تور لحظه آخری
امروز : سه شنبه ، 10 مهر 1403    احادیث و روایات:  حضرت فاطمه زهرا (ع):خداوند ايمان را براى پاكى از شرك... و عدل و داد را براى آرامش دل‏ها واجب نمود. ...
سرگرمی سبک زندگی سینما و تلویزیون فرهنگ و هنر پزشکی و سلامت اجتماع و خانواده تصویری دین و اندیشه ورزش اقتصادی سیاسی حوادث علم و فناوری سایتهای دانلود گوناگون شرکت ها




آمار وبسایت

 تعداد کل بازدیدها : 1819735292




هواشناسی

نرخ طلا سکه و  ارز

قیمت خودرو

فال حافظ

تعبیر خواب

فال انبیاء

متن قرآن



اضافه به علاقمنديها ارسال اين مطلب به دوستان آرشيو تمام مطالب
archive  refresh

گفتگو با جواني كه خواهرش را كشت


واضح آرشیو وب فارسی:نیک صالحی: نتوانستم خودم را كنترل كنم زماني كه شهاب را دستگير كردند، 25 سال بيشتر نداشت و حتي خودش هم باور نمي‌كرد خواهرش را به قتل رسانده است... زماني كه شهاب را دستگير كردند، 25 سال بيشتر نداشت و حتي خودش هم باور نمي‌كرد خواهرش را به قتل رسانده است و حالا مهر جنايتكار بر پيشاني‌اش خورده است. آن هم يك جنايت خانوادگي. اين‌بار زندان با دفعات قبل براي شهاب فرق دارد. او اين تفاوت را در گفتگو با ما مطرح كرده است كه مي‌خوانيد. چند سال است كه در زندان به سر مي‌بري؟ من تيرماه دستگير شدم و هنوز يك‌سال نشده، اما پيش از اين چندين بار به زندان افتاده بودم. يعني سابقه‌دار هستي؟ بله. هفت سابقه كيفري دارم، البته هيچ‌كدام خلاف سنگين نبود، بيشتر به جرم دعوا دستگيرم كرده بودند و چند باري هم به خاطر مشروب‌خواري بازداشت شدم، فقط اين بار آخري مرا به جرم آدمكشي دستگير كردند. در پرونده‌ات ثبت شده، خواهرت را به طرز فجيعي به قتل رساندي، چرا اين كار را كردي؟ من و خواهرم با هم دعوا كرديم و يك ضربه به سرش باعث مرگش شد. من قصد كشتن او را نداشتم كه به طرز فجيعي هم او را كشته باشم. زمان وارد آوردن ضربات، من آنقدر ناراحت بودم كه كنترلي بر رفتارم نداشتم و در حالتي غيرعادي اين مساله به وجود آمد. چطور شد كه خواهرت را كشتي؟ زيبا تنها خواهر من بود و تا آن زمان ازدواج نكرده بود، ما با هم رابطه خوبي داشتيم و دلم مي‌خواست هميشه با او طوري رفتار كنم كه احساس كمبود و ناراحتي نداشته باشد. همين مساله گاهي بين ما اختلاف به وجود مي‌آورد. روز حادثه من از سركار به خانه برگشتم، به خاطر اين‌كه چشمانم قرمز بود، زيبا به من شك كرد و گفت كه تو مشروب خوردي، او هم به من علاقه داشت و نمي‌خواست زندگي‌ام خراب شود. با اين حال طوري با عصبانيت به من گفت كه كنترل خودم را از دست دادم. از همان لحظه بود كه بين ما درگيري به وجود آمد و من هم هر چه قسم خوردم كه مشروب نخوردم و اشتباه مي‌كند، فايده‌اي نداشت، تا اين‌كه يك‌دفعه كنترل خودم را از دست دادم و او را زير مشت و لگد گرفتم. در همين حين يك‌دفعه سرش به ديوار برخورد كرد و روي زمين افتاد. چشمانش را بست و ديگر باز نكرد. اما برادرت مدعي شده يك‌بار تو و خواهرت را جدا كرده و درگيري پايان يافته است؟ بله همين‌طور بود، درگيري در 2 مرحله اتفاق افتاد. بار اول برادرم مرا از خانه بيرون برد كمي با هم صحبت كرديم و بعد كه من آرام شدم دوباره به خانه برگشتيم، برادرم به طبقه بالا رفت كه بخوابد، من هم به طبقه اول پيش خواهرم رفتم، گويا هنوز عصبانيت او به پايان نرسيده بود و اينجا بود كه درگيري اصلي بين ما به‌وجود آمد. آن‌طور كه در پرونده منعكس شده درگيري تو و خواهرت به خاطر ارثيه پدري بوده آيا اين درست است؟ خير اين‌طور نبود. چون پليس مرتب از من مي‌پرسيد انگيزه‌ات از اين قتل‌ چه بوده و حرفم را قبول نمي‌كرد مجبور شدم دليل واهي مطرح كنم. خواهرت در بيمارستان جان سپرده است، چه كسي او را به بيمارستان رسانده است؟ من خودم او را به بيمارستان بردم، بلافاصله هم كارهايي كه پزشكان گفتند انجام دادم. چند روزي در كما بود و بعد فوت شد، پزشكان تلاش خودشان را كردند اما فايده‌اي نداشت. چرا برادرت را به عنوان ضارب به پليس معرفي كردي؟ زماني كه پزشكان گفتند خواهرم در شرايط خوبي نيست و احتمال دارد از حالت كما خارج نشود، براي اين‌كه بتوانم پيش خواهرم باشم و هر كاري كه از دستم برمي‌آيد انجام دهم، برادرم را به عنوان ضارب معرفي كردم. من عذاب وجدان داشتم و با اين كار مي‌خواستم خودم را آرام كنم و تا لحظه آخر پيش خواهرم باشم. قبل از اين كه بازداشت شوي شغلي هم داشتي؟ من در يك پيك موتوري كار مي‌كردم درآمد زيادي نداشتم اما با همان پول زندگي‌ام سپري مي‌شد، دنبال شغل جديدي بودم كه اين اتفاق افتاد و زنداني شدم. همسر و فرزند هم داري؟ يكماه قبل از اين حادثه با دختري كه سال‌ها عاشقش بودم نامزد كردم. او را خيلي دوست داشتم. با سختي زياد توانستم پدرش را راضي كنم و جواب مثبت بگيرم. بعد از اين حادثه نامزدم به من وفادار ماند و گفته است تا زماني كه از زندان بيرون بيايم حاضر است منتظر بماند، من اطمينان دارم كه او اين كار را خواهد كرد، اما مي‌دانم خانواده‌اش فشار زيادي به او مي‌آورند و پدرش از همين حالا اصرار دارد كه او از من جدا شود، حتي هدايايي كه براي نامزدي خريده بودم پس فرستاده است، البته نامزدم همچنان انگشتري ازدواجش را نگه داشته است. مادرت اعلام گذشت كرده است، آيا فكر مي‌كني او واقعا تو را بخشيده است؟ هنوز هم وقتي مرا مي‌بيند از من مي‌پرسد چرا اين كار را كردي و اشك در چشمانش حلقه مي‌زند مادرم به شدت شكسته شده، به خودم قول دادم زماني كه از زندان خارج شدم هر كاري از دست برآمد براي مادرم انجام دهم تا مرا ببخشد، ‌البته مي‌دانم هرگز جاي خالي خواهرم براي مادرم پر نخواهد شد. چه تضميني وجود داردكه نشان دهد تو تنبيه شدي، با توجه به اين كه فردي سابقه‌دار هستي؟ براي من همين بس كه در آتش كاري كه كردم همچنان مي‌سوزم. اين بار ماجرا با دفعات قبل فرق مي‌كند، چون من تنبيه نشده بودم، خداوند، مرا طوري تنبيه كرده كه ديگر فراموش نكنم، با اين اتفاق فهميدم زندگي سالم بدون ياد خداوند امكان‌پذير نيست.منبع:




این صفحه را در گوگل محبوب کنید

[ارسال شده از: نیک صالحی]
[مشاهده در: www.niksalehi.com]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 534]

bt

اضافه شدن مطلب/حذف مطلب







-


گوناگون

پربازدیدترینها
طراحی وب>


صفحه اول | تمام مطالب | RSS | ارتباط با ما
1390© تمامی حقوق این سایت متعلق به سایت واضح می باشد.
این سایت در ستاد ساماندهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی ثبت شده است و پیرو قوانین جمهوری اسلامی ایران می باشد. لطفا در صورت برخورد با مطالب و صفحات خلاف قوانین در سایت آن را به ما اطلاع دهید
پایگاه خبری واضح کاری از شرکت طراحی سایت اینتن