محبوبترینها
نمایش جنگ دینامیت شو در تهران [از بیوگرافی میلاد صالح پور تا خرید بلیط]
9 روش جرم گیری ماشین لباسشویی سامسونگ برای از بین بردن بوی بد
ساندویچ پانل: بهترین گزینه برای ساخت و ساز سریع
خرید بیمه، استعلام و مقایسه انواع بیمه درمان ✅?
پروازهای مشهد به دبی چه زمانی ارزان میشوند؟
تجربه غذاهای فرانسوی در قلب پاریس بهترین رستورانها و کافهها
دلایل زنگ زدن فلزات و روش های جلوگیری از آن
خرید بلیط چارتر هواپیمایی ماهان _ ماهان گشت
سیگنال در ترید چیست؟ بررسی انواع سیگنال در ترید
بهترین هدیه تولد برای متولدین زمستان: هدیههای کاربردی برای روزهای سرد
در خرید پارچه برزنتی به چه نکاتی باید توجه کنیم؟
صفحه اول
آرشیو مطالب
ورود/عضویت
هواشناسی
قیمت طلا سکه و ارز
قیمت خودرو
مطالب در سایت شما
تبادل لینک
ارتباط با ما
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
مطالب سایت سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون
آمار وبسایت
تعداد کل بازدیدها :
1826635001
نشست نقد تئاتر در مهر ـ 1/فصل خون نمايشي فضامحور و جدا از كليشههاي تئاتر جنگ است
واضح آرشیو وب فارسی:مهر: نشست نقد تئاتر در مهر ـ 1/"فصل خون" نمايشي فضامحور و جدا از كليشههاي تئاتر جنگ است
ايوب آقاخاني در نشست نقد و بررسي نمايش "فصل خون" در خبرگزاري مهر با اشاره به فضامحور بودن نمايش، آن را اثري جدا از دروغپردازي و كليشههاي رايج در ژانر تئاتر جنگ دانست.
به گزارش خبرنگار مهر، نويسنده و كارگردان "فصل خون" در اين نشست با حضور عوامل و بازيگران نمايش نحوه نگارش متن، بازيها و زواياي مختلف مد نظر خود را در اجرا و پرداخت اين اثر نمايشي تشريح كرد كه سخنان وي به اين شرح است:
اجراي "فصل خون" با حمايت انجمن تئاتر مقاومت؟
اسفند 85 طرح اوليه "فصل خون" را با نام "ني، نافله، ناي" نوشتم با قصد اثبات اين واقعيت به دوستان انجمن تئاتر مقاومت كه تا به حال در ژانر تئاتر جنگ به بيراهه رفتهايم و اگر كمي درست حركت كردهايم به ندرت از سوي مخاطب شناسايي شده است. اتفاقهايي افتاد كه مخاطب را از اين ژانر فراري داد. نه به دليل جذاب نبودن بلكه آغشته بودن آن با دروغ، كليشه و حرفهاي سطحي و بيمغز كه فقط اين جنس تكلم از كودكان خردسال درباره يك واقعه تاريخي برميآيد.
در نتيجه براي اينكه اين مدعا اثبات شود طرح آماده و به هيئت مديره وقت انجمن ارائه شد. بعد از نوروز 86 پاسخ مثبت دوستان را دريافت كردم مبني بر اينكه از اجراي نمايش و انتشار نمايشنامه حمايت ميشود. اين جريان مسكوت ماند تا زماني كه هيئت مديره انجمن تغيير كرد. ولي همچنان دوستان مايل به اجراي نمايش بودند. ولي چون برنامهريزي مشخصي در انجمن نيست و به نظر من اين انجمن بيشتر به يك شوخي تاريخي ميماند، در نتيجه طرح مسكوت ماند.
اما آنقدر طرح را عاشقانه نوشته بودم كه با خود قرار گذاشتم آن را نقطه عطف پرونده كاري خود قرار دهم و ديگر مايل نبودم نهادي از پروژه حمايت كند. قصد كردم "فصل خون" را به عنوان هفتمين قدم گروه تئاتر پوشه و نويسندگي و كارگرداني خودم به صحنه ببرم تا كار براي من باشد نه سفارش از نهاد يا افراد خاص. امروز خوشحالم اين اثر به كارگرداني خودم به صحنه رفته و آن را با سربلندي بدون حمايت هيچ نهادي به صحنه بردم.
تئاتر جنگ؛ يك ژانر مرده
متوليان فرهنگي يا نميفهمند يا اگر ميفهمند خيلي انديشههاي سطحي از كاربردهاي تئاتر جنگ و قابليتهاي فعال در آن دارند. اين نگاه تا ابد به اين ژانر و اين تفكر و اين رسالت خالصانه آسيب خواهد زد. به نظر من جنگ ايران و عراق به يك نقطه عطف غريب در تاريخ كشور تبديل شده كه شناسايي زواياي مختلف آن و انتقال اين زوايا هنوز بعد از اين همه سال اتفاق نيفتاده است.
فكر ميكنم اين ژانر يك ژانر مرده است و بايد اتفاقي بيفتد و آثاري نظير "فصل خون" كه قصدشان نه تخريب است نه تهييج و دروغگويي سلحشورانه به صحنه بروند. آثاري كه هدفشان ارائه تصويري از اتفاق رخ داده با زبان درام يا شعر و زباني جز زبان آثار مستند.
"فصل خون" اثري فضامحور در ژانر تئاتر جنگ
به نظر من "فصل خون" اثري است كه به لحاظ ساخت درام كاري كمنظير است. تأكيد ميكنم واژه كمنظير مفهوم كيفي ندارد بلكه منظور من اين است كه كمتر آثار شبيه اين كار ديده شده است. فكر ميكنم در نگارش اين اثر افقهايي جديد در پرداختن به تئاتر جنگ ايجاد شده كه يكي از مهمترين آنها پرداختن به آثار فضامحور است كه به طور مثال در آثار نمايشي و سينمايي ژاپن شاهد آن هستيم.
ما سعي ميكنيم اين فضامحوري را با بسامدهاي كشور خودمان تجربه كنيم. "فصل خون" اقليميترين اثر نمايشي من است. تبار آثار شرقي نظير تئاتر و سينماي ژاپن در اينجا قابل رديابي است البته نه به صورت كامل بلكه به لحاظ كلي و اشتراك فضا و جنس روايت و بواسطه روايتهاي ابتر و جادو محور نه به معني منفي آن.
"فصل خون" سوگنامهاي دور از دورخيزهاي دروغين و كليشهاي
بهترين اتفاقي كه در "فصل خون" افتاده و عوامل و گروه تئاتر پوشه به آن مفتخرند موضوع سالم و شريف بودن اثر است. اثري محاسبه شده كه كوچكترين باجي به مخاطب و آنها كه دوست دارند جنگ را به زعم خود تصوير كنند، نميدهد. نمايش در عمل سوگنامهاي شده براي زندگي ملتي كه خواه ناخواه درگير نوساني با نام جنگ شد و همه عواطف و روابط شان تحتالشعاع جنگ قرار گرفت. ولي شاعرانگي حقيقتي كه در جان تك تك اين ملت وجود دارد در "فصل خون" مستتر و قابل رصد است.
آخرين نقطه قوت "فصل خون" به اقتضاي شيندههايي كه از مخاطبان به دست آمده اين است كه گاه اين كار بيش از آثاري كه دورخيزهايي دروغين يا كليشهاي داشتند توانسته تأثر مخاطب را درباره يك حقيقت بدون استفاده از كلمهاي شعارگونه و اتفاق پرفريب برانگيزد. فكر ميكنم ژانر تئاتر دفاع مقدس و ژانر تئاتر ديني آفتزده است، چون دروغ و كليشه بيش از اندازه در آن استفاده ميشود و نياز به تغيير بنيادين در اين ژانر و كلماتي نظير سفارشي كه به اين آثار سنجاق شده، داريم.
خالي كردن ذهنيت مخاطب از موضوعهاي كليشهاي
فكر ميكنم بزرگترين آسيبي كه ژانر تئاتر جنگ ديده اين است كه مخاطب پيش از آنكه وارد سالن شود در تخيل خود به صحنهاي كليشهاي با عدهاي سرباز ميانديشد. اولين كاري كه من ميتوانستم در كاري 55 دقيقهاي انجام دهم خلع سلاح كردن مخاطب از داشتههاي ذهنياش بود.
مخاطب با ورود به سالن با گفتگوي دو آدم عادي روبرو ميشود كه در حاشيه جنوب ايران درباره خود و پيرامونشان صحبت ميكنند. البته آن دو نيز به ناآرام بودن فضا اشاره ميكنند و وعده جنگ از همان صحنه اول به تماشاگر داده ميشود تا در نهايت در صحنه پاياني نمايش را قطع ميكند. اصرار داشتم از كليشههاي بصري و ديداري اين حوزه پرهيز كنم. اما فراموش نكنيم "فصل خون" بيشترين قوه محركه درام خود را از جنگ ميگيرد.
روابط اجتماعي "فصل خون" عامدانه به فرجام نميرسند
اگر سيروان و اتفاقي را كه براي وي در نيزار رخ داده از نمايش حذف كنيم، تنها گزارش برشهايي از زندگي ارتباطي چند آدم باقي ميماند كه ميتواند در ژانر اجتماعي مطرح شود. شايد اين سئوال مطرح شود كه حوزه اجتماعي بر حوزه جنگي نمايش غالب شده است. اما اينجا ميگويم حوزه اجتماعي در نمايش پرداخته شده ولي به ثمر نرسيده است، يعني ما روابطي را مطرح كرديم كه از ميان آنها تنها رابطهاي كه به ثمر ميرسد رابطه مربوط به جنگ است.
يعني ارتباطات ديگر تنها به عنوان فضايي كه حول هسته مغناطيسي ما كه منتج از جنگ است قرار ميگيرند و اتمسفر اثر را ميسازند. يعني رابطه زري، علا و صادق و همچنين روابط ديگر نظير نبات، علا و آسيه را عامدانه به سرانجام نميرسانيم و در فضا به صورت معلق باقي مانده و به تخيل مخاطب سپرده ميشوند.
يك اتفاق در فصل شروع كار ما براي يكي از شخصيتها يعني نوجواني شيرين عقل به نام سيروان كه با تمام شخصيتهاي نمايش ارتباط دارد، رخ ميدهد و سؤالات بيجوابي حول اين شخصيت شكل ميگيرد و من خود را به عنوان درام نويس موظف ميدانم كه به سؤالات پيش آمده حول شخصيت سيروان پاسخ بدهم.
اما در حاشيه اين جريان رابطههاي شكل گرفته ديگر را به فرجام نميرسانيم. اين يكي از قاعدههاي تجربه شده دهه 80 ميلادي در حوزه نمايشنامه نويسي است كه از بحث شالودهشكني اتفاق افتاده و بحث پلاتهاي مگنتيك يا طرحهاي مغناطيسي را مطرح ميكند. اين مبحث معتقد است بسياري از عناصر معلق ميتوانند به مدد هسته مغناطيسي اثر بيايند تا هويت جسماني آن را شكل دهد.
جنگ در "فصل خون" در حاشيه است
بهتر ديدم جنگ را در نمايش "فصل خون" به حاشيه ببرم و تأثيرات جنگ و مكانيزم سكون و تجاوز را در نمايش فعال كنم. يعني زندگي ساكن اين افراد كه مورد تعرض عاملي با نام جنگ قرار ميگيرد و اين امر در صحنه آخر نمايش و لحظه شنيدن صداي انفجار مشهود است.
اين روند مانند اتفاقي است كه در تعريف فيلم "بزرگراه گمشده" ديويد لينچ روي ميدهد. بعد از تمام شدن فيلم با سؤالات گوناگون مواجه ميشويم ولي پاسخ دو يا سه سؤال اصلي را گرفتهايم. با تأكيد ميگويم قصد من قياس نيست و فقط براي تفهيم مطلب از اين مثال استفاده كردم تا بگويم من نمايشنامهنويس در ايران بسيار پرعيبتر در جنس خود به سمت اين تكنيك حركت كردم.
نمايشنامهنويسي كه از تئوري استفاده ميكند از سطح خود پائين نميآيد
ممكن است در پياده كردن تئوري نتوان به حسيات مخاطب چنگ انداخت و تئوري در بسياري از مواقع حتي ارتباط گرم با مخاطب برقرار كردن نيز محدوديت ايجاد كند؛ اما استفادهاي مطمئنتر است زيرا نمايشنامهنويسي كه بر اساس تئوريها مسير خود را طي ميكند از يك سطحي پائينتر نميآيد.
معتقدم اين تجربه تئوريك ممكن است در مواجهه با مخاطب دستاندازهايي داشته باشد ولي بيشك مسير اشتباه نيست. مخاطب ما بايد از اين جنس آثار بيشتر ببيند مانند دگرديسي سليقه وي در مقابل طنازي تلويزيوني. زماني برنامههاي طنز ما متفاوت بود و با ورود نسلي جديد اين طنز تغيير كرد و مخاطب هنوز فضا را دريافت نكرده بود. ولي به مرور زمان با آن ارتباط لازم را برقرار كرد.
فكر ميكنم تجربههايي از اين دست كه با وجود حفظ پايههاي كلاسيك خود به زمينههاي دست نياسوده بكر ضربه ميزند بر اثر مداومت تعبير درستي را از خود در جامعه به جاي خواهد گذاشت. اين جريان به مثابه ابزورديسم نيست كه به دليل منافات پايهاي با فرهنگ ما نتيجه ندهد بلكه نحوه ارائه بهتر يك فرهنگ تجربه شده و معاصر شده يك فرهنگ است و در صورت مداومت جايگاه خود را پيدا ميكند.
احساس تعهد به فضاهايي كه عامه مردم در جنگ با آن مواجه بودند
براي من در ژانر جنگ پرداختن به فضاها و صحنههايي مهم است كه خود من نيز آنها را تجربه كردم. روزگاري كه با شنيدن صداي آژير قرمز به زيرزمين پناه ميبرديم و با گفتن لطيفه اين لحظات تلخ را سپري ميكرديم و آينده روشن پيش رو نداشتيم. احساس تعهد ما نسبت به اين فضاها بيشتر است و فكر ميكنم كمتر به آن فضاها پرداختهايم. اينكه بر عامه ما در مواجهه با پديده تعريف نشده و مهيب جنگ چه گذشته است.
"فصل خون" با اينكه جنگ را از حاشيه به مركز سوق ميدهد و وقتي به صورت كامل به صحن نمايش وارد ميشود نمايش تمام شده ولي براي شناخت و رصد تحليلي اين ماجراها نشانههاي بسياري در بدنه خود كاشته شده است. اعتقاد عميقم به تئاتر داستان محور كه پيش و بعد از اين اثر در كارنامه كاري من ديده نشده و نخواهد شد، باعث شده كاري بكنم كه اگر مخاطب اين نشانههاي تحليلي را دريافت نكرد با داستان ساده خطي از سالن نمايش خارج شود.
آسيه به نوعي دايه مردم ايران است
براي من مهم بود كه علاءالدين كسي باشد كه به آرزوي خود نرسيده و ناكام است و در مواجهه با اين ناكامي از ديگران دوري كرده و عزلتنشيني را برگزيده است. من به فرافكني علاءالدين و مكانيزم جبرانپذيري وي نيز به لحاظ روانشناسي نياز داشتم. حال اينكه چرا آسيه از بيماري خواهر خود به عنوان فرصتي براي تسكين آلام علاءالدين استفاده ميكند به حوزه تعريف آسيه بازميگردد.
آسيه ميخواهد تمام افراد نزديك خود را دور از درد و مشكلات ببيند و به نوعي آسيه دايهاي براي كل مردم ايران است كه اين مبحث از بحثهاي تحليلي ماجراست. كاشتهايي را در اين داستان داريم كه جذاب است تا "فصل خون" از داستاني ساده در سال 59 فراتر برود. اين صحنه از نمايش كه به دليل فرستادن نبات توسط آسيه به نزد علاءالدين ميپردازد از نظر من درام نويس براي ساخت شخصيتهاي نمايش است.
از خراب شدن آثارم به دست برخي كارگردانها خستهام
در "فصل خون" تلاش كردم متني بنويسم كه وقتي كارگرداني ميخواهد آن را اجرا كند بتواند به سمت فضاي مد نظر با تعريف خود برسد. يعني نشانههاي فضامحوري را رصد كند. برخلاف همنسلان همكار خود سعي ميكنم متن كامل بنويسم و اينكه تنها متن يا طرح به صحنه برود را در شأن نمايشنانويس حرفهاي نميدانم. سعي ميكنم طوري بنويسم كه خواننده از نمايشنامه لذت ببرد. اگر گاهي پا به عرصه كارگرداني ميگذارم به دليل اين است كه از خراب شدن آثارم به دست برخي كارگردانان خستهام.
طراحي صحنه رئاليستي سادگي نمايش را از ذهن مخاطب دور ميكرد
طراحي صحنه از رنگ تا مواد تشكيلدهنده آن در خدمت فضاي نمايش است. دايرهاي بودن شكل طراحي يا استفاده از خطوط منحني و زواياي شكسته دكور نيز در اختيار وجه غيرواقعي مد نظر كارگردان است. به طور كلي لادن سيدكنعاني طراح صحنه "فصل خون" واقعيت را ميبيند و برشهايي از واقعيت دگرگون شده را به نفع ايماژ و تفكر مورد استفاده قرار ميدهد.
من از اين نوع نگاه در طراحي صحنه خوشم ميآيد و در سه كار اخير خود مجدانه از اين روند پيروي كردهام. معتقدم اگر طراحي صحنه با سادگي خود در ذهن مخاطب پوكي و پوچي ايجاد كند، امتياز منفي محسوب ميشود. ما عامدانه قصد داشتيم مخاطب به سادگي موجود در نمايش پي ببرد. حال اگر ميخواستيم در اين راه از طراحي صحنه رئاليستي استفاده كنيم، ممكن بود اين سادگي از ذهن مخاطب دور بماند.
به نظر من در طراحي صحنه و اجراي نمايش اتفاقي خوب و مثبت روي داد كه آن را مديون همكاري اعضاي گروه تئاتر پوشه و ديگران عزيزان هستم. تمرينهاي و اجراي نمايش "فصل خون" در فضايي بسيار خوب شكل گرفت كه از اين رو از مديريت تئاتر شهر و همچنين و صبوري عاشقانه تكتك عوامل نمايش تشكر ميكنم.
*****
نمايش "فصل خون" نوشته و كار ايوب آقاخاني كه اين روزها در سالن قشقايي مجموعه تئاتر شهر به صحنه ميرود، به داستان چند آدم در زمان آغاز جنگ تحميلي در سال 59 در يكي از شهرهاي جنوبي كشور ميپردازد.
نبات به سفارش آسيه دايه پسركي شيرين عقل به نام سيروان براي مراقبت از وي به خانه علاءالدين استاد خطاطي پسر ميآيد. آسيه خود براي ديدن خواهر بيمارش به كردستان رفته و علاءالدين در مواجهه با نبات به ياد عشق ناكام خود زري ميافتد. از طرفي نبات نزد فردي با نام صادق ساچمه زندگي ميكند كه گويي كسي است كه باعث جدايي علا از عشق خود شده است.
علا شيفته نبات ميشود و نبات بيخبر از ماجراي عشق ناكام وي است كه درنهايت در صحنه مواجهه صادق ساچمه و علا به آن پي ميبرد. اما سيروان پسرك شيرينعقل كه به سفارش استاد خود براي بريدن و تهيه قلم به نيزار رفته با حالتي آشفته به خانه بازميگردد و تغييرات ايجاد شده در وي سؤالي است كه تا بازگشت آسيه بي جواب ميماند.
در انتهاي نمايش سيروان پرده از اتفاق رخ داده در نيزار برميدارد و آسيه متوجه ميشود وي در نيزار شاهد قتل عام خانوادهاي توسط سربازان عراقي بوده است. در صحنه پاياني سيروان در حال شنيدن لالايي كردي آسيه است كه صداي انفجاري به كار پايان ميدهد.
يکشنبه 17 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: مهر]
[مشاهده در: www.mehrnews.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 243]
-
گوناگون
پربازدیدترینها