تور لحظه آخری
امروز : شنبه ، 31 شهریور 1403    احادیث و روایات:  امام صادق (ع):هر كس درصدد عيب جويى برادر مؤمنش برآيد، تا با آن روزى او را سرزنش كند، مشمول اين ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها

تبلیغات

تبلیغات متنی

تریدینگ ویو

لمینت دندان

لیست قیمت گوشی شیائومی

صرافی ارکی چنج

صرافی rkchange

دزدگیر منزل

تشریفات روناک

اجاره سند در شیراز

قیمت فنس

armanekasbokar

armanetejarat

صندوق تضمین

طراحی کاتالوگ فوری

Future Innovate Tech

پی جو مشاغل برتر شیراز

لوله بازکنی تهران

آراد برندینگ

وکیل کرج

خرید تیشرت مردانه

وام لوازم خانگی

نتایج انتخابات ریاست جمهوری

خرید ابزار دقیق

خرید ریبون

موسسه خیریه

خرید سی پی کالاف

واردات از چین

دستگاه تصفیه آب صنعتی

حمية السكري النوع الثاني

ناب مووی

دانلود فیلم

بانک کتاب

دریافت دیه موتورسیکلت از بیمه

خرید نهال سیب سبز

قیمت پنجره دوجداره

بازسازی ساختمان

طراحی سایت تهران سایت

دیوار سبز

irspeedy

درج اگهی ویژه

ماشین سازان

تعمیرات مک بوک

دانلود فیلم هندی

قیمت فرش

درب فریم لس

شات آف ولو

تله بخار

شیر برقی گاز

شیر برقی گاز

خرید کتاب رمان انگلیسی

زانوبند زاپیامکس

بهترین کف کاذب چوبی

پاد یکبار مصرف

روغن بهران بردبار ۳۲۰

قیمت سرور اچ پی

بلیط هواپیما

 






آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1817211793




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

*«سقوط ديكتاتوري رضاشاهي» در گفت‌وگو با دكتر تكميل همايون* اقدامات رضاشاه شبه‌مدرنيزاسيون استبدادي و در جهت خواست بيگانه بود


واضح آرشیو وب فارسی:ايسنا: *«سقوط ديكتاتوري رضاشاهي» در گفت‌وگو با دكتر تكميل همايون* اقدامات رضاشاه شبه‌مدرنيزاسيون استبدادي و در جهت خواست بيگانه بود


خبرگزاري دانشجويان ايران - تهران
سرويس: تاريخ

دكتر ناصر تكميل همايون، استاد برجسته جامعه‌شناسي و تاريخ معاصر، درباره شهريور 1320 معتقد است: اشغال ايران توسط ارتش متفقين رويدادي بسيار دردناك است اما فروپاشي يك نظام استبدادي و دستيابي مردم به يك آزادي نسبي پس از 1320 را امري پسنديده مي‌دانم.

وي كه اكنون استاد و عضو هيات علمي پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي است، سرپرستي بخش «فرهنگ و تاريخ» موسسه پژوهشي - انتشاراتي «دفتر پژوهش‌هاي فرهنگي» را نيز بر عهده دارد و صاحب تاليفات و پژوهش‌هاي متعددي در زمينه‌هاي مختلف از جمله ابعاد گوناگون شهر تهران در دوره‌هاي جديد، تاريخ اجتماعي ايران، عناصر مدرن تاريخ ايران، استان‌هاي جنوبي كشور، خليج فارس و درياهاي ايراني و نيز معماري ايراني در پيوند با فرهنگ ملي و پاره‌فرهنگ‌هاي محلي است.

دكتر ناصر تكميل همايون در گفت‌وگوي تفصيلي با خبرنگار تاريخ و انديشه ايسنا به مناسبت 18 شهريور 1320 سالگرد اشغال ايران و سقوط دولت رضاشاه نخست درباره روي كار آمدن رضاشاه، عنوان مي‌كند: اگر بگوييم رضاشاه را انگليسي‌ها روي كار آوردند اين بخشي از واقعيت است، اگر بگوييم شرايط اجتماعي ايران، او را روي كار آورد، اين نيز بخشي از واقعيت است اما مجموعه واقعيات را كه كنار هم بگذاريم مي‌بينيم برعكس اين تصور كه انگليسي‌ها او را روي كار آوردند، انگليسي‌ها با توافق روس‌ها رضاشاه را روي كار آوردند يعني "موازنه مثبت" و جامعه نيز به نوعي تمكين كرد.

ايران دموكرات و پيشرفته، برخلاف خواسته‌هاي انگليسي‌ها و روس‌ها بود

وي مي‌افزايد: وقتي اين "موازنه مثبت" برقرار شد، روس و انگليس كه بيش از يكصد سال در ايران غيرمستقيم حاكميتي نامرئي داشتند، به اين توافق رسيدند كه مشروطيت بايد دگرگون شود و عصاره اصلي مشروطيت كه دموكراسي و عدالت‌خواهي است از بين برود زيرا ايران دموكرات و پيشرفته، برخلاف خواسته‌هاي انگليسي‌ها و روس‌ها بود. روس‌ها در آسياي مركزي و قفقاز و انگليسي‌ها در هند و كشورهاي عربي حضور داشتند. روس و انگليس براي دگرگون كردن مشروطيت ايران يعني تهي كردن مفهوم واقعي آن به توافق رسيدند و اين قضيه از 1907 با قرارداد تقسيم ايران شروع شد كه البته نتيجه‌اش يك مقدار ديرتر به دست آمد.

در ايران مشروطيت نتوانست جاي پاي خود را باز كند

استاد و عضو هيات علمي پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي در ادامه مي‌گويد: در ايران مشروطيت نتوانست جاي پاي خود را باز كند به دليل اينكه خواسته‌هاي مشروطه، خواسته‌هايي بود كه با استبداد تاريخي حكومت‌هاي ايراني و با مراكز متعدد تصميم‌گيري تاريخي در داخل جامعه و با آماده نبودن نهادهاي سنتي سياست مثلا دربار، امكان تحقق پيدا نمي‌كرد. در نتيجه مي‌توان به درستي دريافت كرد اگر خارجي‌ها رضاشاه را روي كار آوردند، شرايط داخلي جامعه نيز در اين مساله دخالت داشته و كمك كرده است كه اين كار انجام شود.

وي ادامه مي‌دهد: ‌جامعه را در سال‌هاي پاياني سلطنت قاجار به كيفيتي درآورده بودند كه هرج و مرج، آشوب، قتل و حتي زمزمه‌هاي جدايي‌طلبي وجود داشت كه در بسياري از اين اتفاقات نيز خارجي‌ها دخالت داشتند. جامعه در وضعيتي قرار داشت كه مردم وقتي به قدرت رضاشاه و حرف‌هاي اوليه او توجه مي‌كردند فكر مي‌كردند او نجات دهنده ايران است و او را كم و بيش تاييد مي‌كردند. به همين دليل در مجلس پنجم بيشتر وكلا طرفدار رضاشاه بودند، گو اينكه ارتش در انتخاب آنها قبلا دخالت داشته است.

مدرس و مصدق مي‌ترسيدند كه باآمدن رضاخان،مفاهيم مشروطيت ودموكراسي ازبين برود

دكتر تكميل همايون در ادامه اظهار مي‌كند:‌ از جمله كساني كه مخالف سلطنت رضاشاه بودند مي‌توان مرحوم مدرس و دكتر مصدق را نام برد، اما درعين حال تصور آن‌ها اين بوده كه رضا شاه فردي پرقدرت است. تنها ترس آنها اين بود كه اگر رضاخان روي كار بيايد ممكن است مفاهيم مشروطيت و دموكراسي از بين برود؛ البته بعد‌ها هم مدرس و هم مصدق به اين مساله مي‌رسند كه پيدايش رضا شاه در اثر شخصيت خود رضاشاه نبوده كه مثلا به صحنه سياست آمده باشد، مبارزه‌اي كرده و خودي نشان داده باشد و مردم او را قبول كرده باشند. آنها به درستي دريافتند كه سياست خارجي در روي كار آمدن رضاخان دخالت مستقيم و كارساز دارد اما آن زمان ديگر دير شده بود و در مجلس ششم رضاشاه با قدرت هر چه تمام‌تر در شهرستان‌ها طرفداران خود را روي كار آورد.

رضاشاه، دولت و مجلس را با قدرت خودش انتخاب مي‌كرد

وي مي‌افزايد: انتخاب دكتر مصدق در تهران يك استثناء بود و از مجلس هفتم به بعد مردم اصلا در انتخابات سهمي نداشتند حتي نخست‌وزير دوره رضاشاه يعني مهدي قلي‌خان هدايت در كتاب خاطرات و خطرات به روشني توضيح داده است كه مجلس توسط خود دربار يعني رضاشاه تعيين شده است درحالي‌كه اين عملي بر خلاف مشروطيت بوده است. در مشروطيت مردم مجلس را انتخاب مي‌كنند و مجلس، دولت را انتخاب مي‌كند اما در دوره رضاشاه دولت و مجلس را رضا شاه با قدرت خودش انتخاب مي‌كند.

استاد و عضو هيات علمي پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي در ادامه به طرح اين سوال مي‌پردازد كه چرا رضاشاه روي كار آورده مي‌شود؟ و عنوان مي‌كند: ‌در وهله اول براي از بين بردن تمام آثار دموكراسي و برقراري مجدد نظام "موازنه مثبت" در ايران. به جاي روسيه تزاري اين بار اتحاد جماهير شوروي روي كار آمده بود و اوضاع هيچ تفاوتي با گذشته نكرده بود اما به مرور زمان انگليسي‌ها شايد متوجه اين شدند كه توسعه انديشه‌هاي بلشويكي و كمونيستي ممكن است در ايران موقعيت آن‌ها را به خطر بيندازد به همين دليل يك مقدار آن موازنه بهم خورد و انگليسي‌ها كوشش كردند جرياني را در ايران پديد بياورند كه بتواند درمقابل ماركسيسم و كمونيسم پايداري كند.

وي اضافه مي‌كند: تبليغات آلمان‌ها و نازي‌ها تا مدتي به داد انگليسي‌ها رسيد و انگليسي‌ها در اول طرفدار آلمان‌ها بودند، مي‌خواستند يك ايدئولوژي جديد روي كار بيايد. اين داستان ادامه پيدا كرد تا زماني كه خود آلمان‌ها و انديشه آلمان‌ها براي انگليسي‌ها خطرناك شد؛ در آن صورت دوباره موازنه روس و انگليس برقرار ‌شد كه منجر به جنگ جهاني دوم و اشغال ايران شد.

دكتر تكميل همايون توضيح مي‌دهد: البته رضاشاه كارهايي هم كرده است. خان و خاني را به نفع سلطنت خود در مملكت تاحدودي سركوب كرد. مقدار زيادي تجزيه‌طلبي‌ها را پايان داد و به تدريج يك نظام جديد را در ايران در امور اداري، فرهنگي، بهداشت و مناسبت قضايي پديد آورد؛ اما آنچه كه بايد مورد توجه قرار گيرد، اين است كه نظامي كه رضاشاه پادشاه آن بود بايد چنين كارهايي را كند يعني نيروهايي كه رضاشاه را روي كار آوردند، لازم داشتند كه چنين كارهايي انجام شود و گروه زيادي از كساني كه روشنفكر بودند و به نظر من روشنفكران دور افتاده از مشروطيت بودند، از رضاشاه طرفداري هم كردند.

اقدامات رضاشاه شبه‌مدرنيزاسيوني در رابطه با استبداد و استبدادي در رابطه با خواست‌هاي بيگانه بود

اقدام رضاشاه مدرنيزه كردن نبود بلكه غربي‌كردن در ظواهر بود

وي با اشاره به اينكه اين روزها در كتاب‌ها مي‌نويسند رضا شاه مدرنيزاسيون (modernization) را آورد اظهار مي‌كند: اقدامات رضاشاه شبه‌مدرنيزاسيوني در رابطه با استبداد و استبدادي در رابطه با خواست‌هاي بيگانه بود. مدرنيزاسيون آن حركت اجتماعي فرهنگي است كه در درون جامعه مي‌جوشد، نه به آن صورت كه رضاشاه انجام داد و با حجاب زنان، لباس مردان و بسياري از عقايد و اعتقادات جامعه و روحانيت مبارزه كرد. اين‌ها اعمالي بود كه به نام مدرنيزاسيون انجام مي‌دادند در حالي كه اگر بخواهيم لغت خارجي براي آن پيدا كنيم بايد بگوييم "وسترنيزيشن"(westernization) يعني غربي كردن؛ غربي كردن نه به معني فرهنگي عميق جامعه بلكه در ظواهر قضيه و از بين بردن استقلال و فرهنگ ملي و تمايلات اصيل جامعه.

تكميل همايون خاطر نشان مي‌كند: ممكن است زماني براي از بين بردن فرهنگي كه در جامعه است ما به بخش‌هايي نيز ميدان بدهيم مثلا رضا شاه به بخش فرهنگ ايران باستان (باستان گرايي) توجه كرد ولي اين باستان گرايي نه به معني علاقه‌مندي به فرهنگ باستان بود بلكه رد كردن فرهنگ غيرباستاني (اسلام) بود. آن‌ها به طور مستقيم نمي‌توانستند با فرهنگ اسلامي مبارزه كنند به همين دليل باستان‌گرايي را مطرح كردند در حالي كه براي يك ايراني ملي چه دوره باستاني و چه دوره اسلامي، يك فرهنگ واحد ملي تاريخي است و مورد احترام است ما اگر بخشي از اين فرهنگ را مورد احترام قرار دهيم و بخشي از آن را مورد احترام قرار ندهيم، اين نقض غرض است و رضا شاه دانسته و نادانسته اين كار را كرد.

رضاشاه احساس وطني را از بين برد

استاد جامعه شناسي و تاريخ معاصر با اشاره به جمله‌اي از دكتر مصدق كه مي‌گفت "كاش اين چند خيابان را در تهران آسفالت نمي‌كردند و عمارت‌هاي چند طبقه درست نمي‌كردند اما مردم روي سرزميني راه مي‌رفتند كه احساس تعلق به آن مي‌كردند" ادامه مي‌دهد: رضا شاه اين احساس وطني را از بين برد به همين دليل وقتي كه قشون متفقين به ناحق و با حقه‌بازي هر چه تمام‌تر به ايران حمله كردند در هيچ كوچه و بازاري كسي انتقاد نكرد. در هيچ كوه و كوهپايه‌اي هيچ خان و گردنكشي نايستاد كه دفاع كند در حالي كه در گذشته اگر به مملكت حمله مي‌شد حتما عكس‌العملي در جامعه ديده مي‌شد يعني مردم حتي ارتش متفقين را كه ارتش متجاوز بود و درباره ايران جنايت كرد، ارتش رهايي‌بخش تلقي مي‌كردند و گفتند اين ارتش آمد ما را از شر اين ديكتاتوري نجات داد.

رضاشاه محبوبيتي در درون جامعه پيدا نكرده بود كه جامعه پشت او بايستد

وي خاطرنشان مي‌كند: اين نشان‌دهنده اين است كه رضا شاه محبوبيتي در درون جامعه پيدا نكرده بود كه جامعه پشت او بايستد. شهريور 1320 براي ما بسيار دردناك است. اشغال ايران بسيار دردناك است اما از اينكه يك نظام استبدادي فرو پاشيد و مردم به يك آزادي نسبي پس از 1320 دست پيدا كردند، اين را يك واقعه پسنديده‌اي مي‌دانيم.

مردم سلطنت رضاشاه را متعلق به خودشان نمي‌دانستند

تكميل همايون درباره علت سقوط رضا شاه عنوان مي‌كند: يك حكومت موقعي پايدار مي‌ماند كه به قول جامعه‌شناسان، مشروعيت به معناي جامعه‌شناسي داشته باشد كه من اين لغت را بيشتر "مقبوليت" و گاهي اوقات هم "حقانيت" مي‌گويم. سلطنت رضاشاه اين محبوبيت را نداشت. يعني مردم اين نظام را متعلق به خودشان نمي‌دانستند مثلا ناصرالدين شاه به ايران شايد خدمتي نكرد كه بتوانيم از او طرفداري كنيم يا شاه عباس و نادرشاه هم مستبد بودند اما وضعيت به گونه‌اي بود كه مردم آن مستبدان را از خودشان مي‌دانستند يعني متعلق به جامعه خودشان مي‌دانستند اما در مورد رضا شاه اين طور نبود، مردم رضاشاه را از خودشان نمي‌دانستند. او را دست‌نشانده استعمارگران به شمار مي‌آوردند.

تكميل همايون ادامه مي‌دهد: مردم مي‌دانستند كه رضاشاه با قدرت خارجي روي كار آمده و حركاتي مي‌كند كه متعلق به اين جامعه نيست. جامعه ايران مذهبي بود و عرق ملي داشت؛ اكثرا شيعه بودند در يك سنت و قواعد ملي – مذهبي و تاريخي زندگي مي‌كردند؛ رضاشاه اين را از بين برد و خواست نوعي ناسيوناليسم سلطنتي وابسته پديد آورد. به علاوه مردم متوجه اين بودند كه روزگاري يك امپراتوري بودند كه برجهان حاكم بودند، حالا بايد دست‌نشانده امپراتورهاي خارجي باشند. مردم، جريان نفت 1933 يعني 1312 را مي‌دانستند كه چگونه هستي اين جامعه به يك دولت تجاوزگر و استعمارگر انگليس تعلق پيدا مي‌كند. مردم نفوذ و دست‌اندازي‌هاي شوروي در منطقه شمال ايران در مساله شيلات در درياي خزر، در قسمت خراسان شمالي را مي‌دانستند و شاه را كسي نمي‌دانستند كه درمقابل اين بي‌عدالتي‌ها قرار گرفته باشد؛ برعكس در درون جامعه مي‌ديدند كه هر چه باغ، ده و جايگاه‌هاي پردرآمد است به اسم رضاشاه است به ويژه در مازندران كه اسناد فراواني از آن موجود است.

وي مي‌افزايد: الان اگر به موسسه مطالعات تاريخي برويد، سندهايي را مي‌بينيد كه رضاشاه يا افراد را رسما وادار كرده كه زمين را به قيمت ارزان به او بفروشند يا به ادارات، سازمان‌ها و وزارتخانه‌ها دستور داده آنجا را بخرند و به شاه ببخشند. مردم از سرمايه‌داري، پولداري و پول پرستي هيچ شاهي تا اين حد خبر نداشتند اما مي‌دانستند كه رضا شاه اين كار را مي‌كند و در درون جامعه نيز كسي جرات نداشت حرفي بزند زيرا اگر كسي كمونيست بود به سرنوشت 53 نفر گرفتار مي‌شد يعني زندان. اگر مذهبي بود به سرنوشت مدرس دچار مي‌شد؛ اگر ملي بود به سرنوشت مصدق يا ملك‌الشعراي بهار و اگر خان بود به سرنوشت صولت‌الدوله قشقايي و سردار اسعد بختياري.

در دوره رضاشاه روزنامه‌اي وجود نداشت و همه چيز فرمايشي و ديكتاتورمنشانه بود

دكتر تكميل همايون اضافه مي‌كند: در دوره رضاشاه روزنامه‌اي وجود نداشت. همه چيز فرمايشي و يكدست و ديكتاتورمنشانه بود. اين‌ها هيچ جايگاهي براي دفاع از رضاشاه باقي نمي‌گذاشت يعني اگر هم رضاشاه به نفع خودش يا به نفع سازمان خودش يا به دستور بيگانه كارهايي مي‌كرد كه ظاهرا كارهاي خوبي بود در لابه‌لاي كارهاي بدي كه تحت لواي استبداد انجام مي‌داد، ديده نمي‌شد و از بين مي‌رفت. مردم كاخ‌هاي شاه و فرش‌هاي شاه، تعداد زياد زن و بچه و خانه شاه و وضعيت زندگي خودشان را مي‌ديدند. اين تحولات مقداري در تهران و مقداري نيز در مازندران به دليل علاقه شخصي رضاشاه انجام شده بود مگر نه در سراسر ايران همان بدبختي‌ها و بيچارگي‌هاي دوره قاجاريه ادامه پيدا كرده بود.

مبارزه مردم با نظام سلطنتي، مبارزه با يك دستگاه دست‌نشانده امپرياليستي بود

استاد و عضو هيات علمي پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي با بيان اينكه مردم اقدامات رضاشاه را تاييد نمي‌كردند، مي‌گويد: دليل تاييد نشدن آن هم يك دليل جامعه‌شناسي سياسي است؛ به محض اين كه مجلس سيزدهم تمام مي‌شود و در نبودن رضا شاه مجلس چهاردهم تشكيل مي‌شود، دكتر مصدق به عنوان وكيل اول تهران يعني وكيل پايتخت كه مركزيت سياسي، انديشه و ايدئولوژي ايران را دارد، انتخاب مي‌شود.

وي ادامه مي‌دهد: اين موضوع نشان‌دهنده اين است كه مردم چه نوع تفكري را قبول داشتند و تا چه اندازه نسبت به رضاشاه بي‌اعتقاد بودند. مصدق در همان دوران مجلس ششم يا در همان زمان مجلس موسسان به مردم فهمانده بود كه حكومت، حكومتي است كه انگليسي‌ها آوردند و مي‌خواهند در مملكت‌ ما حاكم كنند. در 1320 به بعد مردم به مصدق راي مي‌دهند يعني به رضاشاه راي نمي‌دهند و او را قبول ندارند يعني مردم به يك سيستم ملي اعتقاد دارند و نظام سلطنتي رضاشاه را ملي نمي‌دانستند و مبارزه آنان با نظام سلطنتي، مبارزه با يك دستگاه دست‌نشانده امپرياليستي بود.

تكميل همايون در پاسخ به اين سوال كه چرا شخصيت‌هايي مشابه رضاخان مانند آتاتورك در كشورهايشان محبوب هستند اما رضاخان شخصيتي منفور و نماد ديكتاتور است؟ به ايسنا مي‌گويد: ايران با تركيه فرق دارد؛ ايران داراي يك فرهنگ چند هزار ساله قوي است كه خودش اسلامي شده و 1400 سال هم فرهنگ و تمدن اسلامي را قبول كرده است اما ترك‌ها رومي‌اند؛ آن‌ها كه در تركيه سكونت داشتند، اهل روم شرقي (بيزانس) بودند، از زمان سلجوقي كم‌كم ترك‌ها به آنجا حمله مي‌كنند تا اينكه دولت بيزانس را توسط سلطان محمد فاتح ترك به كشوري ديگر تبديل كنند و كم كم زبان تركي را در آنجا رواج مي‌دهند و اندك اندك اسلام را به تركيه (يعني روم شرقي) مي‌برند يعني اسلام تركيه يك اسلام چهارصد پانصد ساله پس از ظهور اسلام است و ريشه قديمي و قومي ندارد.

در برابر آتاتورك، مصدق و مدرس وجود نداشته است

وي مي‌افزايد:‌ آتاتورك هم با رضاشاه فرق داشته است. رضا شاه افسري بود كه در يك كادر نظامي تربيت شده بوده، اما آتاتورك (مصطفي كمال پاشا) فراماسون بوده و انگليسي‌ها هم مي‌دانستند كه چه كسي را روي كار بياورند. ديگر اينكه در برابر آتاتورك، مصدقي و مدرسي وجود نداشته است. خارجي‌ها مي‌دانستند كه لازم است در تركيه يك حكومت پدرسالاري به وجود بياورند اما در ايران نمي‌توانستند چون ايران مي‌خواست پدرش را خودش انتخاب كند و وقتي مي‌خواست انتخاب كند رضاشاه را انتخاب نمي‌كرد اما در آنجا با تبليغات، كارهاي فراماسونيزم كاري انجام شد كه آتاتورك بيشتر از رضاشاه جا افتاد. به علاوه اينكه گفته مي‌شود در تركيه همه طرفدار آتاتورك هستند، شايد اين گونه نباشد و مردم از ترسشان صدايش را هم در نمي‌آورند!

استاد پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي درباره اين سوال كه آيا رضاشاه از ابتدا محبوبيتي بين مردم نداشت يا بعدا اين وضعيت به وجود آمد زيرا برخي مي‌گويند در آن دوره به دليل نبود يك دولت مركزي و آشفتگي‌ها مردم خواهان حضور يك فرد پرزور بودند؟ مي‌گويد: در دوره اول، هرج و مرج و آشوب و فتنه در داخل ايران بسيار بود كه برخي از آنها را خود اعوان رضاشاه به وجود مي‌آوردند كه بعد بنمايانند كه جامعه آشوب است و بايد يك نفر باشد كه آن را آرام كند و اينقدر درباره اينكه رضاشاه مي‌تواند آشوب را برطرف كند، تبليغ كردند كه وقتي رضاشاه قهر كرد و به جاجرود رفت از جمله كساني كه به دنبال او رفتند تا او را برگردانند و آشتي دهند مصدق هم بود. مردم اين‌طور فكر مي‌كردند؛ آنها رضاشاه را به عنوان نخست وزير مي‌خواستند تا از قدرت، نيرومندي و فهمش براي اداره كشور استفاده كنند اما نه براي اينكه شاه شود زيرا شاه طبق مشروطيت مسووليت ندارد بلكه تنها سمبل و نماد است.

وي ادامه مي‌دهد: مصدق وقتي در مجلس سخنراني مي‌كند هيچ‌وقت نمي‌گويد رضاشاه آدمي بي‌عرضه است بلكه مي‌گويد اين آدم را شاه نكنيد براي اينكه اگر شاه شود مشروطيت از بين رفته و اگر ما مشروطه مي‌خواهيم بايد يك شاه ديگر داشته باشيم و نخست‌وزير قوي داشته باشيم اما رضاشاه ‌گفت من مي‌خواهم هم شاه باشم، هم نخست وزير باشم، هم قدرت داشته باشم و هم همه كار را خودم بكنم. اين را روشنفكران واقعي قبول نمي‌كردند.

ايران در آسيا جزو كشورهايي است كه نخستين جنبش‌هاي ملي و دموكراتيك را انجام داد

تكميل همايون در پاسخ به اينكه برخي حركت از مشروطه به سمت ديكتاتوري رضاشاه را به فرهنگ سياسي مردم ايران مربوط مي‌دانند و مي‌گويند مردم ايران از هر آرماني براي توسعه به صورت مقطعي حمايت مي‌كنند و دليل دلسردي آنها از مشروطه و رفتن به سراغ فردي كه با زور و سركوب اقداماتي شبه مدرنيستي انجام دهد نيز همين است مي‌گويد:‌ مردم، مردم بودند. اولا اين نوع حرف‌ها به مردم ايران گاهي اوقات توهين است؛ به دليل اينكه ايران در آسيا جزو كشورهايي محسوب مي‌شود كه نخستين جنبش‌هاي ملي و دموكراتيك را انجام داده پس اين مردم فهميده بودند و مي‌دانستند چه مي‌خواهند.

وي با بيان اينكه "گرفتاري مردم در اين بود كه نگذاشتند استمرار در كارشان به وجود بيايد" عنوان مي‌كند: مردم مبارزه كردند و مشروطه را روي كار آوردند در همان دوره اول مشروطه كه دو سال بوده كودتاي محمدعلي شاه توسط روس‌ها انجام مي‌شود.از يك طرف با افراط كاري مشروطه‌خواهان، سعي مي‌كنند مشروطه را ضد اسلام معرفي كنند و از طرف ديگر برخي علما را تحريك مي‌كنند به طوري كه در مورد محمدعلي شاه ديكتاتور آدم‌كش مجلس خراب كن "خلدالله ملكه" مي‌گويند يعني خداوند سلطنتش را جاودان كند بعد متوجه مي‌شوند كه اشتباه شده، دوباره مردم مبارزه مي‌كنند، شاه را خلع مي‌كنند، تهران را فتح مي‌كنند، يك انتخابات ديگري انجام مي‌دهند اما با يك سيستم‌هاي ديگري در آن انتخابات دست‌اندازي مي‌شود، احزاب متعدد ايجاد مي‌كنند و آن‌ها را به جان يكديگر مي‌اندازند تا اين‌طور تصور شود كه جامعه بي‌نظم و آرامش است.

نيروهاي ديكتاتوري خودشان در بي‌نظمي‌ها دخالت مي‌كردند

استاد جامعه‌شناسي و تاريخ معاصر مي‌افزايد: در بي‌نظمي آن سال‌ها نيروهاي ديكتاتوري خودشان دخالت مي‌كردند مثلا رضاشاه و قدرت ارتش مانع اين مي‌شد كه گندم به تهران برسد. درنتيجه نانوايي‌ها آرد نداشتند و نانوايي‌ها شلوغ مي‌شد. بعد يك دفعه رضاشاه وسط دكان‌هاي نانوايي‌ مي‌آمد، دوتا شلاق مي‌زند و داد و بيداد مي‌كند و از آن طرف چشمك مي‌زد كه گندم‌ها را بياوريد؛ يك دفعه آرد زياد مي‌شود و نانواها نان مي‌پزند و بعد مردم مي‌گويند كه ديدي تا رضاخان آمد نان فراهم شد. از اين بازي‌ها فراوان كردند به طوري كه در جامعه نشان دادند كه رضاشاه آدم پرتواني است. از آن طرف از احمدشاه با دختران فرنگي عكس گرفتند و چاپ كردند. از طرف ديگر وقتي علماي نجف آمدند رضاخان به استقبال آن‌ها رفت، به طوري كه عكس اميرالمومنين(ع) را به رضاشاه دادند و رضاشاه آن را دور همه ايران گرداند كه بگويد طرفدار مذهب است.

رضاشاه پايگاه مذهبي،‌ ملي و قدرت ايجاد كرد ومردمي كه در بازي‌ها نبودند گول خوردند

دكتر تكميل همايون به خبرنگار ايسنا مي‌گويد: رضاشاه هم پايگاه مذهبي و هم ملي و هم قدرت ايجاد كرد و عده زيادي از مردم هم كه در بازي‌ها نبودند گول خوردند.همين الان هم درجامعه ما كه طرفدار دموكراسي هستيم، وقتي از گراني و مشكلات خسته مي‌شويم برخي مي‌گويند خدا كند آدم پرقدرتي بيايد و اوضاع را درست كند؛ متاسفانه سابقه تاريخي ما كمك مي‌كند كه بعضا تصور كنيم يك فرد مستبد بهتر از يك نظام دموكراسي است. اين بيماري جامعه ماست.

استاد جامعه‌شناسي و تاريخ معاصر يادآور مي‌شود: مسايلي كه مربوط به تاريخ معاصر ايران است، مخصوصا بخش جديدتر تاريخ معاصر (كنوني) خيلي حساس است و هر كسي هم كه در اين مورد بحث مي‌كند داراي يك گرايش است يا گرايش موافق يا گرايش مخالف. به همين دليل ما بايد بر مبناي بي‌گرايش بودن و بر پايه مدارك و اسنادي كه در دست داريم درباره اين دوران تاريخي بحث كنيم؛ نه رضاشاه را به اسفل‌السافلين ببريم و نه به اعلي‌عليين. بياييم درباره آن به عنوان يك دوره تاريخي كه يك كسي زمامدار آن دوره بوده تحقيق كنيم و ببينيم چقدر مربوط به شخص رضاشاه و چقدر مربوط به نهاد حكومتي مي‌شود كه رضاشاه در آن قرار داشته است؟ چقدر از آن را بيگانگان براي ما درست كردند؟ چقدر از اين گرايش‌ها اساسي است و چقدر از روي حب و بغض است.

در همه تحولات فرهنگي اجتماعي دوره رضاشاه صبغه استبداد وجود داشت

وي خاطر نشان مي‌كند: من تصور مي‌كنم اگر ما تمام اين مسايل را در نظر بگيريم به اين نتيجه مي‌رسيم كه در دوره رضاشاه تحول در ايران در سطوح مختلف فرهنگي اجتماعي به وجود آمد اما در تمامي آنها صبغه استبداد وجود داشت و همين موضوع تا حد زيادي تحولات ايجاد شده را لكه‌دار كرد و همين "صبغه ملكوك"، شخصيت‌هايي را به وجود آورد از دانشجوياني كه به خارج رفتند و برگشتند و مقدار زيادي دستاوردهاي دموكراتيك و فرهنگي همراه خود آوردند و ما مي‌بينيم در دوران بعد تمامي آنها و دستاوردهايشان براي جامعه ما بسيار مفيد بوده است.

تكميل همايون مي‌گويد: بسياري از رهبران ملي جامعه ما كه خدمات فراواني به ايران كردند نظير دكتر صديقي، مهندس بازرگان، دكتر سحابي و...از تحصيلكرد‌گاني هستند كه در زمره دانشجويان اعزامي دوره رضاشاه به خارج بودند؛ ما اگر قضاوت درباره زمامداران گذشته ايراني مي‌كنيم بايد قضاوتمان عادلانه باشد و هر آنچه بوده است، بگوييم نه هر آنچه كه دلمان مي‌خواهد. درمورد رضاشاه و دوره سلطنت او اعتقاد دارم، هنوز همه اسناد و مدارك مورد بررسي دقيق قرار نگرفته است و اين امر به زمان بيشتري نياز دارد.

گفت‌وگو از خبرنگار ايسنا: مرضيه خلقتي

انتهاي پيام
 يکشنبه 17 شهريور 1387     





این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: ايسنا]
[مشاهده در: www.isna.ir]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 296]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب




-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن