واضح آرشیو وب فارسی:ايرنا: پرونده قاتل زنجيره اى سايه وحشت
[فريده مشتاقى]
ورزشكار پانامايى به تصور اين كه عامل قتل اعضاى خانواده اش، براى كشتن وى نيز در تعقيبش است، ۳۰ سال به طور مخفيانه در شهرهاى مختلف امريكا زندگى كرد.
چارلى اتر، در اين مدت سختى هاى بسيارى را تحمل كرد و حتى چند بار به اتهام هاى مختلف بازداشت و زندانى شد اما سرانجام بر اثر يك اتفاق ساده قاتل چهار عضو خانواده اش را يافت.
چارلى در نوجوانى ـ همراه خانواده اش ـ به شهر «ويچيتا» مهاجرت كرد. او عضو يك خانواده شش نفرى بود كه در سن ۱۵ سالگى تصميم گرفت با ورود به دانشگاه راه پدرش ـ افسر نيروى هوايى ـ را ادامه دهد. وى ژانويه سال ۱۹۴۷ وقتى از مدرسه به خانه بازگشت در پاركينگ خانه را نيمه باز ديد.
خودروى مادرش را هم در پاركينگ نديد. به محض ورود به خانه به سوى آشپزخانه رفت. اما ناگهان متوجه به هم ريختگى اتاق ها و آشپزخانه شد. چند تكه ساندويچ كنار ظرف غذاى پدرش بود. كيف پول پدرش هم روى كاناپه قرار داشت. اما پولى در آن نبود. برادرش ـ «دنى» ـ ۱۴ ساله و خواهرش ـ «كارمن» ـ ۱۳ ساله ـ چند دقيقه زودتر از او به خانه آمده بودند. خواهر و برادر خردسال وقتى وضعيت اتاق ها را آشفته ديدند سراسيمه به اتاق پدر و مادرشان رفتند. اما همان موقع صداى جيغ دختر خردسال، چارلى را به خود آورد. او سراسيمه خود را به خواهرش رساند كه ناگهان با پيكر بى جان پدر و مادرش «جوزف» ـ ۳۸ ساله و «جولى» ـ ۳۴ ساله ـ روبه رو شد. قاتل بى رحمانه آنها را با طناب نايلونى قرمز رنگ خفه كرده بود. «دنى» ـ برادر كوچك چارلى ـ با چشمان گريان نزد يكى از همسايه ها رفت و ماجراى كشته شدن پدر و مادرش را بازگو كرد.
دقايقى بعد پليس خود را به آنجا رساند. جسد زن و مرد روى تختخواب در فاصله كمى از هم افتاده بود. يكى از مأموران پليس سرگرم عكس گرفتن و نمونه بردارى از صحنه شد كه ناگهان صداى يكى از مأموران همه را به خود آورد. چارلى به همراه چند تن از كارآگاهان جنايى به زيرزمين رفت و در آنجا با اجساد خواهر و برادرش ـ ژوزفين ـ ۹ ساله و «جانى» ـ ۱۱ ساله ـ روبه رو شد. قاتل پس از كشتن آنها پيكر بى جانشان را از سقف زيرزمين آويزان كرده بود. در اين ميان چارلى كه شوكه شده بود با خود مى گفت اين جنايت به احتمال زياد كار قاچاقچيان انسان يا اعضاى شبكه هاى موادمخدر است؛ چرا كه آنها چند بار برادرش «جوزف» را براى همكارى صميمانه دعوت كرده بودند، اما او نپذيرفته بود. از سوى ديگر احتمال مى داد قتل ها نتيجه رابطه پنهانى پدرش باشد و همسر زنى به خاطر انتقامجويى با اجير كردن يك آدمكش اعضاى خانواده را به قتل رسانده است. چون پدر «چارلى» در آخرين ماه هاى زندگى اش كمتر به خانه مى آمد. هر موقع هم كه در خانه بود تلفن هاى مشكوكى داشت. با اين حال چند هفته بعد «چارلى» همراه خواهر و برادر خردسالش به خانه يكى از دوستان پدرش در شهر «نيومكزيكو» رفت. او به تصور اين كه قاتل يا قاتلان در تعقيب شان هستند شب ها كابوس هاى وحشتناك مى ديد، در نتيجه تلاش او براى ادامه تحصيل در دانشگاه بى نتيجه ماند.
وى پس از مدتى براى تأمين هزينه هاى زندگى خود و خواهر و برادرش به عنوان كارگر در يك شركت مشغول به كار شد اما نتوانست در آنجا موفقيتى به دست آورد. روزها و شب هاى «چارلى» با دلهره و ترس سپرى مى شد؛ چرا كه او هر لحظه فكر مى كرد جنايتكاران در تعقيبش هستند. در نتيجه محل سكونت و زندگى اش را مرتب تغيير مى داد تا گرفتار قاتل بى رحم نشود. سرانجام پس از چند سال يك خودروى قسطى خريد. يك روز هنگام رانندگى به خاطر اضطراب و نگرانى شديد، ناخواسته با يك زن عابر برخورد كرد. با شكايت زن مصدوم، پليس وى را بازداشت و زندانى كرد. چارلى در زندان با چند تبهكار آشنا شد، او وقتى از زندان آزاد شد. كارش را از دست داده بود. بنابراين به سراغ خريد و فروش اسلحه و موادمخدر و مشروبات الكلى رفت. همان موقع بود كه او در افكار انتقام جويانه اش گم شد.
«چارلى» سه بار ازدواج كرد و هر بار پس از اين كه صاحب فرزندى مى شد از همسرانش جدا مى شد به اين تصور كه زنان و فرزندانش از كشته شدن در امان باشند. چون او تصور مى كرد عاملان جنايت همچنان در تعقيب او و خانواده اش هستند بنابراين ممكن است همسر و فرزندان او را نيز بكشند. در نتيجه براى زنده ماندن دائم از شهرى به شهر ديگر فرار مى كرد و زندگى مخفيانه اى داشت.
«چارلى» بعد از ازدواج سوم با تلاش همسرش پرونده قتل اعضاى خانواده اش را به جريان انداخت.
بعد هم از يك وكيل براى شناسايى قاتل يا عاملان قتل اعضاى خانواده اش كمك خواست. آقاى وكيل نيز با همكارى دوستان پليس خود پرونده جنايت خانواده چارلى را به دقت مورد بررسى و مطالعه قرار داد و آنها با به دست آوردن سرنخ هايى پى بردند كه جنايت از سوى يك قاتل خطرناك به نام «بتك» ـ BTK ـ صورت گرفته است. چون او طى ۱۲ سال گذشته مرتكب چهار قتل مشابه ديگر نيز شده بود. اين مرد جنايتكار پس از قتل قربانيانش، آنها را از سقف خانه آويزان كرده بود. بعد هم براى پليس پيام هاى پى در پى مى فرستاد.
اين تحقيقات ادامه داشت تا اين كه پس از مدتى همسر «چارلى» از او به پليس شكايت كرد و مدعى شد كه شوهرش قصد داشته با يك طناب او را خفه كند. چارلى ابتدا منكر اين موضوع شد اما سپس اتهامش را قبول كرد و گفت: «من براى قتل همسرم وسوسه شدم.» دادگاه هم او را به ۴۴ ماه زندان محكوم كرد.
چارلى چند روز پس از سى امين سالگرد قتل خانواده اش زمانى كه در زندان مشغول تماشاى تلويزيون بود در يك برنامه پيام مرد جنايتكار را شنيد كه بار ديگر قتل هاى زنجيره اى را شروع كرده بود.
در اين ميان بازگشت قاتل، حس خشم و انتقام را در چارلى دوباره بيدار كرد. او روز بعد با تهيه كنندگان برنامه تماس گرفت و خود را به عنوان يكى از خويشاوندان قربانيان شهر «ويچيتا» معرفى كرد. تا اين كه آنها يك قرار مصاحبه تلويزيونى را با وى در زندان تدارك ديدند. پس از پخش اين برنامه تلويزيونى، زن جوانى كه برنامه او را ديده بود به طور داوطلبانه وب سايتى طراحى كرد تا «چارلى» بتواند سؤالات مطرح شده در رابطه با قتل هاى زنجيره اى «بتك» را پاسخ دهد. در اين ميان كابوس هاى شبانه چارلى بار ديگر به سراغش آمدند. او چهره اعضاى خانواده اش را مى ديد كه با ترس و وحشت فرياد مى زدند اما اين بار چارلى مى خواست در اين مبارزه پيروز شود. او بر اين باور بود كه با شكستن سكوتش بعد از سال ها بتواند قاتل زنجيره اى را از مخفيگاهش بيرون آورد.
سرانجام چارلى در ژانويه ۲۰۰۵ در يك روز بارانى از زندان آزاد شد و به سراغ خواهرش «كارمن» رفت. او مشاور مسائل كودكان شده بود. چارلى به خاطر سا ل ها جدايى و دورى از خواهرش عذرخواهى كرد و قول داد كه هيچگاه ارتباطش را با او قطع نكند. او بعد از اين ديدار به برادرش ـ دنى ـ هم تلفن كرد. او نيز در يك شركت كار مى كرد. بدين ترتيب چارلى اتاقى در نزديكى خانه خواهرش اجاره كرد و بعد هم سراغ كار مناسبى رفت.
چندى بعد خواهرش در تماس تلفنى به او خبر داد، مرد جنايتكار ـ دنس ريدر ـ نام دارد. او ۵۹ ساله و پدر دو فرزند است كه به ۱۰ فقره قتل با امضاى «بتك» اعتراف كرده است. قاتل كارمندى ساده در حومه شهر «ويچيتاد» رئيس گروهى در كليساى كرايست لوترن بود اين مرد جنايتكار حدود ۳۱ سال ناشناس زندگى مى كرد تا زمانى كه پيامى در يك سى دى براى پليس فرستاد. پليس پس از دريافت اين سى دى كار خود را دوباره آغاز كرد، آنها آثار سى دى را با DNA هاى يافته شده از صحنه هاى جنايت پيشين «بتك» مقايسه كرده و پى به شباهت آنها بردند. از اين رو پليس «دنيس ريدر» را به اتهام قتل هاى زنجيره اى دستگير كرد. سرانجام چارلى، به همراه خواهر و برادرش در جلسه محاكمه مرد جنايتكار شركت كرد. قاتل هم بدون ابراز پشيمانى به توضيح جنايت هاى وحشيانه خود درباره خانواده چارلى پرداخت. او درباره روز جنايت گفت: «وقتى نزديك خانه اترها شدم، سيم تلفن را از بيرون خانه قطع كردم و منتظر فرصتى براى ورود از در پشتى خانه شدم. سپس به آرامى وارد خانه شدم. با تهديد اسلحه «جوزف» را ساكت كردم و پس از بستن دست و پاهايش او را خفه كردم. در همين هنگام متوجه پسر ۱۱ ساله خانواده شدم كه تازه از مدرسه بازگشته بود. او را نيز با زور به زيرزمين خانه بردم. پس از خفه كردن وى جسدش را از سقف آويزان كردم. سپس به آرامى به آشپزخانه رفتم. «جولى» و دخترش ـ ژوزفين ـ در حال آشپزى بودند. آنها را نيز كشتم و جسدشان را از جا لباسى آويزان كردم.»
در طول جلسه دادگاه چارلى به همراه برادر و خواهرش با اعتراف هاى مرد جنايتكار از قتل اعضاى خانواده اش اشك مى ريختند.
سرانجام دادگاه قاتل سريالى را به اتهام چند فقره قتل به ۱۰ سال زندان محكوم كرد كه چارلى از اين رأى خشنود و راضى نبود. او با اعتراض به رأى صادره دادگاه به هيأت قضايى عالى گفت: «دنيس» ـ مرد جنايتكار ـ زندگى ما را نابود كرد و باعث شد سالها از ترس او مخفيانه زندگى كنم. حتى ايمانم را در نوجوانى از دست دادم و از كسانى كه دوستشان داشتم جدا شدم اما دادگاه او را به اتهام قتل هايى كه انجام داده است فقط به ۱۰ سال زندان محكوم كرده كه جاى تأسف دارد. چارلى پس از پايان محاكمه با زن جوانى كه در طول برگزارى جلسات محاكمه شركت مى كرد، آشنا شد و با او ازدواج كرد. آنها يك خانه كوچك و زيبا دارند، حالا به مسافرت مى روند و تفريح مى كنند. او در حال حاضر زندگى آرامى در كنار خانواده اش دارد.
شنبه 16 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: ايرنا]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 68]