ ايـران متاثر از تحولات نظام بيـن‌الملل بوده است


واضح آرشیو وب فارسی:ايسنا: *«سقوط ديكتاتوري رضاشاهي»درگفت‌وگوي ايسنا با دكترحسين سليمي* بسياري از نقاط عطـف تاريخ ايـران متاثر از تحولات نظام بيـن‌الملل بوده است


خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: تاريخ

عضو هيات علمي دانشگاه علامه طباطبايي با تشريح علل سقوط ديكتاتوري رضاشاه در سال 1320 به بيان وضعيت جامعه جهاني و آشوب‌هاي دوران جنگ جهاني دوم و تاثيرات آن در ايران پردخت.

دكتر حسـيـن سـليـمـي در گفت‌وگو با خبرنگار تاريخ و انديشه ايسنا به مناسبت 18 شهريور سالروز سقوط دولت رضاشاه، درباره علل داخلي و خارجي سقوط دولت رضاشاه گفت: در مورد عوامل داخلي چون بحث بسيار مفصل و دامنه‌دار است، شايد اصلا موضوع صحبت جداگانه‌اي باشد. سرفصل‌هاي زيادي در اين باره ذكر مي‌شود عده‌اي در مورد شكاف بين مدرنيسم در حوزه‌ي اقتصاد و فرهنگ و سنت‌گرايي در حوزه‌ي سياست بحث مي‌كنند، عده‌اي در مورد خصوصيات شخصي رضاخان و شكاف‌هايي كه در درون حكومت به وجود آورد. عده‌اي از بين رفتن نخبگان اصلي را كه اطراف رضاشاه بودند و به نوعي پروژه روي كارآمدن و مدرنيسم رضاشاهي را پيگيري كردند، دليل اين مساله مي‌دانند و دلايل بسيار زيادي ديگري كه مجال بحث ما در اين فرصت كوتاه نيست.

بسياري از نقاط عطف تاريخ ايران بيشتر تحت تاثير تحولات نظام بين‌الملل بوده است

وي با اشاره به اينكه براساس تخصص خود مايل است بيشتر برعوامل بين‌المللي تاكيد كند، بيان كرد: عمده‌ترين تحولات تاريخ معاصر ايران به نوعي بر اثر تحولات نظام بين‌الملل بوده است؛ يعني بسياري از نقاط عطف مثبت يا منفي كه در تاريخ ايران اتفاق افتاده بيشتر تحت تاثير تحولات نظام بين‌الملل بوده و متاسفانه به خاطر ناآگاهي يا بي‌ارتباطي نخبگان داخلي ما با مسايل بين‌المللي عكس‌العمل‌هاي مناسبي در مورد آن وجود نداشته و تحولات بين‌المللي مسير تاريخ ايران را عوض كرده.

مدرس دانشگاه علامه طباطبايي با بيان اينكه بسياري آغاز انحطاط تاريخ ايران را به جنگ‌هاي ايران و روس برمي‌گردانند، اظهار كرد: جنگ‌هاي ايران و روس عامل خارجي بود و تغييري كه در محيط بين‌المللي اتفاق افتاد، باعث شد كه رژيم سياسي و نظام اجتماعي ايران از درون تهي شود و دوران انحطاط در جامعه‌ي ايران آغاز شود.

سليمي ادامه داد: بعد از آن ما در دوران جنگ جهاني اول همين وضعيت را داشتيم. ما در دوران جنگ جهاني اول به دليل تحولات ناشي از جنگ، عملا يك دولت مركزي در كشور نداشتيم و در دوره‌اي دو دولت در كشور ما وجود داشته است. يكي در تهران و ديگري در كرمانشاه كه هر كدام تحت حمايت يكي از قدرت‌هاي بين‌المللي بودند و اين باعث شد كه جايگاه دولت مركزي و امنيت سياسي-اجتماعي داخلي به شدت در مخاطره بيفتد.

تحولات بين‌المللي درمشروطه بسيار موثر بوده است

وي افزود: حتي با نگاهي به انقلاب مشروطه درمي‌يابيم تحولات بين‌المللي بسيار موثر است يعني جايگاهي كه انگليس در آن دوره در نظام بين‌المللي پيدا مي‌كند، حساسيت پيدا كردن بيش از حد هندوستان براي او و رقابت‌هايي كه با روسيه داشته به شدت تحولات داخلي ايران را تحت تاثير خود قرار داده است.در دوران رضاخان نيز همين‌طور است، يعني به نظر من يك تغيير ناگهاني و بسيار شديد در عرصه‌ بين‌المللي و ناآگاهي داخلي- چه در درون حكومت و چه در نزد نخبگان و روشنفكراني كه منتقد حكومت بودند- موجب شد كه تحليل غلطي در مورد تحولات نظام بين‌المللي وجود داشته باشد.

مدرس دانشگاه علامه طباطبايي عنوان كرد:‌ در آن دوران درشرايط بين‌المللي قرار داريم كه جنگ جهاني دوم در حال وقوع است و ابتدا هيتلر و آلمان حتي قبل از آغاز جنگ به شدت قدرتمند هستند و آلمان جزء معدود كشورهايي است كه توانسته مشكلات ناشي از بحران بزرگ اقتصادي 1929 و 1930 را حل كند.

سليمي توضيح داد:در 1929 و 1930 يك بحران فراگير اقتصاد آمريكا و كشورهاي سرمايه‌داري را فرا مي‌گيرد و حتي خيلي از آنها را تا مرحله‌ سقوط اقتصادي پيش مي‌برد. برخي كشورها كه ساختار سوسياليستي در كشورهايشان حاكم مي‌شود و مي‌توانند يك نظام اقتدارگرايانه سياسي را مستقر كنند مثل هيتلر و حزب ناسيونال سوسياليسم در آلمان و موسوليني و حزب فاشيسم در ايتاليا توانستند به سرعت بر مشكلات ناشي از بحران اقتصادي غلبه كنند در حالي كه كشورهاي غربي مثل انگلستان دچار بحران‌هاي شديد اقتصادي شدند.

وي گفت: آلماني كه در دوران جنگ جهاني اول به شدت تحقير شده بود و اقتصاد آن درحال فروپاشي بود به سرعت اقتصادش شكوفا مي‌شود در حالي كه بسياري از كشورهاي اروپايي غربي همچنان با مشكلات به سر مي‌بردند.

ناظران ساده‌انگار سياسي فكر كردند دوران شكوفايي اقتصاد آلمان، دوران جديد تاريخي است

مدرس دانشگاه علامه طباطبايي اظهاركرد: اين موضوع سبب شد كه بسياري از ناظران ساده‌انگار سياسي فكر كنند كه الان دوران، دوران جديد تاريخي است. دور گرايشات نازيستي و فاشيستي در دنياست و اينها در برخوردهاي بين‌المللي آينده برنده خواهند بود؛ به همين دليل بود كه گرايشي در درون نخبگان ايراني - چه نخبگان درون حكومت و چه نخبگان منتقد رضاشاه - پديد آمد كه هر دو گرايش به سمت آلمان‌ها داشتند.

در تاريخ ايران هميشه گرايشي وجود داشته به نام گرايش به سمت نيروي سوم

سليمي گفت: در تاريخ ايران هميشه گرايشي وجود داشته به نام گرايش به سمت نيروي سوم چون پس از جنگ‌هاي ايران و روس تمام جريانات سياسي در ايران فكر مي‌كردند براي بقاي خود يا داشتن نفوذ بايد يا به نيروي انگلستان يا نيروي روسيه متمايل شوند. در اين ميان برخي كه چهره‌هاي مستقل‌تري بودند يا به فكر گريز از چنگال روس‌ها و انگليس‌ها بودند معتقد بودند كه شايد بتوان در دنيا نيروي سومي را در عرصه‌ي بين‌المللي پيدا كرد كه با گرايش به آن از مداخلات روسيه و انگليس جلوگيري كرد. اين گرايشي بود كه در دوران پس از رضاخان تشديد شد. برخي به فكر نزديكي به آمريكا افتادند. آمريكا آن زمان چندان حضور امپرياليستي حتي از ديد چپ‌گرايان نداشت. به همين دليل برخي به چشم نيروي سوم به آن نگاه مي‌كردند.

فضاي روشنفكري ايران در زمان رضاشاه، طرفدار آلمان‌ها بود

وي در ادامه اظهار كرد:‌ پس از اينكه اين تحولات در جريان جنگ جهاني دوم و حتي قبل از آن آغاز شد خيلي‌ها به سمت آلمان گرايش پيدا كردند - چه در درون حكومت رضاشاه و چه در برون حكومت رضاشاه - و اساسا فضاي روشنفكري ايران هم در آن موقع طرفدار آلمان‌ها بود و در برخي اسناد تاريخي نقل شده كه وقتي آلمان‌ها در خاك روسيه پيشروي مي‌كردند و خبر پيشروي آنها در راديو منتشر مي‌شد، برخي از مردم ايران به خيابان‌ها مي‌ريختند و شادي مي‌كردند و فكر مي‌كردند كه تضعيف روسيه، تقويت ايران است. بخشي از اينها تحت تاثير انديشه روشنفكران و نويسندگان اهل مطبوعات در ايران بود كه باعث شده بود كه هم در داخل حكومت و هم منتقدين حكومت به سمت يك ذهنيت غلط و اشتباه سوق پيدا كنند و آن، اين است كه آلمان‌ها پيروز منازعه هستند و مي‌توان با گرايش به طرف آنها از چنگال روس و انگليس براي هميشه راحت شد و مناسبات جديدي برقرار كرد. اين يكي از عواملي بود كه سبب شده بود، آن تحول بين‌المللي بر روي ايران تاثير مثبت بگذارد.

مدرس دانشگاه علامه طباطبايي، نكته ديگر را برآوردهاي غلطي دانست كه در ايران نسبت به قدرت ساخته شده در درون حكومت وجود داشت و گفت: خيلي‌ها فكر مي‌كردند كه ارتش مدرن‌تري كه در ايران تشكيل شده بود، توانايي مقابله با قدرت‌هاي بزرگ را دارد و به همين دليل هنگامي كه به رضاشاه مي‌گويند انگليسي‌ها شما را تهديد كرده‌اند، مي‌گويد "غلط كردند، ما آنها را در اينجا دفن مي‌كنيم". رضاشاه تصور مي‌كرد كه نيروي قدرتمندي در اختيار دارد كه حتي مي‌تواند ارتش انگلستان را متوقف كند. در حالي كه در زمان بحران معلوم شد كه ساختار ارتشي كه در ايران تدارك ديده شده بود ساختاري نبود كه بتواند با بحران‌هاي بزرگ بين‌المللي مقابله كند و هنوز شكل نگرفته از هم پاشيد.

سليمي افزود: اگر عوامل داخلي سقوط دولت رضاشاه را كه در ابتداي بحث عنوان كردم در كنار اين موضوع در نظر بگيريم، اين عوامل موجب شدند كه با تغيير محيط بين‌المللي، حكومت رضاه‌شاه به شدت در خطر قرار گيرد. نه تنها حكومت رضاشاه، بلكه ثبات داخلي ايران و حتي تماميت ارضي ايران در مخاطره قرار بگيرد. اتفاقي كه افتاد اين است كه پس از اينكه آلمان‌ها در منطقه روسيه شروع به پيشرفت كردند متفقين به اين نتيجه رسيدند كه نزديك‌ترين راهي كه مي‌توانند به اتحاد شوروي كمك برسانند و جلوي آلمان‌ها را سد كنند، ايران است و به علاوه از طريق اشغال ايران مي‌توانند جلوي نفوذ آلمان‌ها به منطقه‌ي هندوستان و به آب‌هاي آزاد و گرم اين سوي جهان را بگيرند.

وي ادامه داد: به همين دليل بود كه پس از اولتيماتومي كه به ايران دادند و ايران را از همكاري با آلمان برحذر داشتند، در شرايطي كه ايران حاضر شد تمام شرايط آنها را گردن بگذارد، اقدام به اشغال ايران كردند و لقب پل پيروزي به ايران دادند.

سليمي بيان كرد: آنها از تمام تاسيساتي كه در دوران رضاشاه ايجاد شده بود مثل راه‌آهن براي كمك‌رساني به اتحاد شوروي استفاده كردند و به نوعي استقلال و تماميت ارضي ايران به شدت مورد مخاطره قرار گرفت.

مدرس دانشگاه علامه طباطبايي با اشاره به اينكه حتي در ابتدا صحبت از سرنگوني حكومت پهلوي و جايگزيني يك نظام جمهوري بود اظهار كرد: بعد از اينكه محمدعلي فروغي كه موقتا حكومت را در دست گرفته بود با اين تئوري مخالفت كرد، با نشست‌هايي كه با برخي از رجال سياسي آن دوره داشت بنا بر اين شد كه با بركناري رضاشاه و روي كار آوردن محمدرضاشاه كه يك شاه جوان بود تغيير و تحول در درون حكومت صورت بگيرد كه به نوعي اين حادثه را مي‌توان با ماجراي جنگ‌هاي ايران و روس مقايسه كرد چون در جنگ‌هاي ايران و روس هم، چنين اتفاقي افتاد.

پس از جنگ جهاني دوم، ايران تا آستانه تجزيه پيش رفت

سليمي افزود: سلطنت ايران به نوعي مشروط به تاييد خارجي شد و به همين دليل از قدرت دروني تهي شد و براي مدت طولاني كشور را به مخاطره انداخت حتي پس از جنگ جهاني دوم، ايران تا آستانه تجزيه نيز پيش رفت.حتي بعضي مواقع زمزمه تجزيه خوزستان بود كه با درايت بعضي رجال سياسي ايران و كمك برخي از قدرت‌هاي بين‌المللي كه مي‌خواستند در آن موقع موازنه جديدي ايجاد كنند اين مخاطرات برطرف شد.

نمي‌توانيم با فرمول‌هاي از پيش تعيين شده تاريخ را بفهميم

وي درخصوص دلايل روي كارآمدن رضاشاه و ميزان حمايت‌هاي خارجي در اين زمينه گفت: ما هيچوقت نمي‌توانيم با فرمول‌هاي از پيش تعيين شده تاريخ را بفهميم. اينكه مثلا سفير انگليس از يك جايي به بعد با برخي از اقدامات رضاشاه موافقت كرد يا ژنرال آيرون‌سايد موافقت خود را با روي كارآمدن رضاشاه اعلام كرد، دليل اين نيست كه رضاشاه كاملا دست‌پرورده‌ي انگليسي‌هاست. اصلا محيط سياسي يك كشور محيطي نيست كه قدرت‌هاي خارجي در درون آن هر كاري كه دلشان خواست بتوانند انجام دهند. آنها مي‌توانند از شرايط ايجاد شده به نفع خودشان استفاده كنند؛ به طوري كه در دوره رضاشاه اين كار را كردند.

رضاشاه در شرايطي روي كارآمد كه در ايران تقريبا دولت مركزي وجود نداشت

مدرس دانشگاه علامه طباطبايي در ادامه گفت: به نظر من اين ساده‌انگاري است كه به قدرت رسيدن فردي مثل رضاشاه و يك دوره بسيار مهم تاريخي كه دوران حكومت اوست را تقليل دهيم به اينكه اين توطئه انگليس‌ها بوده و اينها اين نوكر سرسپرده را آوردند و هر كاري خواستند در ايران كرد. فكر مي‌كنم اين كوچك كردن و ساده كردن مساله است. رضاشاه در شرايطي روي كارآمد كه تقريبا در ايران دولت مركزي وجود نداشت. بيشتر مناطق ايران به صورت خودمختار توسط قبايل و گروه‌هاي مختلف اداره مي‌شدند. دولت مركزي نه تنها ارتشي به آن شكل نداشت بلكه حتي آنقدر پول نداشت كه بتواند هزينه‌ي دفتر و دربار خود را بپردازد و يك لجام گسيختگي كامل، فقر و ناامني و فلاكت شديد در آن دوران به چشم مي‌خورد.

سليمي تصريح كرد:‌ طبيعتا در آن دوران در ميان هيچكدام از روشنفكران ايراني و اكثر روحانيون ايراني چندان صحبت از آزادي و دموكراسي نبود بلكه همه به دنبال يك حكومت مقتدر بودند كه اين حكومت بتواند امنيت، نظم و حداقل‌هاي زندگي اجتماعي را براي جامعه‌ي ايران فراهم كند؛ بنابراين گرايش به يك دولت مقتدر كه نظم و امنيت را در درجه‌ي اول و مباني اوليه‌ي توسعه‌ي اجتماعي و اقتصادي را در مرحله بعد فراهم كند، خواست مشترك تمام نيروهاي سياسي آن موقع است. هيچ نيروي سياسي حتي مخالفان رضاخان و حتي مرحوم مدرس، نيز مخالف نيستند به همين دليل است كه عده‌اي به اين فكر مي‌افتند كه شرايط را تغيير دهند.

وي افزود:رضاخان هم از جمله كساني بود كه اين انديشه را در سر مي‌پروراند و حتي قبل از كودتاي سوم اسفند با بسياري از رجال از جمله با مرحوم مدرس هم تماس گرفتند. در ابتداي امر بيشتر ارتباطاتي كه با انگليسي‌ها برقرار مي‌شد از طريق سيد ضياء طباطبايي بود. او را نمي‌توان كاملا يك فرد نوكرصفت دانست. البته هماهنگ با قدرت‌هاي خارجي بود اما به هر حال هدف او هم استفاده از نيروهاي بين‌المللي براي استقرار يك نظام سياسي جديد بود كه رضاخان هم وقتي روابط خاص او را با سفارتخانه‌هاي مختلف ديد، او را از قدرت كنار زد.

انگليسي‌ها بدشان نمي‌آمد كه يك حكومت متمركز در ايران به وجود آيد

مدرس دانشگاه علامه طباطبايي ادامه داد: البته نبايد اين واقعيت را ناديده گرفت كه آن حركت اوليه كه توسط رضاخان يا سيد ضياء انجام شد با سفارت انگليس و نمايندگان ويژه كشور انگلستان هماهنگ شده بود؛ يعني وقتي كه آنها هدف خود را به انگليسي‌ها اعلام كردند آنها هم موافقت خود را با اين حركت اعلام كردند چون آنها هم احساس مي‌كردند كه اگر كشور به سمت تجزيه پيش رود ممكن است بخش مهي از كشور توسط روس‌ها اشغال شود و روس‌ها به اين وسيله به هندوستان كه حوزه‌ي اصلي منافع انگلستان بود نزديك شود؛ بنابراين انگليسي‌ها هم بدشان نمي‌آمد كه يك حكومت متمركزي در ايران به وجود بيايد كه نفوذ روس‌ها را هم در منطقه سلب كند.

وي با اشاره به اينكه در مذاكرات اوليه تمايل انگليسي‌ها و قزاق‌ها و حتي خود رضاشاه به تغيير حكومت ايران از سلطنتي به جمهوري است، عنوان كرد: آنها مي‌خواستند يك جمهوري به وجود آورند كه رضاشاه يا شخص ديگري به عنوان رييس‌جمهور آغاز به كار كند كه با مخالفت بخشي از مخالفين رضاشاه از جمله مرحوم مدرس مواجه شد. بعد از منتفي شدن پروژه جمهوري در ايران و مواجه شدنش با مخالفت‌هاي سخت بود كه مساله تغيير سلطنت مطرح شد كه البته انگليسي‌ها هم موافقت كردند. طبيعتا وقتي يك تغيير رژيم در يك حكومت ضعيف شده مانند ايران انجام مي‌گيرد، آن حكومت نمي‌تواند يك حكومت سركش در عرصه‌ي بين‌المللي باشد؛ ناگزير است كه هماهنگي‌هاي بين‌المللي لازم را بكند. چون در آن موقع مهمترين نيرويي كه در ايران قرار داشت نيروي انگلستان بود. آنها براي موفقيت‌شان ناگزير به هماهنگي بودند كه آن را انجام دادند اما به اين معني نبود كه حكومتي كه تاسيس شد دست و پا بسته همه چيزش در اختيار انگلستان بود.

در بين نخبگان ايراني هميشه نفوذ انگلستان وجود داشت

اين مدرس دانشگاه افزود: اصلا چنين تصوري در مورد هيچ حكومتي در هيچ جاي دنيا امكانپذير نيست؛ هيچ حكومتي خودش نمي‌خواهد و هيچ كشور خارجي نيز چنين حكومتي را نمي‌خواهد؛ چون آن موقع تمام دردسرهاي آن، به حكومت خارجي منتقل مي‌شود. به هر حال اينها هماهنگي‌هايي را با يكديگر داشتند به خصوص در تدوين قرارداد نفتي كه بعدا جايگزين قرارداد دارسي شد؛ اين هماهنگي وجود داشت اما در بين نخبگان ايراني - چه كساني كه در درون دولت بودند و چه كساني كه در بيرون بودند- هميشه نفوذ انگلستان وجود داشت و به همين دليل بود كه پس از اينكه رضاشاه توانست يك حكومت مقتدر مركزي ايجاد كند و پايه‌هاي حكومت خود را مستقر كند در پي آن بود كه با متحد جديدي در عرصه‌ي بين‌المللي نگذارد كه حكومت كاملا تحت نفوذ انگلستان باقي بماند.

وي با بيان اينكه طبيعتا بسياري از افعال ديكتاتورمآبانه رضاشاه مورد تاييد هيچكس از جمله رجال دربار خودش نيست به خبرنگار ايسنا گفت: بعضي مواقع سركوب‌هاي افراطي ديكتاتوري بسيار خارج از قاعده و تلخ و گاهي مواقع دهشت‌بار مي‌شود اما بعضي از اعمال خشونت گرايانه‌اي كه در آن زمان انجام مي‌شد مخصوصا در برخي مناطق ايران شايد لازم بود. بخش‌هاي مهمي در خوزستان، شمال ايران و در مناطق مركزي ايران قبايلي حكومت مي‌كردند كه حكومت مركزي هيچ كنترلي بر آنها نداشتند و هر گاه حكومت مركزي بر روي كار مي‌آمد براي آنكه آن بخش از كشور را بتواند اداره كند ناگزير بود كه آنها را سركوب كند و رضاشاه هم اين كار را كرد و جالب اين است كه تمام جريانات سياسي حتي مخالفين رضاشاه نيز اين كار را تاييد كردند.

تخريب چهره‌هاي سياسي ما را از وجود آنها در مواقع بحراني محروم مي‌كند

سليمي گفت: شايد رضاشاه فكر مي‌كند وقتي توانسته آن قبايل را سركوب كند پس مي‌تواند از ابزار سركوب براي همه‌ي مشكلات سياسي اجتماعي خود استفاده كند و متاسفانه رضاشاه حتي همين برخورد را در برخورد با مطبوعات و در برخورد با گروه‌هاي سياسي و حتي بعضي از رجال سياسي كه به عنوان دست راست خودش در جريان تحولات ايران فعال مي‌كردند، در پيش گرفت.

وي در ادامه گفت: چهره‌هاي ريشه‌دار سياسي و عقلاي يك نظام سياسي اگر تخريب شوند، درمواقع بحراني از وجود آنها براي حل و فصل بحران‌هاي بين‌المللي محروم مي‌مانيم و بعضي مواقع آن تصميم عاقلانه لازم را نمي‌توانيم در بحران‌هاي بين‌المللي اتخاذ كنيم. در دوران رضا‌شاه تقريبا تمام عقلاي نظام سياسي رضاشاهي سركوب شده بودند. برخي كشته و برخي به زندان افتاده بودند و به همين دليل وقتي ايران با بحران جنگ جهاني دوم مواجه مي‌شد، ديگر آن رجال عاقل، فهيم و با تجربه‌اي كه مي‌توانستند كشور را از آن ورطه نجات دهند، وجود نداشتند.

مدرس دانشگاه علامه طباطبايي در پاسخ به اين سوال كه چرا نخبگان ما از آرمان‌هاي آزادي و دموكراسي كه در مشروطه وجود داشت به مرحله‌اي مي‌رسند كه تنها خواهان نظم و ثبات هستند و آيا مي‌توان اين موضوع را متوجه فرهنگ سياسي جامعه‌ي ايران دانست؟ به ايسنا گفت: ممكن است آن دليل هم مطرح باشد اما فرآيند تشكيل دولت مدرن فرآيند پيچيده‌اي است. اگر نگاهي به فرايند تشكيل دولت مدرن در اروپا بيندازيد، دولت مدرن از نقطه‌ي صفرش با دموكراسي شروع نشده است. در اروپا اولين قدمي كه به سمت دولت مدرن برداشته شد، به وجود آمدن دولت‌هاي سرزميني داراي حاكميت بود يعني دولت‌هايي كه داراي حاكميت متمركز باشند، سرزمين و مرزهايشان مشخص باشد و اقتدار لازم را براي اداره‌ي يك كشور داشته باشند.

دموكراسي متاخر بر شكل‌گيري ناسيوناليسم است

وي ادامه داد: تا قبل از آن قدرت دولت‌ها مشروط به تاييد كليساها و نظام كليسايي بود. اولين گام دولت مدرن قطع وابستگي به كليساها بود. دو سه قرن پس از تشكيل دولت‌هاي ملي، به تدريج ملت‌ها شروع به شكل گرفتن كردند و دموكراسي متاخر بر شكل‌گيري ناسيوناليسم است يعني ما اگر مروري كوتاه بر شكل‌گيري دولت‌هاي مدرن در اروپا هم بيندازيم مي‌بينيم اول دولت‌هاي داراي حاكميت و مقتدر مركزي و سرزميني به وجود آمدند كه در اروپا پس از عهدنامه‌ي وستفالي كم كم ملت‌ها شروع به شكل‌گيري مي‌كنند كه تا قرن نوزدهم به طول مي‌انجامد. از اواخر قرن نوزدهم به بعد است كه ما شاهد گسترش دموكراسي در مناطق مختلف دنيا هستيم. بگذريم از برخي كشورها كه در اين زمينه پيشگام بودند.

سليمي با اشاره به اينكه فراگيرشدن پروژه دموكراسي به نوعي متاخر بر اين ماجراست گفت:‌ در حالي كه در جامعه ايران به نوعي اين هرم داشت برعكس مي‌شد؛ ما در شرايطي كه فاقد يك دولت مقتدر مركزي بوديم در شرايطي كه هويتي به معناي ملت به معناي مدرنش در ايران تشكيل نشده بود و بنابرين دولت مدرن به معناي مدرنش تشكيل نشده بود، در زماني كه نهادهاي مدني كه پايه‌ي دموكراسي هستند در جامعه ما شكل نگرفته بود و مهم‌تر از اينها اقتصادي كه پايه دموكراسي در جوامع مختلف است، در ايران وجود نداشت مي‌خواستيم دموكراسي داشته باشيم.

درمشروطه بحث گريز از استبداد و انتخاب مردم مطرح بود

وي با بيان اينكه شايد كلمه دموكراسي و مردم‌سالاري در دوران انقلاب مشروطه اصلا وجود نداشت، عنوان كرد: آن‌جا بحث گريز از استبداد و مشروط كردن استبداد به قانون و انتخاب مردم مطرح بود ولي در جامعه‌اي كه بيش از 90 درصد مردم آن بي‌سوادند، نهادهاي اقتصاد خصوصي وجود ندارد، نهادهاي جامعه‌ي مدني شكل نگرفته، دولت داراي حاكميت هنوز وجود ندارد و ملت‌سازي هنوز اتفاق نيفتاده، پروژه‌ي دموكراسي يك پروژه‌ي عقيم مي‌ماند. به همين دليل است كه پس از مدتي روند تحولات مدرنيسم به سمت گام‌هاي اوليه شكل‌گيري دولت مدرن گرايش پيدا مي‌كند.

مدرس دانشگاه علامه طباطبايي درباره‌ي شباهت‌ها و تفاوت‌هاي آتاتورك و رضاشاه اظهار كرد:‌ البته من نمي‌دانم آتاتورك در همه جاي تركيه قابل احترام است يا نه. چون مخالفين زيادي نيز در عرصه‌ي نظري و عملي دارد. خيلي از تئوريسين‌ها معتقدند مدلي كه آتاتورك براي توسعه تركيه آورد، مدلي عقيم بود كه باعث شد هم رشد سنتي تركيه دچار مشكل شود و هم مدرنيسم به معناي كاملش در تركيه شكل نگيرد. به اين دليل در مورد اين‌كه در ميان همه قابل احترام هست، ترديد دارم.

سليمي درباره‌ي شباهت‌هاي آتاتورك و رضاشاه گفت: هر دو اين افراد در شرايطي به قدرت رسيدند كه با استفاده از نيروي نظامي توانستند كشور را از يك ورطه در حال سقوط نجات دهند. آتاتورك زماني روي كار آمد كه عثماني در جنگ جهاني اول شكست خورد و امپراتوري عثماني فرو پاشيد و به مناطق مختلفي تقسيم شد. بسياري از نقاط امپراتوري عثماني تحت‌الحمايه انگلستان و فرانسه قرار گرفته و بسياري از مناطقي كه قرن‌ها تحت حاكميت تركان بود از آنها جدا شد. بعضي از مناطق گرفته شده به يونان داده شده بود. نيروهاي فرانسوي، ايتاليايي و قسمت‌هايي از نيروهاي يوناني در خاك تركيه باقي مانده بودند و مصطفي كمال پاشا (آتاتورك)، رهبري جرياني را به دست گرفت كه به سرزمين اصلي تركيه، تماميت ارضي را برگرداند، نيروهاي خارجي را بيرون كرد و باعث شد كه حداقل وحدت و غرور ملي ترك‌ها حفظ شود. به همين دليل هم بود كه به يك شخصيت محوري بدل شد و توانست تحولات بعدي تركيه را رقم بزند.

وي ادامه داد:‌ نظام سياسي كه در دوران آتاتورك طراحي شد جزو اولين نظام‌هاي سياسي در دنيا بود كه لائيك ناميده مي‌شود. شايد يكي دو كشور بيشتر در دنيا وجود ندارد كه اصل لائيسيته در قانون اساسي‌شان ذكر مي‌شود. يكي از آنها تركيه است؛ يعني همان كشوري كه سال‌ها به عنوان خلافت اسلامي شناخته مي‌شد تقريبا تبديل به اولين كشوري شد كه لائيسيته در قانون اساسي آن آمد و اين هم جزو نقاط بسيار پيچيده‌ي تاريخ است كه چگونه كشوري كه تا چند سال پيش خلافت اسلامي در آن هست، تبديل به كشوري مي‌شود كه پرچمدار لائيسيته است؟

پس از سقوط رضاشاه كل قدرت ارتش او از بين رفت

مدرس دانشگاه علامه طباطبايي ادامه داد: در تركيه قانون اساسي به گونه‌اي طراحي مي‌شود كه ارتش به عنوان يك نهاد مستقل و حامي لائيسيته در كشور طراحي مي‌شود، حتي مستقل از نهادهاي بالاي حكومتي؛ يعني ارتش نهاد مستقلي است كه هرگاه احساس مي‌كند كه كشور از مسير لائيسيته منحرف مي‌شود مي‌تواند مداخله كند و كشور را به اين مسير برگرداند. به همين دليل است كه مي‌بينيد بارها و بارها كودتاي نظامي صورت مي‌گيرد و هر بار كه نظام سياسي از طريق انتخابات به مسير ديگري مي‌رود با يك كودتاي نظامي يا مداخله ارتش كار برمي‌گردد و به نوعي ارتش، آتاتورك را به عنوان مظهر اصلي حركت خود حفظ مي‌كند؛ در حالي كه در دوران رضاشاه همه چيز وابسته به شخص او بود و چنين نهادي براي حفظ قدرت مركزي در ايران طراحي نشد و ما ديديم كه پس از سقوط رضا شاه كل قدرت ارتش او نيز رفت.

سليمي در ادامه گفت:‌ نظامي كه به دنبال آتاتورك به وجود آمد يك نظام جمهوري بود. بعضي از نهادهاي مدني در اين كشور نهادينه شد؛ در حالي كه در ايران همه چيز وابسته به دربار طراحي شده بود كه با تغيير دربار هم همه چيز عوض مي‌شود اما به هر حال تنها سفر خارجي رضا شاه به تركيه بود و او به شدت از آتاتورك و سياست‌هاي او تاثير مي‌پذيرفت و حتي به گفته‌ي برخي از خاطره‌نويسان اطراف رضا شاه، او با آتاتورك چشم و هم‌چشمي پيدا مي‌كرد. الگوبرداري‌هايي كه در مورد لباس ملي، كلاه مردها، كشف حجاب و برخي از سياست‌هاي اقتصادي‌اش به تقليد از آتاتورك انجام داد كاملا مثال‌زدني است اما به نظر مي‌رسد كه عدم نهادينه شدن لائيسيته در ايران، شكل نگرفتن نهاد ارتش به عنوان يك نهاد مستقل و بازيگر اصلي در حوزه‌ي سياست و نظام‌هاي سياسي متفاوت كه در دو كشور به وجود آمدند را مي‌توان به عنوان تفاوت‌هاي اصلي در اين دو نظام سياسي دانست.

وي در پاسخ به اين سوال كه چه عاملي ايران را در آغاز جنگ جهاني دوم علي‌رغم اعلام بي‌طرفي درگير جنگ مي‌كند، گفت: موقعيت استراتژيك ايران و نفوذ عملي‌اي كه آلمان‌ها در آن موقع در ايران داشتند و به اصطلاح ناتواني نظام سياسي آن موقع ايران از پاسخگويي به نيازهاي متفقين و به نوعي احتياطي كه متفقين براي مطمئن بودن از وضعيت ايران در اين زمينه داشتند، از جمله اين دلايل بود. اگر متفقين به نظام سياسي در ايران اعتماد مي‌كردند، با هر چرخشي ممكن بود اين تحولات به خطر بيفتند. اهميت استراتژيكي كه ايران در آن موقع داشت ايجاب مي‌كرد كه مستقيما آن را در دست بگيرند تا بتوانند در جريانات تحولات در جنگ از آن استفاده كنند.

سليمي افزود: در دوران محمدرضا شاه هم نظام بين‌الملل و هم ماهيت نظام سياسي در داخل دچار دگرگوني مي‌شود و هم شخصيت اين پدر و پسر با هم تغيير مي‌كند؛ يعني شما در هر سه سطح تحليل كه نگاه كنيد هم سطح تحليل بين‌المللي، هم سطح تحليل كل نظام سياسي و هم سطح تحليل فردي پارامترها دگرگون شده است.

مدرس دانشگاه علامه طباطبايي عنوان كرد: يك نظام سياسي موازنه‌ي قوا در دوره‌ي رضاشاه وجود دارد كه وقتي اين نظام به هم مي‌خورد و انگلستان با محور آلمان درگير مي‌شود، به جنگ جهاني كشيده مي‌شود و آشوب‌هاي دوران جنگ جهاني رخ مي‌دهد در حالي كه دوره‌ي عمده‌اي كه محمدرضا شاه در آن حكومت مي‌كند دوره‌اي است كه نظام بين‌المللي نظام دوقطبي است.

سليمي در پايان گفت: سيستم سياسي كه در آن دوره در ايران طراحي شده، سيستمي است كه تحت نفوذ مركزي رضاشاه نيست. ضمن اين‌كه رضاشاه به لحاظ اراده‌ي فردي، جاذبه‌ي شخصيتي و تواني كه در اداره‌ي امور داشت توانايي‌هايش بسيار گسترده‌تر از پسرش بود. نخبگان موجود در دوران رضاشاه نيز كاملا با نسل جديدي از نخبگان سياسي اجتماعي و اقتصادي جايگزين شدند كه قواعد بازي جديدي را مي‌طلبيد.

گفت‌وگو از خبرنگار ايسنا: مرضيه خلقتي

انتهاي پيام
 دوشنبه 18 شهريور 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ايسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 387]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن