واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: ابتدا قصد ازدواج با او را داشتم، اما متوجه شدم فردي كه در همسايگي آنها صاحب يك مغازه خواربارفروشي است مطالبي از مريم گفت . دختر جوان پس از آشنايي خياباني با پسري، وقتي از او خواست تا وي را به عقد ازدواج خود درآورد، دقايقي پس از اين درخواست وي ناباورانه زير كاميون جان باخت. محمد شهرياري، بازپرس ويژه قتل تهران با اشاره به اين پرونده كه در شعبه 7 بازپرسي دادسراي جنايي تهران مطرح است، به «جامجم» گفت: چند روز پيش ساعت 6 صبح در يكي از خيابانهاي شمالي تهران، مشتريان يك مغازه حليمفروشي مشاهده كردند كه دختر جواني پس از ورود به اين مغازه، مقابل ميزي قرار گرفت كه جواني مشغول صرف صبحانه بود. دختر جوان كه به سختي قادر به كنترل خود بود، شروع به پرخاش به اين جوان كرد و او را فردي دروغگو خواند. به دنبال فريادهاي دختر جوان، جواني كه مخاطب قرار گرفته بود از او خواست تا بيرون از مغازه با هم گفتگو كنند و هنگامي كه آنها رو به روي هم قرار گرفتند، بار ديگر مشاجره ميان آنها آغاز شد و دختر جوان مدام ميگفت كه فريب خورده است و بايد به عقد او در آيد. شهرياري افزود: پس از دقايقي از اين مشاجره به يك باره پسر جوان كه كنترل خود را از دست داده بود، دختر جوان را به سمت خيابان هل داد و در اين هنگام يك دستگاه كاميون كه در حال عبور از محل بود، او را زير گرفت و با انتقال دختر جوان به بيمارستان وي براثر شدت جراحات جان خود را از دست داد. بازپرس ويژه قتل تهران افزود: به دنبال اين حادثه دلخراش موضوع به ماموران كلانتري 101 تجريش گزارش شد و با حضور آنها در محل، جواني كه اين دختر را هل داده بود، بازداشت و براي تحقيقات به دادسراي جنايي منتقل شد. پسر جوان در تحقيقات خود را رضا معرفي كرد و گفت: من دانشجو هستم و براي تامين هزينه تحصيلم، در اوقات بيكاري در آژانس كار ميكنم. وي افزود: چندي پيش به صورت اتفاقي با اين دختر به نام مريم آشنا شدم و ارتباط پنهاني ميان ما شكل گرفت ابتدا قصد ازدواج با او را داشتم، اما متوجه شدم فردي كه در همسايگي آنها صاحب يك مغازه خواربارفروشي است مطالبي از مريم گفت . متهم افزود: پس از شنيدن اين حرفها، ديگر علاقه چنداني به مريم نداشتم و سعي ميكردم با او قطع ارتباط كنم تا اين كه روز قبل از حادثه وقتي 3 دختر جوان را از طريق آژانس به مقصدشان منتقل ميكردم، مريم در تماس مرا مورد بازخواست قرار داد كه چرا دختران مسافر را سوار خودرو كردهام و وقتي عنوان كردم، اين موضوع هيچ ارتباطي به وي ندارد، او تلفن را قطع كرد. متهم گفت: صبح زود براي خوردن صبحانه به مغازه حليمفروشي رفته بودم كه به يك باره مريم را ديدم كه از خودرويي پياده شد و به طرف من آمد و شروع به فحاشي كرد و از من خواست طبق قولي كه داده بودم، با او ازدواج كنم، زماني كه براي گفتگو به بيرون از مغازه رفتيم، براي لحظهاي كنترل خود را از دست داده و زماني به خود آمدم كه متوجه شدم وي با يك خودروي عبوري تصادف كرده است. شهرياري در ادامه گفت: پس از اين اعترافات، متهم با صدور قرار قانوني براي ادامه تحقيقات در اختيار پليس آگاهي قرار گرفت تا در اين خصوص تحقيقات تكميلي انجام شود.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 382]