واضح آرشیو وب فارسی:پی سی سیتی: کارتون جذاب و دیدنی چوبین یادتونه؟
http://www.iraaan.com/uploads/IMAGE_4_choobin.jpg
كارگردان : تارو رین
آهنگساز: میوكو آی
فیلم نامه: یوكیمورو شیمیچی
محصول 1974، ژاپن
http://irannaz.com/ax1/141/6.jpg
کارتونهای کودکی نسل من با نسل بعد از من تفاوتهای فرمی و محتوایی زیادی داشت. جای شخصیتهای انسانی یا انسان باورانه حیوانی با خصائل سیاه و سفید و خاکستریِ محبت، حسادت، تنهایی، افسردگی، مقاومت، شجاعت یا حماقت را آدم های فضایی و موجودات محیرالعقولی گرفتند که پیشرفت های تکنولوژیک، خوراک هر روزشان بود و تنها با فشار دگمه ای به جنگ با هم میشتافتند.
http://irannaz.com/ax1/141/2.jpg
http://irannaz.com/ax1/141/1.jpg
«چوبین» اسمش به معنای «ساخته شده از چوب» که یک اسم خاص خارجی بود. او که از فضا آمده بود، وفادار به سنت غالب انیمیشن های ژاپنی، غم فراق مادر داشت و درصدد بود که با شکست دادن برونکای خبیث، مام مهربانش را از چنگال او برهاند. در چوبین، در کنار برونکای دماغ بادمجانی و خفاش های بال دار آهنی یکچشم و جک و جانورهای زاغ رنگ ماغ پیکری که به هر کار خفن ِ«نیست در جهانی» توانا بودند، رولی و پدربزرگش را هم می دیدیم که رابطة عاطفی نسبتا عمیقی با چوبین داشتند.
همینطور پروانه که یار و غم خوار تنهایی و افسردگی چوبین بود و البته لج بازی های کودکانة بینشان، گه گاه غصة تازه ای می شد افزون بر غم های جانکاه چوبین. تازه خرس و خرگوش و قورباغه هم به عنوان دوستان کمی تا قسمتی ابله چوبین حضور داشتند.
http://irannaz.com/ax1/141/3.jpg
یادم است که آن موقع، چوبین را خیلی دوست داشتیم. برایمان جذاب بود و تازگی داشت. به هم خوردن ها و منفجر شدن های آن خفاش های احمق، یادم مانده و خنده های شیطانی برونکا در پس چشمان نفرتانگیزش ...
جغدی که از درخت پرت می شد پایین و «یه خبر بد» را اعلام می کرد و پسر قورباغه که همیشه در دهان پدرش بود !
از جزئیات یا حتی کلیت هیچ اتفاق خاصی در خاطره ها اثری نیست و البته این موضوع نباید خیلی هم عجیب باشد. اگر کمی فکر کنید، راز ماندگاری کارتون های کودکی نسل من را همین جا می بینید.
تیتراژش كه میآمد، وول خوردن شروع میشد، هیچوقت نفهمیدم كه چوبین چهجور جانوری بود. اگر حیوان بود، پس چرا مادرش آدم بود و اگر آدم بود، پس چرا قیافهاش آن شكلی بود: تركیبی از تا دو تا چشم گنده، یك خرمن مو، دو تا دست و دو تا پای قلمبه؟ ولی در مجموع، شبیه هیچ جانور قابل تصوری نبود. همیشه خدا روی اعصاب آدم رژه میرفت.
http://irannaz.com/ax1/141/4.jpg
چرا رنگ آن قورباغه قرمز بود و بچهاش توی دهنش زندگی میكرد؟ چرا چوبین عاشق پروانه شده بود و آن دختره كه چوبین پیششان زندگی میكرد، رقیب عشقی پروانه بود، آن هم از نوع خارقالعاده و نایابش؟
چرا قیافه خرسه، آنقدر دپرس بود و فقط گل میخورد؟
چرا پیپ پیرمرده مثل پیپ عموی بلفی، كنار دهنش چسبیده بود و نمیافتاد؟
چرا هر وقت اتفاق بدی میافتاد، آن جغد بیچاره از بالای درخت میافتاد پایین؟ یعنی چیزیاش نمیشد؟
یعنی توی آن جنگل به آن گندگی، هیچ آدم دیگری غیر از پیرمرده و دختره زندگی نمیكردند؟ چرا پیرمرده و دختره نمی توانستند با حیوانها حرف بزنند؟ ولی چوبین كه مثلا از یك سیاره دیگر آمده بود میتوانست با همه حرف بزند؟
http://irannaz.com/ax1/141/7.jpg
منبع:ایران ناز
http://img.cgpersian.com/files/f8w5heu0i0eusvfv4cka.jpg
http://www.p30kharid.ir/image/original_product/detail_1242357232_3ta.jpg
نویسنده فقید داستان این کارتون پر خاطره Shotaro Ishinomor است که در January 25, 1938 در ژاپن متولد شد ودر تاریخ January 28, 1998 تنها سه روز پس از جشن تولد شصت سالگی اش در گذشت. روحش شاد.
من خودم خیلی این کارتونو دوست داشتم...هر چند در کنارش خاطراتی هم دارم:17:
از برونکا هم میترسیدم:42:
منم دلم میخواست اون غوله کتک بخوره
ازون پرنده هاش میترسیدم
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: پی سی سیتی]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 206]