واضح آرشیو وب فارسی:واحد مرکزي خبر: انديشه - مولينكس زن را آزاد ميكند
انديشه - مولينكس زن را آزاد ميكند
آن كرين/ ترجمه: پريسا رشيدي:به مجله فيلسوفان سوئدي با عنوان «گالانتا» دعوت شده بودم تا مفهوم انبوهه را تفسير كنم. سعي داشتم تا بر تاثيري كه اين مفهوم بر مبارزات زنان داشته متمركز شوم، اجبار بيان افكارم به زبان بيگانه و در برابر غريبهها، به من اجازه داده بود تا به لطف جنبش زنان فارغ از هر اشارهاي به مردانگي، به اين مقوله بپردازم.
زنشدگي كار
اگرچه خود را چندان متخصص نميدانم، ميخواهم به شكلي شوخطبعانه اين موضوع را بررسي كنم كه «كار» به نوعي زنشدگي دچار شده كه از مدتها پيش درباره آن قلمفرسايي شده و بر سر زبانها افتاده است. اين ايده زماني به سراغم آمد كه در الجزيره به شالهاي صنعتي نگاه ميكردم؛ شالهايي كه كارگران مرد براي رئيسان مرد خود توليد ميكردند و آنها را به مردان سرپرست خانوادهاي ميفروختند كه زنانشان به تن ميكردند. پيش از صنعتي شدن، زنان اين شالها را خود و براي استفاده شخصي خود ميبافتند. شال سنتي بسيار زيباتر از شال صنعتياي بافته ميشد كه آن زمان به توريستها فروخته ميشد. كارگري كه شال جديد را با ماشين ميبافد تنها زماني ميتواند به شال سنتي دست يابد كه در انتهاي توليد انبوهي از شالهاي جديد باشد، و به هر جهت شال جديد، حتي اگر به نظر او و زناش زشتتر از شال سنتي ارزيابي شود، باز هم همان استفاده را دارد. بهعلاوه در بازار نيز پشمهايي كه با آن شال سنتي بافته ميشد ديگر در دسترس نيست و بدينترتيب شغل بافندگي از خانهها كوچيد.
جمعيت محلي نيز به تدريج از داشتن اين شالها محروم شد، شالها اكنون براي آراستن شانههاي بيگانگان رهسپار شدهاند، زيرا بورژواهاي بزرگ ديگر چنين شالهاي عامهپسندي را به دوش نمياندازند. به زودي زماني فرا خواهد رسيد كه ديگر حتي يك زن هم قادر نخواهد بود شالهاي سابق را ببافد، و آن زماني است كه جامعه صنعتي معيار گذشته را براي فروش شالهاي قالبي سابق بهتر بررسي كند و آنها نيز به شالهاي قديمي اصيلي شباهت خواهند داشت كه ديگر در موزهها به نمايش گذاشته شدهاند. شالهاي جديد سنتي اين قابليت را خواهند داشت كه به لطف توريستهاي بيپول، بسيار گرانتر از شالهاي صنعتي اوليه به فروش رسند، بنابراين شالها براي كارگر و زناش بيشتر از شالهاي اوليه در دسترس نيستند.
ارزش نامحدود كار زنده
«مولينكس زن را آزاد مي كند» و حتي مردان را در نبود ارزش كاري خود قانع ميكند، اين در حالي است كه با خريد آن ابزار آزادي زن فراهم ميشود. خريدن ديگر كافي نيست و زن بايد خود در بهرهبرداري مشاركت كند تا از درون به ابزار رهاييبخش مجهز شود. كريستين ماراتزي در كتاب «جايگاه جوراب» (نشر اكلت، 2002) خاطرنشان ميكند:
در كار خانگي ما با نوعي از كار خاص سر و كار داريم كه در بطن نظام پُستفورديست* قرار گرفته و به معني كار زنده است... كه امتداد خود را در دروناش مييابد ... در واقع فناوري نقش كار زندهاي را كه توسط زنان تكامل مييابد كمرنگ نميكند... ارزشها، شاخصهاي فرهنگيـزيباييشناختي (مثل تلاش مداوم براي اصلاح و انضباط بيشتر) سبب شده كه زن كار خانگي را در جهاتي ديگر هدايت كند... به جاي هر 10 روز يكبار، هر دو روز يكبار راهها را ميزدايد و صيقل ميدهد، با كار كردن در بيرون از خانواده، در سر كار و در مدرسه، نيازهاي مربوطه شوهر و فرزنداناش را رفع ميكند. كار به او امكان حفظ و بازآفريني روابط بيروني او را بازآفريني ميكند.
پس كار زنده خانگي در چرخه اختصاصي يك متن ارتباطيِ عمومي باز توليد ميشود، و حتي بدينوسيله است كه به معناي كار زنده در ميآيد، و همواره سرشار از نمادها، نشانهها، تصاوير و نمايشي از اين متن اجتماعي فرهنگي است. همچنين فعاليت خانگي زن تواناييهاي اساسي او را افزايش ميهد، چون بايد همواره با كار زنده براي نشانهها و اطلاعاتي كه متن خانواده در آن گنجانده شده است، ايفاي نقش كند...
برخلاف همه نظريههاي ارتقاي فناوري، نه تنها كيفيت كار زنده كاهش نمييابد بلكه بيشتر هم ميشود. به موازات كاهش كار صنعتي، كار ارتباطي افزايش مييابد... كار «ذهني و فكري» ميشود. كار زنده كه در عين حال هم اسير ميكند و هم رهايي ميبخشد، به بازآفريني قانع نميشود، نتيجه ميگيرد، كشف ميكند، زنبودگي را كه از متن اجتماعي وام گرفته و در حاشيههاي حركت خود محدود شده است رسم ميكند، تصويري خلق ميكند كه ميتواند با دستهبنديهاي بزرگ اجتماعيـاقتصادي همسو باشد بدون اينكه آنها را تقليل دهد. بازآفرينياي كه با كار زنان انجام ميگيرد يك بازآفريني ساده نيست، گسترده هم نيست، بلكه فعاليتي كاملا متفاوت است اما با نياز خود و حوادث زندگي در ارتباط است كه اگر مثبت باشد به كاري رو به ترقي و اگر منفي باشد به بيكاري، حادثه و جنگ ميانجامد.
عينيت كار زنان براي بهبود يافتن و تصديق شدن بيشك به موقعيت اجتماعي شوهر بستگي دارد، اما وضعيت جستجو و ميزان توجهي كه محرك آن است براي همه زنان يكسان است. فعاليت زنان ابتدا عبارت است از توان برقراري گفتوگو با همجنسان خود، مثل زماني كه از كارخانه خارج ميشوند يا وقتي داخل كارخانهاند، يا در دفتر كار، مقابل مدرسه، در خواربار فروشي، نانوايي يا در مراكز تجاري، با تلفن يا پاي اينترنت است. همه اين موقعيتها براي گفتوگو مناسباند و جوامعي كه هر دو جنس (مذكر و مونث) را در مداري موازي جاي ميدهند از اين چرخه خارج نيستند. همچنين زنان هستند كه به خود ارزشهايي خاص خود ميدهند، نگاه خاصي به جامعه دارند و به جستجوي آناني هستند كه همين عقيده را دارند، براي نمايش خود، تهاجم يا مقاومت خود آماده ميشوند. زنان كار ميكنند تا روزمرگي را دگرگون كنند.
زنان نيمي از توليد انبوه را به عهده گرفتهاند
تحولاتي نظير روابط اجتماعي توليد، روابط كاري و ارتباط با مالك بيشترين حجم مشغوليات زنان را تشكيل ميدهند.
تعيين هويت كارگر همواره به عنوان «رئيس خانواده» انجام گرفته است اما هنگام بررسي تحولات نيروي كار»، كه به زن نيز ميپردازد، با زني بيچاره و بيوه روبهرو ميشويم كه همه تلاشش را بهكار ميگيرد تا كمبودها را جبران كند. اين «نيروي (يكار)» طبق فرضيهها مردانه است، در حاليكه اولين مطالعات بر موضوع تقسيم كار، كه در كارخانه سنجاقسازي لگل در سال 1738 انجام شده، نشان ميدهد كه همان كار ميتواند به لطف ماشينها، بهوسيله زنان و كودكاني انجام شود كه مزد كمتري دريافت ميكردند، اين تحسين و تشويق ناملموسي است براي زناني كه توليد انبوه دارند و محركي است كه توليد كنند و عرضه دهند.
اين توليد انبوه زنانه همان چيزي بود كه شكارچيان زيادهخواه در اواخر قرن 16 و اوايل قرن 17، به دنبالاش بودند. دولت، خودكامگياش را در بيشتر كشورهاي اروپايي تحميل ميكرد. اين توليد انبوه باعث ايجاد مرافعات و مشكلات اجتماعي زيادي شد. اين مرافعات گريبانگير مناطق كاتوليكنشين و پروتستان در فرانسه و بهخصوص آلمان بود (يك نفر هر 10 هزار نفر آنها كه 80 درصد آن را زنان تشكيل ميدادند، قرباني اين جريان شدند.) رشد مالكيت خصوصي زمين، به معناي پايان يافتن امتيازات بهرهجويانهاي بود كه اقتصاد قرن وسطي را شكل ميداد. پيشرفت كارخانهها و توليد پيشتاز صنعتي عده زيادي از روستانشينان را به سوي اقتصاد جديد هدايت كرد تا كار كردهاي اجتماعي جديد را عهدهدار شوند. زنان به تنهايي تاييدي بودند بر رقابتهاي مفيد. تلاش ميكردند تا در روزنههاي اجتماع جديد نفوذ كنند، تا به تلاشهاي ارتباطي و جمعي خود معنا دهند تا كار خود را ارزشگذاري كنند و نشان دهند تنها آنانند كه ميتوانند افكارشان را بيان كنند. در عرصه اقتصاد كلان، اين توليد انبوه كاملا مورد تاييد قرار گرفت و با پول يا دستمزد به هر صورت پرداخت ميشد. زنان دوره بحران را به سختي تحمل كردند و ماجراجويي روي بدش را نشان داد.
زنان، فعاليت انساني را غير قابل تقليل به كالا ميدانستند، چيزي كه آنها توليد ميكردند در كنترل دولت بود، دولت هم محدوديتهاي از پيشتعيين شده مالك؛ از جمله حق تملك بيچون و چرا، را وضع ميكرد. كار زنان در بنيان خود به نمايشي اقتصادي تبديل شده بود، اهريمني، روندي نزولي و محكوم به نابودي بود. علاوه بر اين، منع كار توليد همواره براي زنان گوياي اين بوده كه در دوران باستان نميتوانستهاند حقوق سياسي داشته باشند و اجازه نداشتهاند تا در توليد موسسات كه پيامد آن هدايت شهرها در دوره قديم بوده، شركت داشته باشند در حاليكه در شكلگيري توليدات اين موسسات (كه رشد و تكوين داشتهاند) سهم بسزايي داشتند. آزادسازي زنان مستلزم تغيير كار زياد آنان است، كار بايد انتزاعيتر شود تا آنان را از قيد فرمهاي عيني نجات دهد و اين تنها با چند لايگي كيفيت و چگونگي كار مجزا انجامپذير است. هر زني در ميان ديگران نقش خاص خود را بهعهده ميگيرد، خود را از اطرافيانش جدا ميكند، از همكارانش متمايز ميشود تا جايگاه خود را مشخص كند، كاري مقلدانه و در عين حال با هدف خودش انجام ميدهد، هر زني در اين كار در جستوجوي فرديت خويش است.
زن، گرفتار در زندگي زناشويي، در بند كار حقوقبگيري است. اين كار اضافه زن را به فرمان خود در ميآورد، هدايتش ميكند و با حضورش زن محدود ميشود، حالا زن، در مرزهاي خشك و سختي اسير شده، به روند اجتماعي شدگي و نهادهاي كاري خو گرفته است. همه هنرش را بهكار ميگيرد تا در امكانهايي بينهايت، وضعيتي مناسب انتخاب كند. اين هنر، مستلزم كاري بسيار پيچيده و ظريف است كه زن بايد در حين دغدغههاي زندگي زناشويي خود به آن بپردازد. متن زندگي اجتماعي، اطلاعات زيادي ارائه ميكند، اما اين اطلاعات بايد در روند كنشهاي متقابل بهكار گرفته شود تا اعتبار خود را آشكار سازد.
ارونيگ گافمن از كنشهاي متقابلي صحبت ميكند كه در آن توسعه و پيشرفت فنون، ديگر نابرابريها را توجيه نميكند. اين چيدمان دوباره، مدلي است كه گافمن آن را « سنتي و مخصوص طبقات آبرومند» ميداند. ولي از جهتي نامتقارن است چون مرد در آن اجازه دارد تا مداخلهاي مستقيم، داشته باشد ولي به زن، تنها موقعيتي اجتماعي ارائه ميكند مدرنيته قصد دارد كه به زن هم به حق مداخله مستقيم» داده شود.
فضاهايي كه كار اضافه ميتراشند
خواسته ما، افزايش فضا است و داشتن قوانيني كه اجازه ميدهند تا از معادلات جنسي و بازيهاي طبقات خارج شد، تا نفسي كشيد تا از قواعد زناشويي و وامهاي فرسايندهاش خلاص شد. زنان در زير نقاب عشق زناشويي پنهان شده است، اتاقي كه از آن خود، بخششي است به شرط آنكه غذا بپزد، رفت و روب كند و تا زماني كه تحت كنترل است، راهي به سوي آزادي نخواهد داشت. در اضافه كار زنانه اسير خواهد بود، او هدايت ميشود و راضيكننده است چون تا زمانيكه وضعيت مالي و مادي خود را به تنهايي تعيين و تجربه نكند، خطرناك نيست.
زوج كارگر، به خدمت نياز توليد در آمدهاند. زوج كارگر موظفند اجاره مسكن و همه امكاناتش را پرداخت كند، اين قانوني است كه دولت آن را طي 20 سال و با تقليد از الگويي آمريكايي به ما تحميل كرده است. در «شهرهاي جهاني» نيازهاي آقايان مالك تامين ميشود، او مالك است، ميخواهد خانهاش را چهار برابر قيمت به ما قالب كند و دوست دارد اخطارهايي دمِ خانه برسد كه از قِبلشان شش برابر بيشتر كاسب است. نقشههاي پسانداز نقش بر آب ميشوند. همكاري زن و مرد، زن با زن و مرد با مرد، همه براي ديدن هر چه بيشتر فضاهايي جديد از زندگياي خيالي است، مسكني كه در آن ماجراهايي جديد اتفاق ميافتد. تنها تعدادي وارث از اين ورطه بيرونند كه آنها هم خائنانه به طبقهاي از استثمار ميپيوندند.
پينوشت:
*نظام سلطه توليد اقتصادي مصرفگرايي است كه در كشورهاي صنعتيشده، در قرن بيستم به وجود آمده است و در تقابل با فورديسم (نظامي كه در كارخانههاي اتومبيلسازي بهوجود آمده و در آن كارگران در خط توليد كار ميكند و همواره كارهاي خاصي را تكرار ميكنند) معناي اصلي و هدف پستـفورديسم بسيار وسيع است و محققين درباره آن مجادله دارند. (ويكيپديا)
منبع: seminaire.samizdat.net
شنبه 16 شهريور 1387
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: واحد مرکزي خبر]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 157]